سرزمينم، سرزمين نازنينم

گفت‌و‌گو با دكتر علي غضنفري شاعر سمفوني خليج‌فارس
سرزمينم، سرزمين نازنينم
1388\05\31 - ضميمه اطلاعات صفحه 1
 
 
 

هرچند دكتر علي غضنفري در مجموعه اشعارش ـ «كاروان عشق» ـ در هزارتوي اشعارش آورده است؛ «ننگين شد از ستم، دل تاريخ واي دريغ / ما پرسه بهر زندگي و نام مي‌زنيم»، اما سرايش شعر ماندگاري از او كه قامت آهنگين سرود خليج‌فارس را به تن كرده است، نام او را در گوشه‌اي از پيشاني سترگ هنر اين مرز و بوم، حك كرده است.

سمفوني خليج‌فارس با آهنگسازي و رهبري اركستر ملي، هنرمند گرانقدر و ستاره درخشان هنر موسيقي، استاد فرهاد فخرالديني، مترنم شده است و سهم علي غضنفري در اين ميان، اسكلت بندي اثر، يعني شعر آميخته با شعور و شور ايراني است.

سيد كاظم موسوي بجنوردي، رئيس مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي، در اين باره گفته است: «جزاير درياي پارس و خاصه، سرزمين‌هاي شمالي آن، نه تنها از مهمترين خاستگاههاي فرهنگ و تمدن ايراني به شمار مي‌رود، بلكه كشف اسناد و شواهد متقن باستان شناختي در جنوب اين درياي بزرگ، عمق نفوذ سياسي و فرهنگي ايران را بر سراسر اين دريا نشان مي‌دهد.

«سرزمينم، سرزمينم، سرزمين نازنينم، سبزي و شادابي‌ات را دوست دارم، روزهاي آبي‌ات، ابرهايت را، شب مهتابي‌ات را دوست دارم»

علي غضنفري، شاعر، نويسنده و مترجم، وظيفه سرودن اين اثر ملي را برعهده داشته است و با او به گستاخي و صراحت صحبت كرديم كه آيا خلق چنين اثري، سفارش دل بوده است يا سرگذشت خشت‌هاي قالبي كاه‌گل، كه در آب روان تاريخ مسهل مي‌شوند.

او فروتنانه و از سر بزرگواري، ضمن بازگويي تاريخچه پيدايش اثر، خبر از دو اجراي متفاوت ـ از لحاظ خوانندگي ـ داد و شان نزول شعر را شرح داده است. پذيراي اين گفت‌و‌گو باشيد.

سمفوني خليج‌فارس چه‌گونه شكل گرفت تا بتواند فراگير باشد؟

پيش از آن‌كه به نخستين پرسش شما پاسخ بدهم لازم مي‌دانم از همه دست‌اندركاران دائره‌المعارف بزرگ اسلامي ايران،‌به ويژه جناب آقاي سيدكاظم موسوي بجنوردي به خاطر پشتيباني از توليد اين كار سپاسگزاري كنم.

من شعر بلند «ايران زمينم» را اوايل سال 1387 سروده بودم و يك‌بار هم آن را براي ايشان خواندم. فكر مي‌كنم حدود آبان ـ آذر 1387 بود كه ايشان اشاره كردند كه خوب بود و بجاست كه براي روز نهم ارديبهشت 1388 ـ روز خليج‌فارس ـ كه دائره‌المعارف در آن روز سمينار خليج‌فارس را برگزار خواهد كرد، سرودي هم درباره خليج‌فارس داشته باشيم.

بنده به شعر «ايران زمينم» اشاره كردم و در نشستي مشترك با دوست عزيز، استاد فرهاد فخرالديني، سرود را بررسي كرديم و كار از همان لحظه آغاز شد و گويا از شاعران ديگر هم سروده‌هايي ارايه شده بودند.

تكيه استاد فخرالديني و بنده سه نكته بسيار مهم بود:

الف ـ سرودي ملي ساخته شود و تلاش براين باشد كه تنها قشر ويژه‌اي از جامعه آن را نپسندد، بلكه آحاد مردم آن را دوست داشته باشند.

ب ـ آهنگ حالت مارش نداشته باشد و بيش‌تر دنياي عاشقانه و فضاي عشق و محبت به ايران را نمايش دهد.

ج ـ چون در سرود «ايران زمينم» از اغراق‌گويي پرهيز شده است،‌آهنگ هم  بايدملايمت شعر را واگو كند و هم اين كه در طول اجرا خليج فارس را تداعي نمايد.

