منوچهري وتصويرسازي در شعر

بخش اول:

قرن چهارم و پنجم را در تاريخ شعر فارسي بايد دوره طبيعت و تصاوير طبيعتی قلمدادکرد ، ودرآن میان منوچهري بهترين نماينده اين دوره از نظر تصويرگری طبیعت در شعر به شمارست . واین نیست مگربه واسطه توفيق در خلق مجموعه وسيعي از تصاوير گوناگون طبيعت، با رنگها و خصايق ويژه ازديد شخص شاعر ، او توانسته بودازاین جهت شاعر ممتاز اين دوره، و بر روي هم در حوزه تصويرهاي حسي و مادي طبيعت، بزرگترين شاعر در طول تاريخ ادب فارسي به شمار آيد .

تصاوير شعري منوچهری اغلب حاصل تجربه هاي حسي خوداوست، و از اين نظر طبيعت در ديوان او بازنده ترين توصیفات جلوه گرست. چرا كه بيان مادي و حسي او از طبيعت، با كنجكاوي عجيبي كه در زواياي وجودي هر يك از اشياء به خرج داده، چندان قوي است كه هر تصوير او از طبيعت چنان است كه گوئي آئينه اي فرا روي اشياء داشته و از هر كدام تصويري در اين آئينه كه روشن است و بيكرانه به وجود آورده است .

از آنجا كه وي پيش از هر شاعر ديگري در اين عصر، تصورش از شعر تصوري در حوزه خلق تصويرهاي گوناگون وبدیع است، و چنان است كه گوئي جز اين كار وظيفه اي براي شاعر نميشناسد. در حقيقت اونماينده برجسته آن شيوه از شاعريست كه تصوير را به خاطر تصوير خلق مي كند، بي آنكه جنبه ابزاري و ثانوي تصوير را در شعر معتقد باشد ، ازاین جهت او را بايد تصوير سازترين شاعر اين دوره بشمار آوريم .

مطالعه ديوان منوچهري به خوبي اين عقيده را روشن مي كند كه شاعران فارسي زبان تا اواخر قرن پنجم از تصوير و تصرفات خيالي هيچ قصدي جز نفس اين كار نداشته اند و از يكي دو مورد استثنائي اگر بگذريم حیطه مفهومي شاعري در همين قلمرو محدود مي شده است . و همين تصور از مفهوم شعر است كه او را حريص بر خلق تصويرهاي گوناگون ، از چندين زاويه ديد ، درباره هر يك از عناصر طبيعت كرده است ، يك قطره باران كه  از ابر فرو مي افتد ، با زاويه هاي ديد گوناگوني كه شاعر دارد، و از نقطه هاي مختلفي كه بدان مي نگرد، چندان گسترش مي يابد كه زمينه عمومي يك قصيده بلند را در شعر او به وجود مي آورد .

قصيده اي كه مجموعه اي از تصاوير گوناگون و بديع ازباران راارائه می دهد، با زواياي ديد گوناگون در حد عكس برداري از طبيعت ، بي هيچ دخل وتصرفي ، اگر چه سراپا تصرف در طبيعت مي نمايد :

آن قطــره ی باران بين از ابـر چكيـــده                     گشته سر هر برگ از آن قطره گهــربار

آويخته چـــون ريشه ی دستارچه ی سبز                      سيمين گرهي بر سر هر ريشه ی دستار

يا همچو زبر جد گون يك رشته ی سوزن                      اندر سر هر سوزن يك لـؤلــــؤ شهوار

و همان قطره باران را با نگاهي ديگر و از زاويه ديد ديگري بدينگونه تصوير مي كند :

آن قطـره ی باران كه فرو بارد شبگير                        بر طرف چمن بر دو رخ سرخ گل نار

گویي به مثل بيضه ی كافور ریاحيست                        بر بيرم حمرا بـــــپراگند ست عطار

و باز با تصرفي ديگر در نقطه بينش خود نسبت به همان قطره باران مي گويد :

آن قطره باران كه فرود آيد از شاخ                         بر تازه بنفشه، نه به تعجيل ، به ادرار

گویي كه مشاطه ز بر فرق عروسان                         مـــاورد همي ريــــزد باريك بمقدار

چنانكه مي بينيم كوشش شاعر بيشتر بر اين است كه در تركيب اجزاي تصوير ، عنصر دوم را با تصرفات بسياري كه ذهن شاعردرآن ايجاد مي كند ، به وجود آورد . يعني با كمك خيال و كوشش ذهني براي هر يك از اشياء برابري خلق مي كند، و چنان نيست كه به طور طبيعي و عادي اين برابرها در خارج وجود داشته باشند ، اگر چه امكان بودن آنها بسيار طبيعي می نماید. و اينگونه تصاوير را نمي توان در مقوله تشبيهات خيالي دوره بعد، وحتي بعضي از تصاوير ديگراز شعر اوكه پس از اين درباره آن سخن خواهيم گفت ، قرارداد. وباز همان قطره باران را به گونه اي ديگر مي نگرد و با زاويه ديد ديگري :

وآن قطره ی باران سحـــرگاهي بنگر               بر طـــــرف گل نا شكفته بر سيار

همچــون سر پستان عروسان پريروي               و ندرسر پستان بر، شير آمده هموار

چنانكه مي بينيم بيشترين كوشش او در خلق تصويرها دقت در تناسب و تشابه دقيق ميان اجزاي تصوير است كه بيش از آنكه وحدت رنگ در آنها مطرح باشد ، شكل هندسي مطرح است . از اين نظر او تركيبي دقيق به وجود آورده است از هماهنگي هندسي اشيا و تناسب رنگها در اجزا تصوير، بر خلاف شعرهاي دوره قبل و حتي شعرهاي دوره او،كه بيشترين كوشش در ايجاد ارتباط براساس رنگ بود نه طرح هندسي ، يا بر روي هم زمينه رنگ قوي تر از طرح هندسي بود . اما او با دقت خاصي كه دارد تصويرها را با توجه به مجموع اين دو عامل خلق مي كند، و ازين روي تشبيهات او بسيار دقيق و مادي و آئينه وار است . و باز همان قطره باران را با زاويه ديد ديگري بدينگونه مي بيند :

