من تشکر می کنم

 


    «تشنج کلمات» در فرهنگسرای رازی نقد می شود

    خبرگزاری پانا: مجموعه غزلیات «صالح سجادی» با عنوان «تشنج کلمات» در فرهنگسرای رازی نقد و بررسی می شود.

سجادی عزیزی آرام – مسوول کانون ادبی زمستان با اعلام این خبر به خبرنگار فرهنگی وهنری پانا گفت: نشست نقد و بررسی مجموعه غزلیات «صالح سجادی» در ادامه سلسله نشست های کانون ادبی زمستان روز شنبه 26 دی آخرین شنبه این ماه در فرهنگسرای رازی برگزار می شود.

عزیزی آرام افزود: یوسف علی میرشکاک، بهروز یاسمی و سعید بیابانکی به عنوان منتقدان ثابت کانون ادبی زمستان و علیرضا راهب مازندرانی و امیر نجات شجاعی نیز به عنوان منتقدین مهمان به همراه صاحب اثر در این نشست حضور دارند.
 
صالح سجادی- شاعر- به پانا گفت: مجموعه شعر «تشنج کلمات» شامل 42 غزل است که در 6 بخش تدوین شده این تقسیم بندی بر اساس ساختار و مضامین صورت گرفته است.

به گفته سجادی، این مجموعه شامل غزل های مذهبی، حماسی، عاشقانه و غزل هایی است که در ساختار آن اندیشده شده است؛ شکل ذهنی آن با غزل های متداول متفاوت است.
 
«صالح سجادی» متولد 1355 تبریز و دانش آموخته دانشگاه علامه طباطبایی در تهران است؛ وی از سال 1374 به صورت جدی به فعالیت در عرصه ادبیات و شعر پرداخته است

یادآور می شود، نشست نقد و بررسی مجموعه غزلیات «صالح سجادی» روز شنبه 26 دی ماه ساعت 16 در فرهنگسرای رازی واقع در میدان قزوین برگزار می شود.
 
انتهای پیام/

 

۱ – سلام

 

2 – از بابت دير بروز شدن عذر مي خواهم گرفتاريهاي بي امان باعث شده اند تا همين بروز شدنهاي دير به دير هم به جبر لطف وتقاضاي دوستان وترس از فراموش شدن وفراموش كردن صورت پذيرد البته در دنيايي كه فراموشي به نوعي درمان براي دردها تبديل شده است به هرحال حهان شعر جهان پارادوكس هاست

۳ - ...در جهت  رفع هر گونه سو تفاهم  وجلوگیری از سو استفاده ی عده ای  که متاسفانه گویا هنوز دست از سر شعر وادبیات این سرزمین برنداشته اند بنا به توصیه ی سینا حشمدار چند سطر اول این پاراگراف حذف می شود  شاید دوستان راحتتر بتوانند کل مطلب را بخوانند وقضاوت کنند این همه بحث فنی اینجا مطرح شد ه نمی دانم چرا همه ی اینها را رها کرده وچسبیده بودید به این چند سطر بالایی که آی نمی دونم به مقام عظما وترنج قبای بعضی ها بر خورد مهم نیست این چند سطر را حذف می کنم شاید دوستان کمی آرامتر شدند وکمی هم بحث فنی ضمیمه ی فحش هایشان کردند در ضمن کامنتهایی هم که فحش به دیگران داده شده بود حذف شدند

...وشروع كردند به نقد شعر من چون حال وحوصله ي اين را نداشتم كه يكي يكي به وبلاگ دوستان رفته وتوضيحات خودم را بنويسم صبر كردم تا همه آنها ماموريت شان را انجام دهند بعد كلا يك جا جواب دهم كه اين تاخير هم به اين دليل بود وگر نه چندان آدم ساكت وصلح طلبي نيستم  

الغرض بي ميلي به نقد وازطرفی اجبار به آن  سطحي نگري وميل به ايراد گيري هاي عجيب وغريب كه در جاي جاي نقد ها مشخص بود كه البته اين  مهم نيست ايراد هايي را  كه به شعر گرفته بودند هم مهم نيست تنها چيزي كه اذيتم كرد ومجبور به نوشتن در اين باره شدم اين بود كه مطالب نشان مي داد اين دوستان تحت تاثير نوع تكاليفي كه در گروه بر عهده ي شان گذاشته شده به كلي يا به جزئي از مسير سالم ادبي منحرف شده اند در حالي كه خود چيز ديگري فكر مي كنند ومعلوم نيست كي اين رويه اصلاح مي شود يا اصلا مي شود يا نه به عنوان مثال مواردي را عرض مي كنم كه البته اين بهانه ايست تا كمي بنويسم وتذكر بدهم لااقل براي خودم و فراموش نكردن خودم