خاطرم هست که تنها براي گنجاندن تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي، حدود 10روز طول كشيد، تا در نهايت به شكلي درآمد كه امروز آن را مي‌شنويد.

استاد فخرالديني در اوج عشق به خليج‌فارس و به ويژه اين سه جزيزه نظرشان را بيان مي‌كرد و اين احساس به من دست مي‌داد كه پنداري از عزيزترين‌هاي خويش سخن مي‌گويد.

به هر تقدير، آهنگ تنظيم شد و سالار عقيلي هم آن را اجرا كردند و به جرأت بهترين نوازدگان در اين هم‌دلي مشاركت داشتند كه اگر بخواهم نام همه اين عزيزان را ببرم طولاني مي‌شود.

روز نهم ارديبهشت امسال در حضور بسياري از مقام‌ها و ميهمانان دعوت شده از سوي دائرة‌المعارف اين سرود رونمايي شد و چون عقيلي در سفر بود، خواننده جوان و سرشار از استعداد، معتمدي،‌آن را اجرا كرد.

اين جانب در مراسم رونمايي قطعه‌اي پيش‌كش كردم كه بد نيست چاپ شود، تا خوانندگان محترم چهار بخش اين قطعه را خود تجزيه و تحليل كنند، كه آخرين بخش آن نمايش اقتدار ملي در پيوند با خليج‌فارس است!

درودي بَر رَسول و خاندانش

به آياتي كه آمد بَر زَبانَش

درودي گَرم از شيرازه‌ي جان

نثارِ تُربتِ پاكِ شهيدان

 به آنان كه وفا را آفريدند

خدا را از بُلورِ عشق ديدند

به بي‌تابانِ نازِ مكتبِ حق

كه نازيدند در تاب و تبِ حق

درودي سجده كرده پيشِ پيوند

درودي در نمازِ عشق و لبخند

درودي چون نگاهِ شوخِ مَهتاب

درودي از محبّت مَست و سيراب

درودي بر شما خوبان هَمي باد

درودِ خالي از درد و غمي باد

درودي با سبدهاي گُلِ عشق

كه مَستانه بِخوانَد بُلبلّ عشق

درودي، مِهرباني‌ها در آغوش

سراپا از شَرابِ عِشق مَدهوش

درودي  از  تَـبـارِ   آشـنايــي

كه از بُن بُگسَلَد بَندِ جدايي

درودي از فرازِ دشتِ  خورشيد

به تاريكي فرو پاشيده اميّد

درودي از غَلافِ كينه‌ها دور

درودي بي غُل و زنجير و بي‌زور

درودي از بلندايِ دماوند

به آرَش بَر چَكادِ كوهِ الوند

درودي بَر خليجِ زنده فارس

بَر اين نيلي‌وَشِ پاينده پارس

بِهين نامي كه با جانَم عَجين است

جهان تا هست، نامِ آن همين است

به جز اين نام ديگر پوچ و نَنگ است

«كُلوخ انداز را، پاداش سنگ است»

جالب اينجاست كه برخي از مقام‌هاي بلندپايه حاضر در مراسم،‌ مصراع آخر، يعني «كلوخ انداز را پاداش سنگ است» را همراه با من زمزمه كردند.

درباره فراگير بودن اين سرود همين بس كه اقشار گوناگون جامعه آن را پسنديده‌اند و بسياري حضوري يا تلفني به اين جانب گفتند كه پس از حدود پنجاه سال كه از اجراي «اي ايران» مي‌گذرد، ما شاهد سرودي هستيم كه اثري چون اي ايران بر دل ما مي‌گذارد.

تعامل با آهنگ‌ساز براي ساخت و آفرينش اين اثر چگونه بوده است؟

اساساً اگر تعامل درست و احترام‌آميزي پيش خالقان يك اثر موسيقايي وجود نداشته باشد، آن اثر دل‌نشين نمي‌شود و اين جانب نه تنها در اين مورد، بلكه در موارد ديگر نيز كه منتشر شده‌اند يا منتشر خواهند شد، همواره بر اين نكته تكيه دارم.

بد نيست خاطره‌اي كوچك تعريف كنم. علي قمصري آهنگي تنظيم  كرده بود و از من خواست كه ترانه‌اي براي آن بسرايم.

 گذشته از اين كه سرودن ترانه براي آهنگي كه تنظيم شده، بسيار دشوارتر است تا بالعكس، اين ترانه پس از چند ماه با نام «مِيِ عشق» ساخته شد كه فكر مي كنم اواخر شهريور با نام «آب، نان، آواز» منتشر شود كه سروده‌اي از استاد شفيعي كدكني است كه آهنگي نيز براي آن تنظيم شده است.

