دستور زبان 2

انواع صفت

صفت

صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمیِ همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.  یا: واژه یا گروهی از واژه هاست که درباره اسم توضیحی می دهد و یکی از خصوصیات اسم را بیان می کند.

صفت از حیث مفهوم 6 نوع است :

1- صفت بیانی

2 - صفت اشاره ای           

3- صفت شمارشی

4 -  صفت پرسشی

5 -  صفت تعجبی

6 -  صفت مبهم

صفت فاعلی : صفتی است که بر کننده کار دلالت کند. و از حیث ساختمان هفت گونه است.

       1- بن مضارع + نده : گیرنده ، خواننده ، راننده ، بیننده

       2- بن مضارع +ان : گریان خندان ،شتابان ، روان

      3- بن مضارع + ا: دانا ، شنوا ، گویا ، گیرا

       4- بن ماضی و بندرت بن مضارع + ار: خریدار ،پرستار

       5- بن ماضی یا مضارع +گار : آفریدگار ، آموزگار

      6- اسم معنی وبندرت صفت یا بن فعل +گر:  دادگر ، سفیدگر 

       7- اسم معنی و بندرت صفت یا بن فعل +کار : ستمکار، تراشکار

تذکر:

  پسوند گر و کار در آخر اسم ذات صفتی می سازد که بر پیشه و حرفه دلالت می کند.

            مثل:   زرگر، آهنکار آهنگر - مسگر - سیمان کار

 صفت فاعلی + پسوند ان گاهی تکرار می شود و قید می سازد:

           مثل:     دوان دوان لرزان لرزان - پرسان پرسان

  گاهی ساخت فعل امر نوعی صفت فاعلی می سازد :

           مثل:      بزن برو برو ، بدو، بگو بخند ،  بزن برو، بساز بفروش، دلبخواه

  بن مضارع +اسم یا کلمه دیگر نوعی صفت فاعلی مرکب می سازد :    

         مثل:  دانشجو درس خوان خدا پرست - دلپذیر -کامبخش - آرام بخش

صفت مفعولی:
صفت مفعولی که آن را اسم مفعول نیز نامیده اند صفتی است که معنی مفعولیت دارد ، یعنی کاربر آن واقع می شود.

     گرفت + ه =  گرفته 

      شنید + ه =  شنیده             

     خواند+ ه= خوانده

     نوشت + ه = نوشته

     گاهی لفظ «شده »را نیز که خود صفت مفعولی « شدن » است به این ترکیب می افزایند : شنیده شده ، دزدیده شده

تذکر:

۱-اگر به اول صفت مفعولی اسم یا صفتی افزوده شود گاهی« ه» می افتد.

          گل اندوده = گل اندود

           پشمالوده = پشم آلود

۲- برخی از صفت های مفعولی که از فعلهای لازم و بندرت فعلهای متعدی می آیند معنی صفت فاعلی دارند : رفته ، خوابیده، ایستاده

صفت نسبی : صفتی است که به کسی یا جایی یا جانوری یا چیزی نسبت داده شود و ان بیشتر با افزودن پسوندهای « ی ، ین ، ینه ، های بیان حرکت گان ، انه ، انی ، چی» به آخر اسم یا صفت و به ندرت ضمیرساخته می شود:

ی : محسنی ، تهرانی ، ....                           ین : نمکین ، سیمین ، ....

ینه : پشمینه ، سیمینه ، ....                            ه : دورویه ، یک شنبه ، ....

گان : گروگان ، رایگان (= راهگان ) و ...       انه : سالانه ، روزانه ، مردانه ، ....

انی : روحانی ، جسمانی ، ....                     گانه : دوگانه ، سه گانه ، .....

چی : انزلیچی ، گمرکچی ، ....

صفت لیاقت: صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند و آن با افزودن ی به آخر مصدر ساخته می شود .

خواندن+ ی= خواندنی

 دیدن+ ی= دیدنی

  شنیدن+ ی= شنیدنی

نوشتن+ ی= نوشتنی

آشامیدن+ ی= آشامیدنی

  خوردن + ی = خوردنی

درجات صفت بیانی

صفت بیانی از حیث درجه (3)  گونه است :

1 . صفت مطلق : 

خوب - باهوش - بزرگ    سعید با هوش است .

