گل های شیراز

مادام یلِنا معلم رقص است و کلاسش در خیابان نادر جنب پیراشکی فروشی خسروی ست. در این کلاس می توان تمام رقص های دنیا را یاد گرفت : بالۀ کلاسیک با کفش های مخصوص روی نوک پا، رقص لزگی، ارمنی، ایرانی، عربی، رقص مدرن آمریکایی ( به سبک فرد آستر )، آفریقایی، هندی و رقص اسپانیولی با قاشقک های چوبی و بادبزن. « گل های شیراز » نام کنسرت رقصی ست که قرار است در تالار فرهنگ روی صحنه بیاید – اول در تالار فرهنگ و بعد، روزهای جمعه، در سینما متروپل. من و دوستانم گل های شیرازیم؛ گل های چاق، لاغر، دراز، مو وزوزی، سیاه سوخته و خپله – گل هایی از همه رنگ، اجق وجق. رفتن به این کلاس برای خوشگذرانی ست. کلاس هشتم دبیرستان هستیم و سال 1332 است. شهر شلوغ است – تظاهرات، بگیر و ببند، تیراندازی. می گویند دکتر مصدق با توده ای ها ساخته است. می گویند شاه در قصرش در زندانی ست. می گویند ملکه ثریا از ایران رفته است. راست یا دروغ، هر روز خبر تازه ای شایع می شود و همۀ این اتفاق ها، در گرمای چهل درجۀ تابستان، شور و هیجان گل های شیراز را، تا حد دیوانگی، بالا برده است. پدر مادرهایمان نگرانند و اجازۀ دوچرخه سواری روی تپه های الهیه یا ولگردی در خیابان های اسلامبول و لاله زار را به ما نمی دهند، اما زورشان نمی رسد و گوش به دستوراتشان نمی دهیم. بزرگ شده ایم و هزار جور ادعا داریم.
از شرّ کلاس پیانو خلاص شده ام و خوشحالم. پیانوی پیر و نیمه جان را، مثل فیلی بیمار، روانۀ نمی دانم کجا کردند و جانم را نجات دادند، جان من و جان معلم های پیانو و دنیای موسیقی را. رفتن به کلاس مادام یلنا بهانۀ خوبی برای در رفتن از خانه است. خیابان های اسلامبول و لاله زار دو جادۀ بهشتی ست که از میان خواب و خیال های ما عبور می کند و پر از وعده های کیف آور و اتفاق های محسور کننده است : مغازه های پوشاک ( لباس های زیر زنانه، بدن نما، با زرق و برق و تور و منگوله )، سینماها، عکس های هنرپیشه های فرنگی، کوچه برلن و سروصداهایش، لات ها، متلک ها، نیشگون ها، و کتاب فروشی معرفت ته خیابان لاله زار، مرکز شعر و ادبیات دنیا، آن همه کتاب، آن همه کلمه، آن همه فکر، آن همه خوشبختی! کلافه و گیج و دستپاچه ایم و برای بزرگ شدن عجله داریم.
یک ساعت پیش از شروع کلاس رقص، سر چهارراه پهلوی جمع می شویم و از آنجا دوان دوان خود را به ساندویچ فروشی آندره می رسانیم. گل های شیراز اشتهایی حیرت انگیز دارند و دو تا ساندویچ کالباس را در جا می بلعند. شاید هم سه تا. خیابان شاه تا نادری را پیاده می رویم و با سر و صدا وارد پیراشکی فروشی خسروی می شویم. از پیراشکی نمی شود گذشت. آخرین لقمه را نجویده فرو می دهیم و، نفس زنان، خود را به کلاس رقص می رسانیم. دیر می رسیم و مادام یلنا عصبانی ست. لباس هایمان را با عجله عوض می کنیم و، با بوی سیر و خیارشور و کالباس، وارد سالن رقص می شویم. مادام یلنا می گوید که گل های شیراز باید بوی خوب بدهند و ما بوی گند می دهیم. به غیر از ما، گل هایی هم هستند که علاقه شان به رقص و تمرین های بدنی جدّی ست. می توانند پایشان را تا نزدیک سر بلند کنند. می توانند از عقب قوس بزنند و سرشان را به زانو برسانند. می توانند روی نوک پا بچرخند و دست هایشان را بالا و پایین ببرند. من و دوستانم از این کارها بلند نیستیم. شکم هایمان پر است و نفسمان در نمی آید. نه می توانیم خم شویم و نه می توانیم پایمان را هوا کنیم. میترا سکسکه های بلند می کند و مادام یلنا با عصبانیت پایش را به زمین می کوبد. با دستمالی توری دماغش را می گیرد، دستمال توری را توی یقۀ باز پیراهنش می چپاند و همراه با آهنگ ارمنی، که دخترش با پیانو می نوازد، می خواند :
قِر بیا دختر قِر ناز بیا دخترِ نازو ما که گل های شیراز باشیم، با شکم های انباشته از پیراشکی، قر می دهیم و دور خود می چرخیم.
مادام یلنا برای هر یک از ما لباسی از پارچه و مقوا، به تناسب گلی که هستیم، دوخته است. من گل لاله ام. دامن لباسم تا بالای زانوست و دور کمر گلبرگ های لاله، از جنس مقوا، دوخته اند. سرم از لابلای این گلبرگ ها به زحمت بیرون می آید، لباس بسیار مزخرفی است. حس می کنم زندانی شده ام و نمی توانم نفس بکشم. میترا، با گردن دراز و مویی دمب اسبی، گل میخک است. گلبرگ های لباسش کوتاهند و تا پایین گردنش می رسند. شبیه غازی شده که سر از تخم درآورده باشد.