 روز ضبط، من در مشهد مقدس بودم و هواپيما هم حدود سه ساعت تأخير داشت. اين‌جانب و همايون شجريان كه مجري قطعه بوده، بارها بر سر واژه‌ها با يكديگر هماهنگي كرديم و الحق كه ترانه «مِيِ عشق» زيبا از كار درآمد. خّب اين تعامل بين شاعر، تنظيم‌كننده و مجري (خواننده) اهميتي اجتناب ناپذير دارد و اگر جز اين باشد يك اجراي ساده و معمولي است كه ممكن است به زودي نيز فراموش شود.

شما به خوبي مي‌دانيد كه براي ساخت «اي ايران» چه تعاملي بين آهنگ‌ساز، تنظيم‌كننده وخواننده وجود داشته و من در نوجواني خود در منزل مرحوم استاد فاخته‌اي (قوامي) نيز شاهد زنده اين نكته بودم كه چگونه ايشان با شعرا و تنظيم‌كنندگان به اين تعامل اهتمام مي‌ورزيد.

 چكيده كلام اين‌كه،  حتماً اين‌طور نيست كه همه آثاري‌كه باتعامل همه دست‌اندركاران پديد آمده‌اند، جاوداني مي‌شوند، ليك اگر اثري بخواهد ماندگار و جاوداني بشود، بايسته است با تعامل جمعي پديد آيد!

باتوجه به قوميت‌هاي رنگارنگ و جغرافياي متنوع كشور چگونه اين مسايل در نگين خليج‌فارس «شعر شما» متمركز شد؟

موضوع در نظر گرفتن قوميتي ويژه نبود و به تعبيري بهتر، همه قوميت‌ها تحت لواي «ايران زمينم» مطرح بوده‌اند.

سرود، تمامي ايران را در پناه خداوند يكتا مي‌نگرد، سرزمين را بر سرير علم و دانش مي‌خواهد و در جهاني صلح‌آميز، از آباداني ايران مي‌گويد، سربلند، شادمان و برقرار، آباد و آزاد آرزويش دارد و به هركس كه آن را آباد و آزاد نخواهد هشدار مي‌دهد.

سرود، تمامي ايران را بدون جنگ و ايران را بدون ننگ مي‌بيند و فراموش نمي‌كند كه عزيزان دور از ايران چگونه قلبشان براي سرزمينشان مي‌تپد و اشاره هم مي‌كند كه حتي:

ريشه‌هاي خشكِ جنگل‌هاي دوري عزيزان وطن را هركس باشند آب خواهم داد.

سرود، از ستم، از شكستن‌ها و از پريدن‌ها و فتادن‌ها بيزار است و به دنبال پيوند تمامي كسانيست  كه به اين سرزمين و ايمان و اعتقاد مردمانش عشق مي‌ورزند و در نهايت تكيه وافر بر باوري دارد كه همه قوميت‌هاي ايران در پي آنند و آن اين‌كه:

ـ  خليج ما، خليج‌فارس است و نام آن جز اين نيست.

تنب بزرگ و تنب كوچك و ابوموسي، تكّه‌اي از جان هر ايرانيست و لذا تربت پاك جبينِ‌مان!

سرود تلاش دارد كه تمامي رنگ‌هاي قوم‌هاي ايران را در ارتباط با اقتدار ملّي، بزرگي و سربلندي اين سرزمين و مردمانش به ويژه در پيوند با خليج‌فارس فرا بخواند و آرزو كند كه در پناه خداي بزرگ اين‌ها انجام شوند.

يك سرود ملّي قوم و طايفه‌اي ويژه را مورد خطاب قرار نمي‌دهد، زيرا عنوان كردن اين امر خود بيان نبود نگرش عام به موضوعي ويژه است.

 سرود ملّي اسم خاص نيست و ويژگي‌ قوم يا طايفه‌اي را نبايد مطرح كند و اجازه ندارد چنين كند، مگر اين كه اين سرود، سرود محلي باشد و انگيزه ويژه‌اي براي آن وجود داشته باشد.

*اگر بخواهيم شما را متأثر از ديگر ترانه‌سرايان و موسيقي‌‌دانان ايران و جهان بدانيم، چگونه اين تأثير و تعامل را بيان مي‌كنيد؟

من ترانه‌سرا نيستم. نه اين كار را قبول ندارم، ولي من نيستم.

