سهراب سپهری

نگرشی اجمالی به شعری از سهراب سپهری

 

شعر زمینه بیان  فکر  است وشعر ی که از شعوری ناشی نشود در حد نظمی بدرد نخور باقی می ماند چه شاعران بزرگی که شعرهای بسیار ی گفته اند ولی به خاطر سختی در بیان مفهوم در اذهان مردم مهجور مانده ا ند ودر این بین بخت با آنهایی بوده است که مفهوم های بزرگ را در کلماتی بسیار متداول وبیانگر گنجانده اند .شاید شاعرانی بسیار با احساس  وژرف نگر تر از حافظ وسعدی در ادبیات ایران وجود داشته باشد ولی شاید سهل   وممتنع گویی این قلل احساس وشعور وشور را تا جایی بالا برده که کمتر کسی هست که با آنها آشنایی نداشته باشد

شعر الزاما متن موزون با قافیه و ردیف دار چند بیتی نیست  شعر حسی است که در لحظه  از ذهن متبادر میشود موزون یا بی وزن-کوتاه یا بلند-واین انگیزش دلایل  ومنابع مختلفی دارد شرایط –تحصیلات –مکان –زمان –واز همه مهمتر  استعداد فردی  در چگونگی شعر بسیار تاثیر گذار است وشاعر کسی است که به  کوچکترین جزئیات پیرامونش اهمیت میدهد بیت ها ومتنهای زیادی  نوشته شده اند که به هیچ وجه نام شعر بخود نمیگیرند بلکه تنها متنی موزون هستند که در بسیاری موارد این ابیات بخاطر زود یاد گیری  وخوب در خاطر ماندن  به صورت شعر نوشته شده اندحتی  وقتی میخواهیم منظورمان را در چند کلمه کوتاه بیان کنیم  یا چیزی را به کسی بفهمانیم در قالب کنایه ایجاز استعاره یا تشبیه - شعری ایجاد  شده است

هر متن یا نوشته ای هم که در ما احساسی را بر انگیزد شعر است از یک آرایه  ادبی بسیار کوتاه گرفته تا متنهای بلند. چه متنهای بسیار بلند وپر واژه ای  که هیچ حسی در خواننده بر نمی انگیزد ودر حد یک متن یا گزارشی  معمولی باقی می ماند

  در عصر ما شاعران بزرگ بسیار ی شعر نوشته اند وطبع آزمایی کرده اند که هر کدام  در جای خود قابل احترام وشایان اهمیت هستند.

در این بین سهراب سپهری جایگاه  خاصی برای خود دارددر زمانی که شعرنو در حال تولد ورشد بود وبزرگانی نظیر نیما-شاملو-اخوان –شفیعی کدکنی ودیگران خوب می نوشتند شعر سهراب منحصر به فرد وخاص بود وسبک سیاق مخصو بخودش را داشت  شعر او صاف وساده وزلال است  روان است ونوعی طبیعت گرایی محض در شعر او دیده میشود.

بی شک در متن کوتاهی نمیشود افکار سهراب را بیان کرد فارغ از آن بهترین تحلیلها از شعر وافکار او در اینترنت وسایر کتابهایی که در مورد او نوشته شده است  میتوان یافت  مثلا سید حسن حسینی محقق و پژوهشگر  در کتاب "بیدل سپهری  وسبک هندی"  شعر سهراب را تاثیر گرفته از این سبک  وشاعرانی نظیر بیدل وصائب بیان میکند.اصلا نمیخواهم بگویم تاثیر گرفته یا نه ودر حوصله این بحث نیست ولی بی شک تمام شاعران از پیشینیان تاثیر گرفته اند خواسته یا نا خواسته .حتی شاعر تیز هوش از تک تک مناظری که می بیند تاثیر میگیرد

سهراب سپهری نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در كاشان متولد شد.
پدر سهراب، اسدالله سپهری، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر.
وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد

درگذشت پدر در سال 1341
مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت.
سال 1326 و در سن نوزده سالگی، منظومه ای عاشقانه و لطیف از سهراب، با نام "در كنار چمن یا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.
...دل به كف عشق هر آنكس سپرد
جان به در از وادی محنت نبرد
زندگی افسانه محنت فزاست
زندگی یك بی سر و ته ماجراست
غیر غم و محنت و اندوه و رنج
نیست در این كهنه سرای سپنج...
مشفق كاشانی مقدمه كوتاهی در این كتاب نوشته است.
سهراب بعدها، هیچگاه از این سروده ها یاد نمیكرد.
سال 1327، هنگامی كه سهراب در تپه های اطراف قمصر مشغول نقاشی بود، با منصور شیبانی كه در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشكده هنرهای زیبا بود، آشنا شد. این برخورد، سهراب را دگرگون كرد.
... آنروز، شیبانی چیزها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گیجی دلپذیری بودم. هرچه میشنیدم، تازه بود و هرچه میدیدم غرابت داشت.
شب كه به خانه بر میگشتم، من آدمی دیگر بودم. طعم یك استحاله را تا انتهای خواب در دهان داشتم...


در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گردید

اواخر سال 1332، دومین مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگی خوابها" تا سال 1336، چندین شعر سهراب و ترجمه هایی از اشعار شاعران خارجی در نشریات آن زمان به چاپ رسید.

 

وکتاب "هشت بهشت "که در بر گیرنده بیشتر شعرهای اوست.

جوایز متعدد برای نقاشی هایش گرفت ودر چندین کشور نمایشگاه گذاشت

در سفر به ژاپن با هایکو شعر کوتاه ژاپنی آشنا شد

سال 1358، آغاز ناراحتی جسمی و آشكار شدن علائم سرطان خون.
دیماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر میكند و اسفندماه به ایران باز میگردد.

سال 1359... اول اردیبهشت... ساعت 6 بعد ازظهر، بیمارستان پارس تهران ...
فردای آن روز با همراهی چند تن از اقوام و دوستش محمود فیلسوفی، صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی با قطعه شعری از سهراب جایگزین شد:
به سراغ من اگر میایید
نرم و آهسته بیایید
مبادا كه ترك بردارد
چینی نازك تنهایی من



شاید بتوان گفت سهراب شاعر طبیعت است بیانگر رنگ وشور وزندگیست  وکمتر شعری  از سهراب را میتوان یافت که المانهای طبیعت  در آن نباشدحتی نابترین  ومتعالی ترین معانی را از دید طبیعی حسی تجربی  وبا زبان طبیعت بیان میکندوبرای خود دنیایی ساخته که همه چیزش را میشود  شاعرانه  نقاشی کرد ویا بصورت شعر نوشت.

من نمیدانم که  چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است ...کبوتر زیباست وچرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست ..

یا

در فلق بود که پرسید سوار...

 

آسمان مکثی کرد..

و..زیر باران باید رفت

باهمه مردم شهر

عشق را زیر باران باید جست...

پشت دریا شهری است

وخیلی موارد دیگر...

والبته آب را گل نکنیم...

آب در ایدئولوژی اساطیر ایرانی مظهر پاکی وزلالی است ..تا آنجا که انداختن آب دهان را در جوی آب نا پسند میدانستندو برای رودجاری  در گودالی دور تر از آب قربانی هم میکردند در کل آب مظهر  انسان وزندگی گذرا نیز میتواند باشد که انسان نیکو سرشت وپاک  خصال را میتوان از لحاظ پاکی وزلالی به آ ب تشبیه کرد.

شروع شعر خیلی خوب و پر معنی است  وخودش  به تنهایی میتواند بیانگر فکری عمیق باشد..

آب را گل نکنیم...لازم نیست بقیه شعر خوانده شود ومعنی مطلع   آشکار شود.که خود چهار کلمه با درکنار هم قرار گیری استادانه معنی عمیقی دارند وخیلی زود میشود مفهوم آن را فهمید ولی از انجا که آیین آب جاری شدن وپاک کردن  است  شعر شبیه آب از سرچشمه ای پر مغز وقوی وپر آب جاری میشود..

