دوران نامزدی

سلام دوستاي گلم مينويسم تا درسه عبرتي باشه واسه امثال من فقط يه خواهش دارم واسم نظراتتونو بگيد فقط سر زنشم نكنين بخاطر اين اشتباهاتم كه از اين به بعد ميخوام بنويسم فقط اشتباهاته منو شماها تكرار نكنيد و اينم بگم كه دوستاي گلم تقاضاي رمز نكنين چون اوناي كه رمز داره فقط به خاطر خودم نوشتم نميخام كسي بدونه از اين به بعد سعي ميكنم رمز دار ننويسم اما يكي از پوستامو شايد رمز دار بنويسم اونم رمزشو به كساي ميدم كه دوستامن و وبلاگ دارن و مخصوصا واسه كساي ميدم كه متاهل هستن چون چيزي كه ميخام بنويسم فقط خانوما ميتونن بخونن

دوران نامزدي من ميگذشت تا اين كه اون روز رسيد كه بريم وام ازدواج مونو بگيريم  رفتيم گرفتيم ماله منو مامانم گرفت مال شوهرمم مادر شوهرم گرفت مادر شوهرم گفته بود وام رو بگيريم ميريم واسه تو خريد ميكنيم آخه واسه من هيچي نخريده بودند هرچي هم ميخريد ميگفت سعي كن استفاده نكني تا موقع اوردن خريدها بزاريم رو اونا منم كاري جز بله گفتن نداشتم بعد چند روز گفت بيا بريم واست خريد كنيم حتي مامانمم نبردند منو مادر شوهرم وشوهرم رفتيم لوازم ارايشي خريديم همه چيز به انتخاب مادر شوهرو واسه من ادكلن 15 تومني خريد واسه خودشون 45يا 75 تومني خريد دقيق يادم نيست رفتيم خونه چند روز بعد اومدن خونه ي ما واسه اين كه لحاف و تشكامو رو بكشن اون روز بايد شوهرم نميومد اما اون اومد نميزاشت من برم پيش مهمونا همش ميگفت بمون اينجا من تنها ميمونم خواهر بزرگ من نيومده بود خونمون چون باردار بود و رفته بود دكتر مادر شوهرم چنان دعواي به پا كرد كه چرا نيمومد اون بايد ميومد آخه يكي نيست بگه نفهم اون بارداره نميتونه بياد خودشم اجازه نميداد كسي به پارچه ها دست بزنه كه بد ميدوزن من بايد خودم بدوزم آخه رسم ما اينه كه بايد پسر پارچه بخره واسه لحاف و تشك و..عصر هم كه شد گفت بزار همه برن بريم آيينه وشمعدون بخريم حتي به مامانمم نگفت كه بياين بريم واسش آينه شمعدون بخريم خودش با دختر داييه عفريتش رفته بودن پسند كرده بودن منو فقط بردند كه بخرن گفتم من يكي ديگشو ميخام گفت نه اين خوبه اما اگه ميخاي اوني كه دوست داري رو بگيريم آخه اوني كه من ميخاستم نسبت به اوني كه اونا پسند كرده بودن گرون بود منم ميدونستم كه اگه اوني كه اون ميگه نخرم خون به پا ميشه خلاصه اوني كه مادر شوهرم دوست داشت خريد اومديم خونه ديدم چمدون دامن كيف پول و چندتا چيز ديگه كه دقيقا يادم نيست تو خونست باز كرد و گفت اينارو واسه تو خريدم منم اصلا هيچ كدومو پسند نكردم اما گفتم خوبه دستتون درد نكنه چمدون از اون چمدون هاي ارزون بود كه يه بار رفتيم مسافرت اومديم خراب شد من فك ميكنم نخريده بود از چمدوناي خودش بود كه داد   فرداش گفت به مامانت بگو بياد بريم واستون ساعت بخريم وكيف و كفش و از اين جور چيزا رفتيم مغازه ي ساعت فروشي ست ساعت سراميكي خريديم از هموناي كه اصلا چيزي نميشه مامانم گفت تا اينجا اومديم بريم واسه داماد كفش وكمر و هر چي ميخواد بخريم اونم چون مامانش خوب يادش داده بود هيچي پسند نميكرد دنبال كفشاي تمام چرم دستدوز بود مامانم هيچي نگفت رفتيم اوني كه ميخاست خريد مامانم بعدا گفت كمربند تمام چرم ميخام هنوز كيف پولم ميخاست كه من گفتم مگه ماه پيش من واست كيف پول چرمي اصل نخريدم؟ كه ديگه هيچي نگفت اين از خريد هاي داماد كه همشون بايد گرون قيمت باشه و انتخاب خودش و مامانش بايد باشه حالا كه نوبت به خريد من رسيد هرچي ميگفتم ميديد كه گرونه ميگفت مادر شوهرم بده نه خوب نيست يا اين كه ميگفتم اونو ميخام ميگفت نه اين خوبه اينو بدين آقا منو مامانم دهنمون باز ميموند بازم هيچي نگفتيم مامانم گفت هيچي نگو گفتم به مامانم بزار منم مثله خودشون بكنم همه چيزو گرون بخرم گفت نه اين كارو نكن اونا نميفهمن ما كه ميفهميم كيف و كه خريديم مادر شوهرم ديد كه من حوصلم سر رفت گفت بريم خونمون به مامانمم گفت بيا بريم خريد هاشو ببينين مامانمم گفت وقتي اوردين خونمون ميبينيم گفت نه بيا ببين واسه دخترت چي خريديم مامانمم اومد ديد گفت مباركه مادر شوهرم گفت ميخام عروسي رو  كي بگيريم گفته بودين تير حالا خرداده  مامانمم گفت مگه نگفتين خونه ميخرم واسشون؟گفت نتونستم بخرم هم اينجا ميارم اونجاي رو هم كه ميگفت يه اتاق كوچيك بود و با آشپز خونه ي خيلي كوچيك كه اگه يخچال ميزاشتي گاز جا نميشد يعني خيلي خيلي كوچيك بود مامانم گفت وسايله فرشته خيليه اون 4-5 تا رو تختي داره كه دوست داره پهن كنه رو تختش گفت نه تخت نخرين مبل گرونشو بخرين آخه عادت داشت واسه همه تعيين تكليف كنه مامانم گفت تا خونه نگيرين نميشه اينو مامانم بود كه گفت مادر شوهرم قاطي كرد گفت پس دست دخترتو بگير ببر خونتون همه چيز اون وقت اصولي باشه يه روز فرشته بياد خونه ي ما يه روزم پسر من بياد خونه ي شما مامانم گفت باشه پاشو دخترم حاضر شو وسايلاي كه لازم داري بردار بريم من كه رفتم از حموم شامپو ها مو بر دارم شوهرم گفت حق نداري بري به مامانت بگو عصر ميارم خودم مامانم كه پاشد بره گفت چرا آماده نشدي گفتم ميگه خودم عصر ميارم گفت باشه حتما بيا عصر گفتم چشم بعد اين كه مامانم رفت مادر شوهرم و شوهرم شروع كردن به فحش دادن هاي ركيك كه منم ناراحت شدم و به شوهرم گفتم درست حرف بزن كه مامانش بيشتر آتيشي شد و گفت چرا طرف مامانتو نگه ميداري مامانت اشتباه ميكنه من ميخام بيارم اينجا همه پشت سر ما حرف در ميارن كه اين كه همش خونه ي شماس بيارين كه هر دو راحت بشن اين كه هر شب پيش پسرته حالا زنه ديگه لازم نيست بيشتر از اين نامزد باشن در حالي كه من تا 3 روز بعد عروسي دختر بودم عصر كه شد گفتم پاشو منو ببر گفت نميبرم گفتم آخه مامانت اين طوري گفت گفت نه نميبرم زنمي اختيارتو دارم نبرد مامانم ناراحت شد باهام قهر كرد چند روز همين طور گذشت روز زن شد مامانس پول داد كه برين كادو بخرين شوهرم گفت بريم واسه مامان من ساعت ديواري بخريم واسه مامان تو هم پيراهن كه من گفتم هرچي بخري بايد جفت بخري  رفتيم خريديم وايه منم برد يه شلوار خريد كه 6هزار تومن داد ناراحت شدم اما به روي خودم نياوردم ميدونستم كه اون كار نمي كنه  


مطالب مشابه :


دکور مغازه دکور فروشگاه دکور دفتر و دکور خانه

دکور مغازه دکور فروشگاه دکور دفتر و دکور خانه وبلاگ دکوراسیون و تزئین. حتما سری به سایت




دکوراسیون خانه دکور مغازه تزیینات خانه

تزیینات و دکوراسیون منزل و محل کار - دکوراسیون خانه دکور مغازه تزیینات خانه - دکوراسیون و




اطلاعات فروش ( مطلب شماره1)

تكنيك هاي فروش بيشتر در مغازه يا فروشگاه - اطلاعات فروش ( مطلب شماره1) دكور مغازه-




تزیینات دکوراسیون داخلی دکوراسیون خانه تزیین

دکوراسیون و تزینات فروشگاه و مغازه تزئین میوه تزئین خانه چیدمان و دکوراسیون منزل




دوران نامزدی

بگو بياد بريم واستون ساعت بخريم وكيف و كفش و از اين جور چيزا رفتيم مغازه ي ساعت فروشي ست




تزئینات و تزئین میز ولنتاین یا سالگرد ازدواج

تزیینات و دکوراسیون منزل و محل کار - تزئینات و تزئین میز ولنتاین یا سالگرد ازدواج




برچسب :