متن ادبی ، شعر و دلنوشته های :روز عرفه و نیایش (2)

متن ادبی ، شعر و دلنوشته های :

روز عرفه و نیایش

... باز هم عرفه

روح الله حبیبیان

باز هم عرفه، با همه راز و رمزهایش از راه رسید؛ روزی پر از شور و شیدایی و شناخت؛ روز خوشه چینی بندگان از پهن دشت معرفت الهی؛ روزی که نگاه قلب ها، بیش از همیشه به آسمان است؛ روز چشم های بارانی و نیازهای آسمانی.

آری، عرفه، روز بازگشت عارفانه است از کج راهه گمراهی و تاریکی، به شاه راه هدایت و نور...

همراه با حسین علیه السلام

باورت نمی شود که اینجا، میان این جمعیت نشسته ای. ناخواسته به اینجا کشانده شده ای. می خواهی برخیزی و بروی؛ اما فضای محفل اجازه نمی دهد. نگاهی به اطراف می اندازی؛ همانند خود بسیار می بینی، قوّت قلبی برای ماندنت می شود. پیرمردی روحانی قاری دعاست؛ صدای گرمی دارد و با هر کلامش، اشک از دیده ها جاری می شود. انگار هنوز نمی دانی که چرا باید اشک ریخت.

قاری می خواند:

در همین روزها،امام حسین علیه السلام ، در مکه از خیمه بیرون رفت؛ در حالی که خاندان و فرزندانش در پی ایشان بودند و در کنار کوه. با چشمان اشکبار و دست های رو به آسمان، همین دعای عرفه را زمزمه کردند؛ شما هم خود را همراه فرزندان امام حسین علیه السلام بدانید که از خانه بیرون آمده اید و پشت سر آن حضرت، بر دعای امام آمین می گویید.

ناگهان، قلبت متلاطم می شود. احساس همراهی با فرزندان امام حسین علیه السلام دلت را تکان می دهد؛ گویی گرمای وجودشان را احساس می کنی! اشک هایت چون سیل جاری می شود؛ احساس می کنی گمشده ات را یافته ای. هم نوای جمعیت می شوی: «الهی العفو»

اگرچه دیر...؛ ولی آمدیم

چه قدر شیرین است ساعت ها در بر دوست نشستن و زمزمه «الهی الهی» بر لب داشتن؛ ساعت ها بر کرانه اقیانوس معرفت دعای عرفه نشستن و پای در خنکای آب زلالش شستن!

چه قدر زیباست بازگشت همگانی بندگان فراری به آغوش مهربان خدایی که همه را خواهد پذیرفت؛ مگر نه آنکه خود فرموده: «اگر روی گردانان از من شدت شوق مرا به بازگشت شان می دانستند، از نهایت شعف جان می دادند»؟!

الهی! این کهکشان بی نهایت رحمت تو و این بندگان کوچک شرمسار؛ شاید دیر آمده ایم، ولی آمده ایم. به زلال اشک های جاری بندگان صالحت در صحرای عرفات قسم، ما دور افتادگان از حریم عشق و عرفان را بپذیر!

---------------------------------------

پیام کوتاه

روز عرفه، روز تجلی بی نهایت رحمت و مهربانی حضرت حق بر همه مشتاقان آستان بلند قرب الهی، مبارک باد!

-------------------------------------------

نیایش چند صفحه ای عشق

محمدکاظم بدرالدین

عرفه، دلکده ای است وسیع که روشنی اش را هزاران قلم هم نمی توانند بنگارند. هر کسی در این روز می آید و کلمات پر از اشک خود را از لابه لای نیایش چند صفحه ای عشق بیرون می کشد.

زیباترین جشن رهایی زیر این چرخ کبود، ساعات خوش اشک ریزی است. شاید بتوان گفت لحظه تولد فلسفه اشک، عصر عرفه است.

نام بهاری عرفه نسیمی است که غبار رنج ها را از دل می زداید.