2 . صفت برتر (تفضیلی) :

صفت برتر با افزودن «تر» به آخر صفت مطلق پدید می آید :

خوبتر - با هوش تر - بزرگ تر  

سعید از حمید با هوشتر است      

سعید از حمید ، مجید و وحید باهوشتر است .

3. صفت برترین ( عالی):  نشانه صفت برترین ، پسوند «ترین» است که به آخر صفت مطلق  افزوده می شود:

خوب ترین- باهوش ترین - بزرگ ترین

اهواز،  بزرگ ترین شهرهای خوزستان است .

امین،  با هوش ترین شاگرد کلاس است .

صفت اشاره :
صفت اشاره در اصل دو لفظ « این» و «آن» است وقتی که همراه اسمی بیایند و بدان اشاره کنند :
این : برای اشاره به نزدیک   
آن : برای اشاره به دور
این جزوه را آن روز در دانشگاه به ما دادند .

   صفت اشاره به صورتهای زیر دیده می شود: 

الف- این و آن بدون همراهی با کلماتی دیگر که تنها برای اشاره است.    این کتاب

ب- برای  اشاره و تاکید که با «هم» ترکیب می شوند : همین، همان 

ج- برای اشاره و بیان تشبیه و چگونگی به همراه کلماتی مانند : 

        چون ، گونه ، سان : چنین ، چنان ، این گونه ، آن جور

د-برای اشاره و تاکید همراه کلماتی مانند : قدر ، مقدار ، همه :

        این قدر، همان اندازه ، همین قدر

صفت شمارشی
کلمه ای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمی را می رساند صفت شمارشی نامیده می شود . به صفت شمارشی معمولاً عدد می گویند . صفت شمارشی بر(4)  قسم است :
صفت شمارشی ساده، صفت شمارشی ترتیبی، صفت شمارشی کسری، و صفت شمارشی توزیعی .

1. صفت شمارشی ساده :

هرگاه اعداد اصلی قبل از اسم واقع شوند و آن را وصف کنند. صفت شمارشی ساده نامیده می شوند. اعداد اصلی عبارت است از :

 یک، دو ، ... ده، یازده، ... بیست ویک، ...صد،هزار،میلیون، میلیارد ...

2 . صفت شمارشی ترتیبی: که ترتیب قرار گرفتن موصوف (معدود) را می رساند و با افزوده شدن پسوند « م » یا «مین»  به صفت شمارشی ساده ساخته می شود : چهارم ، چهارمین . صدم ، صدمین . هزارم ، هزارمین

   بعضی صفت های شمارشی از این قاعده پیروی نمی کنند. مثل: اول، آخر، نخست ، نخستین ، آخرین

3. صفت شمارشی کسری (عدد کسری) . که یک یا چند جزء از یک یا چند واحد را می رساند:

یک پنجم- شانزده هزارم- دو سوم - نود درصد .

4 . صفت شمارشی توزیعی: که از تکرار صفت شمارشی اصلی به دست می آید:  یک یک - یکایک - یک به یک

صفت پرسشیصفتی است که با آن از نوع یا چگونگی یا مقدار موصوف پرسش کنند، مانند چه ، کدام ، چگونه ، چند
صفت پرسشی از نظر مفهوم سه گونه است
:

  الف- صفت پرسشی که با آن از نوع یا چگونگی با از نام و نشان موصوف می پرسند : چه ، کدام ، چطور ، چگونه

  ب-صفت پرسشی که با آن از ترتیب یا مقام موصوف پرسش کنند:    چندم ، چندمین

  ج- صفت پرسشی که با آن از مقدار و شماره موصوف پرسیده می شود: چند، چقدر ، چه مقدار

صفت تعجبیصفت تعجبی، صفتی است که همراه اسم می آید و شگفتی و تعجب گوینده را از چگونگی یا مقدار موصوف می رساند و خود با آهنگ مخصوص تعجب ادا می شود :چه خط زیبایی!

