آن‌چه كه به تخت جمشيد تقديس بخشيده‌‌ است.

همه عناصري كه در بناي تخت جمشيد ديده مي‌شوند با نوعي تقدس همراه هستند؛ كوهي كه در نزديكي تخت جمشيد قرار دارد، صفه‌اي كه تخت جمشيد بر روي آن بنا شده، نوع معماري كه تخت جمشيد بر اساس آن طراحي شده، آستانه‌هايي كه ورودي كاخ‌‌ها به شمار مي‌روند، نقش‌هايي كه بر روي ديواره‌‌هاي كاخ‌ها و درب‌ها ديده مي‌شوند و آيين‌هايي كه در تخت جمشيد برگزار مي‌شده، همه و همه فلسفه‌اي آميخته با تقدس دارند.     كوه رحمت: صفه تخت جمشيد از سمت شرق پشت به كوه رحمت(مهر) دارد. مرحوم شاپور شهبازي معتقد بود كه نام كوه "رحمت"، ترجمه "كوه مهر" يا "كوه ميثرا" است. وي عقيده داشت:" نام اين كوه، دلالت بر جنبه ايزدي و تقدس آن در نزد ايرانيان باستان مي‌كند. و در الواح عيلامي تخت جمشيد، تقدس كوه و حتي فديه دادن به آن آمده، اگر چه از خود اين كوه مهر، نامي نرفته است." از آن‌جا كه جنبه تقدس كوه‌ها، موضوعي عيان و مشهود است و با توجه به اينكه مقابر برخي از شاهان هخامنشي نيز بر روي همين كوه واقع شده‌اند، مي‌توان نتيجه گرفت كه كوه رحمت، كوهي مقدس است و يكي از دلايلي كه تخت جمشيد را در كنار آن بنا كرده‌اند، تقدس اين كوه است.    صفه تخت جمشيد: معابد بسياري را سراغ داريم كه بر روي صخره‌ها و بر بلندي‌ها بنا شده‌اند. اماكن مقدسي كه در شهرها ديده مي‌شوند هم معمولا بر بلندترين نقطه شهر بنا شده‌اند.   از لحاظ نماد شناسي، بلندي مقوله اي‌است كه به عنوان محور و مركز دنيا قلمداد مي‌شود و به معناي گذر از يك مرحله به مرحله ديگر و همنشين شدن با ايزدان مطرح است.  ميرچا الياده معتقد است:"كوهستان مقدس در مركز جهان واقع است و در آن‌جاست كه آسمان و زمين به هم مي‌پيوندند. هر معبد و كاخ و هر شهر مقدس و هر اقامتگاه شاهانه، با كوهستان مقدس همانند شده و اين گونه به مقام مركز ارتقا مي‌يابد." تخت جمشيد روي صفه‌اي بنا شده است كه كمي بيش‌تر از يك‌صد و بيست و پنج هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه نيز بر فراز و متكي به صخره‌اي است كه بخشي از كوه رحمت است. تخت جمشيد با اين وسعت را نمي‌توانستند بر روي كوه بنا كنند، بنابراين آن را نزديك به كوه، بر روي صفه بنا كردند كه مستحكم و پايدار و درعين حال(به سبب بر روي صفه بنا شدن) از محيط اطراف متمايز شود و اين امر خود به تقدس اين مكان عينيت مي‌بخشد. در واقع قلمرو هر مكان مقدس مي‌بايستي به گونه‌اي مشخص از محيط اطراف متفاوت باشد. روي صفه بنا كردن ساختمان، در كنار كوه يا رود مقدسي قرار گرفتن بنا و همچنين ساخت حصار و ديواري كه فضاي مقدس را در ميان بگيرد، جزو كهن‌ترين ساختارهاي معماري اماكن مقدس هستند كه همگي اين‌ها را در ساخت تخت جمشيد شاهد هستيم.     آستانه: بعد از اين‌كه پله‌هاي ۱۱۱ تايي تخت جمشيد را پشت سر مي‌گذاريم(تعداد اين پله‌ها با تعداد چاپارخانه‌هايي كه در مسير راه شاهي از سارد تا شوش وجود داشته‌اند، برابر است.) به "دروازه همه ملل" مي‌رسيم. بازديدكننده به محض ورود دو ابوالهول عضيم‌الجثه را روبروي خود مي‌بيند. اين ابوالهول‌ها بدن گاو و صورت انسان و بال عقاب دارند. بر صورت انسان مانندشان، ريش بلندي ديده مي‌شود و با نقوشي از گل‌هاي دوازده پر و غنچه‌اي از نيلوفر آبي زينت داده شده‌اند. به زودي در مورد ابوالهول و معاني اين نقوش توضيح مي‌دهيم، اما آن‌چه كه در اين‌جا مهم است، نماد گرايي آستانه است. آستانه نماد گذر از يك فضا به فضاي ديگر است. نماد گذر از فضاي كفرآلود بيروني به فضاي مقدس دروني است و ورود به دنيايي جديد را تداعي مي‌كند. به همين سبب است كه آيين‌هاي بسياري با گذار از آستانه‌هاي مكان‌هاي مقدس‌ (درب‌ها) همراهند: تعظيم كردن و سر فرود آوردن، زانو زدن، قرباني كردن، لمس كردن درب و ... آستانه داراي نگهباناني است، موجوداتي عجيب‌الخلقه كه هم مانع ورود دشمنان مي‌شوند و هم از ورود اهريمنان جلوگيري مي‌كنند. اين‌ها نگهبانان قلمرو‌هاي مقدس و همان نگهبانان و محافظان بهشت هستند.     نگاهبانان دروازه همه ملل: دو ابوالهولي كه در ورودي دروازه همه ملل ديده مي‌شوند تركيبي از انسان و گاو عقاب هستند، اما با نمادگرايي كلي ابوالهول‌ها كه شرحشان در زير مي‌آيد، منافاتي ندارند.
به نظر مي‌رسد قديمي‌ترين ابوالهول‌ها مصري، و تاريخ آن‌ها به اواسط هزاره سوم پيش از ميلاد برمي‌گردد. مصري‌ها فرعون را با بدن آدمي، داراي ريش و به هيات شيري خميده نمايش مي‌دادند، كه نماد فوق بشري او بود.
در انديشه مردمان دوران باستان، انسان، گاو، شير و عقاب داراي نيروهاي سحرآميز و هريك، فرمانرواي قلمروي خود بودند و هنگامي كه به شكل يك تصوير تركيبي در مي‌آمدند، به نگهبان مقاومت ناپذير معابد و قصرها تبديل مي‌شدند. چهار حيوان(انسان، گاو، شير و عقاب) در تورات به عنوان نوعي فرشته (همان كروبيان) مطرح شده‌اند. واژه كروبي به معني "كسي كه نماز مي‌خواند" يا كسي كه "شفاعت مي‌كند"، آمده است. كروبيان در متن‌هاي باستاني و تورات، تركيبي از 2 يا در بيشتر اوقات، از 4 آفريده هستند كه شامل انسان نيز مي‌شوند. چهار حيواني كه مد نظر ما هستند، در منطقه‌البروج هم براي خود جايي دارند. Aquarius,Taurus,Leo,Ophiuchus به ترتيب نماد عقاب، شير، گاو و انسان(فرشته) در صورت‌هاي فلكي هستند كه به گونه‌اي در چهار جهت مقابل هم ديده مي‌شوند.