ببينيد شعر وقتي تاريخ مصرف نداشته باشد، هم به دل مي‌نشيند‌، هم در همه ادوار در زبان‌ها مي‌چرخد و هم اين كه تبديل به آواز يا ترانه نيز مي‌شود. نمونه‌هاي بسياري داريم، چه از شاعران عزيز معاصر و چه از شاعران كهن، ليك تفاوتي هست بين شاعري كه به موسيقي نيز آشناست (نه اين كه استاد  است) و شاعري كه موسيقي را نمي‌شناسد. شاعري كه با موسيقي آشناست خيلي آسان‌تر و بهتر مي‌تواند با آهنگساز و تنظيم‌كننده و همچنين با مجري تعامل برقرار كند. اين هم‌آهنگي سه‌جانبه به كل قطعه وجهه زيبايي مي‌بخشدو در شنونده نيز همين اثر را مي‌گذارد.

اين كه چه تأثيري ترانه‌سرايان و موسيقي دانان ايران و جهان بر من گذاشته‌اند، چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجش‌هاي فيزيكي و كمّي بيان كرد و چون اين امر كيفي است و در درازمدت صورت مي‌گيرد تنها مي‌توانم بگويم كه در زمينه موسيقايي من خيلي به بتهوون و شوپن و موتسارت علاقه دارم و بديهي است كه به موسيقيدانان سرزمين خويش بيشتر كه اجازه مي‌خواهم نامي نبرم كه خداي ناكرده كسي فراموش نشود.

البته بايد به اين نكته اشاره كنم كه موسيقيدانان جوان را خيلي دوست دارم. اما در بُعد ترانه‌سرايي، يا بهتر بگويم شعر موسيقي.

ببينيد شعر خوب و دل‌نشين، يعني شعري كه تاريخ مصرف نداشته باشد، با فرهنگ شاعر پيوند خورده است اين كه مي‌گويم فرهنگ شاعر نه بدان معناست  كه فرهنگ وي تنها فرهنگي است كه در موطن خويش با آن رشد كرده و فرا گرفته، بلكه غرض جهان‌بيني شاعر است نسبت به آن چه كه مي‌سرايد.

براي نمونه بگويم: شاعري كه بيشتر به شيوه‌هاي «درباري» متوسل است و در قالب‌هاي تنگ به پديده‌هاي انساني ـ اجتماعي مي‌نگرد و نو‌آوري‌هاي علم و دانش را بر روي باورهاي سنّتي قبول ندارد، نمي‌تواند سراينده قطعه‌‌اي باشد كه  جايي درست و مناسب در حيطه‌ موسيقي نيز پيدا كند . شعر اگر تنها براي جلب رضايت تني چند باشد و روز را ببيند و نه روزگار را، مي‌شود منبع درآمد و اگر روزي تني ديگر پيدا شود كه بيشتر مي‌خرند، شعر به آن سوي رومي‌آورد. ترانه هم جدا از اين نيست، يا هر شعري كه به ترانه تبديل شود.

بگذاريد ساده‌تر بگويم، هر شاعري براي دل خويش نيز مي‌سرايد. اصلاً هم اشكال ندارد، اما اگر از صبح تا شب تنها براي دل خود شعر بگويد، پس جامعه و دل‌هاي مردمي كه در آن زندگي مي‌كنند چه مي‌شود؟ وقتي از دل‌هاي آنان و براي دل‌هاي آنان نيز سرودي، آن وقت دل‌نشين مي‌شوي، مردمي مي‌شوي و از شعرت ترانه يا آوازي پديد مي‌آيد كه سينه به سينه و دهان به دهان مي‌چرخند. نكته ديگري كه هم در بعد موسيقي و هم در بعد ترانه بايد بگويم، موقعيت و شرايط سياسي ـ اجتماعي ـ فرهنگي سرزميني است كه اين افراد در آن جاها زندگي مي‌كنند. ببينيد امروز شاعر سوييسي يا آلماني با شاعر ايراني و شاعر سوداني، خيلي از حيث بينش و برداشت،‌ تفاوت دارند. شاعر افغاني درد و اندوه و غمي را حس مي‌كند كه اينها را ديگر شاعر سوييسي ندارد. اين به آزادي و آبادي سرزمينش و استقلال كشور و مردم مي‌انديشد و آن به پديده محيط زيست كه چرا در سال سي‌هزار قورباغه در «بازل» و در شاهراه‌ها زير خودروها له شده‌اند! نگاه كنيد تفاوت‌ها را! اين كه اين شاعر به فكر حيات آن حيوان كوچك است، بد نيست، اشتباه نشود، خيلي هم خوبست،  ليك اين نكته‌اي را كه شما مي‌پرسيد به خوبي و به روشني پاسخ مي‌دهد كه تعامل‌ها چگونه‌اند. تعاملي كه من داشته‌ام بيشتر با شعر آلماني بوده و هست و قطعاً فرهنگ و ادب آنجا بر من تأثير گذار بوده، چون تمامي دوره تحصيلاتم تا دكترا را در آلمان گذرانده‌ام، اما درد من چيز ديگر است، البته دردهاي مشترك نيز داريم، كه مسير و شدت احساس اين دردهاي مشترك را وجوه جهان‌بيني مشترك ما معين مي‌كند، گرچه نگرش‌هاي ما به معاني‌هاي فرهنگي ـ اجتماعي ـ سياسي متفاوت باشد. به هرحال اگر اين مشترك‌ها وجود داشته باشند، آن وقت تعامل دوطرفه صورت مي‌‌گيرد.