هر چند هيچ وقت مثل حالا وقتم را چنين بي ارزش هدر نداده ام اما حالا كه مي نويسم بگذار همه را بنويسم بلكه كمي سبكتر شدم   

 

الف -  در ادب مدرن امروز كه كل ادبيات  از تمام كاركرد هاي خود به جر قدرت لذت آفريني تهي شده است نقد ديگر پديده اي وابسته به  ساير ژانر هاي ادبي مثل شعر يا داستان نيست بلكه خود به هنريست مستقل كه به تنهايي مي تواند لذت آفرين باشد به عبارت ديگر منتقد امروزي ديگر وسيله  براي تسهيل در برقراي ارتباط بين اديب ومخاطب يا جامعه نيست يعني شارح نيست بلكه خود فرديست كه با نقد اثار ادبي لذتي وراي لذت اثر ادبي ايجاد مي كند وهم خود وهم مخاطب از عمل نقد وخواندن نقد لذت مي برد در ضمن پست ترین نوع نقد که صرفا به نواقص وایرادات متن آنهم یکسویه واز منظر منتقد باشد سالها قبل از این منسوخ شده است به هرحال امروزه ديگر شعر  یا هر اثر ادبي كار فرماي منتقد نيست بلكه وسيله ايست در دست او تا مخاطب امروزي از نقد هم جداگانه به اندازه ي اثر ادبي مورد نقد لذت ببرد امروزه دیگر هدف از نقد حتی نقد یک اثر ادبی برای تنویر یا تنقید برای ارزشگذاری آن اثر هم نیست  بلکه نقد نوشته می شود تا اثری ادبی دیگر ی به وجود بیاید  طبیعی ست که لازمه ی چنین نقدی اختیار منتقد است وحق انتخاب او  یعنی منتقد در هر سطحی خود اثر ادبی مورد علاقه اش را برای نقد انتخاب می کند نه برعکس در اين صورت اينكه گروهي ادعاي مدرن بودن در ادبيات را داشته باشند واز طرفي مثل شاگردهاي مدرسه تنها جهت رفع تكليف رئيس گروه آنهم با ائلمان ها وچارچوبهايي كه تعيين شده به نقد اثري بپردازند معلوم است كه نه نقد نقد مي شود ونه كار نتيجه مي دهد

 

ب -  مورد دوم عدم تطابق ظرف ومظروف است به عبارتي دوستان با ابزار يا ائلمانهايي شعر را نقد مي كنند كه شعر اصلا با آن ائلمانها نوشته نشده است مثلا اينكه اين غزل  بيت به بيت جداگانه نقد شود اصلا براي اين غزل روش درستي نيست چراكه اين غزل اصلا با سيستم كلاسيك بيتي نوشته نشده است در بسياري از بيتها ابهاماتي وجود دارد كه عمدا حل آن ابهامات به بيتهاي بعد موكول شده است يا بعضي عناصر در بيت مكمل عناصر بيتهاي قبلي ست . بدتر اينكه آن آن ائلمانها هم ثابت است وبه نسبت تغيير شعر يا شاعر تغيير نمي كند به عنوان مثال بنده نقد دوستان را بر شعر خانم سمانه نائيني در مجله ي (همين فردا بود) هم خواندم موراد وآيتم هايي كه در نقد ان شعر به كار رفته بود همانهايي ست كه در نقد شعر من استفاده شده  در صورتي كه ساخت وجنس شعر خانم نائيني با شعر من تفاوتي زمين تا آسماني دارد ومن واقعا سر درنياوردم كه دوستان اين ايار هاي متقن شاه كليدي را از كجايشان درآورده اند كه به هر شعري مي خورد ودرد ناكتر اينكه اين ائلمان ها به شعر خود دوستان بيشتر مي خورد يعني اگر با همين ابزار برگرديم وشعر خود اين دوستان را نقد كنيم با مجموعه اي  از نواقص فني وغير فني  مواجه مي شويم يعني يا اين دوستان خود اين مشخصه ها را برای نقدقبول ندارند وتنها براي حالگيري از ديگران به كار مي برند يا اينكه اصلا نمي دانند چه مي گويند وگرنه اول با همين ابزار پي به مشكلات شعر خود برده آنها  را حل مي كردند 