اگر به مسيحيت رجوع كنيم متوجه مي‌شويم كه نمادهاي چهار مبشر انجيل، متي، مرقس، لوقا و يوحنا (متي ـ انسان، مرقس ـ شير، لوقا ـ گاو نر، يوحنا ـ عقاب)، از حزقيال نبي و بعد از او از كتاب مكاشفه يوحنا گرفته شده است. گاه چهار كروبي به صورت چهار موجود و گاه به صورت تصويري رمز آلود با چهار سر (انسان، شير، ورزا، شاهين) ترسيم شده‌اند، كه نگهبان چهار گوشه عرش الهي و چهار گوشه بهشت هستند.
نماد حيوانات در ابوالهول:
شير: نماد عظمت، قدرت، دليري و شهامت، عدالت، قانون، قدرت نظامي، نماد جنگ و نشانه ايزدان جنگ و شاه درندگان است.
در كهن‌ترين تصاوير، شير مربوط به پرستش خورشيد ـ خدا بود. شير نگهبان نمادين پرستشگاه‌ها و قصرها و آرامگاه‌ها بود و تصور مي‌شد درنده خويي‌اش موجب دور كردن تاثيرات زيان آور است.
شاهين(عقاب): نماد همه ايزدان آسمان، پيروزي، سلطنت، اقتدار، قدرت، رفعت و عنصر هواست.
نماد‌هاي شاهين، قوش و عقاب با خدايان خورشيدي همراه‌اند. شاهين نماد جسارت، قدرت و دليري بود.
گاو نر: مظهر حاصل خيزي، قدرت حفاظت‌گر، سلطنت، شاه، نماد زمين، نماد قدرت و توليد مثل است. با خورشيد ـ خدايان و آسمان در ارتباط است. در ادوار بسيار كهن، گاو نر معمولا نماد خداي قيم شهر به شمار مي‌رفت.
گاو نر داراي سر آدمي و بال، نقش حفاظت و نگهباني را به ويژه در تنديس‌هاي نو ـ آشوري داشت.(شبيه هماني كه در دروازه همه ملل ديده مي‌شود)
انسان/فرشته: فرشتگان، پيام‌آوران بالداري هستند كه ميان خدايان و بشر ارتباط برقرار مي‌كنند.
نماد اعضاي پيكر در ابوالهول ورودي دروازه همه ملل:
سر انساني: وقتي ابوالهول سر انساني دارد، نمايانگر روح مسلط بر غرايز حيواني است. ريش، منبع نيرو و مردانگي مرد به شمار مي‌رود. سر مظهر خرد و تفكر و كنترل و حكمراني است.
بال عقاب: بال بر روي بدن انسان يا حيوان، علامت ايزدي و نماد قدرت و محافظت است. به نظر مي‌رسد، تصاوير بال‌دار، از نشان دادن پرندگان مقدس (عقاب و شاهين و كركس و ...) در مصر و خاورميانه مشتق شده باشد. مطالب بالا نشان مي‌دهد كه در ساختار ابوالهولي كه در "دروازه همه ملل" ديده مي‌شود، چه پيشينه و چه فلسفه عميقي نهفته است و با تقدس در آميخته است.           ستون‌هاي تخت جمشيد: ستون‌ها در نماد گرايي به عنوان "محور جهان"، AXIS MUNDI مطرح مي‌شوند. محوري عمودي كه از يك سو زمين و آسمان را از هم جدا مي‌كند و از سوي ديگر آن‌ها را به هم متصل مي‌سازد. به طور نمادين اين ستون‌ها قرار است آدمي را از پايين به بالا برسانند و ارتباط انسان‌ها را با خدايان حفظ كنند. ستون مظهر استحكام و به مفهوم استواري است. چنان‌كه در كاخ صد ستون تخت جمشيد، هر ستون نماد صد سرباز گارد جاويدان است و صد ستون با اين مفهوم، تعداد كل سربازان گارد جاويدان را تداعي مي‌كردند. جالب اين‌كه دو درگاه شمالي كاخ صد ستون، مجموعا صد سرباز را در ده رديف ده نفري نشان مي‌دهند كه دقيقا همان نقشه تالار صد ستون است. از سوي ديگر، نمادهاي ستون و درخت با يكديگر در ارتباطند. به همين جهت گاهي از تخت‌جمشيد به عنوان باغ سنگي (ستون‌ها به عنوان نمادي از درخت‌ها در نظر گرفته شده‌اند) و يا با عنوان بيشه مقدس ياد شده است. "بيشه مقدس" يك مفهوم خاص اسطوره‌اي است كه خود نيازمند تحقيقي جداگانه است. اما بر اساس نكته‌اي كه نگارنده تنها در جايي خوانده‌ام و دليلي براي اثبات آن ندارم، تعداد درختان بيشه مقدس 550 است كه برابر است با تعداد كل ستون‌هاي تخت جمشيد.             درختان و گياهان مقدس تخت جمشيد: وقتي از درخت صحبت به ميان مي‌آيد به واژه‌هايي همچون درخت مقدس، درخت زندگي، درخت كيهاني، درخت معرفت و درخت واژگون برمي‌خوريم.
راز و رمزهاي درخت، در بستر اساطير، اديان، ادبيات و هنرهاي تمدن‌هاي گوناگون نمودي بارز دارد. براي مثال درخت‌ هميشه سبز مظهر زندگي ابدي، روح ناميرا و بي‌مرگي است. و درخت برگ ريز، نمايانگر دنياست كه در حال تجديد حيات و باززايي مداوم، از مرگ به زندگي مي‌رسد.
درخت زندگي يا همان درخت حيات در ايران به گياه مقدس و در نزد مسيحيان به درخت فرزانگي تبديل شده است. در فرهنگ بودايي هم به واژه "درخت تنوير" مي‌رسيم كه بودا زير آن به اشراق رسيد. اين درخت نماد بيداري بزرگ است كه ريشه‌هايش به ژرفاي سخت‌ فرو مي‌روند.
در فرهنگ اسلامي از درخت طوبا صحبت شده است و درختان انجير و زيتون هم مقدس و مورد احترام هستند.
از آن‌جا كه ريشه‌هاي درخت در زمين هستند و شاخ و برگ‌هايش در آسمان شكل مي‌گيرند، نماد صعود از زمين به آسمان است و بالا رفتن از درخت نماد گذار از سطح زمين به سطح بعدي و صعود به سمت ايزدان و آسمان است. درخت نماد باروري دانش و خرد هم هست. ايرانيان هميشه به درخت اهميت بسيار مي‌دادند. پادشاهان هخامنشي پيوسته درخت چنار را گرامي مي‌داشتند. به داريوش كبير در آسياي صغير، درخت چنار و تاكي زرين هديه‌ دادند. خشايارشا هم دستور داد تا چنار عظيمي را به زيورهاي زرين بيارايند و از آن پاسداري نمايند.
درخت چنار نماد سلطنت هم بوده است. در واقع چنار مظهر شاه و تاك مظهر همسر او بود كه از طريق خون او خون سلطنت دوام مي‌يافت.
درخت چنار به خاطر سايه گستري و سرسبزي و از اين رو كه هرساله پوست مي‌اندازد و به گمان مردم، تازه و نوجوان مي‌شود ، ارزش بسياري در فرهنگ ايران زمين دارد.
در دوران اسلامي هم توجيه تازه‌اي يافتند و در پاي اين درختان، بزرگ‌مردي، امامزداه‌اي و يا مرد مقدسي به خاك سپرده شده است.
