از دفتر خواب ها

 

من از خوابيدن مي‌ترسم. خواب‌هاي شبانه من روز بعد اتفاق مي‌افتند. ماه پيش خواب ديدم پدرم مرده است و من دارم در گور او خاك مي‌ريزم. همان شب با صداي تلفن از خواب بيدار شدم. از كابوسي كه ديده بودم هنوز مي‌لرزيدم. زنگ تلفن مرا نيمه عريان از رختخواب بيرون كشيد. گوشي را برداشتم. مادرم با ضجه گفت كه پدرم مرده است و من فردا صبح همان خاكي را در گور پدرم مي‌ريختم كه در خواب شب قبل ريخته بودم...
سه هفته پيش، درست يك هفته پس از مرگ پدرم، خواب مرگ نزديك‌ترين دوستم را ديدم. در همان خواب فهميدم كه دارم خواب مي‌بينم. اگر پيش از اين بود از خواب بر مي‌خاستم و دست و صورتم را مي‌شستم تا ببينم كه خواب ديده‌ام. اما اين بار فرق مي‌كرد. يقين داشتم كه اگر از جا برخيزم دوستم را از دست خواهم داد. صداي تلفن را نشنيده گرفتم. زنگ خانه را كه به شدت درآن صبح زود به صدا در مي‌آمد با پناه بردن به زير لحاف نديده گرفتم. اما سرانجام برادرم كه كليد خانه مرا داشت وارد شد، لحاف را از روي من كنار زد و تكانم داد تا چشم باز كنم و صاف توي چشم‌هاي پف كرده من نگاه كرد و گفت: پاشو رفيقت را كشتند.
تمام روز بعد را در كنار بچه‌هاي رفيقم گريه مي‌كردم و خاك گور او را بر سر مي‌كردم. مثل خوابي كه شب قبل ديده بودم. هيچكس جرات نمي‌كرد از قاتل حرفي بزند اما همه درباره شوم بودن خواب‌هاي من حرف مي‌زدند. حرف اين و آن در مقابل رفيق از دست داده‌ام هيچ بود، اما وقتي مراسم تمام شد، از خواب‌هايي كه ديده بودم دچار عذاب وجدان شدم. آيا روياهاي صادقي كه ديده بودم، جرم نبود؟ قاتل كه تنها من او را مي‌شناختم ،همه گناه را به شومي خواب‌هاي من نسبت داد و خود را خلا‌ص كرد و گريخت. آن قدر بد خواب‌هاي مرا گفت كه من ديگر مي‌ترسيدم بخوابم. ‌
پنج‌شب قبل دوباره از خستگي خوابم برد و خواب مرگ برادرم را ديدم. وحشتزده از خواب برخاستم. براي آنكه از ترس بيرون بيايم، به خانه او زنگ زدم. زنش گوشي را برداشت. به او گفتم: خواب بدي ديده‌ام.آيا حال برادرم خوب است؟زنش گفت:حالش خيلي خوب است. ديشب هم كلي خنديد و حالا‌ هم آرام خوابيده است. از او خواستم به خاطر اطمينان دل من لا‌اقل صداي نفس‌اش را بشنود تا من بدانم كه او زنده است. حتي او را تكان تكان بدهد و بيدار كند تا من با خيال راحت بخوابم و زن برادرم رفت تا از او براي من خبر بياورد اما به دقيقه نكشيد كه صداي جيغ او خواب مرا تعبير كرد. برادرم مرده بود و من همان‌طور كه در خواب ديده بودم روز بعد شاهد شست‌وشوي او در غسالخانه بودم. ‌
از پنج شب پيش نخوابيده‌ام. هر كس ديگري هم بود نمي‌خوابيد. هرگاه خوابم برده است، پيش از آنكه خوابي ببينم وحشتزده از جا جسته‌ام. صورتم را شسته‌ام. قهوه نوشيده‌ام تا خوابم نبرد. ديگر من از خواب‌هايم مي‌ترسم. حتي يك لحظه در خواب و بيداري ديدم كه گربه همسايه مرد، روز بعد آن قدر برف آمد و هوا سرد شد كه گربه همسايه كه پشت در مانده بود شبانه يخ زد. اگر خوابم ببرد و در خواب ببينم كه مادرم مرد، چه؟اگر در خواب ببينم كه دخترم كه پيش خاله‌اش زندگي مي‌كند، يك باره ور پريده است، چه ؟ نه ديگر نمي‌خوابم. خواب‌هاي من واقعياتي است كه يك شب زودتر اتفاق مي‌افتند. ‌
2
