اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش سوم

حضرت زهرا(س)-مناجات

 

وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست

احساس می کنیم دو عالم گدای ماست

با گریه بهر فاطمه آدم عزیز شد

این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست

اینجا به ما حسین حسین وحی می شود

پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست

سلمان شدن نتیجۀ همسایگی اوست

زهرا برای سیر کمال ولای ماست

تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است

چادر نماز مادر ارباب های ماست

باران به خاطر نوۀ فضه می رسد

ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست

فرموده اند داخل آتش نمی شویم

فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست

شاعر : علي اكبر لطيفيان


 

حضرت زهرا(س)-مدح

 

یا فاطمه فقط دل طاها تو را شناخت

آن کس که خواندت ام‌ابیها تو را شناخت

هر کس خدا شناخت، علی را شناخته است

هر کس شناخته است علی را، تو را شناخت

دنیا و روزگار برای تو کوچکند

هرگز نه روزگار نه دنیا تو را شناخت

والاترین ستارۀ فلک محمدی

تنها علی عالی اعلا تو را شناخت

آه ای تو میوۀ شجر نور احمدی!

سیمرغِ آشیانۀ طوبا تو را شناخت

خورشید بانو، آینۀ سرِّ ایزدی!

موسی به نور سینۀ سینا تو را شناخت

وقتی که در پی پدر آسمان شتافت

بر بام عرش حضرت عیسی تو را شناخت

وقتی که طعم آن رطب تازه را چشید

در آب چشمه، مریم عذرا تو را شناخت

هر کس نشانی پدر خاک را گرفت

ای مادر زلالیِ دریا! تو را شناخت

مولا! به غیرِ فاطمه آیینۀ تو نیست

باید به نور حضرت زهرا تو را شناخت

وصف علی، مدیحۀ زهرای اطهر است

زهرا! تو سرّ حقی و مولا تو را شناخت

در بین مردمان جهان هر کسی که یافت

روشن‌ترین ستارۀ دنیا، تو را شناخت

یاس نبی که قدر تو طاها و کوثر است

یاسین و قدر و کوثر و طاها تو را شناخت

وقتی رسول در شب معراج خویشتن

از بام عرش رفت به بالا، تو را شناخت

از عطر پاکت ای گل یاس محمدی!

در قتلگاه، زینب کبری تو را شناخت

نامت تقیه است و رضیه است و طاهره

یعنی رضا و پاکی و تقوا تو را شناخت

ادریس درس نام تو می‌خواند در فلک

آدم به بزم علّم الاسما تو را شناخت

با نور تو مراتب اسما شکفته است

تسمیه، اسم، ذات، مسما، تو را شناخت

 

شاعر : محمد سعيد ميرزايي



حضرت زهرا (س)

چو بسمل می‌زنی در هر نفس بال و پری مادر
مرو از دست ما آخر تو دست حیدری مادر
مدینه مرده، ما بی‌کس، علی تنها، همه دشمن
میان دشمنان تنها تو او را یاوری مادر
گل روی تو ای قرآن روی سینۀ احمد
چرا نیلی شده آخر تو از گل بهتری مادر
غم بی‌مادری سخت است بر ما هم نگاهی کن
مرو مادر مرو آخر تو ما را مادری مادر
هنوز انگار می‌آید به گوشم ناله‌ات از دل
هنوز انگار می‌بینم که تو پشت دری مادر
به من گفتند مادر رفتنی گردیده فکری کن
به خود گفتم تو ما را همره خود می‌بری مادر
تو بر حفظ ولایت محسن خود را سپر کردی
تو بر بابا همان همسنگر بی‌سنگری مادر

چرا در آستان وحی افتادی ز پا آخر
تو قرآن امیرالمؤمنین را کوثری مادر
مغیره تا به تن جان داشت جانت را گرفت از تن
نگفت آخر تو تنها دختر پیغمبری مادر
گناه میثم آلوده از کوه است سنگین‌تر
مگر در عرصۀ محشر تو بر او بنگری مادر