و ان قطره ی باران كه چكد از بر لاله                     گردد طرف لاله از آن باران بنگار

پنداري تبخاله ی خُــردك بدميدست                     برگرد عقيق دو لب دلبـــــر عيار

چنانكه مي بينيم در يك يك تصاوير او مقايسه انسان و طبيعت امري است عمومي ، و از همين نظر است كه تشبيهات او همراه با حركت و حيات خاصي است كه در شعر ديگران بسيار كم است . باز هم قطره باران را از چندين زاويه ديد ديگر بدينگونه ها تصوير مي كند :

وان قطره ی باران كه برافتد به گل سرخ              چون اشك عروسي است برافتاده به رخسار

وان قطره ی باران كه بـرافتد به سر خويد              چون قطره ی سيماب است افتاده به زنگار

وان قطره ی باران كـه برافتد به گـل زرد              گوئي كــه چكيده است گل زرد به دينار

وان قطره ی باران كه چكد بر گل خيـري              چون قطره ی مي برلب معشوقه ی ميخوار

وان قطره ی باران كه برافتد به سمن برگ             چون نقطه سفيد اب بوداز بـــــر طومــار

وان قطره ی باران زبـَــر لاله ی احــــمر                همچون شرر مـــــرده فــــراز علم نار

وان قطره ی باران زبـَـــــر سوسن كوهي               گوئي كه ثرياست بــــــرين گنبـد دوار

بر برگ گل نسرين، آن قطره ی ديگــر                چون قطره ی خوي بر زنخ لعبت فــرخار

و از مجموعه اين تصاوير كه از باران داده ، و با اين زاويه هاي ديد مختلف كه به اين عنصر كوچك طبيعت نگريسته، تمام خصايص شعري او را مي توانيم بررسي كنيم و ببينيم كه او چگونه تصوري از مفهوم شعر دارد. تا پايان اين قصيده كه برويم او با نگرشهاي مختلف همين قطره باران را در برابر چشم ما بگونه هاي ديگري تصوير ميكند و هيچ قصدي جز ساختن همين تصويرها ندارد. و ازهمين نظر است كه در قصايد او جز در موارد خاص جنبه مدحي هم كه مقصود منطقي و عقلي شاعر است ، تحت الشعاع اين كشش روحي و حسي او قرار مي گيرد و نسبت به معاصرانش بسيار اندك مي نماید . او به جاي اينكه از رهگذر اغراق و حرفهاي دور از خرد و انسانيت ممدوح را خرسند كند، با اين تصاوير گوناگون او را به لذّت وا مي دارد، و براي اينكه تنوع ديدو قدرت خلق او را در تصاوير طبيعت دريابيم خوبست به دنباله همان تصويرهاي باران در همان قصيده وي بنگريم و ببينيم كه با دگرگون كردن زاويه ديد، و در حقيقت دورتر بردن نقطه بينش خود نسبت به همان عنصر طبيعت، چگونه تصاويري به وجود آورده است :

آن دايره ها بنگـــراندردر شَمر آب                هر گه كه در آن آب چكد قطره ی امطار

چون مركز پرگار شد آن قطره باران               وان دايره ی آب به سان خط پــــــرگار

مركز نشود دايره ، آن دايــره بنگر                صد دايـــره در دايـــــره بنموده پديـدار

آن دايــره پرگار ازآن جاي بجنبد                 ويـن دايـــره از جنبش ، صعب آرد رفتار

و در اين تصوير مركب ، يكي ديگر از خصايص برجسته تصاوير شاعررابه خوبي مي توان دريافت كه چگونه در مجموعه چهار بيت يك تصوير مركب با حالات و حركات مختلف همان شیء آفريده است . اينگونه تصاوير در دوره ی قبل ، به خصوص در شعر امثال كسائي ، بسيار بوده ودر عصر منوچهري اندك اندك كم مي شود. ولي در ديوان او بسيار است ، و به عادت دقتي كه در اجزاي تصوير دارد غالباً تصاوير شعرش از محدوده يك بيت تجاوز مي كند و به چند بيت مي كشد. و اگر با نظري وسيع تر به همين تصوير « باران در ميان آب » بنگريم ادامه آن را در همين قصيده او بخوبي مشاهده خواهيم كرد كه بدينگونه وصف مي شود :

هر گه كه از آن دايره انگيزد باران                 از باد دورچين و شكن خيزد و زنّار

گوئي علـمي از سقلاطون سپيد است                 از باد جهنده متحــرك شده نهمار

و باز با توسعه بيشتري ادامه ميدهد كه :