رو به روی دریا دلی حسین علیه السلام

روز عرفه، تفسیر آشکاری را رو به دل ها می گشاید و می گوید که حسین علیه السلام از کدام سرچشمه عرفان می نوشید، که آنچنان با لب تشنه در کربلای پر بلا شهید می شود. آب های همه دریاها، اشک های همه چشم ها، چه قدر پر حسرت اند در برابر دریا دلی حسین علیه السلام !

عرفه، ما را به یاد رأفت حسین و رحمت خدا می اندازد. هر کس با کوله ای از دغدغه های نگفته و زمزمه های پنهانی، رو به سمت ساعت های بخشودگی می آید.

امروز، روز اقتدا به واژه های پر سوز حسین علیه السلام است و دل، اشتغال دیگری جز تطهیر نخواهد داشت.

نقش عرفه در تکامل انسان

عرفه، اکسیر شفابخش بر پوست تاول زده شب انسان است.

با هر کدام از هق هق های عبارات مفاتیح، دست های استغاثه اشک بالا می رود و روح را می برد تا آن سوی نقش های جذاب بندگی و رهایی.

در حقیقت، هر دلی که از عرفه بویی برده باشد، صدای چینش خشت های تکامل را در روح خویش می شنود.

گزافه نیست، اگر بگوییم هر دل به امروز که نقطه شروع سازندگی است، هزاران تحسین بدهکار است. از هر مصراع عاشقی اش، کتاب ها می توان نوشت و انسان هایی را از نو می توان ساخت.

عرفه و داغ انتظار

عرفه، یادواره ای از اشک های چشم به راهی نیز هست. صفحات پر تأمل امروز، دل ها را به تمنای وصال آن یگانه می کشاند.

امروز در عرفات، حضور موعود(عج) رونق صفا است. و ما این سو با اشتیاقی پر رنگ، آرزوی آن یار و دیار را داریم. این سو به شیوه محفل جمعه های پر ندبه نشسته ایم و با کلمات ذی الحجه در خیمه های تنهایی خویش، بهار بهار از فراق آخرین ذخیره خدا می گرییم.

-------------------------------------------------------

شهادت حضرت مسلم بن عقیل

دروغ های خیس کوفه را باور نکن!

محمد علی کعبی

«حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به آنان گفتم:

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید، به رفتار شما می تابد...

و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم».

دروغ های خیس:

پیک، با باری از لبیک، به سوی هجده هزار بیعت ترک خورده می تازد.

سفیر! آرام تر برو؛ در آن شهر هزار چهره، اجابت دلیری برای دعوت تو نیست. خدا می داند اگر دیو نعره برآرد، پیکر تُردت چگونه می خواهد زیر آوار هجده هزار بیعت شکسته شده خرد نشود!

شهادت از روی بلندای تمام خانه ها و دارالاماره کوفه، برای در آغوش کشیدنت پر می زند. در آن کوچه های تنگ و باریک، غیرت، تنها در هیئت پیرزنی که پناه تنهایی ات خواهد بود، خرامیده است.

پس اشک ها را باور نکن! این دروغ های خیس را آن گاه که نامه مهربانی حسین علیه السلام را می خوانی

ـ «بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی الملأ من المؤمنین و المسلمین:... وانی اقدم الیکم وشیکا اِن شاءَالله».

ـ اگرچه حرف هایش مثل یک تکه چمن روشن باشد.

«واژه ای در قفس است»

نه؛ محمد ابن اشعث به پیمان خود با تو وفا نمی کند و برای مسافری که در راه است، نامه ای نخواهد فرستاد که نیاید؛ پس کربلا اتفاق خواهد افتاد.

مسلم! این دعوت تو نیست که او را به کربلا می کشاند؛ این جنایت پیمان های شکسته است؛ این فاجعه سکوت است.

و حالا کیست که پیغام تو را به حسین علیه السلام برساند؟

به کوفه نیا ای مهربان؛ در این خانه تاریک، چراغی نیست. این برق شمشیرهای پنهان است که تو را می خواند.

«به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه ای در قفس است».

