دانلود نمایشنامه کودک

نقش ها:

برزو

پیرزن جادوگر

طلا(خر برزو)

غول

روباه

گربه

باوفا( سگ)

تاج گلی (خروس)

 

صحنه اول/ پرده اول

(نور می آید. فضایی نیمه تاریک. برزو بر روی کُنده ی درخت و پیرزن در فاصله چند قدمی از او ایستاده است. کنار پیرزن    صندوقچه ایی کوچک و قدیمی قرار دارد.)

برزو: الان برم خونه، وقتی ببینه چی گرفتم دیگه به حرفام گوش می ده. باور می کنه که من، برزو خان، دروغ نمی گم. با هم      می ریم به شهر آرزو ها، دنیای شادی. بهترین چیزا رو اونجا داریم. اونجا بهترین علف و یونجه رو می خوره و لازم نیست از اون دور دورا بیارم. وای چِقَد خوردنی، چاق می شم، مثل حاکم، اونوقت می تونم بشینم رو تختش.

پیرزن: ببین پسر، خوب حواستو جمع کن. بازیگوشی نکن. باید خوب ازش مواظبت کنی. وگرنه می ره و بر نمی گرده حالا چِقَد پول داری؟

(برزو از داخل خورجینش قلک سفالی بزرگی بیرون می آورد.)

برزو: اینم قلکم!

پیرزن: چِقَد توشه؟

برزو: یه عالمه، خیلی سنگینِ.

پیرزن: آفرین پسر، اما این زیاد نیست. تو باید خَرت هم بِدی.

برزو: اون خیلی خره، هیچی حالیش نیست.

پیرزن: پس موبایلتو بده.

برزو: موبایل؟ مگه نمی دونی موبایل واسه بچه ها ممنوعِ؟

پیرزن: پس همون خرت.

برزو: چطوری برم دنیای شادی؟ اونم باید باشه، اصلاً نمی خوام.

پیرزن: اوه ه ه ه ه ! باشه باشه، حالا قهر نکن، هموه قلکتو بِده.

(برزو قلک را به پیرزن می دهد. پیرزن از داخل صندوقچه یک فانوس لیزری پیشرفنه و مدرن بیرون می آورد.)

پیرزن: این تو خوابیده. (یک حلقه سی دی از جیبش بیرون می آورد) اینم رمزش همه چی تو این سی دی هست.

(پیرزن قلک را تکان می دهد. صدای سکه ها پیرزن را خوشحال می کند. برزو فانوس در دستش و با تعجب نگاهش می کند.)

برزو: اگه دروغ گفته باشی؟

پیرزن: اَه بچه بد! من دروغ نمی گم. یه پیرزن چلاق و تنها چرا باید دروغ بگه. من فقط راست می گم. حالا زود برو، برو، سر راهت گربه و روباه اَزت نگیرن.

(پیرزن وِردی می خواند، اطرافش را دود می گیرد. از صحنه غیب می شود.)

برزو: کجا رفتی؟ آهای با تواَم. اسمشو نگفتی.

(برزو در حال بیرون رفتن از صحنه است. گربه و روباه وارد می شوند.)

گربه: بَه بَه شازده پسر.

روباه: قند عسل.

گربه: کجا می ری با عجله؟

روباه: خونه مادر بزرگ.

گربه: خونه مادر بزرگ اونطرفه.

برزو: برو کنار بذار باد بیاد.

گربه: واه واه واه چه حرفا اون چیه تو دستت؟

روباه: سفینه فضایی می خواد بره به مریخ.

گربه: بذار ما اَم باهات بیایم، اونجا همه چیزش تمیزه.

روباه: ای خاک آبادی به سرت خِنگ خدا، تو اگه اونجا بری همه چیز رو به گَند می کشی.

برزو: این یه چیز خطرناکیه، همه رو تبدیل به سنگ می کنه.

روباه: بگیر از دستش.

گربه: با زبون خوب و خوش بِده وگرنه...

روباه: وگرنه ما دو نفریم تو یه نفر.

(برزو از داخل جیبش یک سیم کارت موبایل بیرون می آورد.)

برزو: بیا یه سیم کارت با با ده ساعت مکالمه رایگان، اینترنت ده ماه رایگان.

گربه: آخ جون بگیرش.

روباه: (می زند به سَرِ گربه) تا حالا ندیدی، اگه شارژ نباشه چی؟

برزو: من دروغ؟ بهم می آد دروغ بگم.