صفت مبهم

صفت مبهم، صفتی است که همراه اسم می آید و نوع یا چگونگی یا شماره و مقدرآن رابه طور نامعین و آمیخته با ابهام بیان می کند . صفت های مبهم عبارتند از :

« هر ، همه ، دیگر، هیچ ، چند ، چندین ، چندان ، بهمان ، فلان »

هر حرفی را نباید زد .                         همه دانشجویان آمدند .

به کتاب دیگر نیز مراجعه کن            هیچ مطلبی پیدا نکردم .

صفت پسین
هر صفتی که پس از موصوف بیاید صفت پسین نامیده می شود، مانند: کار خوب- مهارت چندان = کلاس پنجم
بیشتر صفت های بیانی به صورت صفت پسین به کار می روند

صفت پیشین

هر صفتی که پیش از موصوف بیاید صفت پیشین نامیده می شود . صفت های اشاره، پرسشی، تعجبی، و مبهم جز در موارد نادر به صورت صفت پیشین به کار می روند :

                 آن کتاب                 کدام کتاب

 

 

 

 

 

 

77777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777

ساختمان حاصل مصدر:        

1-     صفت مفعولي + ميانجي + ي = گرفتگي (مشتق)

2-     صفت فاعلي+ ميانجي + ي = گويندگي (مشتق)

3-     اسم +  ميانجي + ي = خانگي، بچگي (مشتق)

4-     قيد + ميانجي + ي= هميشگي (مشتق)

5-     پيشوند + اسم + ميانجي + ي = بي­برنامگي، بي­مزگي (مشتق)

6-     پيشوند + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = هم­بستگي (مشتق)

7-     اسم + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = تورفتگي، برق­گرفتگي، ضرب­ديدگي ( مشتق- مرکب)

8-     اسم + پسوند + ميانجي + ي = مردانگي (مشتق)

9-     صفت + پسوند + ميانجي + ي = آزادگي، بردگي، جاودانگي، پارگي ( مشتق)

10- صفت + بن ماضي+پسوند + ميانجي + ي = حلال­زادگي (مشتق – مرکب

چه نوع اسمهايي نياز به متمم دارند؟

      همان گونه كه برخي از فعل­ها گذرا به متمم هستند و با داشتن حرف اضافه­ي اختصاصي به متمم نياز دارند، بعضي از اسم­ها نيز از چنين خصوصيتي برخوردارند. فعل مركب "آشتي كردن " از جمله فعلهايي است كه حرف اضافه­ي اختصاصي دارد:"آشتي كردن با" و بدون متمم، معناي فعل و در نتيجه مفهوم جمله ناقص مي­ماند. واژه­ي "جدايي" هم از جمله اسم­هايي است كه  با داشتن حرف اضافه­ي اختصاصي "از" به متمم نياز دارد و بدون آن، معناي "جدايي" ناقص خواهد بود:جدايي از دوست دشوار بود." از دوست" متمم است ولي نه متمم فعل ؛ زيرا فعل اسنادي "بود" نيازي به متمم ندارد، بلكه متمم اسم "جدايي" است كه در جمله­ي بالا نقش "نهاد" دارد.

      متمم اسم  درباره­ي اسم پيش از خود – و به ندرت پس از آن- توضيح مي­دهد و معناي آن را تمام مي­كند؛ يعني اسمي كه در جمله نفش نهادي، مفعولي، مسندي يا متممي دارد، بدون متمم خود ناقص مي­ماند و حرف اضافه هم جزء ذات آن اسم است:«انتقاد از نارسايي­ها لازم است.»نارسايي­ها متمم است ولي نه متمم فعل، بلكه متمم اسم" انتقاد" كه در اين جمله نقش نهادي دارد.