شعرهای سهراب  تابلو نقاشی هستند تاشعر...در فرودست انگار...تاکوزه ای پر میگردد اصلا نیازی به توضیح ندارد که گویا وزیباست .....احساسات شاعرانه از نوع سهرابی  که مدام در پاکسازی ذهن از نا پاکی هاست ومارا به هیچستانش دعوت میکند ودرفکر پیدا کردن تصاویری بکر برای نشان  دادن به ماست..سهرابی که نقاش کلمات وبوم رنگهاست  واز همه مهمتر ....سهرابی که مسلمان است...وقبله اش یک گل سرخ وجانمازش چشمه ووضو با تپش پنجره ها میگیرد...

این بیان زلالترین نمایش ذهن یک بشر است یک ذهن سالم ودوست داشتنی ...

وتعهد به طبیعتی که در  آن شعر میگویدمیگردد درک میکند می بیند ومی شنود وزندگی میکند

..آب را گل نکنیم..

کلماتی کم ..واژه آرایی عالی ..فکر  سر شار وجمله ای کامل...

 

آب را گل نکنیم‌:

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب‌. یا که در بیشة دور، سیره‌ای پَر می‌شوید. یا در آبادی‌، کوزه‌ای پُر می‌گردد.

تنها تصاویری ناب وانسانی  وبدون شرح از زندگی وادامه:
آب را گل نکنیم‌:
شاید این آب روان‌،
می‌رود پای سپیداری‌،
تا فروشوید اندوه دلی‌.
دست درویشی شاید
، نان خشکیده فرو برده در آب‌

چه استادانه این بند ترسیم شده است...فقط بیان فرضی تصویر است  وبرداشت با خواننده .ویژگی  که شعر وهنر امروز داردیا باید داشته باشدمطلب بیان میشود طرح کشیده میشود وخواننده یا بیننده خودش آن را تحلیل میکند.یعنی همه کار را هنر مند نمیکند بلکه ذهن خواننده را هم در گیر میکندواین مشارکتی است برا ی لذت بردن بیشتر از هنر..
. زن زیبایی آمد لب رود
، آب را گل نکنیم‌:
روی زیبا دوبرابر شده‌است‌
. چه گوارا این آب‌! چه زلال این رود!

در اینجا سهراب شاید ویژگی آیینه مانند بودن آب را میخواست بیان کند..وچه جالب ؟! زیبایی دختر آب را یا آب رخسار او را زیباتر نموده است
مردم بالادست‌، چه صفایی دارند!


چشمه‌هاشان جوشان‌، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان‌، بی‌گمان پای چپرهاشان جاپای خداست‌.
ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام‌
. بی‌گمان در ده بالادست‌، چینه‌ها کوتاه است‌.

ده بالا دست !!اصلا چرا ده ...؟؟چرا شهر نه؟؟

ده  در باور سهراب نماد زیبایی است نه تنها زیبایی طبیعت که میتواند باشد بلکه نماد پاکی روانهایی است که هنوز با دود وشلوغی وحرف های وارونه آشنا نشده است  ده نماد سادگی است نماد خوبی است نماد زلالی است ونماد طبیعت است طبیعت بکر ودست ناخورده..

وحالا چرا  ده بالا دست ...؟

 منظور سهراب از ده بالا دست  ساکنان کوچه بالایی یا محله بالایی ده نیست

او در بیانی رندانه انسانهایی را به تصویر میکشد که طبع بالایی دارند ودرویش را میفهمند کوزه را وحتی سپیدار را...ا و با این بیان شاعرانه انسانهای بزرگ را در ده بالا دست می نشاند وتوصیفشان میکند تا نتیجه بگیرد بخاطر این احساسات خوب انهاست که  سخنشان مزورانه نیست وروشن است  وهمین دلهاست که میتوانند صاحب گاوهای شیر افشان شوند وچشمه های جوشان ...که نعمت های خدا را با روح روان پاک درک میکنند ودر فکر آلودن طبیعت وذهن وروح وروان خود نیستند وهمین مردم:
مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است‌.
بی‌گمان آن‌جا آبی‌، آبی است‌.

دروغ معنی ندارد وراستی حکمفرمایی میکند.
غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد! کوچه‌باغش پُرِ موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می‌فهمند. گِل نکردندش‌، ما نیز آب را گل نکنیم‌.