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)


شهادت حضرت زهرا(س)

تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کشته شد

میوه قلب رسول از ضربت در کشته شد

آه ای سادات عالم بر سر وسینه زنید

عصمت حق از نفس افتاد ، مادر کشته شد

صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا

صدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد

می دوید آن روز نالان کودکی در کوچه ها

مادرم ، می گفت از بیداد کافر کشته شد

آه ای اهل وطن بیرون شوید از خانه ها

روح تقوا جان طاها یار حیدر کشته شد

من ندانم پشت در مسماریا شمشیر بود

فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد

نور چشم مصطفی شد پیشمرگ مرتضی

بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد

شاعر : ولي ا... كلامي زنجاني




حضرت زهرا(س)

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیه‌ای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود

دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)


 

حضرت زهرا (س)

زبانحال حضرت علي (ع)

 

تو کـه  می تــوانی بمانی بمان

عزیزم تو  خیــلی  جـوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جـانی بمان

زمــین گـیر من آســمانی بمان

 

اگر می شـود می توانی بـمان

 

تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر

وجود تو کانون احـساس شهر

دعاگوی هرقـدر نشناس  شهر

نکش دست ازدست دستاس شهر

 

نباشـی چـه آبی چه نانـی بمان

 

چه شد با علی همسفر ماندنت

چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت

چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت

پس از غـصه ی پشـت  در ماندنت

 

نـدارد علــی هـمزبانی بمــان

 

برای علی بی تو بـد میشود

بدون  تو غم بی عـدد میشود

نرو  که غــرورم لــگــد میشود

و این سـقف سـنگ لحد میشود

 

تو  بایدغــمم را بدانــی بمــان

 

چرا اشــک  را  ابـرو  میکنی

چرا چــادرت را رفـو میکـنی

چرا اسـتخوان درگـلو میکـنی

چرا مـرگ را آرزو  میکـنی

 

چه کم دارد این زنــدگانی بمان

 

شاعر :صابر خراسانی


 

حضرت زهرا(س)

زبانحال حضرت علي (ع)

 

همین که بهتری الحمدلله

جدا از بستری الحمدلله

همین که در زدم دیدم دوباره

خودت پشت دری الحمدلله

***

شنیدم بسترت را جمع کردی

و با سختی پرت را جمع کردی

شنیدم آب دادی به حسینم

حواس دخترت را جمع کردی

***

تو دیگر با حجابت خو گرفتی

به چندین علت از من رو گرفتی

گمان کردی ندیدم زیر چادر

چطوری دست بر پهلو گرفتی

 **

جواب حرف هایم شد همین! نه؟

غریبه بودم اما این چنین نه!

ببینم! قصد رفتن که نداری؟

نرو! جان امیرالمومنین، نه!

 

شاعر :حسین رستمی

 


 

حضرت زهرا(س)-مدح

 

فاطمه روح قیام است، خدا می داند

برترین یار امام است، خدا می داند

فاطمه یك تنه با جبهۀ باطل جنگید

یك علمدار تمام است خدا می داند

گر چه افتاد ز پا، "یا علی"اش ترك نشد

بر لبش ذكر مدام است خدا می داند

او نگهدار خلیل است كه در اوج بلا

آتشش بَرد و سلام است خدا می داند

در جنان جمع اولوالعزم، عنانش دارند

بر درش، خضر غلام است خدا می داند

فاطمه لایَتَناهی ست ولی در ظاهر

محشرش حُسن ختام است خدا می داند

هیئتش باغ بهشت است، نشانش پرچم

عطر سیبش به مشام است خدا می داند

كفوِ مولا علی و ام ابیها زهراست

بر ائمّه همه مام است خدا می داند

هر كه از فاطمیه خطّ ولایت گیرد

هر دو دنیاش به كام است خدا می داند

راه دینداریِ ما از ره زهراست و بس

غیر این راه حرام است خدا می داند

باید اخطار دهی اُردوی دینداران را

در كمین فتنه و دام است خدا می داند

سُست بنیاد شود هر كه نشد زهرایی

بی خِرد مَست مقام است خدا می داند

از جهادی كه ز بیداری اسلام به پاست

نصرت و فتح به كام است خدا می داند

انتظار فرج از فاطمیه باید بُرد

منتظر، اهل قیام است خدا می داند


شاعر : محمود ژوليده



حضرت زهرا(س)