نمونه­هاي ديگر:

كاسه پر از آب است. ( آب متمم صفت كه در جاي اسم نشسته و نقش مسندي دارد)

مبارزه با استعمار تاريخ طولاني دارد. ( متمم مبارزه در نقش نهاد)

او به جنگ با دشمن پرداخت. (دشمن متمم اسم جنگ است كه در اين جمله نقش متمم دارد ----- متمم اسم)

جدايي از او براي من دشوار بود. ( او متمم اسم "جدايي" است كه نقش نهادي دارد و "من" متمم "او" است كه نقش متممي دارد----- متمم متمم است.)

رييس جمهور مصاحبه با خبرنگاران را پذيرفت.(خبرنگاران متمم اسم "مصاحبه" است كه نقش مفعولي دارد---- متمم مفعول)

      نكته­ي مهم: متمم اسم با اسم خود مجموعاً يك نقش دارد و در جايگاه يك نقش اصلي مي­نشيند. به همين دليل، با وجود اجباري بودن متمم اسم و لزوم آن در جمله، مستقل به حساب نمي­آيد و از اجزاي اصلي جمله شمرده نمي­شود.

 

 

۱-اسم عام و اسم خاص

اسم عام یا اسم جنس ، آن اسمی است که بین افراد  همجنس و مشترک باشد و بر هر یک از آنها دلالت کند : مرد ، پسر، اسب ، باغ ، درخت

اسم خاص یا اسم عَلَم ، آن اسمی است که بر فردی مخصوص  و معین دلالت می کند : حسن  ، اسفندیار ، رستم ، مهرداد ، بهروز ، تبریز ، تهران ، سهند ، رخش

اسم خاص را جمع نمی بندند  مگر در مواردی که مقصود از آن مثال یا مانند و نوع باشد :  ایران در کنار فردوسی ها و سعدی ها و حافظ ها پرورده است .
که مقصود همانند  فردوسی و سعدی و حافظ است و در حکم اسم عام می باشد و توسط " ها "  جمع بسته می شود .  ( این نوع جمع بستن از اروپاییان تقلید شده و در زبان فارسی در چنین  مواردی  از کلمه ی امثال استفاده می شد : " امثال سعدی و حافظ "

 ---------------------------------------------------------------------------------------------------------

۲-اسم ذات و اسم معنی

اسم اگر متکی به ذات خودش باشد  و وجودش  وابسته به دیگری نباشد  آن را  اسم ذات گویند و اگر به چیز دیگر وابسته باشد  آن را اسم معنی می گویند :
1- جامه ، نامه ، مرد ، پسر ، بلبل ،  دیوار ، زاغ ، باغ
2- رنجش ، دانش ، کوشش ، سفیدی ، سیاهی ، راستی

 =============================================================

۳-مفرد و جمع

مفرد ، آن اسمی است که بر یکی دلالت کند : مرد ، شیر ، باغ ، پسر ، خانه
جمع ، آن اسمی است که بر دو یا بیشتر دلالت کند : مردان ، شیران ، باغ ها ، خوبی ها ، بدی ها

علامت جمع در زبان فارسی ، " ان " یا " ها " است که به آخر کلمات اضافه می شود . در زبان  فارسی بعضی از کلمات را تنها با " ان " جمع می بندند و برخی با " ها "  و بعضی را با " ان " و  " ها " هر دو جمع می بندند .

1- جانوران با "ان" جمع بسته می شوند : مردان ، زنان ، پسران ، شیران ، مرغان
2- جماد و اسم معنی با " ها " جمع بسته می شود : سنگ ها ، فرش ها ، کتاب ها ، رنج ها ، خوبی ها ، بدی ها
3- رستنی ها ( نباتات ) را با " ها " و " ان " جمع می بندند : درخت -> درخت ها ، درختان   نهال -> نهال ها ، نهالان
4- اعضا بدن آنهایی که جفت است بیشتر با "ها " و " ان " جمع بسته می شود : چشم -> چشمها ، چشمان
اعضای بدنی که جفت هستند و جمع بستن آنها با "ها " و "ان" صحیح است به شرح زیر است :
چشم  ، ابرو ، مژه ، رخساره ، رخ ، لب ، زلف ، گیسو ، زلفک ، دست ، انگشت ، بازو ، زانو، رگ ، روده
5- بعضی از کلمات که زمان را می رسانند با " ها " و " ان " جمع بسته می شود : شب ، روز ، سال ، ماه ، روزگار
 

