مدح و منقبت حضرت محمّد (ص)

 

" پيامبر آشنا "

سخنان شهید شیخ احمد کافی (ره) : يكبار رسول اكرم صلى الله عليه‏ و آله و سلم‏ براى تجارت به مقصد شام حركت‏ كردند0 در بين راه، كاروان تجار به دِيرى رسيد كه كشيشى در آن زندگى مى كرد و در كنار دِير هم‏ درختى خشكيده و كهنسال وجود داشت‏0 كاروان همانجا اطراق كرد و همه به استراحت پرداختند0 پيامبر هم در پاى آن درخت خشكيده به استراحت‏ نشست‏0 راهب دِير كه مشغول عبادت و قرائت انجيل‏ بود، چشمش از پنجره به جوانى زيبا افتاد كه زير درخت خشكيده اى به استراحت نشسته و درخت هم كم‏ كم در حال سبز شدن است‏0 راهب از دِير بيرون آمد و شروع به پرسيدن مشخصات پيامبر از افراد كاروان نمود0 به او گفتند : اين محمد ( صلى‏ الله عليه و آله و سلم ) است كه پدرش عبدالله، مادرش آمنه و جدش عبدالمطلب است‏0 راهب در نزديكى پيامبر ايستاد و شروع به تطبيق مشخصات‏ آن حضرت با نشانه هاى مذكور در انجيل نمود كه‏ ناگهان پيامبر فرمود : برادر مسيحى ! گمشده تو من هستم، آنكه برادرم عيسى در انجيل وعده اش راداده من هستم‏0


 

در مدح حضرت رسول اکرم (ص)

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز
جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
خوبان دو عالم همه حیران محمد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد

این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر زمثالش
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد

ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد


صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم
هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم
ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم
تا بودن ما نام محمد به لب ماست
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم
ز آن باده که در سوره ی زیبای محمد
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود
تسبیح خدا در نفس پاک محمد
لب های علی هم سخن ذات قدم بود
روزی که گل آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحب دم بود
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
در بین رسولان که به عالم علم استند
نام نبی و نام علی هر دو علم بود
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر حرار بپرسید علی کیست
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند
جز حق نتواند نتواند نتواند


 

کتاب و عترت

نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک
میان ما دو امانت به یادگار گذاشت
دو گوهری که عزیزند چون نبوت او
یکی کتاب خدا و یکی است عترت او

از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود
همه هدایت او نیز در ولایت بود
مودتی که زما خواست بر ذوی القربی
از او به ما کرم و عزت و عنایت بود
خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند
هماره تا ابد الدهر در کنار همند

به حق که این دو همانند نور و خورشیدند
که از نخست به قلب بشر درخشیدند
چهارده سده بگذشته هم چنان شب و روز
زهم جدانشدند و فروغ بخشیدند
چنان که نورو چراغند لازم و ملزوم
یکی است مکتب قرآن و چارده معصوم

چنان که شخص محمد جدا زقرآن نیست
بودن عترت، قرآن چراغ ایمان نیست
کسی که مکتب عترت گزید بی قرآن
جدا زعترت و قرآن بُوَد، مسلمان نیست
رسول گفت که اینان چو این دو انگشتند
که متصل به هم و متکی به یک مشتند

سوای قرآن مومن فنا بُوَد دینش
بدون عترت هرکس خطاست آیینش
کسی که گفت کتاب خداست ما را بس
کند هماره خدا و کتاب نفرینش
به آیه آیه ی قرآن قسم، بُوَد معلوم
که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم


چهارده مه تابنده، چارده اختر
چهارده صدف نور، چارده گوهر
چهارده یم توفنده، چارده کشتی
چهارده ره روشن، چارده رهبر
چهارده ولی و چارده مسیحا دم
که هم موید هم بوده، هم مؤید هم

هزار حیف که امت ره وفا بستند
پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند
هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک
به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند
به بیت فاطمه ی او هجوم آوردند
به جای گل همه هیزم برای او بردند

مدینه دستخوش فتنه ای عجیب شده
بهشت وحی محیط غم حبیب شده
کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟
علی که نفسِ محمد بُوَد غریب شده
سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد
چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!