درختان ديگر همانند درخت خرما، سرو و انار هم ارزش بسيار داشتند. در نقوش تخت جمشيد، درختان سرو و نخل و گل نيلوفر ديده مي‌شوند: نخل نماد حاصل‌خيزي در مصر و بين‌النهرين به شمار مي‌آمد. ظاهرا بعضي از نخستين تصويرهاي "درخت مقدس"، نخل را نشان مي‌دهند. درخت نخل يك منبع غذايي مهم در بين النهرين باستان و يكي از چندين درختي بوده كه در مراسم باروري در اين منطقه به چشم مي‌خورد.
در مصر درخت نخل نماد افزايش محصولات بود و به طور كلي به همراه پاپيروس، علامت‌هاي اشرافي مصر عليا و سفلي را تشكيل مي‌داد. درخت نخل در نظر "رع" ،خورشيد ـ خدا مقدس بود و به عنوان جايگاه او به شمار مي‌آمد. در فرهنگ مسيحي، نخل نشانه مريم عذرا در بكرزايي مقدس و نشانه اغلب شهيدان عيسوي است.
نخل هميشه راست مي‌رويد و هرگز شاخ و برگش نمي‌ريزد و دائما سرسبز است.
اين نيرو انسان را به فكر انداخت كه نخل نشانه‌اي مناسب براي پيروزي است. از آن‌جايي كه در كهن‌سالي نيز ثمره خوبي مي‌دهد، مظهر طول عمر و كهن‌سالي توام با سلامتي است. در فرهنگ سومري و سامي به عنوان درخت حيات در نظر گرفته مي‌شود و گاهي در مصر به عنوان درخت تقويم به شمار مي‌رود زيرا عقيده بر اين بود كه هر ماه يك شاخه به آن اضافه مي‌شود.
به احتمال زياد، نخل در تخت‌جمشيد نماد بركت و فراواني است.
سرو مانند ديگر درختان هميشه بهار، نماد جاودانگي و حيات پس از مرگ است.
به خاطر همين موضوع و اين‌كه فكر مي‌كردند داراي نيرويي است كه بدن را از فساد حفظ مي‌كند، آن را در گورستان‌ها (در يونان باستان، ايتاليا، خاورميانه ، هندوستان، چين و اروپاي مسيحي) مي‌كاشتند.
وقتي كه درخت سرو را قطع مي‌كردند مي‌مرد، در اين حالت شاخ و برگ سياه آن نماد مرگ به شمار مي‌آمد.
در هنر مسيحي مظهر تداوم و پايداري در فضيلت به شمار مي‌آمد و براي فينيقي‌ها درخت حيات بود. در فرهنگ ايراني سرو درخت مقدسي است و در ادبيات به آن توجه فراواني شده ست و در اماكن مقدس ديده مي‌شود و در تخت‌جمشيد ظاهرا مظهر زندگي طولاني بود (به خاطر داشته باشيم كه سرو قديمي‌ترين موجود زنده جهان به شمار مي‌رود) و به اهورامزدا مربوط مي‌شد. 
گل نيلوفر در شرق باستان همان‌قدر اهميت دارد كه گل رز در غرب. در سده هشتم پيش از ميلاد تصوير نيلوفر (احتمالا از مصر) به فينيقيه و از آن‌جا به سرزمين آشور و ايران انتقال يافت و در اين سرزمين‌ها گاهي جانشين درخت مقدس بوده است.
 الهه‌هاي فينيقي به عنوان قدرت آفريننده خود، گل نيلوفر در دست دارند. اين گياه در مصر باستان و در بسياري از بخش‌هاي آسيا مورد پرستش بود. جنبه تقدس نيلوفر به محيط آبي آن برمي‌گردد، زيرا آب نماد باستاني اقيانوس كهني بود كه كيهان از آن آفريده شده است. نيلوفر كه بر روي سطح آب در حركت بود به مثابه زهدان آن به شمار مي‌رفت.
از آنجا كه گل نيلوفر در سپيده‌دم باز و در هنگام غروب بسته مي‌شود به خورشيد شباهت دارد.
خورشيد خود منبع الهي حيات است و از اين رو گل نيلوفر مظهر تجديد حيات شمسي به شمار مي‌رفت. پس مظهر همه روشنگري‌ها، آفرينش، باروري، تجديد حيات و بي‌مرگي است.
نيلوفر، نماد كمال است. زيرا برگ‌ها، گل‌ها و ميوه‌اش دايره‌اي شكلند. و دايره خود از اين جهت كه كامل‌ترين شكل است، نماد كمال به شمار مي‌آيد.
نيلوفر يعني شكفتن معنوي. زيرا ريشه‌هايش در لجن است و با اين حال به سمت بالا و آسمان مي‌رويد، از آب‌هاي تيره خارج مي‌شود و گل‌هايش زير نور خورشيد و روشنايي آسمان رشد مي‌كنند.
نيلوفر كمال زيبايي نيز به شمار مي‌رود. ريشه‌هاي نيلوفر مظهر ماندگاري و ساقه‌اش نماد بند ناف است كه انسان را به اصلش پيوند مي‌دهد و گلش پرتوهاي خورشيد را تداعي مي‌كنند.
نيلوفر نماد انسان فوق‌العاده يا تولد الهي است زيرا بدون هيچ ناپاكي از آب‌هاي گل‌آلود خارج مي‌شود.
در فرهنگ آشوري، فينيقي و در هنر يوناني - رومي، نيلوفر به معني تدفين و مجلس ترحيم و نشانگر مرگ و تولد دوباره، رستاخيز و زندگي بعدي و نيروهاي نوزايي طبيعت است. نيلوفر در اسطوره‌هاي يوناني، رومي علامت مشخصه آفررديت ـ ونوس است.
در فرهنگ بودايي، ظهور بودا به صورت شعله صادره از نيلوفر تصوير مي‌شود. گاهي بودا را مي‌بينيم كه در يك نيلوفر كاملا شكفته به تخت نشسته است. در حقيقت در تعليمات بودايي، نيلوفر تا حد زيادي در قلمرو ماورا الطبيعه وارد مي‌شود. در معابد بودايي، نقش نيلوفر وجود دارد و نيلوفر جزو هشت علامت فرخندگي در كف پاي بودا است.
در فرهنگ چيني، نماد پاكي، حفاظت، ظرافت روحاني، صلح، باروري و تجسم زنانه است و علامت تابستان (يكي از چهار فصل) نيز مي‌باشد. چيني‌ها، گل نيلوفر را مظهر گذشته و حال و آينده مي‌دانند،، زيرا گياهي است كه در يك زمان، غنچه مي دهد، گل مي‌كند و دانه مي‌دهد.
همين‌طور نماد نجابت است، به اين دليل كه از آب‌هاي آلوده بيرون مي‌آيد اما آلودگي آن را نمي‌پذيرد.
در اسطوره‌هاي مصري، چهار پسر هوروس (Horus) روي يك نيلوفر رو به روي ازيريس (osiris) ايستاده‌اند. گل نيلوفر به عنوان نشانه ايزيس (Isis) مظهر باروري و پاكي و بكارت است.
رع، خورشيد ـ خدا و آفريننده مصري به صورت كودكي مصور شده كه بر روي گل آرميده است يا سر او از گل نيلوفر بيرون مي‌آيد.
نيلوفر نشانه مصر عليا بود. سرستون‌هاي معابد مصري را به گونه‌اي مي‌آراستند كه نيلوفر را بر روي آن‌ها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاري مي‌كردند.