در کلماتی که به " ه" غیرملفوظ ختم می شوند در جمع "ه" آنها به "گ" تبدیل می شود : بنده -> بندگان ، تشنه -> تشنگان  که بهتر است "ه" را باقی بگذارند و از نوع دیگر جمع استفاده کنند  مثلاً خانه -> خانه ها
کلماتی که مختوم به " الف" یا " و" باشند در جمع به "ان" عموما پیش از علامت جمع " ی " افزوده می شود : دانا -> دانایان ، بینا -> بینایان ، پیشوا -> پیشوایان   و در جمع با " ها" افزودن "ی" بهتر است  جای -> جای ها  ، مو -> موی ها ، پا -> پای ها

کلمه ی "نیا" که به معنی "جد" است  در جمع ، پیش از علامت جمع "ک" اضافه می شود و می شود : نیاکان ، چون در اصل این کلمه  نیاک بوده و در جمع به اصل خود باز می گردد .

"سر" و "گردن" هر گاه به معنی عضو بدن باشد با "ها" جمع می شود  و هر گاه مقصود ، اشخاص بزرگ و رئیس باشد با " ان" جمع می شوند مثل : سران ِ لشکر

کلمات زیر بر خلاف معمول ، همانند  عربی با "ات"  جمع بسته شده اند و صحیح آن است که از استعمال آنها خودداری شود :
باغ -> باغات ، ده  ->  دهات ، کارخانه  ->  کارخانه جات ، میوه  -> میوه جات ، علاقه  -> علاقه جات ، نوشته  -> نوشته جات ، حواله  ->  حواله جات ، کوهستان  ->  کوهستانات  روزنامه  ->  روزنامه جات ، پند  ->  پندیّات ، دسته  ->  دسته جات  ، شمیران  ->  شمیرانات   رقعه  ->  رقعه جات  رقیمه  ->  رقیمجات

=============================================================

۴-اسم جمع

اسم عام ، اگر به ظاهر مفرد و در معنی ، جمع باشد  آن را اسم جمع می گویند :
دسته ، رمه ، گله ، طایفه ، لشکر ، خانواده

============================================================

۵-معرفه و نکره

معرفه ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم  باشد ، مثلا اگر کسی به مخاطب بگوید : " عاقبت خانه را فروختم و دکان ها را خریدم . "  مقصود  خانه و دکان هایی است که شما از آنها اطلاع دارید .

نکره ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم و معین نیست ، " مردی را دیدم "  " دوستی را دیدم "
 مردی و دوستی برای شنونده معین و مشخص نیست .
علامت اسم نکره " ی " است  که به آخر اسم اضافه می شود . " پیرزنی "
گاهی به جای " ی " نکره  ، کلمه ی " یکی " پیش از اسم می آید .
" یکی گربه در خانه ی زال بود       که برکشته ایام و بد حال بود "
گاهی اسم را هم ذکر نمی کنند و به همان کلمه ی " یکی " اکتفا می کنند .
" یکی بر سر شاخ و بن می برید     خدواند بستان نظر کرد و دید "
اگر بخواهیم  اسم نکره یی  را معرفه کنیم  " ی " نکره را از آخر آن حذف می کنیم
گاهی کلمه ی " آن "  یا " این "  پیش از اسم می آوریم و آن را معرفه می کنیم .

 =============================================================

۶-جامد و مشتق

جامد ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون نیامده باشد :  دشت ، سرو ، کوه ، راه ، سر ، دست ، روز
مشتق ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون آمده بشد :  ناله ، مویه ، بخشش ، رفتار ، کردار   که  از نالیدن ، موییدن ، بخشیدن ،  رفتن ، کردن  مشتق شده اند .
گروه کلمات ،  مجموع  کلماتی  است که از یک ریشه و ماده مشتق شده باشند : پرنده ،پرش ، پریده ، پریدگی که همه از پریدن مشتق شده اند .