 

پ– اما مهمتر از همه مطلبي كلي وفراتر از قضيه ي نقد عرض مي كنم كه اسف ناکترین قسمت قضيه هم هست

كار گروهي ادبي  به شكل كلاسيك خود ويا حتي به طور كلي سالهاست در دنيا موجوديت خود را از دست داده است شايد بعد از سورئاليست ها ديگر هنر مدرن به اين نتيجه رسيد كه هر فردي از گروه كه در حالت طبيعي جزئي از يك حركت است مي تواند خود پديد آورنده ي يك حركت باشد در حقيقت ادب امروز به شدت فرد گرا وبر پايه خلاقيت استواراست ادبيات امروز افرادي را كه براي بقا خود قسمتي از استقلال وخلاقيت خود را تسليم اراده ي جمع ميكنند جايگاهي ندارد وچنين افرادي را فاقد شخصيت لازم براي بقا هنري مي داند

از نظر ادبيات آنها شهروندان درجه دو محسوب مي شوند زيرا ذات ادبيات برآفرينش هاي خلاقانه ي فردي استوار است تا آنجائي كه من مي دانم  صاحبان  هيچ كدام از شاهكارهاي ادبيات امروز اعم از شعر ورمان عضوگروه يا دسته اي نبوده اند  كه البته اين مهم نيست مهم اين است كه استقلال فكر وعقيده ي خود را تسليم اراده ي گروه يا فردي از افراد گروه نكرده اند اين را هم گفتم كه بگويم نمي دانم دوستاني كه در اكيپ غزل به اصطلاح پست مدرن فعال اند با چه هدفي اين كاررا مي كنند اما از دو حالت خارج نيست

يا واقعا دنبال ادبيات هستند ومي خواهند از طريق گروه نام وشهرتي  را كه به تنهايي قادر به رسيدن به ان نيستند به دست آورند كه درآن صورت حداقل با اين ميزان كلان از فرديت وخلاقيت شخصيي كه تسليم گروه كرده اند وبا اين شكل مدرسه اي كه اكيپ اداره مي شود (يعني وقتي تمام اختيارات اعضا اعم از شركت كردن يا نكردن در جشنواره هاي ادبي مقاله نوشتن يا ننوشتن براي فلان موضوع وبهمان مجله تعريف كردن يا كوبيد ن فلان شاعر يا بهمان عضو گروه كه به جمع پشت كرده يا كاري باب ميل رئيس انجام داده وحتي مسائل خيلي شخصي وخصوصي ووووو ....توسط شخص رئيس اكيپ تعيين مي شود )خيلي خيلي خيلي بعيد مي دانم موفق شوند جالب اینجاست كه مي بينيم درميان اعضاي اين اكيپ افرادي هستند كه آن مايه از سواد واستعداد ادبي دارند كه به راحتي مي توانند نام خود را جداگانه بنويسند وخارج از جو گروه به آفرينش بپردازند اما  همچنان همه چیز خود را تسلیم اراده ی  لیدر گروه کرده انذ( شخصا دوستاني مثل خانم اختصاري وآقاي حسيني مقدم را داراي چنين مشخصاتي مي بينم) وامید وارم روزی این اتفاق بیفتد

يا اينكه اصلا قضيه چيز ديگريست وهدف ادبيات نيست در اين صورت هم كل اين نوشته ها بي مورد است برايشان آرزوي لحظاتي خوش و شاد دارم وفقط تقاضايي كه دارم اين است كه حتي المقدور از دور بر كساني كه عمر خود را وقف ادبيات مي كنند دور باشند  و با این جور مزاحمت ها به پرو پای آنها نپیچند به کارشان برسند وبگذارند دیگران هم به کارشان برسند

 

4 – بعد از اين مسائل كلي چون دوستان مورد به مورد بيتهارا به اصطلاح شكافته بودند بنده هم  ناچار بر خلاف ساخت این شعر ومیل باطنی خود مورد به مورد توضيحاتي در جهت رفع شكافها عرض مي كنم :

 

در مورد بيت اول برخي نوشته بودند كه وقتي صحبت از به هم ريختن چهار چوب شاعر مي شود شود بايد اين به هم ريختگي در بيت نشان داده شود كه نشده است برايم تعجب اور بود كه اين دوستان هنوز ساخت غزل را تنها افقي وبيتي مي دانند وانگار هنوز به ارتباط عمودي نرسيده ند  يعني اگر چيزي در بيتي مطرح مي شود بايد در همان بيت اجرا هم بشود وبس جالب تر اينكه همين دوستان ايراد گرفته بودند كه ساخت كل شعر به هم ريخته است ودر هربيت سوژه اي و تصویری مطرح مي شود !!!!!