مادام یلنا تصمیم گرفته کنسرت « گل های شیراز » همراه با ساز و آواز و اشعاری از آقای رهی معیری باشد. ما، گل های شیراز، اهل شعر و کتاب هستیم و تا اسم رهی معیری به گوشمان می خورد، سخت به هیجان می آییم. روزی که به کلاسمان می آید، سرخ و سفید می شویم و هزار تا آه می کشیم. پریوش خودش را به غش می زند و میترا گریه اش می گیرد. من دو تا کتاب کلفت با خودم آورده ام. آن ها زیر بغل می زنم و جلوی او رژه می روم. آقای معیری چشم های سبز و قد بلند دارد و طوری به ما نگاه می کند که انگار عاشق همۀ ماست. دست کم ما این طور فکر می کنیم. گل های شیراز از شدت رقابت و حسادت به خود می پیچند و گازهایی خشمگین به ساندویچ کالباسشا می زنند. قرار است شعرهای آقای معیری را آقایی که اسمی بسیار بلند و سخت دارد در بلندگو بخواند. این آقا چشم های گردِ سیاه دارد و هر بار که از کنار ما رد می شود، نیشگونی از بازو یا کمرمان می گیرد. گل های شیراز از او دوری می کنند.


مادام یلنا، علاوه بر رقص، کلاس شمشیربازی هم دایر کرده است. معلم شمشیربازی پسری جوان است که کفش و جوراب سفید می پوشد و شلوارش آنقدر تنگ است که نمی تواند بنشیند. آقای معیری از یادمان می رود و دسته جمعی عاشق او می شویم.
گل های شیراز اهل بحث و سیاست هم هستند. من و دو نفر دیگر طرفدار دکتر مصدقیم. سه نفر دیگرمان طرفدار شاه اند. ژنا «میم» توده ای ست و طرفدار فقراست. می گوید پدرش کارگر معدن است و مادرش را به جرم پخش کردن اعلامیه علیه دولت گرفته اند. چاخان می کند. خیال می کند ما خریم. ته کفشش را سوراخ کرده – خودش سوراخ کرده – و پای دامنش را جر داده است. می خواهد برود روسیه و با گروه بالۀ شوروی همکاری کند. مادام یلنا بحث های سیاسی را در کلاسش قدغن کرده است. سکوت می کنیم، اما، در اولین فرصت، به جان هم می افتیم. شاهی ها ردیف آخر می ایستند و از پشت سر به ما اردنگ می زنند.
دختر اخمو و کم حرفی هم در این کلاس است که اسم واقعی اش گل مریم است. پیش از شروع رقص، نیم ساعت ورزش و نرمش می کنیم. گل مریم در این قسمت از برنامه شرکت می کند، اما اهل رقص و «قِر بیا دختر» نیست. می ایستد یک گوشه و نگاه می کند. مادام یلنا کاری به او ندارد. این دختر اهل کتاب و روزنامه است. کیفش پر از ماغذ و مجله است. دلم می خواهد سر از کارش در بیاورم، اما راه نمی دهد. با ماشین شخصی و راننده می آید و می رود و در بحث های سیاسی ما شرکت نمی کند. پیراشکی هم نمی خورد. گل های شیراز او را دوست ندارند و نگاهش نمی کنند. کسی که با ماشین و راننده بیاید و برود، کسی که اهل بحث و داد و فریاد و هِر و کِر نباشد، تافته ای جدابافته از ماست و متعلق به طایفه ای دیگر است.