  ==========================================================

 

۷-اسم ساده و غیر ساده(مشتق و مرکب،مشتق مرکب)

اسم  ساده آن اسمی است که ازجزء با معنی درست شده باشد : دست ، پا ، مرغ ، کار ، باف
اسم غیر ساده یا آمیخته آن اسمی است که از دو یا چند جزء ترکیب شده باشد : کارخانه ، باغبان ، کاروانسرا

اسم مرکب ممکن است از کلمات زیر ترکیب شود :
1- از دو اسم :  گلاب ، سراپرده ، کارخانه
2- از دو فعل :  کشاکش ،  هست و نیست ، بود و نبود
3- از اسم و صفت :  نوروز ،  سفید رود ، سیاه کوه
4- از عدد و اسم : چارپا ، چارسو ، سه خواهر
5- از فعل و صفت : شادباش ، زنده باد
6- از دو مصدر : رفت و آمد ، تاخت و تاز ، برد و باخت
7- از مصدر و اسم مصدر : جستجو ، گفتگو
8- از حرف و اسم : بدست ( به معنی وجب )
9- از اسم و پساوند : باغبان ، دهکده ، جویبار

اگر بخواهند دو کلمه یا بیشتر را ترکیب کنند  ، به پنج مدل این کار انجام می شود :
1- به خودی خود : باغبان
2- با حذف کسره ی  اضافه :  سرمایه ، پدرزن
3- با تقدم مضاف الیه بر مضاف :  گلاب ، کارخانه
4- با واسطه ی " الف "  که میان دو کلمه  افزوده شود : شبانه روز ، بناگوش ، زناشویی
5- به واسطه ی " واو " که در میان دو کلمه آورده شود : زد و بند ، کار و بار ، رفت و آمد

در کلمات ِ   جست و جو ، گفت و گو ،  خان و مان ،  می توان "واو" را ننوشت : جستجو ، گفتگو ، خانمان
در اسم مرکب : علامت جمع به آخر ، افزوده می شود :  کارخانه ها ، سرمایه ها ، صاحبدلان ، توانگرزادگان

 ===========================================================

۸- مصغر

مصغر ، کلمه ای است که بر خُردی و کوچکی دلالت می کند : مردک ، پسرک ، طاقچه    و گاهی برای  تعظیم و تحقیر و ترحم می آید :  طفلک ، زالک ، مامک 
  پیرزنی موی سیه کرده بود     گفتمش ای مامک دیرینه روز

===========================================================

۹-مترادف ، متضاد و متشابه

 

مترادف ، دو کلمه را گوید که در صورت ، مختلف و در معنی  یکسان باشند : مرز و بوم ، تک و پو ، برگ و توشه ، جانور و حیوان
متضاد ، دو کامه ای که در صورت ، مختلف و در معنی ضد هم باشند :  جنگ و آشتی ، خوبی و بدی ، صلح و جنگ ، رفت و آمد

متشابه ، دو کلمه که در تلفظ تقریبا یکی باشند و در نوشتن  مختلف : خوار ، خار - خورده ، خرده - خاستن ، خواستن

 ============================================================

 ۱۰-اقسام اضافه

 

اضافه بر پنج نوع است : اضافه ی ملکی ، اضافه ی تخصیصی ، اضافه ی بیانی ، اضافه ی تشبیهی ، اضافه ی استعاری

1- اضافه ی ملکی ، آن است که ملکیت و دارایی  را برساند : کتاب یوسف ، خانه ی بهمن  ، خداوند ِ خانه ، صاحب کار
2- اضافه ی تخصیصی ، آن است که اختصاص را برساند : زین اسب ، در خانه ، سقف اتاق
 

فرق میان اضافه ملکی و تخصیصی  آن است که در اضافه ی ملکی ، مضاف الیه ، انسان و شایسته و قابل مالکیت است  و در اضافه ی تخصیصی  مضاف الیه ، غیر انسان و شایسته و قابل مالکیت نیست ؛ مثلا وقتی بگوییم  خانه ی محمد ، یعنی خانه ای که  ملک ِ محمد است .