 

چيزهايي كه دوستان در مورد بيت دوم گفته بودند هم خنده دار بود هم تاسف آور تاسف آور از اين لحاظ كه اين حرفها نشان ميداد كه اكثريت دوستان كمترين مطالعه اي در زمينه ي ادبيات كلاسيك ما ندارند واين نشان از همان رويه ي غلط وخطر ناكي دارد كه اول اشاره كردم هركدام از دوستان تا دهانشان را باز مي كنند كلي اسم خارجكي وتئوري  ادبي غربي  مي ريزد بيرون اما كوچكترين اشرافي بر ادبيات كلاسيك مان ندارند درصورتي كه درهمان قالبها مي نويسند خنده دار هم از اين جهت كه فكر برخي از دوستان از سنگ نشان تا رمي جمرات هم رفته بود !!!!!!!!! واين ديگر از آن حرفهاست برخي هم كه زرنگتر بودند از كنار بيت يواشكي رد شده بودند به هر حال اين بيت اشاره ايست صريح وآشكار به بيتي از عبدالقادر بيدل دهلوي كه مي فرمايد:

بيقراري بسكه مارا گرم رفتن كرده بود/ كعبه ي مقصود را سنگ نشان پنداشتيم

يكي هم نوشته بود سنگ كه ثابت است چگونه حركت مي كند ورد مي شود كه بايد عرض كنم متاسفم براي تعريفي كه از شعر داريد

 

در مورد بيت سوم نمي دانم بايد بيت را معني كنم يا به صورت نثر بنويسم كه دوستان متوجه بشوند يا چكار كنم تقصير من چيست كه دوستان مجبور به انجام كاري كه  دوست  ندارند شدند ولاجرم گذرا مي خوانند ونمي فهمند به هرحال شاعر مي فرمايد :كسي كه مي خواستم به من برسد يا من به او برسم هرآنچه داشتم از من گرفت تا به من برسد اما بعد از آن مثل راهزن ها از كنار من رد شد همين درضمن اگر كسي هرآنچه داريد ازشما بگيرد آنوقت هرآنچه نداريد دردستهاي اوست

 

بيت چهارم اين بيت كلا از گزند درامان بود اما باز هم ماخند يد يم وقتي ديديم شخصي به نام يوسف براي ما ايراد وزني گرفته اند وفرموده اند كه در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعل نيم مصرع چه تلخ زاده شدم بين بود ونابودي ايراد وزني دارد ودرستش اين مي شود (چه تلخ زاده شدم بين بود ونبود )!!!!!!!!!

 

بيت پنجم از شما مي پرسم اگر بخواهيم بگوييم من خاطره اي از يك اتفاق وحشتناك در ذهن دارم براي اين جمله ( خاطره ي وحشت) درست است يا( وحشت خاطره ) بابا من نمي خواستم بگم من از خاطره وحشت دارم يا از خاطره مي ترسم مي خواستم بگم من از يك وحشت خاطره دارم

 

دربيت ششم مسئله اينجاست كه معني بيت ششم موقوف است به بيت هفتم درحقيقت بيت ششم به نوعي موقوف المعاني ست وسئوال  (چه سان از كنار من رد شد )در بيت هفتم جواب داده مي شود كه (درست مثل زمان از كنارمن ...)