و انگه كه فرو بارد باران به قوت                    گيرد شَمر آب دگر صورت و آثار

چون آهن سوده كه بودبرطبقي بر                   در زير طبق مانده زمغناطيس احجار

چنانكه مي بينيم اين مجموعه بيشمار تصاوير باران در يك قصيده ی او چندان متنوّع و وسيع است كه اگر در سراسر ادب اين دوره ديوانهاي شعر فارسي را جستجو كنيم به اندازه نيمي از اين تصاوير پيدا نخواهيم كرد.واز مقايسه ساده تصاوير همين شعر با تصاويري كه در ديوانهاي عصر او ودوره ی بعد از او داريم ميزان تجربه هاي حسي او را در خلق تصاوير بخوبي احساس مي كنيم ، و مي بينيم كه وي هيچ يك از اجزاي صور خيال خود را از ديوانهاي پيشين يا معاصران خود نگرفته ، بلكه هر تصوير در شعر او حاصل نوعي او، ويك يك آنها حاصل كوشش ذهني و خلقي هنري است كه تخيل وسيع او آفريده است . و همچنين در مجموعه اين تصاوير كه از باران ارائه داده ميزان حركت و حيات را در صور خيال او به خوبي احساس مي كنيم و مي بينيم كه بيان او چقدر مادي و محسوس است ، و هيچگونه جنبه ي انتزاعي و تجريدي ندارد.و چنانكه خواهيم ديد ديوان او از نظر نداشتن تصاوير انتزاعي درين دوره يادآور شعر گويندگان عصر ساماني است ، جز يكي دو مورد از قبيل :

      چو سيمين دواتش نديده ست كس                         تـــــن مؤمني با دل كافــــري

كه تن مؤمن را نيز به جاي دل مؤمن گرفته و اشتباه كرده. و يا :

  اگر عقل فاني نگردد تو عقلي                              وگر جان هميشه بماند تو جاني

كه در حقيقت از مقوله تصوير و تشبيه نيست ، در ديوان او تصوير انتزاعي وجود ندارد دشتي كه :

  از تپش گشته غديرش همچو چشم اعمشان          وزعطش گشته ست ميلش چون گلوي اهرمن

تصويري است خيالي نه انتزاعي زيرا از مقوله انياب اغوال است .

از سوي ديگر ضعف زمينه وجداني را كه از خصايص شعر اين دوره است در تصاوير او به خوبي احساس مي كنيم و مي بينيم كه اودرآنسوي مجموعه اين تصاوير طبيعت هيچ حالتي يا معنایي و چيزي را جز همان ديد حسي و مادي نمي بيند، و اين خصوصيت كه در شعر اين دوره امري اشكار است در شعر او به طور آشكارتر ديده مي شود.چنان كه خواهيم ديد در اواخر اين دوره است كه بعضي شاعران، از قبيل مسعود سعد،در وراي تصاوير حسي و مادي طبيعت بعضي معاني و امور وجداني را مي نگرند .

بي هيچ گمان تجربه هاي حسّي او در زمينه هاي گوناگون طبيعت ، متنوع ترين و تازه ترين تجربه هاي شعري در ادب فارسي است ، و ميزان تجربي بودن تصاوير او را در قياس با تصاوير شعري ديگر گويندگان به طور محسوس تري مي توان دريافت. و هركس درهمان نمونه هاي تصوير باران دقت كند در خواهد يافت كه مجموعه آن تصاوير حاصل تجربه يك روز باراني اوست ، واز قياس آنها با اين تصوير باران كه در فضاي ديگري ارائه شده و باران ديگري است :

فرو باريد باراني ز گردون                  چنان چون برگ گل بارد به گلشن

و يا اندر تموزي مـه ببارد                   جـــــــراد منتشر بر بام و برزن

بخوبي مي توان دگرگوني فضاي تجربه و نوع باران را دريافت ، واحساس كرد كه منوچهري در قلمرو طبيعت از حس و تجربه خود كمك مي گيرد. و از همين نظر است كه تصاوير شعر او ، جز بندرت ، در دوره هاي بعد تكرار نشده ، و چنان با تجربه خاص او پيوستگي داشته كه ديگران نتوانسته آنها را به ديوان خود منتقل كنند.

 با اين كه اخذ تصاوير شعري ، در دوره او و بعد از او ، يكي از سنن رايج شعر فارسي است ، اگر با دقت بيشتري به تصاوير او بنگريم خواهيم ديد كه بسياري از تصاوير او به گونه اي ارائه شده كه فقط در همان حالت و وضع خاص لذت بخش و بديع است . و اگر از محل اصلي تغيير كند زيبائي و تازگي آن و حتي ارزش هنريش از ميان مي رود ، يا چندان ساده و نزديك به واقعيت اشياء است كه هر كس آنها را ببيند مي پندارد او نيز مي تواند اينگونه تصاويري خلق كند. ودرحقيقت تصاوير او به گونه اي خلق شده اند كه قابل تصرف و باز آفريني نيستند. مثلاً اين وصف او از كبك ، با همه زيبايي اجزاي تصوير اگر تكرار شود به دشواري مي تواند لطف اصلي خود را حفظ كند :

در دامن كوه كبك شبگيران          در رفت به هم به رقص با كدري

بر پــر الفي كشيدونتوانست            خم داده كشيد الف زبي صبري

بر پر بكشيد هفت الف يا نُه            از بي قلمي ، و يا ز بي خبــري

كه با همه زيبائي و تازگي اين وصف ، به دشواري مي توان پذيرفت كه در شكل ديگري قابل تقليد و تصرف باشد. و اين خصوصيت درباره اكثريت تصاوير شعر او مصداق دارد. و شايد از همين نظر است كه ديوان او پس از قرنها همچنان تازگي دارد و هنوز از نظر تصاوير حسي ، به خصوص در حوزه طبيعت بي مانند است ، ودر هركدام از اجزاي طبيعت كه تصويري در شعر او يافته اين خصوصيت را مي توان مشاهده كرد.