حال كه فرصت هست بگذاريد به يك نكته مهم كه خيلي هم از آن سخن مي‌رود، اشاره كنيم و آن بررسي اصطلاح «فرهنگ مخرب غرب» است. فرهنگ غرب مخرب نيست، چون اگر قرار بود تخريب كند كه غرب آن اقتصاد و پيشرفت را نداشت. فرهنگ ما برخي از آداب و گونه‌هاي رفتاري غرب را باور و قبول ندارد، حال خواه از منظر مطلق ديني باشد، خواه از منظر مطلق ايراني. برخي از نكات اعتقادي كه در دين مبين اسلام هست، پيش از آن نيز در بين ايرانيان جزو آداب و عادت‌ها و دستورالعمل‌هاي اجتماعي ـ فرهنگي بوده مثلاً دروغ نگفتن،‌ به اعتقادات و دين ديگران احترام گذاشتن (منشور كوروش)، وفاداري به خانه و خانواده، بهتر است برخورد، در بعد فرهنگي با غرب حالت تعامل و گفتمان داشته باشد، تا حالت كوبيدن و خداي ناكرده اهانت به همه آنچه كه آنان به عنوان فرهنگي ملي خويش دارند. چه بسا از اين راه ما راحت‌تر بتوانيم روي فرهنگي غرب تأثير بگذاريم و بيش از پيش و بهتر از پيش و امروز نشان بدهيم كه براي ما تعامل و گفتمان چه اهميتي دارد. ما چون در برخي موارد در امر فرهنگ‌سازي به‌ويژه براي نسل جوان كوتاهي مي‌كنيم درنهايت كم مي‌آوريم و آن را به پاي فرهنگ غرب مي‌گذاريم.

ببينيد چند بار شب شعر با شاعران خارجي در سال در ايران داريم و آن‌جاها چند شب شعر با خارجيان دارند؟

مي‌خواهم بگويم كه اين تعامل‌ها كه شما مي‌گوييد فقط شخصي است و از سوي سازمان يا مؤسسه‌اي پشتيباني نمي‌شود. مگر همه افراد اين امكان را دارند؟ خير. چون اين گونه تعامل‌ها و تأثيرها از طريق تلفن و نمابر و اينترنت ميسر نيست. گفتمان و بررسي و نظريه‌پردازي حضوري لازم است، تا از اين ميان «سنتزها» پديد آيند و در اين ميان شفافيت درست و سالمي ايجاد شود كه چرا نگرش ما به برخي گونه‌هاي رفتاري و اصول اجتماعي آنان به گونه‌اي ديگر است.

من بارها گفته‌ام و باز هم تكرار مي‌كنم: مانبايداز فرهنگ غرب بترسيم. كسي مي‌ترسد كه چيزي براي ارائه كردن نداشته باشد، در حالي كه ما خيلي چيزها براي ارائه كردن داريم، دستمان پر است. دست خالي نيستيم و اگر پيوسته به فرهنگ آنان با ديده تمسخر و منفي‌بافانه بنگريم و چنين هم بگوييم، اين توهم پيدا مي‌شود كه دستمان خالي است و از تعامل و روبه‌رويي و گفتمان ابا داريم. تمامي آنچه كه پيش‌تر عرض كردم، درباره موسيقي صدق مي‌كنند.