روباه: باشه.

(برزو سیم کارت را می دهد و از صحنه خارج می شود.)

گربه: بذار داخل گوشی من.

روباه: گوشی خودم.

(روباه سیم کارت را داخل گوشی می گذارد و گوشی اش را روشن می کند.)

روباه: ای وای ای وای، دروغ دروغ دروغ، بازاَم این بچه به ما دروغ گفت.

گربه: بده ببینم، این سیم کارتش سوخته، هزار بار گفتم این از چوپان دروغگو دروغگو تره.

روباه: خدا پدر پینکیو رو بیامرزه، پس این چرا دماغش گُنده نمی شه؟

گربه: حالا که سَرِ ما رو کلاه گذاشت.

(هر دو شکست خورده از صحنه خارج می شوند.)

صحنه دوم/ پرده دوم

(حیاط یک خانه روستایی. طلا بر روی تخت دراز کشیده است و با خود حرف می زند.)

طلا: اگه بدونه چه اتفاقی داره براش می افته، باید براش یونجه بخرم. با هم می شینیم یونجه خوری. اما نه من باهاش نمی خورم، دندوناش زرد و نشستهِ. برزو خان حالا برو کیفشو ببر، باید یه آیینه بزرگ براش بیارم. آره یه آینه بزرگ تا خودشو توش ببینه.

(زنگ دَرِ خانه به صدا در می آید.)

طلا: بَه بَه گل پسر پیداش شد. کیه کیه در می زنه/ دَرو از پاشنه در می آره؟

برزو: منم طلا بلبل من، می خوایم بریم شهر شادی.

طلا: بازاَم دروغ، شادی کجاست، بازی کجاست؟

برزو: طلا خوشگله وا کن دَرو، یه دوست خوب دارم برات.

طلا: تو دوست خوب کجا داری،فقط واسم دروغ داری.

برزو: آهای خره، سوار خره شیطون نشو،وا کن دَرو.

طلا: شیطون فقط دروغ می گه، هم دست شیطونه نشو.

برزو: خرم خره اون قدیما، برو دیگه خر نمی خوام.

طلا: (به طرف دَرِ حیاط می رود و در را باز می کند) بیا بابا خر نشو که من خرم. خبر نداری برزو خان یه اتفاقی تو دستمه.

برزو: بازاَم خر بازی در اوردی طلا؟ برام رَجز می خونی؟ اگه واست بی دردسر یونجه نیارم ، قَدر عافیت رو    می دونی.

طلا: نوکرتم، چاکرتم، مخلصتم، در بست خَرِتم.

برزو: برو کنار برو کنار لوس نشو، پاچه خوار.

طلا: (حالت زاری به گفتارش می دهد و شروع به گریه کردن می کند.) آی آی آی، یه نگاهی به خودت بنداز، خدا تو رو بیامرزه، غم آخرِت باشه، خدا صبر بِده. ( از زیر تخت یک آیینه بزرگ می آورد.) یه نگاهی بنداز و ببین.

برزو: چی شده طلا؟

طلا: دروغ دروغ دروغ.

برزو: خوب نگه دار ببینم چی شده.

طلا: نه هنوز حالیت نیست. اگه گرگ هم به گله اِت بزنه خوابی پسر. از بس دروغ می گی.

برزو: بازاَم یونجه زیاد خوردی و خواب دیدی؟

طلا: اون چیه تو دستت؟

برزو: آها این! این یه سفینه فضایی هست که با هاش می ریم به شهر شادی.

طلا: ای نادون. تو اون قُلکو دادی واسه این آشغال؟

برزو: (سی دی را نشان می دهد.) اینم وِردش. بدو برو لپ تاپو بیار که این دوستمونو بیدار کنم.

طلا: تو با این ریخت و قیافه اگه دوستت بیدار بشه فرار می کنه.

برزو: مگه چیه؟

طلا: حسنی نگو بلا بگو/ تنبلو تنبلا بگو، آخر داستان آدم شد، اما تو چی؟

برزو: طلا امروز خیلی حرف می زنی.

طلا: اخلاق خوب اَم که نداری.

(طلا از زیر تخت لپ تاپ را در می آورد.)

برزو: اینم سی دی.

طلا: خش نداره؟

برزو: اورژینالِ.

طلا: بگو اصلِ. فارسی رو پاس بدار.

(برزو فانوس را وسط حیاط می گذارد.)