 همان نرگسي كه در سراسر شعر اين دوره ، و حتي دوره هاي بعد ، جز دو سه تصوير « چشم » و « جام زرين » نيافته، و آن تصاوير نيز چندان تكرار شده كه جزء معاني مشترك به شمار مي رود ، در ديوان او چندان متنوع و گوناگون مورد نظر قرار گرفته كه هر جا تصويري خاص خود دارد. تصويري كه به دشواري مي توان جاي ديگر آن را بازآفريني كرد : در شعر او گاه نرگسها به مانند حورانند كه طبقهاي سيمين بر سر دارند، اين طبق ها پر از ساغرهائي زرين است ، و گاه به مانند چاه ذقني است ، اگر چاه زرين باشد و ذقن سيمين. و گاه زرين قدحي است در كف سيمين صنمي، و يا درخشنده چراغي است در ميان پروين ، و يا دلبري است كه همه تن چشم است ، و يا ماه است در ميان ثريا ، وهمچون مردم مار گزيده است كه چشمش به خواب نمي رود، يا به مانند حلقه ی زنجيرزراست كه در ميان آن و تدي زرين قرار گرفته باشد، و يا صورتي است از سيم و زر، و زماني مانند كفه سيمين ترازوئي است كه زر جعفري در ميان آن درافكني، و گاه به سان چرخ يكي پرده آسياست ، چرخ آسيائي كه ستونش از زمرد باشد وچرخش اززرزردو برگردش دندانه بلورين . و از مجموعه اين تصاوير رنگ اشراقي صور خيال او را نيز به خوبي مي توان دريافت كرد كه همه اجزاي آن از زر است و سيم است و بلور و زمرد .

و چنانكه در جاي ديگر يادآور شويم شطرنج او نيز سيمين و عقيقين است ، و حتي دهان بسدين است و گوش سيمين و تا حدي جنبه خيالي و تشبيهات او را از اينگونه تصاوير بخوبي مي توان احساس كرد ودید  
كه چگونه برابرهایي براي اشياء مي سازد كه هيچگاه در خارج وجود پيدا نخواهد كرد. واينگونه تصاوير كه بيش و كم در دوره قبل نيز وجود داشته در شعر او تشخيص خاص مي يابد و پس از وي در ديوان ازرقي چنانكه خواهيم ديد ، به حد افراط مي رسد .

در ميان تصويرهاي او آنها كه هر دو سوي تصوير از طبيعت گرفته شده و جنبه خيالي ندارد ، اگر چه كمتر است ، اما زنده تر و زيباتر است . و آنها تشبيهات خاصي است كه مي تواند در شعر ديگران تكرار شود و گاه نيز شده است. اما او چنان در كار زندگي بخشيدن به وصفهاي خود تواناست كه به ديگران مجالي نمي دهد تا تصاوير شعر او را در آثار خود تكرار كنند . و نمونه تصويرهايي از اين دست كه هر دو سوي تصوير از طبيعت موجود گرفته شده تصاويري است كه در قصيده

      شبي گيسو فرو هشته به دامن       پلاسين معجرو قيرينه گرزن

آورده و در آنجا طلوع خورشيد به مانند دزدي است خون آلود كه از كمين گاه به درآيد، يا چراغي كه هر لحظه روشنيش بيفزايد. وآمدن مه چنان است كه در هزاران خرمن تر به عمداً آتش در زنند. ودر همين گونه تصاوير است كه بيشتر مي کوشد طبيعت مرده را با طبيعت زنده در كنار هم قرار دهد، و ازين رهگذر حركت  حيات عجيبي در تصاوير او ديده مي شود. و اين كاري است كه از مقوله تشخيص نيست و تشخيص در شعر او خود بابي جداگانه است كه به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت . سيلهاي دراز آهنگ و پيچان و زمين كن را مانند ماراني مي بيند كه براثر افسون مرد عزايم خوان به تك خاسته باشند، و يا بارش باران تند در بيابان به مانند فروريختن ملخهاست، و جستن برق به گونه آهنگري است كه از كوره تنگ ، در شبي تاريك ، رخشنده آهني را به درآورد. ودر همه ی اين تصاوير طبيعت بي جان با طبيعت زنده ( انسان يا جانور ) تركيب شده است .

خصوصيت برجسته شعر منوچهری از نظر تصويراين است كه وي از ميان صور گوناگون خيال فقط به تشبيه روي آورده ، آنهم تشبيه مادي و حسي ، يعني تشبيهي كه اجزاي آن در بيرون از ذات شاعر و در دنياي مادي وجود دارد. واين خصوصيت در شعر معاصران او كمتر است ، زيرا تمايل ايشان به صورتهاي اغراق آميز تصوير و يا استعاره هاي فشرده است ، ولي او كمتر توجهي به گونه هاي ديگر تصوير دارد. و علت اصلي اين گرايش وي به گمان ماتوجهي است كه به طبيعت و اشياء مادي به عنوان موضوعات اصلي شعر دارد، و در اين گونه معاني قوي ترين وسيله بيان تشبيه است كه از حركت و حيات بيشتري برخوردار ، و ازين روي در ديوان او استعاره هاي برخاسته از تركيب اضافي ، آنگونه كه در شعر گويندگاني از قبيل مسعود سعد و بلفرج خواهيم ديد ، و حتي در شعر فرخي نمونه هاي بسيار دارد ، ديده نمي شود. ولي نوعي استعاره ها كه خود داراي جنبه تشبيهي نيرومندي است ، يعني رعايت نسبت ميان اجزاي آنها شده در شعر او بيشتر است ؛ از قبيل باز شدن تابها از گيسوي شب ، و يا گاهواره چشم او كه طفل خواب در آن آرام نمي گيرد و تصاوير فشرده اي از نوع :

« كاروان ظفر » و « قافله ی فتح و مراد »        كاروانگاه به « صحراي رجا » ي تو كند

بسيار كم دارد، به حدي كه مي توان آنها را ناديده گرفت. با اين كه به نسبت اينگونه تصاوير در شعر گويندگان بعدي بسیار، ورعايت تناسب و پيوند هنري در اين گونه استعاره هاي او ، بسيار قوي است .