الا زخون جگر پر هماره ساغرتان
چه زود قول نبی محو شد ز خاطرتان
مگر نگفت نبی، فاطمه است بضعه ی من؟
مگر نگفت پس از من علی است رهبرتان؟
مگر نگفت که اکمال دین ولای علی است؟
مگر نگفت که این آیه در ثنای علی است؟

چه روی داد که بستید دست مولا را
رها ز بند نمودید دیو دنیا را
چرا رسول خدا را به قبر آزردید
چرا به بیت ولایت زدید زهرا را
طریق دوستی و شیوه ی وفا این بود؟
جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟

عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت
شراره اش حرم الله کربلا را سوخت
نسوخت دامن دخت حسین را تنها
پَرِ ملائکه و لب انبیا را سوخت
بُوَد به قلب زمان ها فرود آن آتش
بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش

قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش
که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش
خلاف خلق همان اختلاف اول بود
که شد جدا ره امت زخط راهبرش
هماره میثم طیِ رهِ کُمیت کند
به نظم تازه حمایت ز اهل بیت کند


 

پاداش رسالت

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا به هوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست
دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست
آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفاست
آزردن بتول پس از رحلت رسول
باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست
از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست
هرروز راس شاه شهیدان به نوک نی
هرشب صدای ناله ی زهرا به گوش ماست
میثم! قسم به میثمِ آزاده ی علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست

 

 

در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

از بام و درِ کعبه به گردون رسد آواز کامشب درِ رحمت به سماوات شده باز بت­های حرم در حرم افتاده به سجده ارواح رسل راست هزاران پرِ پرواز کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر مکه شده زیبا و دل افروز و سرافراز جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت امشب به سماوات کند خاک زمین ناز از ریگ روان گشته روان چشمة توحید یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز دشت و دَر و بحر و بَر و جنّ و بشر و حور در مدح محمدe همه گشتند هم آواز هر ذرة کوچک شده یک مهر جهان تاب هر قطرة ناچیز چو دریا کند اعجاز جبریل سر شاخة طوبی چو قناری در وصف محمد لب خود باز کند باز جبریل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟ جایی که خداوند به قرآن کند آغاز خوبان دو عالم همه حیران محمدe یک حرف ز مدحش شده:"ما کانَ محمد"   این است که برتر بود از وهم، کمالش جز ذات الهی همه مبهوت جلالش رضوان شده دلدادة مقداد و ابوذر فردوس بود سائل درگاه بلالش والله قسم نیست عجب گر لب دشمن چون دوست ز هم بشکفد از خُلق و خصالش هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش بی­رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش یوسف ببرد حسن خود از یاد، گر او را یک منظره در خاطره افتد ز خیالش این است همان مهر درخشنده که تا حشر یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش گل سبز شود از جگر شعلة آتش در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش چون ذات خدای ازلی لیس کمثله باید که بخوانیم فراتر زمثالش ایجاد بود قبضه­ای از خاک محمد افلاک بود بسته به لولاک محمد   ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت هم بام فلک پایگه قدر و جلالت هم چشم ملک خاک قدم­های سپاهت عیسی به شمیم نفست روح گرفته دل بسته دو صد یوسف صدّیق به چاهت دل­های خدایی همه چون گوی به چوگان ارواح مکرّم همه درماندة جاهت از عرش خداوند الی فرش، به هر آن هستند همه عالم خلقت به پناهت دائم صلوات از طرف خالق و خلقت بر روی سفید تو و بر خال سیاهت زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت سوگند به چشمت که رسولان الهی هستند به محشر همه مشتاق نگاهت زیبد که کند ناز به گلخانة جنت خاری که شود سبز در اطراف گیاهت این نیست مقام تو که آدم به تو نازد والله که خلّاق دو عالم به تو نازد   صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم هرجا که نشستیم به خاک تو نشستیم هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم زآن روز که گشتیم ز مادر متولد از مأذنه­ها روز و شب اسم تو شنیدیم مرگی که به پای تو بود زندگی ماست ماییم که در موج عزا عید سعیدیم تا بودن ما نام محمد به لب ماست روزی که نبودیم به احمد  گرویدیم آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز آغوش گشودیم، وصالش طلبیدیم زآن باده که در سورة زیبای محمد اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم آن باده که از ساغر فیض ازلی بود سرچشمة آن کوثر و ساقیش علی بود   روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود نه ارض و سما بود، نه لوح و نه قلم بود تسبیح خدا در نفس پاک محمد لب­های علی هم­سخن ذات قِدَم بود روزی که گلِ آدم خاکی بسرشتند آدم به تولای علی صاحبِ دم بود از خاک قدم­های علی  کعبه بنا شد او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود روزی که کرم بود دُری در صدف غیب والله علی  قبلة ارباب کرم بود بر قلب علیu علم خدا از دل احمد چون سیل خروشنده روان در دل یم بود در بین رسولان که به عالم عَلَم استند نام نبی و نام علی  هر دو عَلَم بود در جوف نبی دید نبی حمد خداوند با نعت وی و مدح علی  ذکر صنم بود   بالله تجلای نبی مطلع الانوار والله تولای علی  فوق نعم بود خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد     از خالق دادار بپرسید علی کیست از احمد مختار بپرسید علی کیست جز شخص علی شخص علی  را نشناسد از حیدر کرار بپرسید علی  کیست شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست با دار بلا انس بگیرید و در آن حال از میثم تمار بپرسید علی  کیست در غزوة بدر و اُحد و خیبر و احزاب از تیغ شرربار بپرسید علی  کیست   از نخلة خرما و در و دشت و بیابان از چاه و شب تار بپرسید علی  کیست از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر از مالک و عمار بپرسید علی کیست جز فاطمه­سلام­الله­علیها کس محرم اسرار علی  نیست از محرم اسرار بپرسید علی  کیست بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت از آن همه ایثار بپرسید علی کیست "میثم" چه در اوصاف علی گوید و خواند؟ جز حق نتواند نتواند نتواند  



