قضیه چادر بندری من

کلا عادت ندارم با لباسی غیر از لباس رسمی از خونه برم بیرون . همیشه یا عبایه رو دوشیم رو میپوشم یا هم مانتو شلوار و قطعا اگر با اینا باشه هم چادر مشکی
امروز عصری سر یه قضیه کمی با همسرم بگو مگو داشتیم بعدش ایشون رفتن بیرون واز  من خواستن که هر وقت میلم کشید بریم بیرون ، بهش زنگ بزنم تا بیان دنبالمون
از قضا من دو سال پیش دو تکه پارچه سرهمی از مشهد خریده بودم از همون هایی که بلوزش گلداره و دامنش رنگ گلش ، برده بودم خیاطی با هزینه هنگفتی برام دوخت کرده بودش . ولی این بیچاره اصلا به تن نرفته بود ، آخه مناسب عروسی زیاد نبود ، تو خونه هم که ازادی هست عمرا اگه خودم رو بپیچونم تو بلوز و دامن اونم از نوع بلندش .
خلاصه عصری رفتیم سروقت کمد این بلوز دامن را دیدیم و مهرش بدجوووری به دلمان نشست . ان را از لای لباس ها کشیدیم بیرون تا بهههههه عجب بوی عطری هم دارد . پوشیدیم و چادر به سر انداختیم و یک جفت دمپایی از همان هایی که کل پایت نمایان است و قبل از امروز برایم چندش اور بود که بیرون از خونه بپوشمش ، پوشیدیم و رفتیم کنار دریا . انگار داشتم سینه خیز میرفتم با این ریختم ، اگر چه هیچی پیدا نبود ولی من یه جوریم شده بود واقعا ، با خودم می گفتم یعنی نمی لنگم ، دارم درست راه میرم ؟ و ...
خلاصه همسری گرامی که شام مهمان دوستان بود و تو یه فضای ازاد ماهی را سوخاری کرده بودند وقتی برگشت بوی دود میداد و پیاز . اولی خوشایند دومی بی نهایت ناخوشایند . وقتی از هر دو وضعیت نجات پیدا کرد کاری کردم کارستون . چادر بندریم رو انداختم رو  سرم و گفتم بریم با ماشین دوری بزنیم هوا خیلی خوب است . خلاصه اول که بنده خدا شوکه شد ، بعدش که کنارش نشستم وقتی دید چادره رو انداختم پایین حس بهتری پیدا کرد . زهرا که خوابش برد حس عاشقانه ای در فضای ماشین ایجاد شد . شیشه ها را کشیدم پایین و در حالی که شال مشکیم رو کامل دورتادور شونه ام پیچونده بودم تا بلوز گل گلیم پیدا نشه چهره ام با باد بدجوری گلاویز شد و انگار مست هوا شدم . تو این وسط همسری هی گفت خانم معلم چه خبره ؟ ناسلامتی معلمی . ولی من مست شده بودم از فضا . بعد هی دیدم یکی نور میزد ، یکی اشاره میکرد ، یکی بوق میزد و ... خیلی مشکوک می زد . حس من تا حدودی فروکش کرده بود ولی باز هم بی توجه مسیر رو ادامه ادیم تا رسیدیم خونه . وقتی همسری ماشین رو آورد داخل شوکه شدم . اصلا باورم نمیشد ، همه ی این لحظه های سرخوشی من ، چادر بندریم با اون گل های سفید و طلاییش نیم تر بیرون از ماشین داشته با باد می رقصیده . همسرم منفجر میشه از خنده و خنده های مکرر من امان رو از ما میبره و هر دو خشکمان میزند از خنده .

در کل به این نتیجه رسیدم هر جور غروری آخرش یه زمین خوردن هم داره ، میخواد همون وقت باشه میخواد ده سال دیگه ، ولی محاله محاله که نباشه


مطالب مشابه :


چادر بندری

هفت کلمه - چادر بندری - این لحظه من در بندرعباسم، هتل هرمز. از دیشب اینجایم.




لباس و چادر بندری نماد روحیه شاد زیستن...

لارک !! - لباس و چادر بندری نماد روحیه شاد زیستن جزیره من !! لارک !! بنویسید به دیوار سکوت ،




لباس بندری-پوشش زنان جنوب(بندر و قشم)

Bia2 dolab - لباس بندری-پوشش زنان جنوب(بندر و قشم) نگاهی دقیق به پیراهن ،چادر و شلوار بندری.




قضیه چادر بندری من

جزر و مد دل یک زن - قضیه چادر بندری من - فراز و نشیب زندگی زنی از دیار نخل و گوش ماهی ها




بندرعباس

کندوره شلوار بندری چادر بندری اینم ماکت مراسم حنا بندان در بندرعباس راستشو بخواین من




مـدل های زیبـای لبـاس مجـلسی برای خـانم های شیـک پـوش

امیر بندری ! همیشه آشنا همیشه با شما !! (شعار اول مال ما بود بعد شد مال اونا) زنده باد امیر




دخت بندری

کاغذ سیاه - دخت بندری - نوشته ها و سروده های یک چادر بندری که اپوشی وقتی اری از خونه در.




لباس و چادر بندری نماد روحیه شاد زیستن

لباس و چادر بندری نماد هستند که از لحاظ پوشش لباس و چادر زنانه در تنوع بخشیدن و




فرهنگ پوشش و لباس مردم هرمزگان3

" چادر بندری: دارای شهرت جهانی "چادر بندری یکی از زیباترین چادرها در سراسر کشور محسوب می




برچسب :