 

براي بيت هشتم چيز مشخصي در نقد ها نديدم جز اينكه يكي ديگر از دوستان مطلع وخبره در وزن وعروض فارسي  فرموده بودند كه نيم مصرع (به آسمان پي ابرو...)ايراد وزني داره  كه باز ما كلي مشعوف شديم یکی هم نوشته بود که اگر سوار  آرام می رود چگونه غبار باهیجان رد می شود  عرض می کنم هیجان غبار اینجا دلیل سرعت سوار نیست  شاید مغز این دوستمان نتوانسته بود کشف کند که اگر سواری به قصد باران به ابرها بزند وباران ببارد انوقت تکلیف غبار چه خواهد شد که  اگر به جای اینکه به ارتباط میان غبار وسوار فکر کند که تفکری شرطی ودینامیکی ست ودر حقیقت تفکر نیست بلکه تداعی ست کمی هم به ارتباط برعکس میان غبار وباران فکر می کرد  مشکل حل می شد يكي  هم نوشته بود ایال آتشین وصاعقه دم  هم از آن حرفهاست که بايد بگويم بله اينهم از آن حرفهاست  به هر حال من تشکر میکنم

 

قضیه ی بيت نهم  خيلي جالب است دوستان مي نويسند شعر دچار دوگانگي زبان است  مثلا( نخجير) قديمي ست يا  (ديگر شد) منسوخ است بهمان  فلان است و... واين كلمات مثلا در كنار سوت قطار نمي شود  بعد در کمال تعجب مي آيند و مي نويسند : آقاي سجادي در بيت نهم آنجا که  نوشته ايد :( نداد تن به زبان از كنار من رد شد ) اين به زبان تن ندادن در شعر اجرا نشده است  خوب من تشكر مي كنم از دوستان

 

بيت دهم فرموده بودند آنقدر كه ماه وستاره با آسمان مراعات النظير است  پرنده وطوفان با آسمان مراعات نيستند !!!!!

كه  ناچار باز هم من تشكر مي كنم

 

در بيت ياز دهم  يكي از دوستان به جاي آنكه بخوانند (به جاي تير، كمان از كنار...)خوانده بودند به جاي تيرو كمان  که جایی برای تشکر وقدر دانی وجود ندارد به هر حال منظور  ما این بوده که به جای اینکه تیر رد بشود کمان از کنار من رد شده است

 

در دوبيت آخر غزل ثابت ها ومتحرك ها دوباره  با هم جا عوض مي كنند و شاعر كه در بيت اول ودوم متحرك بود و رد مي شده از همه چيز وسپس ايستاده  بوده تا همه چيز از او رد بشود دوباره از موضع انفعال خارج شده به فاعليت رسيده  وجهان ايستاده تا او دوباره  از آن بگذرد اين برگشت به نوعي از تسلسل اوج اين غزل است وشعر مخاطب را به اين نتيجه مي رساند كه از ابتدا ساكن ومتحرك درحقيقت يكي بودند (گذشتم از تو و ديدم خود عزيزم را/ كه در تو شد پنهان از كنار من رد شد) و اين ارجاع به بيت اول است در حقيقت بيت اول در بيت آخرتكميل مي شود  ورد شدن (آن) كه همان آن شاعري ست ارجاع است به بيت چهارم (به او رسيدم وشاعر شدم واو...) واگر دوستان کمی بر ادبیات کلاسیک ما اشراف داشتند لا اقل یکی از دوستان می نوشتند که با خواندن این غزل یاد آن شاه غزل مولانا افتاده اند که می فرماید: 

وه چه بی رنگ وبی نشان که منم / کس نبیند مرا چنانکه منم / کی شود این روان من ساکن / اینچنین ساکن روان که منم

به همين دليل عرض كردم كه خوانش بيت به بيت كه ابزار ثابت نقد دوستان است دراين غزل جواب نمي دهد زيرا اصولا اين غزل بيت به بيت نوشته نشده بلکه بیتها به تار و پود هم تنیده  شده اند

 

۵ - مطلب مهمی را هم تا یادم نرفته عرض کنم و آنهم بحث زبان در غزل امروز است  چندین وچند بار در طول این نقدها دوستان به کلاسیک بودن زبان شعر یا دوگانه بودن  زبان و حرفهایی از این دست اشاره کرده بودند قبلا هم بر سر همین موضوع بحث هایی رو در رو یا  درهمین وبلاگ مطرح شده که توضیحاتی گذرا در باره ی دیدگاه خود نسبت به زبان ارائه  داده ام اما اکنون کمی دقیقتر عرض می کنم