تنوع ديد او به حديست كه از يك شيء گاه چندين تصوير گوناگون ارائه مي دهد كه خواننده هر كدام را از آن عالمي خاص و از آن شخصي جداگانه تصور ميكند ، آن كسي كه برق را به آهنگري كز كوره تنگ ـ به شب بيرون كشد رخشنده آهن مانند مي كند، وقتي مي گويدفروغ برقها چنان است كه گویي رگ اكحل شتران را به نيشتر گشوده اند و خون بيرون ميجهد، و گاه به گونه مرديست كمند افكن ، نقطه ديد چنان دور از تصور قبلي است كه دو نوع گوينده را به ياد ميآورد. و اين خصوصيت يكي از برجسته ترين ويژگيهاي تصويرهاي اوست كه اغلب از يك موضوع تصويرهاي گوناگون و دور از هم ميدهد. ولي معاصران او اغلب تصويرهاشان از اشياء بسيار نزديك به يكديگر و اغلب از يك زاويه ديد است. و علتش هم وسعتي است كه در حوزه تجربه هاي او نسبت به معاصرانش ، حتي فرخي ، ديده مي شود.

در تصويرهاي فرخي نوعي نرمش و لطافت و سادگي خاص ديده مي شود كه شعر منوچهري درست در نقطه مقابل آن قرار دارد ، يعني تصويرها اغلب وحشي و در مرحله اول بيگانه است ، نوعي درشتي كه در بيان او ديده مي شودهمه اش برخاسته از زبان شعري او نيست ، بلكه مقداري از آن حاصل غرابت تشبيهات و صور خيال اوست كه از ميان تصويرهاي آشناي شعر قرن پنجم و چهارم ، كه اغلب زاويه هاي ديد نزديك به يكديگر است ، او ناگهان دو عنصر بظاهر دور از يكديگر را چنان بهم پيوند مي دهد كه گوئي يك چيزند، و اين ايجاد حالت شگفتي در خواننده در تصويرهاي او چندان قوي است كه با شعر معاصر او قابل قياس نيست . و مساله غافل گير كردن مخاطب ،چنان كه در مباحث پيشين ياد كرديم ،ركن اصلي تصويردر همه شكلهاي آن است . در شعر ديگران ، اغلب تصاوير به گونه اي ارائه مي شود كه گوئي يك بار پيشتر آنها را شنيده ايم ، ولي در شعر او مثل اين است كه هر بار براي اولين بار با اين تصوير روبرو مي شويم. و علتش هم اين است كه او برشهاي خاص ميان اشياء و طبيعت ايجاد مي كند كه قبل از وي از آن نقطه ها هيچ كس برشي ايجاد نكرده است ، اما ديگران اغلب برشهاي تازه خود را در همان نقطه ها (يا نقطه هاي نزديك به نقطه برش قدما ) ايجاد كرده اند ، و از ين روي آن حالت غافلگير شدن و شگفتي در تصويرهاي ايشان كمتر ديده مي شود ، حتي در تصاوير فرخي كه خود يكي از دو سه تصوير ساز برجسته طبيعت در سراسر اين دوره است ، تصويرها اغلب آشناست .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخش دوم:

منوچهري نه تنها به تصويرهايي از طبيعت كه در حوزه مبصرات و نيروي بينائي است پرداخته، بلكه نسبت به معاصرانش توجه بسياري به مساله اصوات در طبيعت دارد ، از اين روي در ديوان او تصاويري در باب آهنگ ها و نغمه هاي مرغان ديده مي شود كه خود قابل توجه است . و يكي ديگر از عوامل زنده بودن طبيعت در شعر او همين توجهي است كه به اصوات دارد، زيرا از راه گوش و از راه چشم هر دو ، خواننده  را به موضوعات وصف خود نزديك ميكند. در شعر او : كبك ناقوس زن و شارك سنتورزن است ، فاخته ناي ميزند و بط تنبور و هر كدام از مرغان مقام يكي از موسيقي دانان و نوازندگان را داراست. و نه تنها در تصوير مرغان ، بلكه در وصف بيابانهاي هولناكي كه ؛ روي باديه اش از نقش سوسمار و ماران شكن همچون خانه جوشنگران است، آواز گرگان را به صورت آواز كمان در حال رها كردن تير مي بيند و مي گويد :

همچو آواز كمان آواي گرگان اندر او             همچو جَعد زنگيان شاخ گياهان پرشكن

كه تصويري است مركب از مشاهدات و مسموعات ، و قدرت القایي عجيبي دارد .