زبانحال حضرت علي (ع)

چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را
به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
هزار حیف که یارش نداشت یارایی
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟
به جز به باغ امید علی و زهرایش

که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را
چه قرن‌ها که ستم بر علی شده میثم
که ریختند بسی خون شیعیانش را


شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)
 


 

حضرت زهرا (س)

شهادت

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد

دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آن جان از آن زمان که جدا از تنم شده است

یک دم سرِ من از سرِ زانو جدا نشد

با آن که دستِ دشمنِ دون بازویم شکست

دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد

شرمنده ام، حمایت من بی نتیجه ماند

دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بسیار دیده اند که پیران خمیده اند

اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد

از ما کسی سراغ ندارد غریب تر

در این میانه درد ز پهلو جدا نشد

شاعر : استاد حاج علي انساني


 

در مدح و مصيبت حضرت زهرا(س)

محمد کیست جان انبیا زهرا بود جانش
بر این زهرا سلام از احمد و از حی سبحانش
به قرآن می‌خورم سوگند دارد حرمت قرآن
که بوسد رحمةللعالمین مانند قرآنش
امین وحی از سوی خدا بر او سلام آرد
محمد بارها فرمود بابایش به قربانش
ملک دور سرش گردد فلک در مقدمش افتد
زمین مهریه و اهل زمین پیوسته مهمانش
سلام سورۀ یاسین و قدر و کوثر و طاها
بر آن بانو که آمد آیۀ تطهیر در شانش
سلام‌الله بر خلقش تعالی‌الله بر خویش
درود از روح پاک انبیا بر جسم و بر جانش
خداوندا چه گویم در ثنا و مدح بانویی
که مولایم امیرالمؤمنین گردیده حیرانش
که دیده آفتاب از چشم اعمی رخ بپوشاند
سلام‌الله بر این آفتاب و نور ایمانش
نه دست آدم و نوح و خلیل و موسی عمران
که در محشر بود دست محمد هم به دامانش
عقوبت سایۀ رحمت شود در سایۀ قامت
شفاعت جرعۀ آبی بود از بحر احسانش
خلایق دور حق گردند و حق دور سر زهرا
به حق حق که هر چه حق بود زهراست میزانش
خوشا جانی که می‌گردد فدای فضه و قنبر
خوشا دردی که خاک مقدم زهراست درمانش
خوشا آدم که در گلزار جنت دید رویش را
خوشا احمد که می‌بوسید چون گل در گلستانش
هر آن کو شد عدویش دوزخ از بهر عذابش کم
هر آن کو شد محب او چه قابل باغ رضوانش
همه سرها نثار خاک پای زینبین او
همه جان‌ها فدای لؤلؤ و تقدیم مرجانش
جنان مشتاق مقدادش، جهان تقدیم عمارش
فلک خاک ره بوذر، ملک تقدیم سلمانش
نه تنها مالک دوزخ نه تنها خازن جنت
که باشد در قیامت عرصۀ محشر به فرمانش
تماشایی است فردای قیامت صحنۀ محشر
که زهرا می‌رود از پیش و دنبالش محبانش
به جای لاله می‌بارد برات جنت از هر سو
به فرق دوستان با دست لطف ذات منانش
قیامت سایه‌بانش نیست غیر از چادر زهرا
که مولا بر سر دست آورد تا باغ رضوانش
برد با خویش در جنت تمام دوستانش را
که پیش از بود، بوده با خدا این عهد و پیمانش
چگونه خصم او همراه او روز جزا پوید
که خیزد شعله‌های آتش از چاک گریبانش
چگونه می‌رسد بر چادر خاکی او دستی
که زد در کوچه سیلی بر رخ چون ماه تابانش
چگونه روی آرد در جنان خصمی که آتش زد
بهشتی را که جبریل امین بودی نگهبانش
کسی که بر در بیت ولایت کشت زهرا را
مسلمان نیستم بالله اگر خوانم مسلمانش
به حق حق عجب نبود اگر در عرصۀ محشر
خدا بخشد خلایق را به یک موی پریشانش
کجا ریحان جنت می‌رسد بر دست نامردی
که آن ریحانه را آزرد پیش چشم طفلانش
خداوندا به میثم کن عنایت قلب سوزانی
که بر زهرا نگردد خشک، اشک چشم گریانش

