نقش رسانه درخانواده

مقدمه:
در جهان امروز، وسایل ارتباط جمعی با انتقال اطلاعات و شکل‌دهی افکار عمومی، در توسعه و تغییر فرهنگ و تمدن بشری نقش بزرگی ایفا می‌کنند، به گونه‌ای که کمتر حادثه و جریان مهم اجتماعی را می‌توان یافت که رسانه‌ها در پیدایش و شکل‌گیری آن هیچ نقش مهمی ایفا نکرده یا دست کم در گسترش، نشر یا کنترل آن سهمی نداشته باشند.

در میان رسانه‌های جمعی، رادیو و تلویزیون از نظر آموزش غیررسمی و الگوسازی، جایگاه ویژه‌ای دارند. تلویزیون به دلیل برد گسترده مخاطبانش، یکی از بهترین وسایل آموزشی و فرهنگی است که امروزه در اختیار کشورها و جوامع مختلف قرار دارد.
تلویزیون به دلیل استفاده هم‌زمان و هماهنگ از تصویر و صدا تأثیر انکارناپذیری بر مخاطبان خود می‌گذارد و به سبب گیرایی و جذابیت‌های خاص خود، نقش و سهم بیشتری در انتقال الگوهای رفتاری و فرهنگ‌سازی دارد.
مک‌ لوهان در این باره معتقد است: «تلویزیون ضمن آنکه همه مزایای دیگر وسایل را دربردارد، با افزودن تصویر، قدرت نفوذ فوق‌العاده‌ای را به دست آورده است. به عقیده او، تلویزیون می‌تواند نه تنها در یک کشور، بلکه در سراسر منطقه حتی در یک قاره، جوّی احساس برانگیز پدید آورد». (صبری، بی تا: 90).
در کشور ایران نیز با توجه به آمارهای مرکز تحقیقات صدا و سیما، برای نمونه، در سال 1388، از مجموع 1194 فیلم پخش شده، 80 درصد پاسخ‌گویان دست‌کم یک سریال را تماشا کرده‌اند.
می‌توان گفت از میان رسانه‌ها، تلویزیون همچنان یکی از مؤثرترین نقش‌ها را داراست. معیارهایی همچون میزان بالای تماشای تلویزیون، افزایش کمی شبکه‌های استانی و تنوع برنامه‌ها و دیگر موارد سبب شده است این رسانه در سطح بسیار کلان در جامعه اثرگذار باشد.
دیگر نکته مهم این است که جامعه ایران، بیش از جوامع دیگر به الگوسازی درست، با توجه به مفاهیم دینی می‌پردازد.
با این حال، نتایج برخی پژوهش‌ها نشان داده است، خانه به جای آنکه به صورت مکانی صمیمانه و عاطفی به نمایش درآمده باشد، به عنوان محل نمایش «روابط ضدیتی» به تصویر در آمده است.
در این فضای ضدیتی ناشی از رفتارهایی چون اعتراض دایم زن به شوهر و فرزندان، رفتارهای اعتراضی مادر بیشتر متوجه دختران و رفتارهای هم‌ دلی او بیشتر متوجه پسران خانواده است. فرزندان در برابر والدین، مطیع و فرمان‌بردار به تصویر در نیامده‌اند. هم‌دلی و حمایت و پشتیبانی اعضای خانواده، بیشتر در حیطه رسیدگی به مسائل «جسمانی و سلامت و تغذیه» است. (الیاسی، 1386، ج1: 139).
رویکرد رسانه‌ای:
در تبیین چگونگی اثرگذاری رسانه‌ها، به نظریه یادگیری بندورا می‌توان اشاره کرد.
در نظریه یادگیری بندورا1 (1977) بر عواملی چون تقلید، تقویت، تقویت جانشینی، یادگیری اجتماعی و تبادل اجتماعی تأکید شده است. (معدن دار، 1389: ج1: 157)
تقویت سه نقش عمده را در یادگیری ایفا می‌کند:
نخست آنکه رسانه می‌تواند به تقویت رفتار درست کمک کند.
دوم اینکه نقش یک مشوّق «انگیزشی» را برای تبدیل یادگیری به عملکرد دارد.