فارغ از این شعر عمیق انسانی  به خوبی میشود دید که اتوپیای شاعر چیست .سهراب آرمانشهر خود را این

گونه توصیف میکنددر چند سطر اودنیایی را که میخواهد  با شعرش وکلماتش می سازد دنیایی که در آن دروغ جایی ندارد وچه خوب که چینش کلمات شاعر هم به گونه ایست که یک کلمه  سخیف ومنفی در شعر نیست .

سهراب دنیایی میسازد که ما بعداز سی و دو سال  ودر دنیایی که هر روز استعدادهای جوان  وفکر های ناب  ابراز وجود میکنند شعر او را میخوانیم  میخوانیم ولذت میبریم.

سهراب سیاست را به قطاری تشبیه میکند که خالی میرود بدون بار ...

او به این دنیا عشق میورزد وبه زندگی  ومعتقداست تا شقایق هست زندگی باید کرد  ولی حس از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بودش هم همیشه با او ست وبه دنبال جواب  راز های هستی میگرددسهراب پرسشگر است چون انسان ذاتا پرسشگر بدنیا می آید ولی بجایی میرسد که تصمیم میگیرد خیام وار این دنیایی باشد وشناسایی راز گل سرخ را رها کندوپشت دانایی  اردو بزند وحقیقت را ببیند لمس کند بشنودنقاشی کند بنویسد عشق بورزد و...

ودر کلبه زیبایش در پشت هیچستان ماوا کندوانسان را ببیند وزندگی را ....

وگاهی با قایقی که انتهای مسیرش در دست او نیست دل  به راه بسپرد  بروداز بازترین پنجره با مردم حرف بزند برود تا اساطیر ...تا کودکی که شاخه معرفت در دست دارد وپنجره هستی را به رویش میگشاید وباز وباز او از ابتدا زندگی کند..واز نوبدنیا بیاید در شعرهایش ...واز چیزهایی که در این سیر وسلوکش دیده با ما حرف بزند...واز  احساس هایش   با ما بگوید واز دلتنگی هایش:

 

كسی از دیدن یك باغچه مجذوبنشد
هیچكس زاغچه ای را سر یك مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یك ابر دلممی‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم حوری
?
دختر بالغ همسایه ? پای كمیاب تریننارون روی زمین
فقه می‌خواند

واز اوج بی تفاوتی انسان ماشینی امروز به پیرامونش حرف میزند

ودر اوج تنهایی هاش باز ما را به دوستی میخواند...

بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت كنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها راببینیم

وقیصر این معنی رابا  آرایش   واژگانی دیگر اینگونه بیان میکند:

"ناگهان چه زود دیر میشود"

سهراب تما م نشدنیست ....

سهراب بین ماهاست   

         سهراب زندگی میکند تا شقایق  هست

کفشهایم کو؟؟چه کسی بود صدازد سهراب....؟؟                                

 

 

 

 

                                                                     باقر موحد --آذر نودویک


مطالب مشابه :


شعری از سهراب

شعری از سهراب. رفته بودم سر حوض درباره من. نام فال تاریخ تولد




شعـری بسیـار زیبـا از سهـراب سپـهری

زندگـــی | شعـری بسیـار زیبـا از سهـراب سپـهری. شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود




شعری از سهراب سپهری: صداي پاي آب

شعری از سهراب سپهری: درباره وب. این گردنبند ماه تولد شما(جديد) بازی




تولدت مبارک سهراب

تولد سهراب سپهری . نقد شعری از سهراب جالب های خواندنی درباره ی سهراب سپهری از زبان




بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری

بررسی شعر «دوست» از سهراب با برگشت های مجدد او، هر بار تولّد دوباره ی او درباره وبلاگ




راهبردهای چگونگی رشد خلاقیت وتفکر در دانش آموزان

معلمی از دیار سهراب. • شعری از نویسنده ی و همـــــــه در هنگام تولد به درجـــات




نقش خانواده در تعلیم و تربیت کودکان دبستانی

معلمی از دیار سهراب. دربارهشعری از نویسنده ی وبلاگ تقدیم به امام رضا




سهراب سپهری

نگرشی اجمالی به شعری از سهراب شعرنو در حال تولد ورشد بود سهراب از ده بالا دست




زندگینامه سهراب سپهری

سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب درباره




برچسب :