*شرط ماندگاري اثر هنري كه مي‌خواهد جامه ملي بپوشد پيش‌تر بر اساس حضور خواننده، سراينده، هارموني اثر يا شرايط خلق اثري است. اگرچه همگي مؤثرند ولي از نظر شما چگونه مي‌توان اين عوامل را طبقه‌بندي كرد؟

شما خود در پرسش خويش به اين نكته اساسي توجه داده‌ايد، كه همگي مؤثر هستند و من هم اين ديدگاه را درست مي‌دانم و هميشه هم گفته‌ام، منتها هنگامي كه سخن از «جامه ملي» است بايد خيلي عميق‌تر به آن پرداخت و تمايزي بين آن سه قائل شد. من اعتقاد دارم كه تأثير شعر (ترانه، سرود) بيشتر است، چرا؟ نخست خواهش دارم خوانندگان و به‌ويژه آنان كه كم يا بيش با موسيقي و ‌آواز سروكار دارند، احساسي به اين جمله‌هاي من برخورد نكنند و از كوره هم درنروند و انديشمندانه به تجزيه و تحليل بنشينند، چون بنده غرض ندارم و براي همه عزيزان احترام قائل بوده و هستم، ليك، موضوع كالبدشكافي اجتماعي است و بايد اين كار خردورزانه صورت گيرد.

سرود «اي ايران» را بررسي كنيم، چه شماري از آنان كه اين سرود را از بر هستند، مي‌دانند كه شاعر و خواننده آن كدام عزيزان بوده‌اند؟ از سوي ديگر اين سرود را برخي موارد بدون موسيقي و در يك همخواني خوش‌نغمه نيز در جمع‌هاي دوستانه و خانوادگي مي‌توان شنيد.

به نظر من همين يك دليل، خيلي راحت پاسخ شما را مي‌دهد. منتها براي اين كه سرودي «جامه ملي» بپوشد بايد تنظيم آن و اجراي آن هم به دل مردم بنشيند وگرنه اصلاً چنين جامه‌اي را تن نمي‌كند. روشنتر بگويم: براي اين كه سرودي «جامه ملي» بپوشد هر سه عامل در كنار هم قرار دارند و به اصطلاح مديريتي «نقش خطي» دارند كه ما در اصطلاح علمي مي‌گوييم حالت «هيرارشي» ندارند و «هترارشي» حاكم است، يعني اين كه يك اثر با هماهنگي، همدلي و مشترك‌انديشي پديد آمده است، يعني اين كه براي خلق اين اثر «مديريتي هوشمند» در كار بوده است.

اين كه گفتم نقش شاعر بيشتر است، مربوط به دوره پس از خلق اثر است، چون اگر سرود آن جذابيت و شور و زيبايي و چيدمان دست واژه‌ها را نداشته باشد و انگشت روي احساس ملي نگذارد، خيلي زود فراموش مي‌شود و به قول شما «جامه ملي» بر تن نمي‌كند.

همين سرود خليج فارس يا به تعبير برخي سمفوني خليج فارس را گوش كنيد. اين اثر همان‌طور كه گفتم فرازهايي از شعر بلند «ايران زمينم» است. در همين فرازهاي كوتاه برخورد عاشقانه با «سرزمين» را مي‌توانيد دريابيد. «سرزمين نازنينم»، «زنده باد اين جان جانان»، اين‌ها واژه‌هايي گرانبها هستند كه انسان‌ها به عزيزترين‌هاشان مي‌گويند و همين لطافت است كه سبب علاقه شنونده شده و سرود زمزمه مي‌شود، بدون اين كه ديگر نوازنده و خواننده‌اي وجود داشته باشند.

* انتظار شما در روز 9 ارديبهشت روز نخستين اجراي اين سمفوني، از صدا وسيما به ويژه تلويزيون به عنوان رسانه ملي براي پخش مستقيم اين اثر كه به گواه حضور حاضران كشوري و مملكتي و هنرمندان و هنردوستان، فاخر بود، چگونه پاسخ داده شد؟

