سفرنامه استانبول 7

روز هفتم:بعد اینکه همسری دوش گرفت ساعت ۹:۳۰ رفتیم واسه صبحانه بعدش اومدیم تو اتاقمون تا تصمیم بگیریم روز اخرو کجا بریم بعد کلی شورو مشورت تصمیم گرفتیم بریم یکی دیگه از جزایر پرنس که ندیده بودیم تقریبا همه پولمون تموم شده بود و یه ۱۰۰ دلاری و ۷۰ هزار تومن پول ایرانی برامون مونده بود ...رفتیم صرافی نزدیک هتل و اون مقدار پولم چنج کردیم و سوار تراموا شدیم رفتیم کاباتاش ساعت ۱۱:۳۰ رسیدیم و سریع دو تا ژتون خریدیم و سوار کشتی شدیم که همون موقع میخواست راه بیفته و اون مسیر بین باجه فروش ژتون تا کشتی رو تقریبا دویدیم تا جا نمونیم... تو کشتی علاوه بر وجود بوفه افرادی هم بودن که تو سینیهای دسته دار چای کمر باریک و سیمیت (نوعی نون حلقه ای و کنجدی کم شیرین که بیشتر خودشون صبحها برای صبخونه استفاده میکنن ) و نوشیدنیهای دیگه میفروختن و دائم تو کشتی در حال رفت و امد بودن ولی کمی گرونتر از قیمت بوفه میدادن اونم فکر کنم به خاطر هزینه ایاب و ذهابشون بود!! ما هم دو تا چای و سیمیت خریدیم و در حالیکه رو عرشه کشتی داشتیم مناظرو نگاه میکردیم و نسیم دل انگیزی هم به صورتمون میخورد اونها رو نوش جان کردیم...این بار اولین جزیره یعنی کینالی ادا از کشتی پیاده شدیم چون یه نفر بهمون گفته بود این جزیره واسه شنا عالیه و پلاژای خوبی داره وقتی وارد جزیره شدیم دیدیم بلههههه یه عالمه ادم اومدن واسه افتاب گرفتن و ابتنی ..بعد اینکه حسابی تو جزیرهپیاده روی کردیم و کوچه پس کوچه هاشو بالا پایین رفتیم که حقیقتا خیلی هم زیبا بود رفتیم به یکی از پلاژا و اول گفتیم غذا بخوریم اهان اولش اون چند تا شلیلی که از همون جا خریده بودیم خوردیم بعدشم همسری افس خورد بعدشم غذا سفارش دادیم که عبارت بود از چیز برگر و سیب زمینی و سوسیس و دوغ .....بعدش رفتیم مایو خریدیم و رفتیم دریا که یه دوساعتی طول کشید ..چه اب زلال و تمیزی داشت توی دریا پر بود از عروس دریایی ...همسری یکیشو گرفت تو دستش و منم لمسش کردم مثل ژله سفت میموند بعدش قبل از اینکه بمیره ولش کرد تو اب...یکی از خانمها که مال همونجا بود میگفت این عروس دریاییا قهوه ایش سمیه و نباید بهش دست بزنید ولی این سفیدا اشکالی نداره...منو همسری حسابی سوختیم و من هنوزم پوستم دور رنگ شده و اون قسمتایی که در معرض افتاب بوده برنزه شده در حالیکه من به شدت سفیدم پوست بدن همسری هم تازه تازه داره پوسته پوسته میشه و کنده میشه...

بعد لباس پوشیدن دوباره رفتیم تو جزیره بگردیم دوباره صدف خوردیم و همینطور ازمیر لوکماسی(نوعی شیرینی شیره دار و به شدت خوشمزه که روش دارچین میپاچن) و بستنی الگیدا(توجه دارین که چقدر اصول تعذیه ای رو رعایت میکردیم دیگه)  خلاصه بعد کلی پیاده روی و گشت و گذار از روی جدول زمانبندی رفت و برگشت کشتیها فهمیدیم اخرید کشتی ساعت ۶:۳۰ برمیگرده استانبول و اگه بیشتر بخوایم بمونیم مجبوریم با واپور(یه چیزی بین کشتی و قایق که از کشتی کوچیکتر و از قایق بزرگتره و کمی هم تکون تکون داره )برگردیم اینه که دوباره ژتون خریدیم و با کشتی برگشتیم استانبول....ساعت ۸:۳۰ هتل بودیم که نشستیم یه کمی خستگی در کردیم و چای خوردیم من یه کمی چمدونا رو جمع کردم همسری رفت کافی نت ...باید ساعت ۲ نصفه شب تو لابی میبودیم تا از طرف تور مارو به فرودگاه ترانسفر کنن...پروازمون ساعت ۵:۳۰ صبح بود ما که زود به فرودگاه رسیده بودیم کلی وقت اضافه اوردیم و منتظر پرواز بودیم که اون موقع شب با اون حس خواب الودگی که من داشتم یه کمی خستم کرد ...خلاصه دقیقا همون زمانی که تازه تازه هوا داره یه کمی روشن میشه سوار هواپیما شدیم در حالی که هوای استانبول به شدت مه الود بود و ۱۵ تیر برگشتیم خونمون...در مجموع سفر خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت...04.gifبه امید سفرهای بهتر و بیشتر13.gif28.gif

پایان.


مطالب مشابه :


زندگی :

مجله روزهای زندگی:*** نوع آوران: شطرنج عشق:** جدول تناوبی: رمان خانه: تایپ کتاب : نگاه زیبا:




جدول نام روزهای هفته در ایران باستان

جدول نام روزهای هفته در ایران زندگی یعنی پژوهش و فهمیدن چیز جدید مجله فرهنگ و




پیلبان بی پیلبان

نگرانی راه ندین چون پیلبان تعطیل شده نه مجله جدول خانواده سبز ایده آل و روزهای زندگی




جدول پخش نوروز 94 صدا و سیما

همه چی برای یک زندگی خوب - جدول پخش نوروز 94 صدا و سیما روزهای رفته سال را ورق سایت مجله




سفرنامه استانبول 7

روزهای زندگی خلاصه بعد کلی پیاده روی و گشت و گذار از روی جدول زمانبندی رفت و مجله دانش




آخرین روزهای زندگی قذافی اززبان یکی ازنزدیکانش

اخبارو تصاویر خبری از مجله قذافی و اطرافیانش در آخرین روزهای زندگی با درخواست برنج و




قیامت:

مجله روزهای زندگی:*** نوع آوران: شطرنج عشق:** جدول تناوبی: رمان خانه: تایپ کتاب : نگاه زیبا:




برچسب :