هر نیم ساعت، ده دقیقه وقت استراحت داریم. گل مریم گوشه ای می نشیند و کتاب می خواند. وقت خواندن، تند تند مژه می زند و گوشۀ ناخنش را می جود. لاغر و رنگ پریده است و چشم های درشتِ سیاه و مژه های بلند دارد. خوشگل است و خوشگلی اش از توعی مخصوص است. انگار نیمه اروپایی ست، نیمه فرانسوی، نیمه روس. اسم خوبی رویش گذاشته اند. پوستش به سفیدی گل مریم است و، برخلاف گل های شیراز، بوی خوب می دهد. مادام یلنا عاشق اوست و نمی فهمد چرا حاضر به شرکت در کنسرت رقص نیست. دلم می خواهد سر از کارش در بیاورم. زیادی ساکت است. زیادی تنهاست.
با خودم می گویم باید با این دختر دوست شوم، و به هزار و یک بهانه، سر صحبت را با او باز کنم، اما چطوری؟ سر ساعت می آید و سر ساعت می رود. شمارۀ تلفن و آدرس خانه اش را کسی نمی داند. اما متوجه شده ام که نسبت به حرف ها، شوخی ها و قصه های خنده داری که تعریف می کنم بی تفاوت نیست. خنده اش را قورت می دهد و کتابش را جلوی صورتش می گیرد. به دلم افتاده که این دختر، به زودی، درِ باغ سبز نشان خواهد داد. حدسم درست است.سر چهارراه پهلوی منتظر اتوبوس شمیران ایستاده ام که ماشینی جلوی پایم ترمز می کند. گل مریم کنار پنجره نشسته است و سرش را به علامت آشنایی تکان می دهد ( این دختر بلد نیست لبخند بزند ). تعارف می کند سوار شوم. از خدا می خواهم. راهمان یکی ست. ما در محلۀ محمودیه زندگی می کنیم و خانۀ او در سرازیری باغ فردوس است. صد بار با دوچرخه از این سرازیری عبور کرده ام و او را ندیده ام. گمانم پایش را از خانه بیرون نمی گذارد. دختر و پسرهای هر دو محله با من رفیق و آشنا هستند. همایون و پرویز پسرهای خوش قیافه و معروف محلۀ باغ فردوس اند. نشانی شان را می دهم.
می گوید:« نه، نمی شناسم. » و اخم می کند.


دو دنیا / گلی ترقی


مطالب مشابه :


دعوت دانشجویان دانشگاه شیراز از دکتر جلیلی برای کاندیداتوری

دعوت دانشجویان دانشگاه شیراز از دکتر جلیلی برای 146.مهدی خسروی- ارشد مکانیک-دانشگاه




گل های شیراز

« گل های شیراز » نام کنسرت رقصی ست که می گویند دکتر مصدق با وارد پیراشکی فروشی خسروی می




لیست پزشکان متخصص کرمانشاه-زنان و زایمان

فروشگاه اینترنتی کتاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز. دانشگاه علوم پزشکی دکتر شهره ملک خسروی:




تاسیس دانشکده دولتی بهداشت اوز وابسته به وزارت بهداشت ،درمان وآموزش عالی

1- درجلسه معارفه آقای دکتر علی علیزاده به آموزش دانشگاه شیراز آقای دکتر خسروی پیشنهاد




معرفی 19 ویژگی نامزد اصلح ریاست‌جمهوری

وبلاگ حامیان دکتر دانشگاه شیراز لیسانس مهندسی 19 احمد خسروی دانشگاه آزاد




بهمن بیگی؛ گوهری که ناشناخته ماند

بود که رییس بیمارستان نمازی شیراز شد و الان از بهترین پزشکان شیراز است. دکتر «خسروی نژاد




منابع آزمون کاردانی- کارشناسی ناپیوسته بهداشت عمومی..؟

1 - اپیدمیولو ژی بیماریهای شایع در ایران / دکتر عزیزی , دکتر جانقربانی / خسروی




چکیده مقالات همایش بین­المللی فارس در جنگ جهانی اول

مهندس ابوذر خسروی، سیداباذر شبیری 114 علمی دانشگاه شیراز. دکتر رضا شعبانی




بیانیه

3-جای بسی افتخار است که دانشگاه علوم پزشکی شیراز در تاریخ 27 آقای دکتر خسروی موفق به




برچسب :