اين انتظاري كه شما مي‌گوييد شخصي نيست. انتظار جامعه است، انتظار مردم است، انتظار همه است كه به يك سرودي كه اين چنين شور و علاقه در مردم ايجاد كرده و اقتدار ملي و اقتدار جمهوري اسلامي ايران را درباره خليج‌فارس و جزاير تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي عنوان مي‌كند، احترام گذاشته شود. اين احترام را ما در بزرگاني كه روز 9 ارديبهشت حضور داشتند و در همه ميهمانان ديديم و دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي هم در اقدامي شايسته و زيبا همراه با نامه‌اي لوح فشرده «سمفوني خليج‌فارس» را براي صدا و سيما و براي سفراي ايران در تمامي دنيا ارسال كرده است. حال چگونه است كه صدا و سيما آن را پخش نمي‌كند، من اطلاعي ندارم و بايد از خودشان پرسيد. شايد پاسخ قانع‌كننده‌اي دارند، كه من بعيد مي‌دانم و شايد هم سهل‌انگاري شده است. به نظر من شايسته بود براي ارج گذاشتن به اين حركت شايان تحسين دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، يعني برگزاري گردهمآيي خليج‌فارس در روز خليج‌فارس، سيماي جمهوري اسلامي ايران نسبت به پخش زنده آن اقدام مي‌كرد، زيرا گذشته از رونمايي سرود، سخنر‌انان فرهيخته و دانشمند درباره خليج‌فارس و تاريخچه آن سخنراني‌هاي شيوايي ارائه كردند، كه بسيار ارزنده بود به گوش همه مردم ايران برسند.

* افق موسيقي كشور را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

اين امر به چند موضوع بستگي دارد:

نخست اينكه، موسيقي و موسيقيدانان (چه خواننده، چه تنظيم كننده و آهنگساز و چه سراينده) چه جايگاهي دارند و با آنان چگونه برخورد مي‌شود و چه امكاناتي در اختيار آنان گذاشته مي‌شود. امروز متأسفانه شاهد هستيم حتي به پيشكسوتان و بزرگان موسيقي ايراني تنها به خاطر اظهارنظرشان بي‌مهري‌هايي بس گران مي‌شود. ببينيد، به استاد شجريان، كه امروز بزرگ‌ترين سرمايه براي موسيقي ايران است، چه اتهاماتي روا مي‌دارند؟ كنسرت‌هاي ايشان لغو مي‌شود و آزار و اذيت‌هاي روحي هم كم نيستند. آن سخنان و اين حركت‌ها در نسل جوان تأثيري بسيار منفي مي‌گذارند. مگر موسيقيدان نمي‌تواند عقيده سياسي ـ اجتماعي خود را درباره موضوعي بيان كند؟

من با برخي از جوانان اهل فن كه به واقع در خدمت موسيقي هستند و دست‌كمي از استادان هم ندارند صحبت مي‌كردم و آنان خيلي برآشفته بودند و در اين انديشه كه اينجا نمي‌شود كار كرد. اين به هيچ‌وجه شايسته نيست كه ما به جاي گفتمان، تهديد و اهانت را انتخاب كنيم.

در ثاني، با نوآوري در ساز و در آهنگ‌سازي چگونه برخورد مي‌شود. اين امر بيشتر به خود هنرمندان عرصه موسيقي مربوط مي‌شود. برخي از اساس با اصل نوآوري مخالف هستند. به خاطر بياوريم كه چه برخوردهايي با استاد نيما شد و چه چيزها نوشتند و چگونه او را شماتت كردند و سپس خود پس از چندي به سرودن شعر نيمايي پرداختند. مگر مي‌شود انسان در يكي از زيباترين هنرها در كنار شعر، به نوآوري نپردازد. مگر موسيقي يك جريان ايستاست و نبايد پويايي داشته باشد؟ مگر قرار است ساز جديدي ساخته نشود؟ اهل هنر اگر برخوردي غيرعلمي با موسيقي داشته باشند و آن را از بالندگي منع كنند خيلي كار اشتباهي است. امروز ما شاهد هستيم كه به چه زيبايي و با چه قريحه‌اي خوش، موسيقي‌ها در يكديگر تلفيق نيز مي‌شوند.

در اروپا سنتور نواخته مي‌شود. موسيقي ايراني كه پيش‌ترها به قلب يونان نفوذ كرده بود، دوباره در دنيا حيات مي‌يابد. در يونان چهارگاه دارند، با همين نام! سه گاه دارند، با همين نام. گوشه بوسليك و حسيني و امثالهم دارند با همين نام‌ها!

ما بايد با پژوهش‌هاي گسترده و پشتيباني از اين پژوهش‌ها توسط بخش خصوصي و دولت، گستره موسيقي خويش را دوباره به جهان موسيقي نشان دهيم، نه اين كه با دست خود مانع پيشرفت آن شويم.

استاداني كه به پژوهش در امر موسيقي مشغول هستند با چه فراز و نشيب‌هايي روبرويند و چگونه خون دل مي‌خورند و در گوشه و كنار و در ده‌كوره‌هاي ايران با تحمل رنج و مشقت فراوان بازهم دست از پژوهش خويش برنمي‌دارند و در شرايط مالي بسيار بدي نيز هستند و از روزي خود مي‌زنند، تا پژوهش‌هاشان تداوم داشته باشد.