در فرهنگ هندي، گل نيلوفر گلي است كه از خود به وجود آمده و ناميراست و نماد جهان به شمار مي رود. گاهي كوه "مرو" (meru) به مفهوم محور جهان در مركز آن تصوير شده است.
چاكراها به شكل نيلوفرهايي تصوير مي‌شوند كه با نماد چرخ مرتبطند، هنگامي كه اين مركز (چاكراها) بيدار شوند، نيلوفرها باز مي‌شوند و مي‌چرخند. در اسطوره‌هاي هندي با سه خداي اصلي مواجه مي‌شويم كه عبارتند از: برهما (خداي آفريننده)، ويشنو (خداي نگهدارنده) و شيوا (خداي نابودكننده). در يك اسطوره متاخر كه در ريگ ودا به آن اشاره شده است، آمده كه چگونه كيهان از نيلوفري زرين كه بر روي آب‌هاي كيهاني در حركت بوده به وجود آمد و از آن برهما متولد شد. هنگامي كه مراسم او جاي خود را به مراسم ويشنو داد وي را بعدها به صورتي مجسم كردند كه بر روي گل نيلوفري كه از ناف ويشنو مي‌رويد، نشسته است. يك الهه هندويي به نام پادماپاني (padmapani) وجود دارد كه به معني زني است كه نيلوفر در دست دارد.
لاكشمي، همسر ويشنو و پارواتي همسر شيوا هم با نيلوفر در ارتباط هستند.
در هندوستان كه رود برايشان اهميت بسيار دارد، الهه‌هاي رود گاهي بر روي نيلوفر سوارند.
در فرهنگ ايران باستان، هم گل نيلوفر را در تخت‌جمشيد و در نقش برجسته‌هاي آن مشاهده مي‌كنيم. ظاهرا گلي كه در دستان پادشاهان حجاري شده در تخت‌جمشيد (در نقش بار عام) ديده مي‌شود، نماد صلح و شادي بوده است. از آن‌جا كه اين گل با آب در ارتباط است نماد آناهيتا، ايزد بانوي آب‌هاي روان قلمداد مي‌شود. همچنين اين گل را در حجاري تاق بستان (نقش اردشير ساساني) مشاهده مي‌كنيم كه ايزد مهر بر روي آن ايستاده است.     شرح برخي از نقوش تخت جمشيد: بيشتر حجاري ها و نقوشي كه در تخت جمشيد ديده مي‌شوند يك مبناي فلسفي را در بر دارند و در اكثر مواقع مفاهيم مقدسي را تداعي مي‌كنند. ۱- نقوش شير و گاو:  شير و گاو از آن عناصري هستند كه در هنر و همين‌طور تفكر مردم باستان نمودي بارز دارند و در بسياري از مواقع در ارتباط با هم ديده مي‌شوند.  شير: شير در ايران نماد سلطنت، نيروي خورشيد و نور و مهر است. شير با يالش در واقع همان خورشيد است.
شاهان ايران باستان مي‌بايستي نيروي مقابله با شير را مي‌داشتند و در واقع شيركش مي‌بودند. فائق آمدن بر شير هم شهامت شاه را مي‌رسانده و هم عنوان شاه برايش تاييد مي‌شده است. برتري بر شير يعني زندگي مجدد. شايد به همين خاطر است كه در ادبيات باستاني داستان‌هايي گاه بر اساس واقعيت، از شكار شير توسط شاهان در نخجير گاه‌ها مي‌خوانيم.
شير از طرفي ديگر، حيوان محبوب ايراني‌ها بوده و آن‌ها علاقه خود را به قهرمانانشان با لقب شيرمرد و شيرزن ثابت مي‌كردند.
بر روي بسياري از گورهاي منطقه بختياري، شيري با چهارپا روي قبر ايستاده و يا نشسته است. اين قبرها عموما متعلق به مردي است كه برايش احترام زيادي قائل هستند. گاهي وجود اين شير يعني اين‌كه او حافظ مرده است.
نماد شير و خورشيد در حالي‌كه شير شمشيري در دست دارد، از نمادهايي بوده كه در درفش ايران و همچنين سكه‌ها به كار رفته است. 
نماد شير در نقش برجسته‌هاي تخت‌جمشيد هم وجود دارد، در پلكا‌ن‌هاي كاخ آپادانا، پيكره نمايندگان مردم خوز(خوزستان) ديده مي‌شوند، كه شير ماده و شيربچه‌‌اي را به عنوان هديه به پيشگاه شاهنشاه ايران مي‌برند. نقش شير گاوشكن هم ديده مي‌شود. در برخي از درگاه‌ها هم شاهي را مي‌بينيم كه در جدال با شيري است.
گاو:                                                                                                                 
در اسطوره‌هاي ايراني ما به اولين مرد، كيومرث و اولين گاو برمي‌خوريم. برخي واژه كيومرث را همان گاو ـ مرد مي‌دانند و برخي هم عقيده دارند كه كيومرث به معناي زنده‌ي ميراست.
در نوشته‌هاي باستاني ايراني داريم كه اهريمن، گاو را مي‌كشد و نطفه گاو در ماه نگهداري مي‌شود و از كشته شدن گاو 55 نوع غله و 12 نوع گياه دارويي به وجود مي‌آيد. گاو به ماه مربوط است. حتي شاخ گاو شبيه هلال ماه تعبير شده است. ران گاو نر، نقش باروري و قدرت و قطب شمال را دارد (توجه شود كه شير در نقش نبرد شير و گاو در تخت جمشيد به كفل و ران گاو حمله برده است.)  
كشتن گاو نر در سال نو مظهر مرگ زمستان و تولد نيروي حياتي است. در آيين‌هاي ميترايي، قرباني گاو، نقطه تمركز مراسم ديني در آيين ميتراست. مظهر پيروزي بر طبيعت حيواني انسان و حيات به واسطه مرگ است. در داستان مهرپرستي داريم كه گاو از دست مهر فرار مي‌كند. مهر به دنبال گاو مي‌دود و گاو را به چنگ مي‌آورد و سر او را مي‌برد تا بركت حاصل شود. 
كشتن گاو به معني عمل آفرينش تعبير شده است. باستان‌شناسان از كاوش‌هايي كه در شهر سوخته انجام شده است به اين نتيجه رسيده‌اند كه آنها گاو را مي‌پرستيده‌اند. عيلامي‌ها هم در معبد چغازنبيل مجسمه گاو را نگهداري و پرستش مي‌كرده‌اند.
نقش گاو در سر ستون‌هاي تخت‌جمشيد و هم در درگاه كاخ ملل به كار رفته است. در نقش شير گاوشكن هم نقش گاو ديده مي‌شود.
نبرد شير و گاو:
گاو در هنر هخامنشي پاينده و نگهدارنده به شمار مي‌رفته و به همين دليل در سر ستون‌ها و در درگاه‌ها به كار رفته است. اما از طرفي گاو به ماه هم مربوط مي‌شد و به حاصلخيزي و باروري هم ربط دارد.
گاو نماد ماه و شير نماد خورشيد است. شايد فائق آمدن شير بر گاو، فائق آمدن خورشيد بر ماه و روز بر شب و روشنايي بر تاريكي است. اما بهترين تعبيري كه از نقش شير گاو شكن وجود دارد به شرح زير است:
گاو و شير (ثور و اسد) هر دو از صورت‌هاي فلكي هستند. در نزديكي‌هاي اعتدال ربيعي، (نوروز) برج اسد بر برج ثور تفوق مي‌يابد و بهار مي‌شود و حاصل‌خيزي و تجديد حيات آغاز مي‌شود.      
۲- نقش بار عام:
ما در اين جا تنها بخشي از نقوش حجاري شده مربوط به بار عام را شرح مي‌دهيم كه به درك ما از مفهوم تقدس در تخت جمشيد كمك مي‌كنند و خواننده محترم را براي تفسير بقيه عناصر موجود در اين نقش به مقاله "نقش بار عام"، به قلم نگارنده ارجاع مي‌دهيم.
- نقش شاه و وليعهد:
در اين تصوير، شاه و وليعهد بزرگ تر از بقيه افراد نقش شده‌اند و اين مسئله ارتباط مستقيم به منزلت و مقام شاهان دارد.
شاه ايران به فضيلت گزينش الهي، وجودي ممتاز و يگانه بود و هيبت و عظمت شأن خداي بزرگ ايرانيان را منعکس مي‌ساخت و در نتيجه همين موضوع مرتبتي فوق طبيعي داشت. مرتبت او اگر چه پايين‌تر از مرتبه خدايي بود اما بالاتر از مراتب آدميان بود. آيسخولوس شاعر در نمايشنامه پارسيان، داريوش را چنين معرفي مي‌کند:
ايزوتئوس: برابر با خدايان، ته ئيون: شبيه خدا، نئوس پرسيانس: خداي ايرانيان، اکه کوس: معصوم و برکنار از لغزش.
اصولا شرقيان معتقد بودند که شاهان قائم مقام خدايان بزرگ چون اهورامزدا، يهوه و مردوک در روي زمين هستند و حتي چنان که در مصر معتقد بودند، خود خدا هستند. اشاره‌اي به اهميت و تقدس شاه: بنا به سنت ايراني، تاريخ بشر با كيومرث آغاز مي‌شود. در متون قديمي كيومرث نمونه اولين انسان است كه حتي پيش از آفرينش جهان انساني هم وجود داشته است. جالب است بدانيم، كيومرث اولين انسان (مرد) و اولين پادشاه جهان است.
هم‌چنين در اسطوره‌هاي ايراني، جمشيد ( كه نام تخت جمشيد از او گرفته شده است) نخستين انسان است كه به مقام خدايي رسيده و شاه سرزمين‌هاست. او كه بر همه هفت كشور فرمانروايي داشت و ديوان و مردمان را مطيع قوانين خود كرده بود، چون تاج بر سر نهاد، خطابه‌اي تقريبا به اين مضمون خواند: "من داراي فر ايزدي هستم. من پادشاه و خداوندگار شما هستم..." شاه همچون ظرفي بود برگزيده از جانب خداوند، سرشار از قدرت‌هاي فوق بشري كه در اطرافش اثرات جادويي خاصي وجود داشت. هنرمندان ايراني كوشيده‌اند تا اين خصوصيت را در نقش‌هايي كه از شاه پرداخته‌اند با بزرگ‌تر نشان دادن وي از ديگران جلوه دهند.  بهترين گواه بر اين كه شاه ايران موجودي سرشار از نيروهاي ايزدي تصور مي‌شد، پرستش يا ستايشي است كه پس از مرگ وي به عمل مي‌آمد.
"اريستوبولوس" توصيفي دقيق از مقبره كوروش كبير هنگامي اسكندر آن را ديدار كرده، براي ما به جاي گذاشته است. او مي‌نويسد در باغستاني، برج كوچكي قد برافراشته بود كه با وسايل تشييع مجهز بود. در اين جا مغان به پاس‌داري مشغول بودند و هر ماه براي آن اسبي قرباني مي‌كردند.
شاهان هخامنشي همانند همه شاهان بين‌النهريني منبع عمده علوم غيبي بودند، زيرا از راه خواب و يا واسطه‌هاي ديگر با خداوند ارتباط داشتند.
شاه ايران در واقع خليفه اهورامزدا بر روي زمين بود. شاه ايراني به فضيلت گزينش الاهيش وجودي ممتاز و يگانه بود. هيبت و عظمت شان شاه، همان عظمت خداي ايرانيان را منعكس مي‌كرد.
همسان باوري شاه و خدا نه تنها در ايران بلكه در بين‌النهرين و مصر و سرزمين‌هاي ديگر هم مشاهده مي‌شود. در قديم شاه سيام هرگز پا بر بر زمين نمي‌گذاشت و بر تخت زرين از جايي به جايي ديگر مي‌رفت. در دوره خاصي از تاريخ بين‌النهرين، پادشاهان داراي الوهيت بودند. در اين زمان، پادشاهاني كه به خدايي شناخته مي‌شدند، ادعا مي‌كردند كه پسر يا برادر خدايان اصلي بوده‌اند. نقش شاهان ايراني را بر كوه‌ها حجاري كرده‌اند. آرامگاه برخي از شاهان ايراني نيز در داخل كوه است. مهرداد بهار توضيح جالبي در اين زمينه دارد. او در رابطه با دفن پادشاهان هخامنشي در دل كوه رحمت (كوه مهر) اظهار مي‌دارد، همان‌طور كه خورشيد در كوه غروب مي‌كند، شاه هم در كوه غروب مي‌كند. از كوه كه آب بيرون مي‌آيد، نعمت بيرون مي‌آيد. شاه هم كه نعمت بخشنده است در كوه مدفون مي‌شود تا همچنان بركاتش ادامه داشته باشد. ريش (به ويژه ريش شاه و وليعهد): اصولا موي مرد از لحاظ سنتي منبع نيرو و مردانگي او به شمار مي‌آمد. مردان حکيم و مقدس معمولا ريش دار و داراي هياتي احترام آميز، به ويژه در شرق هستند. خدايان مصري معمولا ريش بلندي دارند که نوک آن مجعد است. فراعنه مصر هم ريش کوتاهي دارند که انتهاي آن را به صورت چهار گوش مي‌بريدند.
در نقوش مربوط به آشوري‌ها هم، شاهان ريش‌هايي شبيه آن چه در نقش بارعام مي‌بينيم دارند. در اين نقش، فقط انتهاي ريش شاه و وليعهد به صورت پهن است و ديگران ريش نوک تيز دارند. در ضمن ريش شاه و وليعهد از همه بلندتر است. آن‌ها ريش‌هاي مستطيل شکل مجعد زيبايي دارند که هيچ يک از کسان ديگر چنان که در نقوش پيداست، ندارند. تنها اهورامزدا و کروبيان که شاهان هم جزء آنها هستند ريش‌هايي به اين شکل دارند. در كتيبه بيستون هم ريش داريوش از همه بلندتر است.
تخت شاه:
تخت سلطنتي پوششي از طلا داشت و طلا خود مظهر ابديت و الوهيت بود. بر روي چهار پايه تخت نقش چنگال‌هاي شير ديده مي‌شود که مظهر قدرت هستند. اين تخت‌ها از تخت‌هاي خدايان آشوري تقليد شده است.
چهارپايه زير پاي شاه:
در اين تصوير، شاه پايش را بر روي چهار پايه‌اي گذاشته، در حقيقت پايش را روي زمين قرار نداده. همان طور که اهورامزدا در نقوش باستاني ايران هيچ‌گاه پا بر روي زمين نمي‌گذارد بلکه هميشه در هوا پرواز مي‌گيرد، شاه ايران نيز هرگز پا بر زمين نمي‌نهاد. به ندرت نقشي از شاه ايران (در زمان هخامنشيان و ساسانيان و حتي قاجاريان) ديده مي‌شود كه پاي شاه، زمين را لمس كند. شاه اگر مي‌خواست از ارابه‌اش پياده شود پا بر روي چهارپايه‌اي زرين مي‌گذاشت که ماموري خاص آن را حمل مي‌کرد. هيچ کس نيز به عنوان کمک او را لمس نمي‌کرد. هيچ گاه پياده به بيرون کاخ نمي‌رفت و در کاخ نيز هر جا که قدم مي‌گذاشت فرش‌هاي ساردي که هيچ کس ديگر حق گام زدن بر آن‌ها را نداشت در زير پايش مي‌گستردند.
در اين نقش تخت و چهارپايه شاه بر روي سکويي قرار دارد که بالاتر از سطح زمين است و تنها وليعهد بر روي سکو رفته است. تماس پاي شاه با زمين مغاير با قداست وي بود. در نقش‌هاي ديگر تخت جمشيد شاه را مي‌بينيم که بر اورنگ پادشاهي نشسته و بر دوش ديگران در حال حرکت است و هرگز پاهايش زمين را لمس نمي‌کند.
اين رسم در فرهنگ‌هاي ديگر هم مشاهده مي‌شود. براي مثال براي امپراتور ژاپن، لمس کردن زمين خفت و توهين بزرگي محسوب مي‌شد و در واقع در قرن شانزدهم همين کافي بود تا از مقامش معزول شود. ظاهرا فلسفه اين کار در اين بود که اشخاص مهم و مقدس، نيرو و خاصيت اسرار آميزشان را با تماس زمين از دست مي‌دهند يا آن نيرو به هدر مي‌رود و از اين رو پا با زمين تماس نداشت.
قباي شاهي:
قباي شاهي در چشم ايرانيان گنجينه‌اي بود که ارزشش در فهم کسي نمي‌گنجيد. اين قبا منحصر به فرد و داراي نيروهاي فوق طبيعي بود. اين قبا که يکي از مظاهر پادشاهي به شمار مي آمد، يک جور طلسم هم بود. پادشاه در مراسمي که در تخت جمشيد برگزار مي‌شد ابتدا آن را مي‌پوشيد. قباي پادشاهي حتي اگر کهنه و فرسوده مي‌شد قدرت فوق‌العاده‌اي به پوشنده مي‌داد.
عصا:
اين عصا طبق مقررات تشريفاتي در دست راست شاه قرار دارد و نوک آن به زمين مي‌رسد. عصا در واقع نشان سلطنت و قدرت الهي و آسماني است و نوعي اقتدار را تداعي مي‌کند. در فرهنگ نمادها اين گونه تعريف شده است که عصا در آغاز نشان دهنده سلاحي است که از دشمن مغلوب گرفته شده و بنابراين علامت فتح بود.    ۳- فر كياني و فر ايراني: آن دو نقشي را كه ما در اين‌جا به نام فر ايراني و فر كياني نام مي‌بريم از نقوشي هستند كه بحث‌هاي زيادي در مورد معني و مفهوم آن‌ها وجود دارد. برخي آن را نماد اهورامزدا و برخي ديگر آن را نقش فروهر قلمداد كرده‌اند. آن‌چه در اين بخش اهميت دارد اين است كه اين نقوش نشان تاييد ايزدي و آسماني و در نتيجه دليل تقدس به شمار مي‌روند كه چندين مرتبه در مكان‌هاي مختلف تخت جمشيد ديده مي‌شوند. براي نماد شناسي گوي بال‌دار قابل ذكر است كه گوي نماد خورشيد بود كه مظهر فناناپذيري و جاودانگي و سرچشمه حيات به شمار مي‌آمد. بال عقاب يا شاهين هم نماد پرواز و تعالي به حساب مي‌آمد. بنابراين از تركيب بال و گوي، نماد مقدس گوي بال‌دار ساخته شد كه براي مردم باستان نمايان‌گر جاودانگي و تعالي بود.
اين نماد در اصل براي مردم باستان به منزله رابطي بين جهاني مادي و معنوي به شمار مي‌آمده و به همين دليل از آن براي تزئين بناها و متبرك ساختن موضوع‌هايي كه مربوط به امر سلطنت و مذهب بوده به وفور استفاده مي‌شده است.
ريشه‌هاي اوليه اين نماد در مصر يافت مي‌شود و از آن‌جا به بين‌النهرين و ايران راه يافت.
اشكال متفاوتي از گوي بال دار در تمدن‌هاي سومري، آشوري، مصري و بابلي و ايراني وجود دارد.
گوي بال‌دار در ايران گاهي فقط از يك كره با بال‌هايش تشكيل شده است و گاهي نيز يك آدمك به همراه آن وجود دارد. اين آدمك گاهي نيم‌تنه‌اش از داخل گوي بيرون آمده است و گاهي بر بالاي گوي است.
دكتر شاپور شهبازي گوي بال‌دار ساده‌ را نماد فر ايراني دانسته و گوي بال‌دار با آدمك‌ را نماد فر كياني مي‌داند. گاهي اين دو نماد (فر ايراني و فركياني) با هم ديده مي‌شوند كه دراين صورت فر كياني بالاتر از فر ايراني قرار دارد. گاهي هم مستقلا در نقش‌هاي جداگانه‌اي آمده‌اند.
ظاهرا نماد گوي بال‌دار با آدمك بيشتر تكرار شده است. در نقش برجسته بيستون و در آرامگاه‌هاي هخامنشي در نقش رستم هم همين نقش ديده مي‌شود كه البته گاهي تغييرات كمي مخصوصا در قسمت بال‌ها مشاهده مي‌شود.                                                                          
در اين نقش‌ها آدمك از داخل گوي يا قرص بيرون آمده است. گاهي اوقات هر دوي اين نقش‌ها با وجود دو ابوالهول (Sphinx) در كنارشان ديده مي‌شوند و گاهي هم بدون وجود ابوالهول‌ها هستند. البته ظاهرا آن گوي بالدار با آدمك‌ كه ابوالهول‌ها در طرفين آن‌ها هستند همان است كه آدمك‌ از درون قرص بيرون نيامده است، بلكه بر بالاي قرص قرار دارد.
آقاي ابوالعلاء سودآور نيز نظريات خاص خود را دارد كه قابل توجه است. ايشان نمادي را كه در نقش برجسته بيستون قرار دارد را علامت و نماد اهورامزدا مي‌دانند. او علامت گوي بال‌دار ساده (بدون آدمك) را نماد فر مي‌دانند كه پادشاهان ايران زمين همواره به آن براي سلطنت و حكومت نياز داشتند.
گاهي اوقات نماد گوي بال‌دار ساده دو تا با هم است كه در بالا و پايين هم قرار گرفته‌اند. به گفته آقاي سودآور، اين نمايانگر فر مضاعف يا فر افزون است.