هیچ کس منکر اهمیت روز افزون زبان در شعر امروز نیست  اما این اهمیت  اهمیتی ماهوی ست ودر حقیقت جدای از بحث  زبانیت  در فرم شعر و به طور اخص غزل به نظرم  زبان از آن جهت اهمیت دارد که با امکانات خود می تواند در جهت انتقال حس  وبرقرای ارتباط بین مخاطب وشاعر تاثیری فراتر از تکنیک ها ی ادبی بگذارد  از این رو زبان به خودی خود وتنها با مشخصه ی امروزی نوشتن نمی تواند تعیین کننده ی مدرن یا سنتی بودن یک شعر باشد  حتی در داخل یک چهار چوب وبه عنوان عضوی از آن هم نمی تواند دارای اهمیت باشد 

به نظر من  که از آن به شدت دفاع هم می کنم  تنها عامل تعیین کننده ی مدرن یا سنتی بودن یک شعر ساخت آن شعر است  این  بود یا نبود ساخت مدرن ومتفاوت است که یک شعر را مدرن می کند  یا برعکس وزبان دراین میان تنها نقشی تزئینی ودرنهایت مکمل دارد  در مثل مناقشه نیست پس مثالی می زنم بسیاری از خوانندگان  ایرانی  ساکن لس آنجلس  با وجود در اختیار داشتن آخرین تجهیزات موسیقی  زیبا ترین قیافه ها واستودیو های تخصصی هنوز هم نزد اهل فن مطرب به حساب می  آیند اما دراین میان  یک  محسن نامجو با ان قیافه ی بی ریخت و کمترین تجهیزات  وهمان سه تار چند هزار ساله می شود سنت شکن موسیقی ایران چرا؟؟؟؟

چون این محسن نامجو ساخت موسیقی ما را تغییر داده است نه زبان  یا ابزار آنرا ساخت یک شعر شالوده ایست که زبان ودیگر ابزار شعر بر روی آن سوار می شوند واگر این ساخت نسبت به گذشته تغییر نکند زبان هر چقدر هم زور بزند نمی تواند بار این نقص را به دوش بکشد وشعر مدرنی به ما تحویل دهد این عقیده سالها اساس وپایه ی نگرش من به غزل بوده ودر جای جای کتاب تشنج کلمات  این تلاش  برای تغییر در ساخت کلاسیک  وذهنی غزل  (البته بدون تغییر در فرم عینی وبیرونی آن )مشهود است واین تلاش در دو بعد است

یکی تلاش برای ایجاد ساخت مجزا برای هر غزل یا بهتر بگویم ساخت متنا سب با موضوع ودیگری تلاش برای ایجاد فضای مناسب برای همنشینی غزل ومخاطب امروزی زبا ن هم درست از این نقطه به بعد است که اهمیت پیدا می کند یعنی  وقتی ساخت اثری مشخص   شد و شکل ذهنبی شعر در ذهن یا بر کاغذ روی میز شاعر نقش بست  زبان آن اثر هم  جبرا مشخص می شود

این راگفتم که بگویم همانطوریکه قبلا گفتم برای هر موضوعی قائل به زبانی جداگانه هستم  بهتر بگویم  قویا  زبان یک شعر را سوژه  و ساخت آن شعر تعیین می کنند کسی که فکر می کند وقتی با زبان شعری خود می تواند از پس سوژه های مختلف بر بیاید پس دارای زبان شعری مختص خود شده خیلی احمق است  چراکه نمی داند قضیه دقیقا برعکس است یعنی  شاعر باید با تسلط بر زبانهای مختلف برای اجرای هر سوژه ای بر روی ساخت تعیین شده زبان مختص  آن سوژه را هم بیابد

 واینکه می گویند زبان شعری فلان کس اینطوری ست  یا مثلا فلان مشخصات را دارد این درحقیقت به  بحوه برخورد آن فرد با (نحو )زبان بدر شعر برمی گردد نه کلمات  در حقیقت در حالت کلی هم این قضیه محرز است یعنی  عامل تعیین کننده ی مدرن وامروزی بودن یا نبودن زبان یک شاعر در کلماتی نیست که به کار می برد

بلکه در نحوی ست که  کلمات را بر اساس آن در بیت می چیند به عنوان مثال  غزل های  مرحوم نوذر پرنگ  را می توان مثال زد که درعین وفاداری به کلمات  واصطلاحات  کلاسیک چون از تفکر خلاق ساخت وشعری مدرن  ونحو زبانی متفاوت برخوردار بود متفاوت ترین غزلهای معاصر را نوشته است.