چراغ انجمن

تو در تمامی امکان، چو جان درون تنی
نکوتری ز کلام و فراتر از سخنی
اگر تمام نکویان شوند پروانه
تو در تجمّع آنان، چراغ انجمنی
جنان به باغ گلی ماند و تو صاحب باغ
جهان چو یک چمن است و تو سرو آن چمنی
به "قُل اَنَا بشرٌ مثلکم" شدی توصیف
مباد اینکه بگویند حیّ ذوالمننی
"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد"
که جان جان جهانی و در لباس تنی
رواست تا همه ارواح با خضوع و خشوع
کنند سجده تو را بس که نازنین بدنی
کنند ناز به اهل بهشت در صف حشر
به روی اهل جهنّم، اگر تو خنده زنی
چگونه وصف تو را گویم؟ ای خدا مرآت!
که باب فاطمه و پیشوای بوالحسنی
گهر به خود ز چه نازد؟ تو لعل لب بگشا
که دُر پراکنی و رونق گهر شکنی
اگر چه "میثم" آلوده ام، یقین دارم
که چون به حشر درآیم، تو دستگیر منی

غلامرضا سازگار - آتش مهر

 


پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست

زهی بهار که از راه می‌رسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار

هزار چشمه خطابش کنند در اوراد
هزار شاخه سلامش دهند در اذکار

زمین ز حلّۀ سبز محمّدی، مفروش
هوا ز عطر خوش نام مصطفی، سرشار

حدیث سرمدی‌‌اش، شمع خلوت اوتاد
صفای احمدی‌اش، شرح سینۀ ابرار

ز باغ حسنش، تلمیح کوچکی است، بهشت
زحسن باغش، تشبیه ساده‌ای است، بهار

دلیل خلق جهان است، یا اولوالالباب
ز چشم غیر نهان است، یا اولوالابصار

پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست
که هم بشارت از او رحمت است و هم انذار