              برگزاري آيين‌هاي مقدس در زمان‌هاي مقدس در تخت جمشيد: بسياري از كارشناسان معتقدند كه تخت جمشيد مكاني بوده كه در زمان‌هاي معين و به ويژه نوروز، شاهان هخامنشي در آن حضور مي‌يافتند و مراسم و آيين‌هايي را برگزار مي‌كرده‌اند. قبلا بايد عنوان كنيم كه شاه خود به عنوان موجودي مقدس و همتاي خداست كه آيين‌هاي مربوط به زمان مقدس نوروز در برابر او و به اميد بركت و حاصلخيزي از طرف او، انجام مي‌شده است.  با ديدگاه اسطوره‌اي، در ساخت معابد، زمين و زمان با هم ساخته مي‌شوند. به اين معني كه هنگامي كه يك بناي مقدس ساخته مي‌شود، برايش زمان مقدس هم در نظر گرفته مي‌شود. چراكه اعمال و رفتاري كه انسان مذهبي در مكاني مقدس انجام مي‌دهد، بر حسب زمان است.
ميرچا الياده مي‌نويسد:" هر جشن و مراسم مذهبي و هر زمان آييني نيايش، دوباره واقعيت بخشيدن به حادثه‌اي مقدس است كه در گذشته‌اي افسانه‌اي، اتفاق افتاده است."
و عقيده دارد:" اگر معناي جشن‌هاي مذهبي را تحليل كنيم همان آرزوي نزديكي بيشتر به خدايان را خواهيم يافت." از طرفي، روز اول سال نو با نخستين روز آفرينش انطباق دارد، چرا‌كه در هر سال نو، جهان دوباره آفريده مي‌شود. مراسم سال نو، واقعيت بخشيدن به آفرينش دوباره جهان است. به همين علت است كه سال نو موقعيتي براي تطهير شدن و پالايش يافتن و زماني براي ترك گناهان و طرد شيطان و قرباني دادن و تجدد دوستي‌هاست.با تكرار ساليانه آفرينش كيهان، زمان ازلي تجديد مي‌شود و با شركت در مراسم آييني "پايان جهان و باز آفريني آن"، هر انسان از نو زاده مي‌شود و حيات دوباره‌اي را آغاز مي‌كند. 
ميرچا الياده به درستي معتقد است كه آيين‌هاي حلول سال نو در اصل تجديد و تكرار تكوين عالم را تداعي مي‌كنند. در اين ميان شاه مسئول ثبات، باروري، نعمت و بركت تمام عالم است.
اقوام كهن مي‌انديشيدند كه دنيا سالانه بايد نو شود و اين نوشدگي بر طبق الگويي انجام مي‌گيرد كه در آيين‌ها و اسطوره‌ها بازتاب يافته است. در واقع همان‌طور كه "ه.فرانكفورت" توضيح مي‌دهد: "هرسال نو يك عنصر عمده و اساسي مشترك با نخستين روزي دارد كه عالم خلق شد و دور فصول به گردش افتاد."
از اين رو، جشن سال نو به گونه‌اي احياي طبيعت و مملکت را نيز تداعي مي‌كرد. يكي از اهداف جشن سال نو، احياي مملكت بود و اين مهم به شاه بستگي بسيار داشت. در واقع شخصيت شاه چنان مهم بود كه تمامي تغييراتي كه روي تخت شاهي رخ مي‌داد، مفهومي كيهاني داشت.
در مرحله‌اي از دوران باستان، شاه را غالبا داراي نيروهاي فوق طبيعي يا تجسم يكي از خدايان مي‌دانستند و بر اساس اين باور اعتقاد داشتند كه سير طبيعت كمابيش زير فرمان اوست و هم او مسئوليت بدي و خوبي آب و هوا، بدي و خوبي محصولات و از اين قبيل را بر عهده دارد. حتي سلطنت يك شاه بد يا يك شاه خوب در باروري و حاصلخيزي زمين، گياهان و جانوران اثر بد يا خوب داشت.
عقيده بر اين بود كه شخص شاه، كانون پوياي گيتي است كه شعاع‌هاي نيرو و توان از آن به همه جاي ملكوت مي‌تابد. و از اين رو هر حركت شاه، از چرخش سر گرفته تا بالا رفتن دست يا مثلا عطسه‌اي، بلافاصله در بخشي از طبيعت اثر مي‌گذارد.برگزاري جشن روز اول سال (روزي كه سرنوشت انسان و جهان در سالي كه در پيش است، تعيين مي‌شود) در بابل و به احتمال قوي در ايران، نوعي تجديد پيمان شاه با خدايان بود.در بابل چنين تصور مي‌شد كه در روز اول سال، همه خدايان به رياست مردوك در معبدي گرد هم مي‌آيند تا سرنوشت سالي را كه در پيش است، و به ويژه حوادث زندگي شاه را تعيين كنند.
                كتيبه‌هاي تخت جمشيد: متن كتيبه‌هايي كه در مجموعه تخت جمشيد وجود دارند، از حمايت اهورامزدا براي ساخت بناها ياد مي‌كنند كه نمايان‌گر جنبه تقدس بخشيدن به بناهاست. برخي از اين كتيبه‌ها به شرح زير هستند. در كتيبه عيلامي مدخل اصلي تخت جمشيد (به زعم دكتر شاپور شهبازي) كه در جنوب صفه قرار دارد، از زبان داريوش آمده است: "...چونان كه بر بالاي اين‌جا، اين كوشك ساخته آمد، پيش از آن در اين‌جا دژي ساخته نشده بود. به خواست اهورامزدا اين ارگ را من ساختم. اهورامزدا و ديگر ايزدان را اراده بر آن بود كه اين ارگ ساخته شود..." و در بخشي از كتيبه بابلي كه در همين مكان ساخته شده از زبان داريوش آمده است: "...چنان باد كه اهورامزدا و ديگر ايزدان مرا بپايند و آن‌چه را كه بنا مي‌كنم." در كتيبه ورودي دروازه همه ملل از زبان خشايارشا آمده است: "...اين بارگاه همه ملل را من به توفيق اهورامزدا ساختم. بسا ساختمان‌هاي خوب ديگر در اين پارسه كرده آمد، كه من برآوردم و پدرم برپا كرد. هر آن بنايي كه زيبا مي‌نمايد، همه را به تاييد اهورامزدا، ما ساختيم..."    اعداد نمادين و مقدس در بناهاي تخت جمشيد: به نظر مي‌آيد كه سازندگان در ساختار بناهاي تخت جمشيد از برخي از اعداد نمادين و مقدس بهره برده‌اند. به طور مثال تعداد مجموع ستون‌هاي كاخ آپادانا ۷۲ عدد بوده است. ۷۲ در بين‌النهرين، مصر و ايران عددي است كه علاوه بر اين‌كه با علم نجوم ارتباط پيدا مي‌كند، ويژ‌گي‌هاي مقدس‌گونه را نيز به خود مي‌پذيرد. چنان‌كه تعداد مرتبه‌اي كه از نام اهورامزدا در كتيبه بيستون ذكر شده، ۷۲ است. و همواره تعداد ۷۲ نفر (يار) در ادبيات اسطوره‌اي سه تمدن مذكور نمايان است. (براي آشنايي بيشتر با اين عدد به مقاله "عدد، نماد، اسطوره" نگارنده مراجعه كنيد.) اعداد ديگري هم در طراحي بناهاي تخت جمشيد مورد توجه بوده‌اند كه از جمله آن‌ها مي توان به عدد ۱۱۱ اشاره كرد.     تهیه کننده : آرش نورآقايي 

