این روزها

تمام شد.منظورم ترجمه مجموعه داستانی بود از نویسندگان مطرح چند سال اخیر.این مجموعه را طی یک سال و اندی ترجمه کردم(خنده دار است نه؟این روزها گاه می­شنوم عده­ای از دوستان می­گویند دیشب رمانی را دست گرفتم و امروز تحویل دادم!) و همین مدت هم طول کشید تا داستان­ها را برگزیدم.قرار است ناشر معتبری که این روزها کتاب­های پرفروشی را روانه بازار می­کند زحمت چاپش را قبول کند.

اما منظورم از نوشتن این چند خط،یک پیش خبر نبود که می­خواستم درباره این مدت،زمان ترجمه،به چند نکته اشاره کنم.مولانا داستانی دارد که همه ما کمابیش آن را شنیده­ایم یا خوانده­ایم.فحوای کلام داستان مولانا در همان مصرع معروف است که می­فرماید،هر کسی از ظن خود شد یار من.داستان­ها را برای گزینش به چند مترجم سرشناس نشان دادم.جالب آنکه هر کدام حرفی زدند و امروز برایم مسجل شده مصرع شعر مولانا.

یکی از مترجمان،همان روز نخست که داستان­ها را دید گفت،بگذر.برو دنبال رمان.این داستان ها خوب است اما کسی نویسندگان آنها را نمی­شناسد.مترجم دیگر گفت:«بیخود وقتت را برای این داستان­ها تلف نکن.داستان­های خوبی داری اما یک ماه برای ترجمه آنها کافی است.»دیگری گفت:«ناشری برای این داستان­ها سراغ دارم اما به شرطی که خیلی زود تحویل دهی.مثلا بیست روز.» و آن یکی گفت:«داستان ها را خواندم.مجبوری  داستان سخت انتخاب کنی؟بیا من چند تا داستان به تو بدهم که راحت است.»با خودم گفتم اگر پیش چند نفر دیگر بروم احتمالا پایین جدول،به مترجمی می­رسم که می­گوید :«اگر در یک هفته این داستان­ها را ترجمه کنی،خیلی خوب است.»

حقیقتا چنین مولفه­هایی است که سبب می­شود یک مترجم در سال یک یا دوکتاب داشته باشد(صرف نظر از مسایل ارشاد و مجوز) و دیگری، هر دو ماه یکبار. بعد مترجمان ما به دو گروه تقسیم می شوند.نخست آنها که در گروه بزرگانی مانند ابوالحسن نجفی،سید حسینی،دریابندری،کریم امامی و قاضی، قرار می­گیرند که می­توان در آن گروه به نام­هایی چون کوثری،پوری،سحابی،سروش حبیبی،مژده دقیقی،عباس پژمان،امرایی،غبرایی،کاشیگر و دیگران اشاره کرد و گروه دوم شامل مترجمانی می­شود که ...

عبدالله کوثری می­گفت:«وقتی ترجمه می­کنم،یکبار بیشتر نمی­نویسم چون همان یکبار کارم را درست انجام می­دهم.برای هر کلمه،چند واژه دارم تا دستم خالی نشود.»

حالا از مترجمان پا به سن گذاشته مدام نگوییم که حق جوان­تر ها ادا نشود.مثلا امیر مهدی حقیقت که خوب ترجمه می­کند و با دقت است(مرا هم نمی­شناسد که بعدا بگویند به سبب آشنایی،نان به هم قرض داده­اند) یا دیگرانی که حالا به ذهنم نمی­رسند اما افرادی مستعد هستند برای رسیدن به جایگاهی درخشان در ترجمه.

وقتی داستان­ها را برای ارزیابی در اختیار چند نفر از همان سرشناسان قرار دادم،توصیه­های جالبی شنیدم.مثلا آقای پوری یکبار گفت:«طوری ترجمه کن که بتوانی پای ترجمه­ات بایستی.»خب ،کسی مثل پوری که در ترجمه شعر برای خودش کیا بیایی دارد قطعا حرفی خام نمی­زند.(راستی.رمان پوری را از دست ندهید؛دو قدم این ور خط.این رمان کمتر از یکماه به چاپ دوم رسید که موفقیتی چشمگیر برای نویسنده خوب و شریف آن است.کتاب را نشر چشمه روانه بازار کرده است.لذت بخش است و به دور از ادا بازی هایی که تو گویی می­خواهد به مخاطب بگوید فلان تکنیک را هم بلدم اما به خودت که می­آیی می­بینی نویسنده روایت را از یاد برده و تو هم لذتی نبردی.)

فتح­الله بی­نیاز،داستان­نویس و متقد ادبی هم بعد از این که داستان­ها را خواند گفت:«اینقدر ترجمه کن تا مو لای درز ترجمه­ات نرود.»نمی­دانم توانسته­ام این کار را انجام دهم یا نه.تنها راهش این است که منتظر قضاوت مخاطب جدی ادبیات باشم که از هر منتقدی بهتر می­فهمد.امیدوارم یک سال وقتی را که صرف ترجمه یک کتاب 150 صفحه ای کرده­ام،حداقل از نظر صداقت در ترجمه،تلف نکرده باشم.

2_این روزها سرم شلوغ است.اگر «رتوش» یک فیلم­نامه بگذارد،می­خواهم مجموعه دوم را شروع کنم هر چند که حالا به اعتبار همان کتاب چاپ نشده ناشر، ترجمه رمانی را پیشنهاد کرده که فعلا نمی دانم می­خواهم انجامش دهم یا نه.اما در این روزهای پر مشغله که تنها خوبی­اش ماندن در خانه و لذت بردن از باران گاه و بی­گاه پاییزی بود،خواندن مجموعه داستان نقشه­هایت را بسوزان با ترجمه مژده دقیقی مغتنم بود و البته رمان آقای پوری که دیشب تمامش کردم.

3_از چند هفته دیگر روزنامه­ای منتشر می­شود که کلا 8 صفحه است و هفت صفحه آن در عین ناباوری به ادب و هنر اختصاص دارد(تک صفحه باقی مانده،اجتماعی است).

4_اسد امرایی هم ترجمه مجموعه داستان­های همینگوی را تمام کرد.چندی دیگر این کتاب هم به بازار می آید.

5_ غبرایی هم کتاب جدید خود را تمام کرده.البته از این کتاب یک ترجمه در بازار وجود دارد که به موقعش درباره آن می نویسم.


مطالب مشابه :


این روزها...

کلوپ عشق - این روزها - متن و جملات عاشقانه. دانلود رمان عاشقانه.فال و طالع بینی.روانشناسی




رمان های خوشگل موشگل(راهنما)

رمان این روزها. داستان مربوط میشه به یه دختر به اسم الهه که تو یه خانواده متوسط تو تهران به




قسمت 1 رمان ماه من

مقدمه این روزها مهتایی نیستم که باید باشم از صداها گریزون، در پیِ خلوتی از کنجِ اتاق




این روزها

کِلکِ شبانه - این روزها - امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم




دانلود رمان آبرویم را پس بده

سخن نویسنده رمان این روزها همه چی عوض شده یادمه زمون ما حتی دوست پسر دوست دختر بودن هم ننگ




رمان آراس ( قسمت 18 )

روزها گذشت مهناز خیلی بیشتر از قبل بهم محبت می کرد و کم کم دل منو با سایر قسمت های این رمان




رمان نذار دنیارو دیوونه کنم 6

رمــــان ♥ این روزها کمی مهربانتر شده بود بی علت، بی دلیلی روشن در گنجایش ذهنش!




برچسب :