در نظر من شعر از کشف واتفاق افتدن ناخود آگاه سوژه در ذهن وروح شاعر شروع می شود با معین شدن اولین سطر یا اولین مصراع شکل ذهنی خود را تعیین میکند واین شکل ذهنی  کلیتی را به شاعر می دهد که بتواند ساخت اثر را بر روی زیر بنای این شکل ذهنی بنیان گذارد بهد از ساختمند شدن اثر است که شاعر سراغ زبان می رود وبنا بر جنس فضا ونوع سوژه نحو وکلمات زبان را تغییر وتعیین می کند شاید بگویید این سختترین را ه شعر نوشتن است و خیلی راحتتر از اینها نی توان  شعر نوشت ولی باور کنید این سختترین راه نیست تنها راه است 

به هر حال دوستان خسته نباشند ومن تشکر مجدد می کنم .

لازم به توضيح است دوستاني كه در جريان اين نقد ها قرار ندارند غزل نقد شده بنده درهمين صفهه در پست قبلي مي توانند بخوانند

 

۶- سپاسگذارم از تمام دوستانی که بعد از چاپ کتاب تشنج کلمات برآن نقد ونظر نوشتند  برخی از این نقد ها در روزنامه  ها ونشریات مختلف چاپ شده وبرخی در اینترنت منتشر در زیر نشانی آندسته از نقد هایی را که در اینترنت منتشر شده جهت مراجعه ومطالعه ی دوستان می آورم

 

۱ - نقد مهدی آذری را بر تشنج کلمات می توانید اینجابخوانید

۲ - نقد محمد رضا شالبافان را بر تشنج کلمات اینجا ملاحظه فرمائید

۳ - نقد امیر آزاده دل را هم بر تشنج کلمات اینجا می بینید

۴ - نقد علیرضا آدینه را بر تشنج کلمات اینجا بخوانید

 

۷- بعد از چهار سال تلاش وبه لطف همکاری بیدریغ دوستان بالاخره مجموعه ی ۴ جلدی سیر غزل ترکی تحت عنوان(قویما منی ان آپاریر) را آماده ی چاپ کردم و هم اکنون در انتشارات سوره مهر مراحل طراحی صفحات را می گذراند این مجموعه ی ۱۳۰۰ صفحه ای مجموعه ایست کامل از آنچه از آغاز تا امروز بر غزل در زبان ترکی گذشته که در نوع خود کم نظیر است 

چکیده ی جلد اول این کتاب را می توانید در اینجا بخوانید

 

۸- واما غزل شاید برای انتشاراین غزل کمی دیر شده باشد شاید هم نه  

 

اگرچه بيخبرم از سكوت مي فهمم  كه احتمالا بيرون از اين اتاق شب است


زمان به راه خودش مي رود مي انديشم چقدر روز و شبش بي دليل وبي سبب است

 

زمان در اين خانه مثل من كپك زده آه چه فرق مي كند اكنون شب است يا كه سحر

كه سالهاست گذشته ست كارم از شب و روز جهان من پر ازاين اصل هاي بي نسب است

 

زمين سردرگم چون كلاف كاموائيست كه دست شيطنت گربه ها رسيده به آن


كلاف گمشده اي كه در آن گره به گره تمام پيكر من بسته ي وجب وجب است

 


مطالب مشابه :


تشکر

شب شعر - تشکر - سلام دوستان از تک تک شما ممنونم که به اینجا رونق دادین




تقدیر و تشکر از انجمن محترم آریاییان

اسمان شعر و غزل و . بیتها و تک بیتها - تقدیر و تشکر از انجمن محترم آریاییان - ادبيات فارسي




شعر...... و واقعیت های تلخ (زبان تشکر از مادر)

خطرنگار - شعر و واقعیت های تلخ (زبان تشکر از مادر) - خبر # عكس # عشق # زندگي # شعر # khatarnegar




تشکر و چند نکته

غــــــــــزل تــــــــنــــــــهایــــی - تشکر و چند نکته - شعر و ترانه سلام و عرض ادب




تشکر از سایت شعر نو

از حدود یک سال پیش که شروع به انتشار اشعار استاد مسعود نوروزی راهی در سایت شعر نو کردم و نیز




پیام تشکر

تشکر و قدردانی با نهایت احترام و رعایت ادب و با عرض سپاس، بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر




من تشکر می کنم

حس اول - من تشکر می کنم - اینجا تابوریس است شهر حس اول شهر تشنج کلمات شهر یک صالح سجادی




برچسب :