تو قدر آب چه دانی ؟

 

سَل ِ المَصانعَ رَکبا ً تَهیمُ الفَلَواتی

« تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی » ؟!

این بیت از سعدی است و اهل ادب می دانند که این ( مُلَمَّع : شعر دو زبانه ) نیز نوعی از اشعار است . البته  «دریچه » به مصرع دوم کار دارد نه به مصرع اول . هر چند معنای مصرع مَطلع ، مکمّل بیت است و زیباست و تصویر ساز هم هست.

همه حرف این است : کسی که در کنار رود فرات زندگی می کند ، به دلیل دسترسی آسان به آب، قدر آن را نخواهد دانست.از رهگذر سرگردان ِ بیابان های خشک و خشن ( کاروان ) باید قدرو  منزلت گودال های آبگیر و برکه های باران را پرسید . سعدی همین معنا و مفهوم را که با « نسبیّت » نیز نسبتی دارد ، در جای دیگری چنین باز گفته :

           ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید

                             معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است

           حوران بهشتی را دوزخ بود اَعراف

                                        از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است !

گفته اند ( ما که ندیده ایم ) : در میان بهشت و دوزخ ، یک منطقۀ بی طرف هم هست که نه جنّت است و نه جهنّم. گویا بیابان باشد ، بیابان خشک . چنین جایی با چشم اهل بهشت ،دوزخ به نظر می رسد.و با چشم اهل جهنّم، بهشت. برای کسی هم که در بیابان های بی آب و علف حیرانی و سرگردانی می کشد ، گودالکی از آب گل آلود در حکم دجله و فرات است.

و اگر سعدی سری به نیاگارآ زده بود ، می فرمود در حکم آبشار است یا چه بسا در حکم اقیانوس اطلسی که هر کدام از ماهیانش ( مثل داستان ابراهیم ادهم در مثنوی ) با یک دستگاه آب شیرین کن بر پشت ،از آب سر بر آورده باشند. « تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی»، قرنهاست که لباس خیس ضرب المثل را پوشیده و معنا رسانی اش تماشایی شده. کسی که در کنار باشد ، احوالش چنین است . پس احوال کسی که در میان باشد، چگونه خواهد بود ؟ تو قدر آب چه دانی که « درمیان » فراتی !

حالا احوال ما و شما شاید همین باشد . نه این که یعنی : داریم می میریم از خوشی و خوشبختی و خوشوقتی . نه ؛ منظور این است که به هر حال شاید بتوان گفت ما آدمها روزی در روزگار سنتّی پیشینمان طبیعت الهی را قدر شناس تر بودیم . حسن پیشینه داشته ایم . سعدی البته این بیت عربی فارسی را در مطلع غزل عاشقانه و عارفانه اش نشانده و ( به قول امروز ) از سمبُل ها و سیگنال های آب و فرات و قدردانی ، به مفاهیم دیگری نقب زده است که در جای خودش شایستۀ گفت وگوست . ولی « دریچه » می خواهد به محضر مبارک سعدی گزارش کند که ...

_ کار ما شهروندان عصر جدید به جایی رسیده که همین آب اصلی و طبیعی( نه آب سمبُلیک غزل سعدی )برای خودمان و خانواده مان به رمز و راز تبدیل شده است و به ( قول خودمان ) دارد می شود.فرات ما همین فرات پشت سدّ کرج و لتیان (!) است نه فرات راز و رمز دار جاری در غزلسرای عشق افزای شیخ شیراز قرن هفتم هجری . چه بسا که آب سمبُلیک غزل سعدی  را ، همین « هاش دو اُ»ی بعدی ، به مرور از خاطر خطیرمان بیرون ببرد و بالکّل به دست آلزایمر بسپارد !

شاید حکایت ، حکایت آن دو « گفت وگو گر » باشد که یکیشان می گفت : عشق از هر چیز مهمتر است و دیگریشان می فرمود : اهمیّت علم از همه چیز بیشتر است . رهگذری که شتابزده می گذشت ، انکار کرد : نخیر ، گویا به » کنار آب ِ اورژانسی (!) محتاج نشده اید که هر دو را فراموش فرمایید .

امّا عصر جدید ظهور کرد .می توان گفت که برای ما این عصر ،بیشتر در لولۀ اگزوز اتومبیل ها و اتوبوس ها و در لوله ی آب خیابان ها و خانه ها بود که ظهور فرموده بود . خانه های افقی به خانه های عمودی ( قبرستان سیمانی و آهنی ِ ایستاده ) تبدیل شده و نامش آپارتمان گردید ! و همینطور گردید و گردید و گردید ، تا جایی که فرات زلال سعدی در حمّام و مطبخ و دستشویی افتاد و در همه جا وهمه حال همچنان یکسان جاری و ساری شد.آب سیفون مثل اشک چشم !

نه تنها دستشویی و سر شویی و لباسشویی بلکه برای برخی حتّی مَرکَب شویی و ماشین شویی و گربه شویی نیز از سخاوت لوله های آبر ِسان عصر مدرنیته (!) و برکت وجود دولت های «لوله رسان»ی که سقّای آب و برق و گاز ِ سراسری شده بودند ، برخوردار و بهرمند گردید . شاید « آب در خوابگه مورچگان ریخته ام » نیز اشارتی به همین بشارت داشته است.

همه به کُر وصل شدیم . به آب کُر و به موسیقی کُر . به فَیَضان لوله و به ارکستر مصرف . و چنین بود که خُلقیّات عمومی جدید و بیماری های ملّی جدید در این عرصه نیز شکل گرفت . خلقیّات آبکی ، مصرف مبتنی بر اصراف ، اعتیاد به شاه لوله هایی که انگار دیگر به این سادگی ها و با این اندازه از آمادگی ها فروبستن و فرو شکستنش را کسی نمی تواند. حتی حضرت فیل !

دیری است که فرات ِ شهر های عصر مدرنیته یا عصر توسعۀ کاریکاتور ِ مدرنیته ، همین شاه لوله هایی است که تا طبقۀ صد و پنجاهم قبرستان های عمودی نفوذ کرده و در دل هر قبر می بارد. مثل ابر !

 


مطالب مشابه :


قدر دانی

کلبه - قدر دانی - دل نوشته های دل! - کلبه




قدر دانی

♪☼blue sky♪☼ - قدر دانی - قدر دانی این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این




قدر دانی از پدرو مادر

هنرجو فرزام - قدر دانی از پدرو مادر - این وبلاگ از آبان ماه سال1391 فعالیت خودرا آغاز نموده




تشكر و قدر داني

مجلس ترحيم - تشكر و قدر داني - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ قبر درگذشت تقدیر عكس اشعار




قدر دانی

بسم رب الشهدا . . . - قدر دانی - - بسم رب الشهدا . . . قشنگ ترین شعر دنیاست و من خیلی دوست




قدر دانی ازمادر

مادر - قدر دانی ازمادر - مونس » شعر زيباي




تو قدر آب چه دانی ؟

دریچه - تو قدر آب چه دانی ؟ - برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه شعر دو زبانه )




قدر دانی از مادر

سمپادی ها - قدر دانی از مادر اشکی در گذر گاه تاریخ (شعر) داستان عجیب!!! روانشناسی (نا خود آگاه)




برچسب :