تنهایی ات را با ما قسمت کن

از کویر لب های زخمی اش، شرمی به رنگ سرخ می جوشد و در کاسه آب می ریزد.

مسلم بن عقیل علیه السلام ، هر بار که کاسه آب را به دهان نزدیک می کند تا بنوشد، آب، رنگ خون می گیرد. اسبی تیر خورده از عمق کاسه خونین می آید؛ اسبی بی سوار؛ اسبی که زینش بر بالین سفید خالی اش یله شده است؛ اسبی که زخم هایش هر بار که مسلم می خواهد آب بنوشد، کاسه را از خون سیراب می کنند. تشنگی مقدس، از زخم لب های او متولد می شود و در ادامه جوانه خواهد زد.

تنهایی ات را با ما قسمت کن؛ آن قدر که چیزی از آن باقی نماند؛ آن گونه که در امتداد زمان، سفیران هدایت در اقصی نقاط جهان، آفتاب را بر رفتار انسان بتابانند.

تو الگوی جان فشانی در راه تبلیغ باش و ما، مشق های همانند، آن گونه که مناره ها، انفجار دمادم خود را و اشهدهای بی ریا را بر سردارالاِماره بریزند.

----------------------------------------------------------------

دعوت نامه

محبوبه زارع

امام نامه را گشوده است. مسلم...هانی... عبدالله بن یقطین...، بغض بر حنجره اهل حرم چنگ می اندازد. خبر تلخی است. این کاروان خسته، سهمش از این همه آزادی جویی و آزادگی خواهی این نیست که دریابد، اهل کوفه دعوت نامه های خود را از یاد برده اند و دیگر پسر فاطمه علیهاالسلام را نمی خواهند. حقشان نیست که بشنوند، قاصد امام علیه السلام را بی وفایی این شهر، به شهادت رساند.

سفیر

همین چند وقت پیش بود که دوازده هزارنامه مقابل امام علیه السلام ، دعوت عطش ناک اهل کوفه را مویه می کرد. امام علیه السلام را بر آن داشت که قلم بردارد و پاسخ بنویسد: «... از سوی حسین بن علی علیه السلام ؛ به بزرگان کوفه! اما بعد، آخرین نامه شما به وسیله هانی و سعید به دستم رسید. درخواست شما در این نامه ها، امام و پیشوا بود. اینک من مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم. اگر خواسته اکثریت شما همان چیزی بود که در نامه ها نوشتید، من نیز سریعا خود را به شما می رسانم.» آن گاه رو به مسلم می فرماید: «حرکت کن! خدا پشت و پناهت! امیدوارم به مقام شهدا نائل گردیم!»

همین جمله کافی بود تا مسلم، رها از همه تعلقات عالم و جدا از همه دل بستگی های خاک، دهانه اسب را به سمت شهر کالِ کوفه بکشد؛ در حالی که شیهه اسب، کوفیان را پیشاپیش نفرین می کرد؛ در حالی که جرعه هایی از جنس آتش گلوی ولایت را به سوزشی عمیق فرا می خواند؛ در حالی که روزگار، نگران تر از همیشه بود.

قاصد شهید

اینک امام، دست های مهربانش را بر سر یتیمان مسلم می کشد و در حالی که می کوشد اشک خویش را پنهان بدارد، بر مسلم و تمام قاصدان خود در طول زمان ها و مکان ها درود می فرستد.

مسلم بن عقیل، قاصد شهید امام در راه وفاداری و ابلاغ بود. باشد که همه ما «مسلم»های حسین علیه السلام در عصر خویش باشیم.

-------------------------------------------------------------

اینجا کوفه است

فاطمه سادات احمدی میانکوهی

ذکر خدا بر لبان تشنه اش جاری بود؛ خون نیز از زخم های تنش.

بزرگ ترین جرمش این بود که مسلم بود؛ صحابی و پسر عمّ رسول اعظم صلی الله علیه و آله ؛ شیعه و پسر عمّ و داماد علی مرتضی علیه السلام ؛ پسر عم؛ شیعه، یار و یاور و فرستاده حسین بن علی علیه السلام سرور جوانان اهل بهشت!