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)


 

حضرت زهرا (س)

زبانحال حضرت علي (ع)

 

به آن دلی که برآن سجده نه فلک دارد

دل من و دل تو درد مشترک دارد

 

کسی که حرمت ما را شکست میدانست

که حرمت درِ این خانه را ملک دارد

 

خدا کندکه بسوزد سپس رود بر باد

کسی که از دل خونت دل خنک دارد

 

محبت من و تو سنگ امتحان همه است

میان جنت و دوزخ خدا محک دارد

 

بگیر پرده ز رو ماه آسمانی من

که این گرفتگی ات ریشه درفدک دارد

 

فقط به آینه من نشسته گردغمت

ولی تو آینه ات ازسه جا ترک دارد

 

به جزتونیست گلی که نشان عشق مرا

به روی ساقه وگلبرگ و شاخه حک دارد

 

غذا نمی خورد و گریه می کند زینب

دوباره سفره ی امروزمان نمک دارد

 

شاعر:محسن عرب خالقی

 


 

حضرت زهرا (س)

زبانحال حضرت علي (ع)

 

تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم

عالم گواه می شود این را که حیدرم

 

فرمان حق رسیده علی جان! صبور باش

بانو نمی شود که از این امر بگذرم

 

اینها که با طناب به دنبالم آمدند

از یاد برده اند که من مرد خیبرم

 

امرم به صبر کرده خدا، ورنه هیچکس

قادر نبود تا که بیاید برابرم

 

دست خدا اگر که به روی دلم نبود

هرگز طناب خیره نمی شد به پیکرم

 

بانو! بمان  تو را بخدا پشت در نرو

هی آیه آیه زرد نشو فصل کوثرم

 

اصلاً مهم که نیست برایم تمام شهر

دشمن شوند، تا که تویی یار و یاورم

 

شاعر :علی اصغر ذاکری


مطالب مشابه :


مدح مادر

شاعر حسرت - مدح مادر من سالهاست که در وصف تو در مانده ام . عاجز سوی خدای خود پناه آورده ام .




نوشته های ادبی در مورد مادر

کلمات قصار - نوشته های ادبی در مورد مادر - مطالب مربوط به ترحیم و کلمات قصار




اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س)

شعرِشاعر - اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س) پر زده در هوای تو مادر. منم و وسعت بهشت




مدح و منقبت - حضرت فاطمه (س)

در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام کشتۀ راه ولایت در پس در کیست؟ تو مادر خون خدای حی داور کیست؟




اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش سوم

چو بسمل می‌زنی در هر نفس بال و پری مادر مرو از دست ما آخر تو دست حیدری مادر در مدح و مصيبت




اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش چهارم

وبلاگ رسمي هيات مكتب الذاكرين - اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش چهارم - متوسلين به چهارده




مدح و منقبت - امام علی (ع)

در مدح مولا امیرالمؤمنین. جان را به یک اشاره مسخّر کند علی دل را به یک نظاره منوّر کند علی




برچسب :