چنانكه ياد كرديم اغلب تصاوير او از تركيب دو عنصر طبيعت بوجود آمده و يا از اشياء ديگري كه غالباً با تصرف ذهن او از مواد طبيعت فراهم آمده و اغلب رنگ إشرافي دارد ، اما به مسائل ديگر نيز توجه داشته و جاي جاي در ديوان او تصويرهايي كه برخاسته از داستانها و اساطير است ديده می شود ودراين داستانها و اساطير جنبه اسلامي و عربي بسيار قوي است .حق اینست که بگوئیم منوچهری از اساطير ايراني به نسبت اساطير اسلامي و سمي كمتر استفاده مي كند، وحتي بعضي از تصاوير او يادآور بعضي مَجازات قرآني ا ست. از قبيل؛ آسمان را بنوردندهمچوطي.. كه از آيه « يوم نطوي السماء السجل للكتب » (قرآن كريم : انبياء 104 )گرفته شده ، یا زمين را به گونه ی محراب داود مي بيند و مرغان را به مانند داود آواز خوان. خاك راکه در بهاران بي شوي آبستن است به مريم مانند مي كند، و مرغ را كه به محض تولد در باغ گويا شده است به مسيح كه درگاهواره سخن مي گفت ، دختر انگور را با مريم دختر عمران مقايسه ميكند كه آبستني او به پسري بود كه روح خدا بود، و آبستني دختر انگور به جان است، جاني كه راح خداوند زمان است . بوستان در شعر او چون مسجد است و درختان در ركوع اند، و فاخته مؤذن است ،آواز او بانگ نماز و حتي ممدوح را كه به خراسان آمده به پيامبر اسلام بر پشت براق نشسته تشبيه مي كند، و اشتر خويش را كه بر آن سوار شده به عرش بلقيس . عندليت را بر سر شاخ چنان مي بيند كه در صلواه آمده است . خشم ممدوح را چون ماهي سلیمان فرزند داود نبي مي بيند كه جهان را فرو مي خورد و هنوز گرسنه است . نارها را كه بر درخت نار گرد آمده اند به گونه حاجيان تصوير مي كند كه در روز ترويه گرد آمده باشند، و يا نرگس كه درميان باغ ركوع مي كند و فاخته بر سر سرو مؤذن است ، يا گل دوروي را كه به مردم باطني مذهب مانند مي كند، و همچنين آب كبود كه زره اي داودي به تن كرده است و اينكه قمري بر سر چنار هزاران نوحه مي كند چون اهل شيعه بر سر اصحاب اشعري،این همه تصاويري است برخاسته از محيط عصر. از اين گونه زمينه هاي اسلامي و سامي در تصاوير او بسيار مي توان يافت و اطلاع او از ادب عرب سبب شده است كه بسياري از تصاوير او بيگانه و دور از محيط زندگي ايراني جلوه كند از قبيل اينكه :

بستان بسان « باديه » گشته ست پرنگار          از سنبلش « قبيله » و از ارغوانش « حي »

و در همين قصيده تصويرهايي از طبيعت در قالب معاشيق شعر عرب مي دهد كه نشانه تاثير و نفوذ ادب عرب در شعر اوست :

نو روز بر نگاشت به صحرا به مشك و مي            تمثالهاي ( عِزّه ) و تصويرهاي ( مَي )

و يا تصاوير :

گل زردوگل خيــــــري و بيد و باد شبگيري           ز فردوس آمدند امـــروز سبحان الذّي اسري

يكي جون دوزخ و امق، دوم چون دو لب عَذرا           سيم چون گيسوي مريم، چهارم چون دم عيسي

بنالد مــــرغ با خوشي ، ببالد مـــور با كَشّي            بگريد ابـــر با معني ، بخندد بـــرق بي معني

يكي چون عاشق بيدل،دوم چون جعد معشوقه             سيم چون مُژه ی مجنون، چهارم چون لب ليلي

و تصاوير ديگري كه از طبيعت با توجه به ( عُروه ) و ( عفرا ) و ( جميل ) و ( بثينه ) و ( زهير ) و ( ام اوفي ) ـ معاشیق عرب ـ مي دهد همه نشانه هاي تاثير فرهنگ شعري عرب در تصاوير اوست. و تصاويري را كه وي از شعر مجازي عرب گرفته و گاه با تصرف و زماني بي تصرف در شعر به كار برده پيش از اين در فصل تاثيرات تصويرهاي گويندگان عرب در صور خيال اين دوره مورد بحث قرار داده ايم.

 منوچهری در اسلوب كلي تصويرهاي خود بيش از هر كس متأثر از( ابن معتز) و (سري رفاه) است كه از ميان صور خيال پيش از هر چيز به تشبيه تمايل دارند، و شاعرما در بسياري از تشبيهات خود به تصاوير شعري ايشان نظر داشته است. ولي از نظر بعضي دقتها كه در وصف خود دارد يادآور برخی خصايص تصويري در شعر جاهلي نیزهست. اما توجه به تصوير به خاطر تصوير كه در شعر او ديده مي شود نتيجه تاثر او از شاعران دوره اول عباسي است، به خصوص ابن معتزسابق الذکر:

در محور عمودي قصايد او نيز تاثير مستقيم خيال شاعران عرب آشكار است، وحتي بر شتر نشستن و وصفي كه از شتر ميكند، ديدار خيمه ها ، وصف بيابان ، وصفهاي صحرا و شب و دشت و خطاب او به اشتر خويش كه :

بيابان در نورد و كوه بگذار           منازلها بكوب و راه بگسل

فرود آور به درگاه و زيرم            فرود آوردن اعشي به باهل

همه متاثر از محور عمودي قصايد عرب است كه پيش از اين در مباحث ديگر به نقد آن پرداخته ايم. نشانه اين محور را در قصيده شمع او نيز ميتوان ديد كه چگونه از بياباني هولناك ميگذرد و اسب خويش را وصف مي كند و بعد :

در ميان مهد چشم من نخسبد طفل خواب     تا نبيني روي آن برجيس راي تهمتن

براي شاعري كه شعر را جز در حوزه خلق تصاويري از طبيعت و اشياء نمي داند محور عمودي قصيده چندان اهميتي ندارد، و اين نقص او تنها نيست، بلكه همه قصيده سرايان بزرگ اين گرفتاري را داشته اند. مگر ناصر خسرو و يكي دو تن ديگر،آنهم در بعضي موارد .