سفیر عشق بود و پیام عزت و آزادگی با خود داشت. دعوت به آخرت و حیات جاوید، نزد مردمی که زندگی زودگذر دنیا را برگزیده اند، جرم است! ولی افسوس صحبت از عزت و سربلندی برای قومی که ذلت و بدبختی را انتخاب کرده اند گناه است.

فریاد زدن بر «شنوندگان کر» و انتظار فریاد از «سخن گویان لال» بی معناست!

امر به فرمان خدا برای مردمی که از فرمان خدا می گریزند کیفر دارد! جایی که باطل، امیرالامراست، پیروی از حق جسارتی است بزرگ!

اینجا کوفه است؛ بر میهمان خوانده شده، شوکران بی وفایی می نوشانند و از ناخوانده، یوغ بندگی پیش کش می گیرند.

مسلم؛ سند مظلومیت

سر مسلم را از تن جدا کردند؛ آن هم پیش چشم انبوه مسلمانان! اسلامشان را چه سود؟! بردگان در شکل مالک، نه رنج بردگی می فهمند و نه شیرینی مالکیت. نه از این گریزانند و نه به آن راغب. از دست پیکرهای بی روح و ارواح بی پیکر چه کاری ساخته بود؟! برای بیداران خفته و حاضران غایب از صحنه، چه عذرها که متصور نیست؟! پیکر پاک مسلم را از بالای قصر ستم، به زیر انداختند؛ اما قرن هاست که چون پرچمی سرخ، بر بام آزادگی در اهتزاز است. مسلم سند مظلومیتی است که همیشه معتبر است.

----------------------------------------------------------

غربت سفیر

فاطره ذبیح زاده

هنوز تنم از بوی سیب سرشار است. هنوز زمزمه روشن تو در جانم طنین دارد.

لحظه وداع، چنان اشک بر افق دیدگانم شتافت که سیمای مهربانت، در پرده خیس چشمانم شناور ماند. وعده دادی که سرانجام کارم، رستگاری همراه با شهادت است و آرزو کردی که من و تو به درجه شهیدان نائل شویم. آن لحظه دانستم که دیگر روی گشاده و صورت دوست داشتنی تو را نخواهم دید و وعده دیدارمان به بهشت خدا موکول شده است. اما مولای من!

اکنون بر بالای دارالاماره کوفه، تمام دل نگرانی مسلم، برای توست؛ برای تو که نکند همراه خانواده و اهلت، به دعوت این نامردمان، به سمت بی وفایی کوفه حرکت کرده باشی!

منبع: اشارات شماره ۱۰۳


مطالب مشابه :


دعوت نامه همایش بزرگداشت برگزیدگان المپیاد ادبی

دعوت نامه همایش بزرگداشت برگزیدگان المپیاد ادبی فهرست لوح­های فشرده دعوت نامه




متن ادبی مخصوص روز بازگشایی مدارس+متن دعوت نامه از مسئولین برای اول مهرماه

می رسد وصحیفه نورانی معرفت با سرانگشت تکاپو ورق می خورد ودروازه های ادبی دعوت نامه




فرم دعوت نامه اولیا دانش آموزان /دعوت نامه از والدین جهت دعوت نامه ادبیانتخابات د عوتنامه برای دعوت

دعوت نامه های ادبی و سوگند نامه های فریبا دعوت نامه ادبی برای گردهمایی روز زن و روز




دعوت نامه

دعوت نامه این «وب نوشت گروهی » ودرج مطالب ادبی ، آموزشی، دل آفرینش های ادبی;




دعوت نامه

دعوت نامه. با سلام انجمن ادبی ققنوس حکم آباد با همکاری کتابخانه ی شادروان امیر مسروری حکم




متن ادبی ، شعر و دلنوشته های :روز عرفه و نیایش (2)

متن ادبی ، شعر و دلنوشته های : نیست که دریابد، اهل کوفه دعوت نامه های خود را از یاد برده




دعوت نامه

دعوت نامه. سلام به ادبی. مذهبی لینک های




برچسب :