جامعه هنرمندان در برابر اين افراد مسئول است و وقت آن رسيده كه اين نكته را با جديت بيش‌تر و همصدا پيگيري كنند و به گوش مقام ها برسانند كه در بودجه سالانه، بخشي مناسب براي پژوهش موسيقي در نظر گرفته شود.

سازمان صدا و سيما در اين مقوله مسئول است. اگر صدا و سيما به پخش موسيقي مي‌پردازد كه بسيار هم كاري است شايسته، پس مي‌تواند با آن بودجه هنگفتي كه دارد به تشويق و تقويت پژوهش موسيقي نيز بپردازد. اين نمي‌شود كه هيچ، بلكه با برخوردهاي شخصي و سليقه‌اي حتي به دلسردي و دلمردگي اهل هنر نيز مي‌پردازند.

از سوي ديگر، ميدان دادن و تشويق نسل جوان و ايجاد برخي امكانات رفاهي براي آنان كه بتوانند با طيب خاطر به خلق آثار نوآوري شده بپردازند. غرض به هم زدن و آشفته كردن نيست، منظور اين نيست كه بگويم بايد اين دستگاه‌ها و پرده و گوشه‌ها را بريزيم دور و به جاي آن‌ها چيز ديگري بياوريم. اين خيلي بي‌معناست. غرض اينست كه گونه‌اي ديگر، همراه با سازهايي ديگر اين كار را بكنيم. تلفيق كنيم، نو بسازيم و نو بخوانيم. امروز شاهد هستيم كه جواناني مانند آقاي قمصري كار جديد ارائه مي‌كنند، از موسيقي اسپانيولي (فلامينكو) در كارهايشان بهره مي‌گيرند، تركيب سازها را بنا به جريان و سير شعر و آواز انتخاب مي‌كنند، روي واژه‌ها تكيه دارند كه سازها در حين نواختن، به ويژه در محل‌هاي حساس حالت واژه را حتماً بيان كنند كه اين گونه آثار، مخاطب خود را حتي در نسل جوان پيدا كرده است و بي‌نهايت با شور و شوق از اين نوانديشي‌ها استقبال مي‌كنند.

حال بياييم و اين كارها را تقبيح كنيم كه چه؟ كه آقا تو كار بدي كردي كه در موسيقي ما نوآوري مي‌كني؟ كار زشتي است نوسازي و نوخواني و نوسرايي؟

اينجانب با اين اوضاع و احوال، افق موسيقي ايران را در آينده درخشان نمي‌بينم و ممكن است روزي با كمال اندوه و شوربختي شاهد باشيم كه به موسيقي ايران در خارج از ايران بيشتر پرداخته شود!

هومن ظريف

 
 
 


مطالب مشابه :


خاطرات ديروز درخشان

اگر چه كه در ركن يك پادگان قلعه مرغي تهران خدمت مي كردم اما گروه سرودي مهندس عليرضا دكتر




نگاهي به بازيهاي آسيايي (3)

دكتر حسين صعودي پور، حسين سرودي (كاپيتان)، دكتر حسين رضي، رضا معصومي، مهندس ماشاء الله




برگزاري جشن "جوان و انتظار" در لايين

مجري اين همايش استاد عليرضا سپاهي ولايت، سرودي در افروند، دكتر مريم اردلان




خواندن رنگ‌ها- تحليل رنگ‌ در شعر نو- (مشترك با دكتر مصطفي صديقي) مجله‌ي فرهنگ و

غزلی برای باران 1 - خواندن رنگ‌ها- تحليل رنگ‌ در شعر نو- (مشترك با دكتر مصطفي صديقي) مجله‌ي




کشاورزی در ایران باستان

بر اساس تمام شواهد موجود سر آرتور كيت و دكتر ارنست هرز جواد سرودي نويسنده: عليرضا




سرزمينم، سرزمين نازنينم

سيد عليرضا گفت‌و‌گو با دكتر علي الف ـ سرودي ملي ساخته شود و تلاش براين باشد




قله قلعه ماران و همایش صعود قلم

عليرضا مختار> بگذار ، كه بر شاخه اين صبح دلاويز ، بنشينم و از عشق سرودي ملاقات با دكتر




مهمترین رویدادهای ایران وجهان در طول تاریخ دراین روز

داستان «1984» توسط دكتر مهدي بهره مند عليرضا شيخ كار جاودانه ديگر او گفتن سرودي ميهني




برچسب :