البته در بعضي از قصايد منوچهری نوعي وحدت شكل و امتداد ... طبيعي در محور عمودي قصيده ديده مي شود، و اينها قصايد يا شعرهایي است كه نوعي وصف روائي در آنها ديده مي شود، از قبيل بعضي مسمط هاي او كه به نوعي بيان روایي با كمك تصاويري از طبيعت مي پردازد. از قبيل :

    چنين خواندم امروز در دفتري        كه زنده ست جمشيد را دختري

و تا پايان اين قصيده ، تا جایي كه به مدح مي رسد ، محور عمودي شعر به خوبي از وحدت كامل برخوردار است . اما در عوض محور افقي و تصاوير ابيات به قدرت و تازگي ديگر شعرهاي او نيست .

در شعر منوچهری ، چه درمديح كه حوزه اغراق هاست ، و چه در وصف طبيعت ، جنبه تصويرهاي اغراقي بسيار ضعيف است . در ديوان او اغراقهایي از نوع :

    ز فروغ گل اهرمن آيد به چمن           از پري با زنداني دورخ اهرمنا

كه در تصوير طبيعت ارائه داده ، و يا :

   ارزني باشد به پيش حمله اش ارژنگ ديو     پشه اي باشد به پيش گرزه اش پور پشنگ

كه در مدح از آن سود جسته بسيار اندك است . و آن كوششي كه در ديوان فرخي و ديگر شاعران عصر غزنوي براي خوار كردن عناصر اساطيري ايران ديده مي شودودر شعر او نيست شايد از اين باب است كه وي دوران اوليه زندگي خود را در دربار شهرياران ايراني نژاد شمال ايران گذرانده و بعد به دربار غزنويان راه يافته است .

منوچهری همچنانكه از طبيعت سود جسته و تصاوير خود را از قلمرو طبيعت گرفته ، از زندگي محيط خود نيز غافل نمانده و بسياري از تشبيهات او تصويرهائي است از بعضي خصايص زندگي در عصراو. از قبيل

به سان فالگويانند مرغان بر درختان بر         نهاده پيش خويش اندر،پر از تصوير دفترها

و يا :

كبك چون طالب علم است و درين نيست شكي                مسأله خواند تا بگذرد از شب سِيكي

پيــــــرهن داردزين طالب علمــــــــانه يكي                بسته زير گلو از غالبه تحت الحنكي

وزد و تيريز سترده و قلـــــــــم كــرده سياه                  ساخته پايكهـــا را زلكا مــوذگکي       

یاهمینطور

هد هد نيك بريديست كه در ابر تند              چون بــــريدانه مرقع به تن اندر فكند

راست چون پيكان نامه بسراندر بزند              نامه گه باز كند گه بهم اندر اندر شكند

                              به دو منقار زمين چون بنشيند بكند

                             گوئي از بيم كند نامه نهان بر سر راه

كه بسياري از خصايص محيط را از نظر وضع لباس پوشيدن و طرز كار و رفتار طالب علمان در آن روزگار، و همچنين نامه بریا بريد در اين تصاوير ثبت كرده است . و بسياري از اشياء آن زمان كه امروز از چند و چون آنها آگاهي نداريم . در ضمن تصاوير او که گاه چنان وصف شده كه امروز مي تواند براي ما مفهوم واقع شود؛از قبيل دواتهاي بسدين خراساني وار كه لاله را بدان تشبيه مي كند ، يا لباس طبري كه در بر طوطي است ، يا عصابه هاي آن عصر كه : بر ياسمين عصابه درّمرصع است.... ...وهمچنانکه ازخصایص زندگی ومحیط مایه گرفته بعضی تأثرات ازعلوم زمان نيز دارد ، اما بسيار ساده و سطحي ، نه آنگونه كه اساس تصوير او قرار گيرد چنانكه در شعر بلفرج دیده ایم بلكه به طور اشاره، آنهم بيشتر در حوزه نجوم و ستاره شناسي از قبيل :

     خوشه زناك آويخته مانند سعد الأ خبيه

يا :

   گل دو رويه چونان چون قمرها دردوپيكرها

يا :

   لاله چون مريخ اندر شده لختي به كسوف

كه تشبيه آخري با همه زيبائي نشان مي دهد كه وي چندان هم از نجوم آگاه نبوده ، زيرا مريخ كسوف ندارد. گرچه مي توان آن را از مقوله تشبيهات خيالي او به شمار آورد :

در صور خيالي او با نمونه هاي وسيعي از تشخيص روبرو مي شويم  و او از اين رهگذر بسياري از وصف هاي خود را سرشار از زندگي و حركت كرده ، و اغلب تشخيص او در شكل تفصيلي و با نوعي بيان روایي همراه است از قبيل :

شاخ انگور كهـــــــن دختر كان زاد بسي                كه نه از درد بناليد و نه برزد نفسي

همه را زاد به يك دفعه ، نه پيشي نه پسي                نه ورا قابله اي بود و نه فرياد رسي

اينچنين آسان فرزند نــــزاده است كسي                 كه نه دردي بگرفتش متواتر،نه تبي

                                  چون بزاد آن بچگان را سر او گشت دژم                 

                                  وندر آويخت برو ده بچگاــن را به شكم

                                  بچگان زاد مـــــــدور همه بي قد و قدم

                                  صد و سي بچه انــــدر زده دو دست بهم

دو سر اندر شكم هر يك نه بيش و نه كم                  نه دريشان ستخواني ، نه رگي نه عصبي

وبدينگونه طبيعت بي جان را از حيات انساني برخوردار مي كند. ولي در شعر او نوع اسنادمجازي كه در خطاب به طبيعت باشد ، آنگونه كه در شعر فرخي ديده ايم ، به آن وسعت و زيبايي ديده نمي شود ،  همچنانكه در غزل و تغزّل نيز شعر او ضعيف است و با فرخي قابل قياس نيست .از اين روي تصاوير غنایي نيز در شعر كم ديده مي شود و در تغزلها كمتر از طبيعت كمك مي گيرد، و هنگامي كه هيجاني عاطفي به او دست مي دهد ديگر از آوردن تصاوير بازمي ماند . چنانكه در قصيده :

    جهانا چه بد مهر و بدخو جهاني          چه آشفته بازار بازارگاني

ديده مي شود و يا در قصيده:

حاسدان بر من حسد كردند و من فردم چنين          دار مظلومان بده اي عزّ! اميرالمؤمنين

كه هيچگونه تصويري در آنها وجود ندارد .