پنج سال است كه نخوابيده‌ام. خيلي‌ها حرف مرا باور نمي‌كنند. پشت سرم مي‌گويند كه او در خانه‌اي تنها زندگي مي‌كند تا كسي خوابيدن او را نبيند. حتي چند بار فاميل و دوستان و آشنايان به سراغم آمده‌اند و بهانه كرده‌اند كه ديگر دير شده و اين وقت شب ماشين گيرشان نمي‌آيد تا به خانه خود بروند و پيش من مانده‌اند. بعد تا نيمه شب بر و بر مرا نگاه كرده‌اند و با وقاحت تمام توي صورت من دهان دره كرده‌اند تا مرا خواب كنند. دست آخر همه خوابشان برده و صبح روز بعد خودم بيدارشان كرده‌ام ،اما آنها با پر رويي تمام گفته‌اند:
- صبح‌ها چه زود از خواب بيدار مي‌شوي؟
من براي آنها نيست كه نمي‌خوابم. براي خاطر خودم است كه نمي‌خوابم. اگر اين پنج سال را خوابيده بودم، تا حالا‌ بي كس و كار شده بودم. اگر خوابيده بودم نصف آنها مرده بودند. اگر خوابيده بودم، حالا‌ ديگر مادر نداشتم. خاله و عمه و دايي و عمو نداشتم. به‌خصوص مادر بزرگم 7 كفن پوسانده بود. مادربزرگم زني نود و پنج ساله است. با اين كه هيچ جايش سالم نمانده اما نمي‌ميرد، چون كه من خواب مرگ او را نديده‌ام. مادربزرگم آسم دارد. وقتي نفس مي‌كشد، همه از صداي نفس او به نفس تنگي مي‌افتند. زانوهايش چنان درد مي‌كند كه سه سال است روي پايش نايستاده. زير بغلش را مي‌گيرند و او را به توالت مي‌برند. فشار خونش بالا‌ست. سرش گيج مي‌رود. تيزاب معده‌اش را سوراخ مي‌كند، از درد خوابش نمي‌برد اما نمي‌ميرد. چند بار دستم را گرفته و التماس كرده است كه بگذارم ديگر بميرد اما من جرات خوابيدن نكرده‌ام. چه كسي باور مي‌كند كه خوابيدن هم جرات مي‌خواهد. هزار بار به خودم تلقين كرده‌ام كه جرات خوابيدن داشته باش. ببين همه مردم چه خوب و بي‌خيال به خواب مي‌روند و آب از آب هم تكان نمي‌خورد. مادرم مي‌گويد به فكر خودت نيستي، به فكر من باش. به فكر من نيستي، به فكر دختر بيچاره‌ات باش. اگر از بي‌خوابي سكته كني و بميري چه كسي غم دخترت را مي‌خورد؟! مادربزرگ مي‌گويد: لا‌اقل بخواب و خواب مرگ مرا ببين. ديگر از زندگي سير شده‌ام. بعد از مرگ پسرم كه در ميدان شهر او را به دار آويختند از اين زندگي سير شده‌ام. مادر بزرگ نمي‌داند كه پسرش خودكشي كرده است. به او گفته‌اند كه پسرش را دار زده‌اند. اگر بگويند پسرش خودش را كشته است و اين را هم من 6 سال پيش در خواب ديده بودم، تتمه ايمانش را هم به نوه و نبيره و فك و فاميل از دست مي‌دهد.فقط به او ياد داده‌اند كه از من يكي بخواهد بخوابم. مي‌گويد: عزيز دلم همه خوابيدند، خب تو هم بخواب. مگه وكيل وصي مردمي كه هميشه بيدار مي‌شيني؟! مي‌دانم كه مادر بزرگ نياز دارد بميرد. مي‌بينم كه زندگي‌اش از هزار جور مرگ بدتر است. اما مي‌ترسم كه بخوابم.از كجا كه به جاي مرگ او مرگ مادرم را در خواب نبينم. از كجا كه مرگ دخترم را كه حالا‌ به دبيرستان مي‌رود در خواب نبينم. خوابيدن دست من است. اما خواب نديدن ديگر دست من نيست. همين كه پلك‌هايم را بر هم بگذارم هر خوابي ممكن است مرا ببيند. كافي است چشم بر هم بگذارم و لحظه‌اي با خوابيدن نجنگم و خواب مرگ يكي را ببينم و اوبميرد. مثل برادرم كه خواب مرگش را ديدم... آه اي برادر مرا ببخش. من خوابيدم كه تو مردي. اي پدر مرا ببخش. اگر نخوابيده بودم...ووي...ووي...گريه مي‌كنم بي‌اشك. چشمي كه خواب ندارد اشك از كجا بياورد.