3- اضافه ی بیانی ، آن است که مضاف الیه ، نوع و جنس مضاف را بیان کند : ظرف ِ مس ، انگشر طلا
4- اضافه تشبیهی ، آن است که در اضافه ، معنی تشبیه باشد :
فراش ِ باد ، مهد ِ زمین

اضافه ی تشبیهی بر دو نوع است :
1- اضافه مشبه به  مشبهٍ به :   قد سرو ، پشت کمان
2- اضافه ی مشبهٍ به به مشبه : تیر مژگان ، طبل شکم

5- اضافه ی استعاری ، آن است که مضاف در غیر معنی حقیقی خود استعمال شده باشد : روی سخن ، دست روزگار

هرگاه مضاف ، مختوم به " الف " یا " واو " باشد  بعد از مضاف و پیش از مضاف الیه ، "ی" اضافه می شود : آوای بلبل ، موی سر

=======================================================

فرق اضافه و صفت

صفت ، به صورت ، مانند مضاف الیه استعمال می شود ولی در معنی ، فرق می کند ، زیرا  مقصود از صفت همان موصوف و مقصود  است  ولی در مضاف الیه  همان مضاف نیست .
مثلا اگر بگوییم : آب صاف ، مقصود از صاف ، آب است و هر گاه بگوییم آب قنات ، می بینیم  که قنات  چیزی غیر از آب است .

 ======================================================

۱۱-حالات اسم

اسم چهار حالت دارد : فاعلی ، مفعولی ، اضافه ، ندا

1- حالت فاعلی ، یا اسنادی ،  آن اسمی است که فاعل یا مسند الیه  واقع شود و فاعل کلمه ای است که عمل یا صفتی را به وی نسبت دهیم یا سلب کنیم :
هوا گرم است . یوسف آمد . سهراب رفت . محمد نیامد .  علی دانا نیست .
فاعل در جواب " که " یا " چه " واقع می شود : علی آمد ، بهمن رفت . آفتاب دمید .
که آمد ؟ علی .  که رفت ؟/ بهمن . چه وزید ؟ آفتاب.

2- حالت مفعولی  ، آن اسمی است که مفعول یا متمم  واقع شود و مفعول یا متمم ، آن است که معنی فعل را تمام کند .
مثلا اگر بگوییم : اسفندیار آورد ،  فعل " آورد " نیازمند متمم است و معلوم نیست ، اسفندیار چه آورده است  و  اگر گفته شود : اسفندیار کتاب را آورد ، معنی فعل با آن تمام می شود .
مفعول بر 2 قسم است : بی واسطه ، با واسطه .
مفعول بی واسطه یا مستقیم ، آن است که معنی فعل را بی واسطه ی حرفی از حروف (اضافه ) تمام کند : حسن کتاب را آورد . یوسف آب را ریخت . شاگرد ، کار خود را تمام کرده است .
مفعول بی واسطه  غالبا در جواب " که را " یا " چه را "  واقع می شود :
آموزگار ، دانش آموز را پند داد .   آموزگار که را پند داد ؟  دانش آموز را .

علامت مفعول بی واسطه  غالبا "را" است : خانه را خریدم ، درس را روان کردم .
 

در جایی که چند مفعول بی واسطه ، به طریق عطف ، به دنبال هم می آیند ، علامت مفعول بی واسطه ، به آخر مفعول آخر ، اضافه می شود و در سایر مفعول ها حذف می شود :
ایشان ، پدر  و مادر خود را دوست دارند .
ولی در زمان قدیم ، علامت مفعول را به آخر همه ی مفعول ها اضافه می کردند : نوکر قلم ها را و کتاب ها را و کاغذ ها را از روی میز برداشت .

مفعول با واسطه یا غیر مستقیم ، آن است که معنی فعل را با واسطه ی حرفی از حروف اضافه تمام کند : از بدان  بپرهیز  و با نیکان درآمیز. مردمان را به زبان ، زیان مرسان .
 

مفعول با واسطه  در جواب " از که ، از چه ، به که ، به چه ، به کجا ، از کجا ، برای که ، برای چه ، با که ، با چه " و مانند این ها می آید .

