لحاف چهل تکه زندگی

زندگی از دید هر کسی یه جوره. خوشبختی هم همین طور. به خاطر همینه که یه تعریف یکسان از زبون دو تا آدم نمی شه در مورد این دو مقوله شنید . یادمه همون اوایل که وبلاگ نویسی رو شروع کرده بودم یه پست داشتم به اسم لایه های زندگی. هنوز هم معتقدم زندگی لایه های مختلفی داره که برداشت آدما ازش فرق می کنه.

اول از این چند روز بگم تا برسم به این که چرا باب این موضوع رو باز کردم. چهارشنبه بابا و مامان و برادرم و خانمش و دختر کوچولوشون ساعت 7 رسیدن خونه مون.  واقعا تا دیروز عصر که ساعت 3 راه افتادن به چشم به هم زدنی گذشت. دو روز پرکار و پرمشغله ای داشتیم ولی در عین حال به ما خوش گذشت. اتاق قدبلند و دادم به برادرم اینا اتاق خوش خنده به پدر و مادرم ، خوش خنده کنار من خوابید و پدر و پسر تو پذیرایی. مراسم چهلم پدر بزرگ خوش تیپ عصر پنجشنبه تو بهشت زهرا برگزار شد . شام هم تو همون رستوران تو شرق تهران. بگذریم که ما سه تا ماشین بودیم و کلی تو ترافیک برگشتن موندیم. چند دقیقه هم از اذون گذشته بود که رسیدیم رستوران. همه چیز خوب و عالی برگزار شد. فقط این ترافیک پدر همه رو در آورد. دو تا مادر بزرگ ها تو ماشین قدبلند نشستند. دو تا پدرا تو ماشین خوش تیپ و من و خوش خنده هم تو ماشین برادرم بودیم. به خاطر این که بزرگ تر ها پادرد دارن نمی شد خیلی کیپ هم نشست. در نتیجه مجبور شدیم با سه تا ماشین بریم. این دو روز بیشتر به استراحت و گپ و گفت گذشت. خوب بود. احساسم این بود که مامان تو خونه من یه استراحت جزئی حتی نسبت به خونه خودشون داره. یه سر هم رفتیم خونه بابا و مامان خوش تیپ.

اما اون موضوع بالا چی بود و چی هست؟ از دید من برادرم یه مرد خیلی خونواده دوسته. اینو از دید یه خواهر نگفتم از دید کسی که همیشه رفتار مردا در قبال زن و بچه اش رو زیر نظر می گیره گفتم. کارشناسه. کارمند رسمی دولته. ماشین داره. خونه داره. تو این چند سالی که ازدواج کرده دو تا سفر خارجی و حداقل سالی سه بار سفر داخلی( منهای تهران) داره. اهل رفت و آمده به خصوص با خونواده زنش. اهل دود و مسائل دیگه نیست. خریدای خونه رو انجام میده. تو مهمونی ها پا به پای خانمش سر پاست. ماهی و سیب زمینی رو سرخ می کنه. میز می چینه و جمع می کنه. چایی پذیرایی می کنه .همیشه خانم و دخترش بهترین لباس ها و کیف و کفش تنشونه. اهل تفریح و پیک نیک و .. هستش.

صد البته خانم برادرم هم دختر خیلی خوبیه یه دختر لیسانس از یه خونواده فرهنگی. تو دانشگاه همدیگه رو پسندیدن و خونواده ها پاپیش گذاشتن و مراسم رو برگزار کردن. دختر کدبانو و هنر مند و مودبیه. احترام همه رو نگه می داره. از سال گذشته معلم یه مدرسه غیر انتفاعی هستش که خواهرم کارش رو درست کرد. گاهی تو خونه پدرم تدریس خصوصی هم داره. زمان تدریس خصوصیش رفت و آمدش و نگهداری دخترش با برادرمه. کلاس زبان و کلاس قالیبافی میره.اهل رفت و آمد های دوستانه هم هست. با وجود این که بیش تر از 10 سال از شروع زندگیشون میگذره حداقل ماهی یک بار دوره زنونه دارن. حتی یکی از محل های دوره شون 40 کیلومتر با شهرمون فاصله داره که خانم ها ون کرایه می کنن و میرن و میان. تا جایی که خاطرم میاد دو سه تا مسافرت زنونه دو سه روزه هم رفتن. حالا اینو نگه دارین تا برسم به برداشت خانم برادرم از زندگی من. می دو نین که من مدت هاست صبح  ها میرم ورزش. بعد هم با خوش خنده کلاس شنا و گاها خرید و گاهی سینما. پریشب تو رستوران با یکی از فامیل های شوهرم که آژانس مسافرتی دارن سر حرف باز شد . خوش تیپ خیلی اصرار کرد که من و خوش خنده به همراه خانم –ش- و دخترشون یه مسافرت زنونه بریم. حالا منتظریم که اگه یه تور با شرایط خوب برای کیش پیدا شد راهی بشیم. همین. دیروز صبح من و خانم برادرم و خوش خنده و دختر برادرم رفتیم برای خرید مانتو و کفش. تو راه صحبت شد. از رژیم خانم برادر خودش. از این که خودش هم می خواد وزن کم کنه و بره ورزش ولی برادرم بهش می گه تنها نرو وایستا عصر ها با هم بریم. از اینکه خوش تیپ چه راحت به من گفت که با دوستام برم مسافرت و...

من دهنم باز مونده بود. خداییش میزان تفریحات من نصف خانم برادرم هم نیست. میزان زیادی ازبار زندگی رو چه مالی و چه غیر مالی من دارم  کمک می کنم . تو مهمونی ها اکثرا آب تو دل خوش تیپ تکون نمی خوره(از خوب و بدش بگذرین). مساله خوش خنده 90 درصد زندگی منو تحت الشعاع قرار داده. خلاصه این که به زعم خانم برادرم من خیلی خوشبختم که چنین شوهری دارم.

همه اینا رو گفتم که بگم زندگی مثل یه لحاف چهل تیکه است. هر تیکه اش از یه جایی جمع شده و زیباییش  بستگی به برداشت آدما داره.

پی نوشت: این دو روزه خیلی به ما خوش گذشت. دیروز به محض رسیدن به شمال مامان زنگ زد و گفت دلمون براتون تنگ شده.هر چی به مامانم گفتم تو پیشم بمون گفت نه. خواهرت به خاطر بیماری شوهرش به کمک من احتیاج داره. چه کنیم اینم سهم من از مامان و بابا.


مطالب مشابه :


لحاف چهل تکه زندگی

حکیم بانو - لحاف چهل تکه زندگی من یه مادر و یه همسرم. 40 سالگی رو رد کردم. تحصیل کرده ام.




لحاف چهل تکه با طرح برگ چنار

چهل تکه - لحاف چهل تکه با طرح برگ چنار - این وبلاگ به هنر چهل تکه دوزی خواهد پرداخت - چهل تکه




روتختی چهل تکه دوزی شده ستاره

چهل تکه - روتختی چهل تکه دوزی شده ستاره - این وبلاگ به هنر چهل تکه دوزی خواهد پرداخت - چهل تکه




چهل تیکه

چهل تکه ها ۲۱دی ماه در دانشکده هنر شاهد به نمایش گذاشته شدند. عکس ها از تارا




برچسب :