خاطره 5

مادر بزرگ مادريم هميشه منو دعوا مي كرد. به نظرش من دختر دست و پا چلفتي بودم. هميشه بهم مي گفت پورسوخ يا كپوز "ك و پ با ضمه". ( كپل و شكمو و سرتق همه اينا با هم )

شبيه عمه‌هام بودم. به خاطر همين بيشتر خوشش نمي‌اومد. مثل منيرو هموخودشوني بودم. بهم مي گفت: تمام عمه‌اش. نصرت عمه‌اش. (يعني شبيه عمه تمامش... يا شبيه عمه نصرتش. تمام اسم عمه كوچيكم بود. براي اينكه ديگه خط توليد دخترزايي مادربزرگم تموم بشه و پسر بياره اسمش را تمام گذاشته بودند تمام يا پايان "The end")

ولي خواهر كوچيكه‌ام شبيه خانواده مادريم بود. از اين جهت مزيت داشتت منتها اونم جيغ جيغو بود. به خاطر همين سر جيغ كشيدن‌هاش خيلي دعواش مي كردند. خواهر بزرگترم هم محكوم بود به اينكه خودش را مي گيره.قيرجانقان (افه‌اي) هستش و همش فكر قر و فره.. ازش خيلي انتظار كار داشتند. مي‌گفتند خوب كار نمي كنه و تنبل بازي درمياره.

نه نه‌ام منو با خاله ‌ام مقايسه مي كرد. خاله‌آم دختر چالاك و زيبا و بر رودار بود. تقريبا همه شاخص هايي كه اون موقع براي يك دختر موجب زيبايي‌اش مي شد را داشت. كپ مادرم بود. درسته!!!!! مادرم منم در جواني بسيار زيبا بوده است.

خاله آم همسن من بود. من هميشه تو كارهام كند بودم. آروم بودم .علاوه بر خصلت دروني‌ام كه خيلي اهل شلوغ كردن و شيطوني ظاهري نبودم فيزيك بدنم هم اين اجازه را نمي داد. يه سري كارهام دردسر آفرين مي شد اما اين باعث نمي شد كه بهم انگ شيطوني بخوره. خيلي تپل بودم. تو دعوا ها اين مسئله باعث كندي حركتم مي‌شد و معمولا من كم مي اوردم. البته اگر دعوا قدرتي و تن به تن مي‌شد من برنده بودم.

خواهرم مي گه: وقتي انگشتاي منو به عقب بر مي گردوندي من از درد به خودم مي پيچيدم ولي براي رو كم كني تو هيچي نمي گفتم.

در عوض اونم مي پريد و موهاي بلند و پرپشت منو تو دستش مي گرفت و مي‌كند. يه بار به اندازه يه سكه 2 تومني قديم كه خيلي بزرگ بودند از موهام كند و جاش سفيد سفيد شد.

هميشه سعي مي كرديم دعواهامون را از مامانم قايم كنيم. چون مادرم هر دومون را دعوا مي كرد. ما سعي مي كرديم خودمون از پس خودمون بربيايم.

( مثلا اينقدر بي صدا موهامون را تو چنگ هم نگه مي داشتيم تا بالاخره يكي‌مون خسته بشيم و ول كنيم. بعضي وقت ها تو همون حالت خوابمون مي‌بريم. رو زمين دراز كش مي شديم در حالي كه چنگ به موي طرف مقابل زديم. بعضي وقت‌ ها هم مذاكره مي كرديم و امتياز مي داديم تا امتياز بگيريم. مي‌گفتيم اول تو ول كن. اون مي گفت نه اول خودت ول كن. در وهله اول هر كدوم يكي از دو دستس كه چنگ شده در موي بلند و پر پشت طرف مقابل را رها مي‌كرد. يه دست آزاد خيلي فوايد داشت. چون آزاد بود و مي توانست براي هدف بعدي كه همزمان با خارج كردن دست ديگر از چنگ با دست ديگر يكي زدن و در رفتن استفاده بشه. طرف خورده ، طرف زده را دنبال مي‌كرد و اگر دستش بهش نمي رسيد هر چي به دستش مي رسيد را پرتاب مي كرد كه به بهش مي خوره يا نه. طرف زده هم خوشحال از اينكه برنده منازعه شده. اما ديكه دعوا ادامه پيدا نمي‌كرد تا بار ديگر به بهانه‌اي ديگر دعوايي ديگر درست بشه.)