3- حالت اضافه ، آن است که اسم مضاف الیه واقع شود .
بدان که اسم یا تمام است و محتاج به کلمه ی دیگر نیست : درس ، کتاب ، مرغ ، جلد ، باغ          یا ناتمام است و معنی آن با کلمه ی دیگر تمام می شود : درس ِ امروز ، کتاب ِ علی
اسمی که دارای متمم است ، مضاف و متمم آن را مضاف الیه  می گویند :
درخت ِ دوستی بنشان که کام دل به بار آرد     نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد

کلمه ی درخت ، مضاف و دوستی ، مضاف الیه و متمم آن است و همچنین  کلمه ی کام ، مضاف و کلمه ی دل ، مضاف الیه . کلمه ی نهال ، مضاف و کلمه ی دشمنی ، مضاف الیه  و متمم است .

مضاف الیه گاهی یکی است : زنگ درس ، تاج خروس ، بال مرغ
 و گاهی متعدد : مسعود سعد سلمان ، در باغ بهارستان ، خزانه ی دولت ایران .
علامت اضافه ، کسره یی است که به آخر مضاف و  قبل از  مضاف الیه آورده می شود : پند ِ سهراب ، بلبل ِ باغ ، برادرِ اسفندیار .

4- خالت ندا ، آن است که اسم ، منادی واقع شود :  خدایا ، شاها ، بزرگوارا ، خداوندگارا

علامت ندا " الف" ی است که به آخر اسم  اضافه می شود و آن اسم  را منادی می کند :
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای     فرشته ات  به دو دست دعا نگهدارد

هرگاه کلمه ای  مختوم به " الف "  یا " واو " باشد پیش از " الف " ندا  حرف " ی " اضافه می شود

گاهی در موقع ندا به جای " الف " در آخر کلمه ، پیش از منادی ، کلمات : " ای " و " ایا " می آید : ای خردمند
ایا شاه محمود ِ کشور گشای      زمن گر نترسی بترس  از خدای


مطالب مشابه :


نکات دستوری بخوانیم وبنویسیم پنجم

ی اسم توضیح می دهد و یکی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت مقدار شماره و مفعول همیشه در




آزمون پاياني دیماه درس:عربي3 (تجربی - ریاضی)

شماره صندلي: تاريخ: /10/90: اسلام به تربيت پسران ودختران به طور مساوي اهميت مي دهد. 2)




68سؤال تستي فارسي چهارم ابتدايي باپاسخ

پیک آدینه هفته ی سوم اسفندماه چهارمی ها-شماره ی 27. مفعول ?– پسران دهقان با گاو آهن و بيل




نکات دستوری ادبیات پنجم وششم

مفعول: اسمی که اسم از حیث شماره برسه قسم است: پسر= پسران کتاب =




سوالات تستي فارسي چهارم ابتدايي 91- قدرت اله محمودلو

شماره تماس ,09148277800 مفعول ?- کدامیک از پسران دهقان با گاو آهن و بیل زمین را کندند. ج)




2. پاسخ به سوالات ایدز (2)(هنر رابطه زن و مرد )

(محفوظ نگاه داشتن نام و دريافت يک شماره که خطر تنها شخص مفعول را پسران; روابط دختر




زبان،زبان فارسي،صامت،مصوت ومقوله هايي ازدستور(نكته هاي دستوري 3)

شماره ی صامت ها در زبان فارسی لهجه ی مفعول : کلمه ای است حکیمی پسران را پند همی داد یعنی




جواب خودآزمایی های زبان فارسی اول دبیرستان

مفعول كلمه اي يا شماره 1 از «ها» -> تلاش ها، درخت ها «ان» -> پسران ، پهلوانان




گروه اسمي(1)

نمونه شماره 2 «ها» -> تلاش ها، درخت ها «ان» -> پسران كه مهم ترين نشانه ي آن در مفعول




دستور زبان 2

کلمه ای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمی مردان ، زنان ، پسران مفعول بر 2




برچسب :