شعر در وصف امام حسن مجتبی1

فلك را ركن ارامش شكسته

زمين از اشك غم ، در گل نشسته

ملائك جمله در جوش و خروشند

خلايق جمله از ماتم خموشند

كنار بستر باباست زهرا

ز غم دامانش چون درياست زهرا

به يكسو سر به دامن بوتراب است

ز ديده اشك باران چون سحاب است

به سويى مجتبى در شور وشين است

دو دستش حلقه بر دوش حسين است

نگاه مهر و ماه و هر دو كوكب

شده خيره به حال زار زينب

همه حالى غمين دارند امشب

ز ديده اشك مى بارند امشب

ولى در اين ميان زهراى اطهر

بود بيش از همه دل ناگران تر

تو گويى اشك او پايان ندارد

به سينه دل ، به پيكر جان ندارد

پيام اور كه عقيده در گلو داشت

هماره گوشه چشمى به او داشت

ستوده اشك از چشم ترش كرد

به حسرت سر به گوش دخترش كرد

زاسرار نهانى پرده برداشت

پيامش مژده صبح و سحر داشت

پس از ان فاطمه از گريه كم كرد

تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت

چو پيغمبر ز گيتى ديده پوشيد

فلك در خون نشست و دل خروشيد

به گريه عقيده دل باز كردند

ز زهرا پرسش ان راز كردند

كه اى تقوا و عصمت زا تجسم

چه بد ان گريه ها و ان تبسم

چه رازى در پيام حضرتش بود

بگفتا: ان امام الرحمه فرمود:

مباش افسرده خاطر از جدايى

تو پيش از ديگران پيش من ايى

ترا در خلوت ما راه باشد

ترا عمر كم و كوتاه باشد

رسولا، احمد، امت نوازا

ز رحمت بر سر اين نكته بازا

كه چون دادى به زهرا وعده وصل

به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟

به او گفتى در اين ايوان نيلى

كه نيلوفر ندارد تاب سيلى ؟

به زهرا گفته اى اين راز يا به

چون گل پرپر شود با تازيانه ؟

تو كه بر فاطمه دادى بشارت

به زخم سينه اش كردى اشارت ؟

در سوگ امام حسن عليه السلام

آنشب مدينه شاهد سحر بود

ماه صفر آماده از بهر سفر بود

آنشب شقايق خون به جام لاله مى ريخت

از ابشار ديده خود ژاله مى ريخت

آنشب سپيده جامه بر تن چاك ميكرد

از روى لاله گرد غربت پاك ميكرد

آنشب زمان از پرده دل داد ميزد

مرغ حق از بيداد شب فرياد ميزد

آنشب دل از داغ غم جانانه مى سوخت

برگرد شمعى بيمه جان پروانه مى سوخت

ام المصائب از مصيب ديده تر بود

در پيش او طشتى پر از لخت جگر بود

آنشب برادر نيشها را نوش ميكرد

از حق سخن مى گفت و خواهر گوش ميكرد

آنشب حسن بهر حسينش راز مى گفت

شرح بلا و كربلا را باز مى گفت

آنشب حسن را سينه بودى پر شراره

چشم حسينش بود و قلب پاره پاره

آنشب سرشك از ديده عباس مى ريخت

خون حسن از سوده الماس مى ريخت

آنشب دل قاسم خدا را ياد ميكرد

فرياد از بى رحمى صياد مى كرد

آنشب حديث درد را با اه مى گفت

از روز عاشورا به عبد الله مى گفت


مطالب مشابه :


بیت شعر در وصف حضرت زینب.

بیت شعر در وصف حضرت زینب. اسلام علیک یا زینب يعنى تو راجان برادر خواهر




شعر در وصف حضرت رقیه

شعر در وصف حضرت کی خواهر زیبای من عمه به کجا




شعر در وصف امام حسن مجتبی1

شعر در وصف امام حسن مجتبی1. فلك را ركن ارامش از حق سخن مى گفت و خواهر گوش




شعری در وصف کودکی

شعری در وصف هرکجایی شعر باران را والدین، ‌برادر و ‌خواهر




شهادت حضرت معصومه (س) - قم

لینکهای شعر در Shiasearch. در پاکدامنی چو او خواهـر امــام رضــا




شعري زيبا از سهراب سپهري در وصف زندگي

شعري زيبا از سهراب سپهري در وصف زندگی، شاید شعر پدرم بود که نان خواهر، که به ماهی ها




برچسب :