نوعي از تصوير در ديوان منوچهری به طور مشخص ديده مي شود كه فقط در شاهنامه ، وگاه به طور اتفاقي در شعر گويندگان ديگرنیز ديده مي شود. و آن تصويري است كه بدون كمك گرفتن از خيال ، يعني استعاره و كنايه و تشبيه و صور مجاز ، به وجود مده آمده و در حقيقت با هنر خاصي از راه تركيب صفت ساخته شده، واودر بسياري از وصفهاي خود اينگونه تصويرها مي سازد ، از جمله در اين وصف است :

يوز جست و رنگ خيز و گرگ پوي و غُرم تك             ببرجه، آهــــو دو و روباه حيله،گوردَن

رام زين و خوش عنان و كَش خرام و تيزگام                شخ نورد و راهجوي و سيل برّ و كوهكن

كه گرچه نوعي ايجاد شباهت را در يك يك اجزاي تصاوير نمي توان منكر شد، اما قدرت اصلي تصوير به ويژه در بيت دوم به نوع آوردن صفت ها و تركيب كلام وابستگي دارد، نه به اصل تشبيه. و اين خصوصيتي است كه در شاهنامه به طور بارزي ديده مي شود و بسياري از تصاوير فردوسي از اين مقوله است .

همچنين منوچهري در يكي دو مورد نوعي تصرّف كه ميتواند گوشه اي از صور خيال در شمار آيد در تعبيرات خود آورده كه هر چند ترجمه از عربي مينمايد اما قابل توجه است . از قبيل :

  يكي شعر تو شاعرتر زحسان

كه اينگونه اسناد مجازي يادآور شعر « شاعر »در عربي است . و همچنين :

   يكي لفظ تو كامل تر  زكامل

بر روي هم منوچهری را بايد بهترين نماينده تصاوير طبيعت در شعر فارسي ، و بزرگترين شاعر طبيعت گراي زبان فارسي بشمار آورد،كه با همه اشعار كمي كه از او باقي است ديوانش دفتر طبيعت و ديوان گلها و پرندگان و جانوران و ميوه ها و آهنگها و نغمه هاست . واگردر مورد شاعران ديگر اين عصركوشش شود كه تصاوير برجسته و اصيل آنها استخراج شود ، در ديوان او تصاوير اصلي و ابتكاري چندان هست كه بايد تشبيهات غير اصلي و كليشه اي را كه بسيار كمتر است - استخراج كرد و بقيه تصاوير او را به طور كلي  ابداعي و ابتكاري دانست .

هر يك از عناصر طبيعت ، از قبيل گلها يا پرندگان و ستارگان و ماه  و خورشيد و هلال و ابر و باران و رعد و برق، يا لحظه هاي خاص از قبيل شب و بهار و پائيز، و يا طلوع و غروب در ديوان او چندان با تصاوير گوناگون نشان داده شده كه بايد براي هر كدام فهرستي جداگانه فراهم كرد. و تصاوير ديگر گويندگان اين عصر را در حاشيه آن قرار داد تا مكمل اين فهرست باشد .

                                                                    پایان

                                              بهمن 83         دکترعلیاکبرخانمحمدی   


مطالب مشابه :


سنگسار ثريا ؛ واقعيت يا تخيّل

تـكامل ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ takamoul - سنگسار ثريا ؛ واقعيت يا تخيّل - پاسخ به پرسش‌هاي اعتقادي و مشاوره




فعاليتهاي گروه مغان هنر درسال 92

غريب منوچهري /سرپرست ياشار منوچهري دوخت لباس: ثريا دهقان،عظيمه عليزاده، طراح بروشور و




منوچهري وتصويرسازي در شعر

دفتر دانایی - منوچهري وتصويرسازي در شعر - مقالات ، یادداشتها و کتابهای ادبی




ایفای نقش رامین راستاد در سریال تاریخ معاصر " معمای شاه "

كيا در نقش شاه ميان‌سال، اصغر معيني صالح در نقش دكتر مصدق، حميد منوچهري در ثريا را شامل




شماری ازدکترهای نائینی دررشته های متفاوت

دکتر ثريا نائینی « پزشکی»دكتر روزا مجد زاده نائيني« پزشکی» دكتر عبدالوهاب منوچهري




گفت‌وگو با ويدا شهشهاني، مجري و بازيگر راديو

از استادان بزرگي مانند ثريا قاسمي، صدرالدين شجره و حميد منوچهري آموختم كه براي ايفاي نقش




ارتشبد بهرام آریانا

حسين منوچهري 3/4/1348 مراسم ازدواج ارتشبد بازنشسته آريانا و دوشيزه ثريا عصار برگزار شد.




در سمينار حاكميت خدمات باليني اعلام شد: دستور العمل علمي براي ارزشيابي دروني بيمارستان ها طراحي مي ش

ثريا موقر سر پرستاربيمارستان ، دكتر مجتبي سالاري فر معاون آموزشيبيمارستان و دكتر ژيلا




یاداشتی بر رمان "جسد های شیشه ای"

ثريا در حال و ديگران درباره چمدان و از اين ها مهم تر ، آوردن طاهر به خيابان منوچهري




برچسب :