يه بار كوزه مادربزرگم را موقع آب آوردن شكستم. تا يك هفته جلوي چشمش پيدام نشد. مي دونستم كه بدجور مي خواد دعوام كنه. مادربزرگم كلا از نوه‌هاي دختري‌اش خيلي خوشش نمي‌اومد. عاشق نوه‌هاي پسري به ويژه پسرهاش بود. و هنوزم هست. الان طفلي ديگه خيلي پير شده.

اگر زني پسر مي زاييد قربون صدقه‌اش مي‌رفت و هزاران بار ماشا... الحمدا... و مي گفت. چهره بچه كه رونمايي مي‌شد نه تنها مادربزرگم بلكه هيچكس چيزي نمي گفت، قربون صدقه بچه نمي رفت مثلا نمي گفت: واااااااي چه پسر قشنگي و چقدر تپل و يا چه بامزه و سفيد. بر عكسش را مي‌گفتند. مثلا قارا اوقلان (پسر سياه) يا بالا اوقلان (پسركوچولو) اصلا ازش تعريف و تمجيد نمي كردند. مثلا مي گفتن: اي وااي اين بچه چرا اينقدر زشته!!!!؟؟؟ البته لحن كاملا شوخي بود و هيچ جديتي در اون نبود كه از اون جهت هم باعث ناراحتي خانواده نوزاد نشه. مي ترسيدند كه بچه چيزيش بشه و بعد مقصر بشن كه بچه را چشم كردن. كل لباس نوزاد پر بود از سنگ هاي فيزوزه‌اي ضد زخم چشم كه به وسيله سنجاق يا نخي كه سوراخ سنگ رد مي‌شد به لباس زده مي شد يا گردنبند و دستبند مي‌شد... يا انواع و اقسام دعاي كاغذي كه به لباس دوخته مي‌شد و يا مثل گردن بند از گردن بچه آويخته مي‌شد.. پسر بچه تا 5 سالگي اصلا اشكال نداشت شلوار نپوشه. و كاملا يه مسئله عادي بود.

لباس پسر بچه را از عمد كثيف نگه ميداشتند كه به چشم نياد. صورت بچه هميشه كثيف بود. هميشه دماغ خشك شده بچه تو صورتش هويدا بود. بعضي وقت‌ها بچه بيرون خاك و خلي مي شد و از طرف ديگه گريه هم كرده بوده و آب و دماغ و دهن و اشكش قاطي مي شد. صحنه‌اي مي‌شد. مواقعي هم همه اين آب هاي حيات تو صورت بچه خشك مي شد و آثار نقاشي هاي كوبيسم رو صورت بچه حك مي شد.

اما اگر دختر به دنيا مي اومد، يك كلمه ماشا.. از دهان كسي خارج نمي شد.اگر بچه زبل و شيطون بود، با شوخي مي‌گفتند، وروجكو ببين.. چه تند و تيزه... ناكام نمرده. نامراد نمرده....جوون‌مرگ نشده... اگرم مثل من بودند كه سفيد و تپلي بودم كه مهر پورسوخ (كپل) بهش مي چسبوندن. اصلا هم نه خبري از سنگ آبي چشم زخم بود و نه دعاي كاغذي. دختر بچه هيچگاه نبايد بدون لباس بود و در صورت عدم توجه به اين مسئله مادر اون دختر به شدت توبيخ مي شد. مضاف بر اينكه دختر بچه هم با يه تشر جانانه و بعضي وقتها با تازيانه يك چوب تر (چي‌بيخ) به پاهاي لختش از سوي پدربزرگ‌هاي خيلي غيرتي و خشن بايد مي رفت و لباسش را مي پوشيد.

در عوض پدر بزرگ خدا بيامرزم خيلي ما را دوست داشت. هميشه مهربون و صبور بود. هميشه بهمون لبخند مي‌زد. همين لبخندش بهم آرامش مي داد و باعث مي شد خيلي خيلي دوستش داشته باشم. هميشه بهمون مي گفت"فريگيم" (ف با فتحه) يعني " جوجه ماده آي كه تازه بال و پر دآورده" هنوز نه مرغ كامل و نه جوجه است. اين درواقع يه جور ابراز دوست داشتن بود. و اينكه ما مثل همون جوجه ها ناز و دوست داشتني هستيم. البته مسلمه كه من جوجه تپلي بودم. با موهاي بور مايل به زرد كه مصري كوتاه شده و چتري ريخته رو پيشونيم. اتفاقا يه عكس از اون موقع دارم كه يه مرغ تو بغلم هستش. مامانم خيلي اين عكس را دوست داره. يكي ديگه‌اش هم بيسكويت مادر تو دستمه. با يه شكم جلو اومده و لپ‌هايي كه انگار زير هر كدوم گيلاس چپوندم و دندوني كه افتاده. خواهر و برادرها مي خندن و مي گن هميشه در حال خوردن بودي.