به جز جمال محمّد که جلوه‌اش ازلی است
کسی نچیده ز باغ جهان گل بی‌خار

خوشا سرودن نامش که هر زمان تازه است
چو نغمه‌ای که شود دلنشین‌تر از تکرار

مدیح اهل زمان چون کنم که مفتخرم
به مدحت شه دوران و مفخر اعصار

شفیع و شافی امت، رسول خاتم حق
به جان او صلوات خدا، هزاران بار

دلا ز نعت خصالش دمی مبند زبان
هم از درود و سلامش دمی فرو مگذار

کسی که بر سر خلق است، سرور و مولا
کسی که در دو جهان است، سید و سالار

دلا اگر به هوای بهشت می‌نالی
دل از جهان بکَن و به جهان او بسپار

درود هر دو جهان بر رسول و آل- بگو!
به دشمنان نبی لعنت خدا- بشمار!

قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی

 


به شام ما برآ، محمّد (صل الله علیه و آله و صلم)

خوشا دمی که مثل خورشید، دمیدی از حرا محمّد
در این جهان تیرگی‌ها، به شام ما برآ، محمّد

سر من است و خاک کویت، دل من است و آرزویت
خوشا هوای جستجویت، به خانۀ خدا محمّد

به حال خیل بی‌نصیبان، به انتظار بی‌شکیبان
به سوز نالۀ غریبان، تویی تو آشنا محمّد

حریر آسمان، کسایت، پر فرشتگان ردایت
که می‌رسد به کبریایت؟- عزیز کبریا- محمّد

صفای سینه ذکر نامت، خوشا تحیت و سلامت
همه جهان به احترامت، جبین نهاده یا محمّد

اگر چه کرده حق مکّرم، به «اصطفی» ز نوح و آدم
هم از رُسل، رسول اعظم، تویی تو مصطفی، محمّد

تویی چراغ جاودانی، تویی بهار مهربانی
به لطف خود مرا بخوانی، به حلقۀ صفا محمّد

قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی

 

در مدح حضرت رسول اکرم (ص)

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز
جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
خوبان دو عالم همه حیران محمد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد

این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر زمثالش
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد

ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد


صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم
هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم
ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم
تا بودن ما نام محمد به لب ماست
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم
ز آن باده که در سوره ی زیبای محمد
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود
تسبیح خدا در نفس پاک محمد
لب های علی هم سخن ذات قدم بود
روزی که گل آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحب دم بود
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
در بین رسولان که به عالم علم استند
نام نبی و نام علی هر دو علم بود
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر حرار بپرسید علی کیست
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند
جز حق نتواند نتواند نتواند



مطالب مشابه :


اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع)

شعرِشاعر - اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع) - اشعار آیینی - شعرِشاعر




در مدح علی(ع)

ثنای علی(علیک السلام) - در مدح علی(ع) - خداوند یک علی_علیک السلام _ داشت که آن هم الحمدلله امام




مدح و منقبت - امام علی (ع)

حضرت علی (ع) - مدح و منقبت - امام علی (ع) - لطفاً به آرشیو موضوعی مراجعه کنید




مدح علی (ع) در آوازهای ایرانی

موســــيقی مــا - مدح علی (ع) در آوازهای ایرانی - موسيقي ايران زمین About Persian Music




مدح حضرت علی (ع)

هوالعظیم - مدح حضرت علی (ع) - جدیدترین وزیباترین اشعار و مطالب مذهبی




در مدح حضرت علی (ع)

گنج سخن - در مدح حضرت علی (ع) - دفترچه یادداشت




مدح و منقبت حضرت محمّد (ص)

حضرت علی (ع) - مدح و منقبت حضرت محمّد (ص) - لطفاً به آرشیو موضوعی مراجعه کنید




مدح ومنقبت حضرت علی(ع)

هوالعظیم - مدح ومنقبت حضرت علی(ع) - جدیدترین وزیباترین اشعار و مطالب مذهبی




اشعار مدح حضرت علی ع

برای مشاهده شعر مدح امیرالمومنین علی (علیه السلام) روی بیت اول هر شعر کلیک کنید :




برچسب :