هر چند كه از بي‌خوابي اعصابم به هم ريخته است. هرچند كه توانايي هر كاري را جز نخوابيدن از دست داده‌ام، اما نخوابيدن تنها مسووليت من است. چه كنم؟ اولويت زندگي من همين است.همان مدتي را هم كه خوابيده بودم بر خودم نمي‌بخشم. من خوابيدم كه پسر مادربزرگ خودش را كشت. من خواب بودم كه رفيق‌هاي نازنينم را يكي‌يكي در گور كردند. حالا‌ كم‌كم دارد يادم مي‌آيد كه چه دوستان نازنيني را با خواب خود در گور كرده‌ام.اي لعنت بر شب‌هايي كه در خواب بودم...اي لعنت...اي
3
ديشب همه جمع شدند خانه من. مادرم را هم آورده بودند. يكي يكي مرا قسم دادند كه بخوابم. لا‌اقل يك شب را به خاطر آنها بخوابم.حتي اگر براي خودم هم نمي‌خوابم به خاطر مادر بزرگم بخوابم. بيچاره له له مرگ را مي‌زد. مرا به ارواح پدرم قسم داد كه بخوابم و او را راحت كنم. آن قدر گفتند كه خوابم برد. خواب ديدم مادرم مرده است و مادر بزرگم ضجه مي‌زند. جيغ كشيدم و از خواب پريدم. مادرم مرده بود و همه گريه مي‌كردند و مادربزرگم ضجه مي‌زد.
گفتم: اي بي‌انصاف‌ها! پنج سال بي‌خوابي مرا خراب كرديد كه مادرم را بكشيد. خدا شاهد است مي‌خوابم و خواب مرگ تك‌تك‌تان را مي‌بينم. وقتي همه براي خاك كردن مادرم به گورستان رفتند، من بهانه كردم و نرفتم. هرچه كردند گفتم:ديگر مي‌خواهم تا ابد بخوابم. واقعا هم خوابم مي‌آمد. پنج سال بود نخوابيده بودم. انگار هزار سال است نخوابيده‌ام. حالا‌ خوابيده‌ام و مي‌فهمم كه خوابيده‌ام. خواب مي‌بينم كه همه مرده‌اند. دخترم مرده است. زنم مرده است. مادربزرگم مرده است. همسايه‌ها مرده‌اند. دوستانم مرده‌اند. گربه‌ها در جوي‌ها يخ زده‌اند. در مي‌آيم توي كوچه، هيچ كسي نيست. سر مي‌كشم به خيابان، هيچ كسي نيست. سراغ آجان سر چهارراه را مي‌گيرم كه به جاي چراغ قرمز سوت مي‌كشيد، كسي نيست جواب مرا بدهد. همه شهر مرده‌اند. به سر چهارراه مي‌رسم. آجان هم مرده است. همين‌طور صاف‌صاف زير چراغ خطر چهارراه وايساده وايساده مرده است.
تمام پياده‌روها پر از مرده است. همه آن قدر مرده‌اند كه كسي نيست جمع‌شان كند. يك تنه شده‌ام مرده شور و گور كن. آن‌قدر مرده خاك مي‌كنم كه از خستگي مي‌ميرم اما مرده‌ها تمام نمي‌شوند. خيلي خسته مي‌شوم. آرزو مي‌كنم در خواب خوابم ببرد و خواب ببينم كه مرده‌ام تا ديگر اين همه را در گور نكنم...


مطالب مشابه :


5 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س

مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه. صبح در حالی که درگیر تعبیر این خواب در ذهنم بودم به بهشت




مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه

صبح در حالی که درگیر تعبیر این خواب در ذهنم آهسته آهسته با ترس عجیب رفتم داخل غسالخانه!




غسالخانه بسته ....فعلا متضررعامه مردم روستا

شبکه ویدئویی سراب - غسالخانه بسته .فعلا متضررعامه مردم روستا - - شبکه تعبیر خواب




عکسهایی از غسالخانه تا قبرستان !!!

كلوپ ياس 65241703-021 - عکسهایی از غسالخانه تا قبرستان !!! - Yascloob.ir - كلوپ ياس تعبیر خواب.




از دفتر خواب ها

کویر - از دفتر خواب ها - من از خوابيدن مي‌ترسم. خواب‌هاي شبانه من روز بعد اتفاق مي‌افتند.




4 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س)

ایستگاه جوونی - 4 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س) - "این وبلاگ مخصوص همه جوانان




برچسب :