مطالب مشابه :


مدل لباس نوزاد پسر و دختر ۹۲

LebasNoozad92 7 مدل لباس نوزاد پسر و دختر 92 · مدل لباس نوزاد ۹۲. برچسب‌ها: شوی لباس نوزاد, شوی لباس نوزاد 2013, شوی لباس نوزاد 2014, شوی لباس نوزاد 92, لباس نوزاد دختر · + نوشته شده در جمعه پانزدهم فروردین ۱۳۹۳ساعت 9:14 توسط | آرشیو ...




مدل لباس نوزاد پسر و دختر ۹۲

خاطرات تنهایی - مدل لباس نوزاد پسر و دختر ۹۲ - ... نوزاد پسر و دختر ۹۲ · LebasNoozad92 7 مدل لباس نوزاد پسر و دختر 92 · مدل لباس نوزاد ۹۲. برچسب‌ها: شوی لباس نوزاد, شوی لباس نوزاد 2013, شوی لباس نوزاد 2014, شوی لباس نوزاد 92, لباس نوزاد دختر.




مدل لباس نوزاد پسر و دختر ۹۲

دنیای قشنگ شعر - مدل لباس نوزاد پسر و دختر ۹۲ - ... LebasNoozad92 7 مدل لباس نوزاد پسر و دختر 92 · مدل لباس نوزاد ۹۲. برچسب‌ها: شوی لباس نوزاد, شوی لباس نوزاد 2013, شوی لباس نوزاد 2014, شوی لباس نوزاد 92, لباس نوزاد دختر · + نوشته شده در جمعه ...




فندی پاییز / زمستان 2012 مجموعه لباس نوزاد پسر

پاییز و زمستان 2012 لباس مجموعه برای نوزادان از فندی بسیار ظریف و زیبا است، چیزی که فندی بسیار ویژه می سازد این است که آیا برخورد با بچه ها نه به عنوان اگر آنها فقط به بچه ها، با آنها می پردازد در صورتی که grownups و باعث می شود طرح های شیک ...




تولد يك پسر

تولد يك پسر. مكاشفه ي يوحنا باب 12. 1 – بعد از آن، منظره ي عجيبي در آسمان ديده شد كه از پيش آمد مهمي خبر مي داد : زني را ديدم كه آفتاب را مثل لباس به تن كرده بود. در زير پا هايش ماه قرار داشت و روي سرش تاجي با دوازده ستاره بود. 2- زن آبستن بود و از درد زايمان مي ناليد و براي زاييدن دقيقه شماري مي كرد. 3- ناگهان اژدهاي سرخي ظاهر شد كه هفت سر، هفت تاج و ده شاخ داشت. 4- با دمش ... نوزاد پسر از نظر او بدون شك حضرت عيسي (ع) است. شيطان از طريق هيروديس پادشاه قصد كشتن او را داشت. چون مزامير 83:12 خدا را به ...




جنسیت بچه شما

رنگ زرد مایل به ابی /پسر رنگ قهوه ای مایل به سبز /دختر نفس كشیدن مادر بررسی وضعیت تنفس مادر احساس تنگی نفس/پسر تنفس عادی /دختر برسی ضربان قلب جنین تعداد ضربان قلب در دقیقه بررسی گردد تعداد ضربان 139 یا كمتر است /پسر .... رنگ لباس نوزاد بررسی گرایش مادر به رنگ لباس نوزاد هنگام خرید تمایل به رنگ سبز / پسر تمایل به رنگ زرد / دختر حلقه نامزدی و كلافه نوارهای هدیه حلقه ازدواج مادر را درون كلافه ای از نوارهای رنگارنگ (روبانهای دور كادوها) نموده انگاه از حضار ...




خاطره 5

كل لباس نوزاد پر بود از سنگ هاي فيزوزه‌اي ضد زخم چشم كه به وسيله سنجاق يا نخي كه سوراخ سنگ رد مي‌شد به لباس زده مي شد يا گردنبند و دستبند مي‌شد... يا انواع و اقسام دعاي كاغذي كه به لباس دوخته مي‌شد و يا مثل گردن بند از گردن بچه آويخته مي‌شد.. پسر ...




برچسب :