برزو: دیگه کسی نمی گه برزو دروغگو. می ریم تو شهر شادی. خودم می شم پادشاه. همه چی فراون، تمیز ، راحت ، بچه ها هر چی بخوان می خورن، اینو بگو که دیگه کتک نمی خورن.

طلا: بیا ببین اینم وِردش، اینا دیگه چیه؟

برزو: پیرزن گفت باید بخونیش.

طلا: اون عجوزه از جادوگر شهر اوز هم جادوگر تره، باید تموم اینا رو بریزی تو فلش وصلش کنی به فانوس.

برزو: این یه دوست مدرنِ.

طلا: نکنه این یه بمب باشه؟ جنون خری نگیرم؟ ویروس نباشه؟

برزو: خرم اینم ترسو.

طلا: وقتی نمی شناسی و نمی دونی چیه و از کسی سوال نکردی، نباید بری طرفش. بذار ببریم بدیم به پلیس، بگیم اینو پیداش کردیم.

برزو: اگه تو رو تو شهر شادی راه دادم. هر چی خر تو آبادی هست همه رو می برم.

طلا: (فلش را به برزو می دهد.) بیا تموم شد.

(برزو فلش را به فانوس نصب می کند. چراغ فانوس روشن می شود. نوری خیره کننده. صدای خمیازه ایی بلند در صحنه شنیده می شود.)

طلا: اََه ه ه ه ه مثل خرس خوابیده!

برزو: هیس س س س. ساکت شو طلا!

طلا: برزو برزو دَرِ انبار رو ببند الان همه یونجه ها را می خوره.

برزو: آخه خره اون یونجه می خواد چی کار؟

صدای غول: اینجا کجاست؟

برزو: سلام سَر وَرِ من!

طلا: ای نوکر صفت!

برزو: سَر وَرم. همه چی آرومه.

طلا: همه چی آرومه/ من چقد خوشحالم/ غصه ها خوابیدن/ شک نداری دیگه...

(برزو سریع به طرف طلا می رود و دهانش را می گیرد.)

صدای غول: آفرین آفرین بذار بخونه، جلوی استعدادشو نگیر.

برزو: سَروَرم بیایید که دل مان خینَ.

(دود صحنه را فرا می گیرد. غولی با شاخ و قیافه ایی زشت وارد می شود.)

غول: سلام بر دوستان من، اومدم تا آرزو های شما رو برآورده کنم.

برزو: سلام من برزو هستم. پادشاه تموم بچه ها و نماینده همۀ آبادی و اینم دستیارم طلا.

طلا: آخه تو کجا پادشاه هستی؟



در صورت تمایل برای دریافت نمایشنامه با شماره زیر تماس حاصل کنید

09112235098

مصطفی آهنگری


مطالب مشابه :


تئاتر کمدی و فوق خنده دروغ چرا

دانلودستان - تئاتر کمدی و فوق خنده دروغ چرا - ثبت شده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - دانلودستان




جای تئاتر در ایران خالی ست...!

اگر بگوییم مخاطب تئاتر داریم، دروغ گفته ایم سال هاست درگیر اما و اگریم که چرا تئاتر مخاطب




خشکسالی و دروغ

من با توجه به تماشای تئاتر "نوشتن در تاریکی " از این آقای محترم و چرا مردها اینقدر دروغ




دانلود نمایشنامه کودک

تئاتر و تئاتر عروسکی مرکز بیجار یه پیرزن چلاق و تنها چرا باید دروغ بگه. من فقط راست می گم.




چرا درمانده ایم

چرا درمانده دروغ و تقلب نیز شاید در میان هیچ ملتی این چنین رایج تئاتر و تئاتر عروسکی




بیوگرافی علی طلاکوب

گروه تئاتر اکتیو بازی در نمایش «چرا بازی در نمایش «دروغ» به نویسندگی "هوشنگ آخوند پور




با خدا قهرم...

من+تئاتر. با خدا قهرم که دروغ میگه.چون وقتی از خانوم بهداشتمون پرسیدم سرطان چیه و چرا




بیانیه روز جهانی تئاتر

تئاتر آينا هيچ کدام حق دروغ گفتن نداريد. تئاتر حقيقت کنيم؛ چرا که مي‌دانيم امري




سینما و چند چرا

سینما و چند چرا دیگه با همین جمع بریم تئاتر کودکان دروغ می گن؟ چرا حقوق ما هر




برچسب :