منابع:
*مقدس و نامقدس، ميرچا الياده، نصرالله زنگوئي، انتشارات سروش، تهران، 1375
*رساله در تاريخ اديان، ميرچا الياده، ترجمه جلال ستاري، تهران، سروش، 1376
*از اسطوره تا تاريخ، مهرداد بهار، گرد آورنده و ويراستار ابوالقاسم اسماعيل پور، ويرايش 2، تهران، نشر چشمه، 1377
*راهنماي مستند تخت جمشيد، عليرضا شاپور شهبازي، بنياد پژوهشي پارسه ـ پاسارگاد، تهران، سفيران، 1384
*كالبد خدايان، مروري بر چگونگي تجسم امر قدسي در معماري تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي گوناگون، پژمان شقاقي، تهران، قصيده سرا، 1384
*فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، جي.سي.كوپر، ترجمه مليحه كرباسيان، تهران، فرشاد، 1379
*فرهنگ نگاره‌اي نمادها در هنر شرق و غرب، جيمز هال، مترجم: رقيه بهزادي، تهران، فرهنگ معاصر، 1380


مطالب مشابه :


تاریخچه و فلسفه قربانی

فلسفه قرباني كردن در روز «پسر عزيزم من در خواب ديدم خداوند به تعبير ديگر وقتي




تاريخ زردتشت

گويي و تعبير خواب و با مساله قرباني گاو و با قرباني كردن




رؤ ياها در قرآن . قرآن و هنجارشناسي خوابيدن

پس ‍ چون پدر براى قربانى كردن و اين تعبير خواب پادشاه مصر چند شب در خواب ديد كه هفت گاو




که در طریقت ما کافری است رنجیدن

( اين تعبير خواب از خير قرباني كردن اگر به تعبير مولانا بتوان گاو نفس




آن‌چه كه به تخت جمشيد تقديس بخشيده‌‌ است.

تعظيم كردن و سر فرود آوردن، زانو زدن، قرباني كردن تعبير شده است. ران گاو نر خواب دیده




دین در آسیا 1 ( سومر و بابل )

كاهنان، از راه همين هدايا و قرباني ها و قرباني كردن آنان تعبير خواب است




داستان ضحاک

اهريمن كه در جهان جز فتنه و آشوب كاري نداشت كمر به گمراه كردن تعبير خواب تو قرباني ماران




برچسب :