سوم آنکه آنچه از راه مشاهده آموخته شده است، پنهان باقی می‌ماند تا اینکه مشاهده‌کننده، دلیلی برای استفاده از آن بیابد. (هرگنهان، 1385: 365) مانند معیار عملکردی در مورد اخلاق، والدین معمولا قواعد اخلاقی را سرمشق کودکان خود قرار می‌دهند و کودکان، سرانجام آنها را درونی می‌سازند.
پس از آنکه معیارها درونی شدند، تعیین می‌کنند که کدام رفتارها (یا افکار) نهی شوند یا نشوند. دور شدن از معیارهای اخلاقی سبب ایجاد تحقیر خود می‌شود که تجربه مطبوعی نیست.
بنابراین، فرد بر اساس معیارهای اخلاقی خودش عمل می‌کند. بندورا می‌گوید: «انتظار سرزنش از خود برای انجام رفتاری که از معیارهای شخصی عدول می‌کند، یک منبع انگیزشی فراهم می‌آورد که در حضور عوامل تحریکی دیگر، رفتار فرد را در چارچوب معیارها نگه می‌دارد.
هیچ تنبیهی به اندازه تحقیر خود زیان‌بار نیست.» (همان: 371) در واقع، نقش رسانه‏های گروهی در توسعه فرهنگ باید در حفظ و حراست هرچه بیشتر از هویت دینی و تحکیم مبانی معنوی و اخلاقی خانواده باشد.
جایگاه رسانه در خانواده امروز:
وسایل ارتباط جمعی در هر جامعه ای، فرهنگ ویژه ای را برای مردم آن به وجود می آورد که جای گزین فرهنگ، ایدئولوژی و ارزش های خانواده و جامعه آنها می شود.
امروزه پیشرفت های بزرگ در زمینه اطلاع رسانی و ابزارهای رسانه ای و ارتباطی مانند ، اینترنت و شبکه های رادیویی  و تلویزیونی، روابط انسانی را بیش از هر زمان تحت تأثیر قرار داده است.
وحدت و همدلی اعضای خانواده، بر اثر استفاده بیش از حد از تلویزیون، به سبب کاهش روابط و کم شدن زمان گفت وگو، کم رنگ و آسیب پذیر شده است. بدین ترتیب، تلویزیون، در شمار اعضای خانواده های امروزی درآمده است.
در میان این رسانه ها، تلویزیون بیش از همه توجه مردم را به خود جلب کرده و جای گزین روابط و زندگی اجتماعی و خانوادگی شده است.
اعضای خانواده مدرن، غرق در انبوه اطلاعات است و رسانه ها با وارد کردن حجم وسیعی از اخبار و اطلاعات به خانه ها، افراد را گیچ و سردرگم می سازند.
بسیاری از خانواده ها آینده و هویت فرهنگی خود را به دست رسانه ها به ویژه تلویزیون سپرده اند و در این میان، قدرت خلاقیت و فرصت در کنار هم بودن ها را نادیده می گیرند. خانواده ای که در اندیشه استحکام و تقویت بنای خویش است و برای ایجاد صمیمیت و روابط عاطفی گرم میان اعضای خود می کوشد، باید در استفاده از رسانه ها به ویژه تلویزیون، کنترل و نظارت کامل داشته و در اثرپذیری از آنها، میانه رو باشد.
رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی، در تغییر هدف ها و باورها و فرهنگ سازی در خانواده های امروزی، نقش و تأثیر بالایی دارند، بنابراین خانواده ها باید مراقب این امر باشند.
تأثیر استفاده از وسایل ارتباط جمعی به دلیل شرایط آنها و غربی بودن فرهنگ استفاده از آنها یک مسئله است و تأثیر پیام ها و فرهنگ سازی نامناسبشان مسئله ای دیگر.
برای مثال وقت گذراندن زیاد با تلویزیون یک مشکل است و فرهنگی که برنامه های نامناسب تلویزیونی منتقل می کنند مشکلی جدّی تر.
تأثیر گسترده رسانه ها از آنجاست که افراد، وقت زیادی را در حالی که سراپا چشم و گوش هستند با این رسانه ها می گذرانند و از سوی دیگر، کوچک ترین عنصر صوتی یا تصویری در رسانه، دارای کارکرد بیانی ویژه ای است و تأثیر خاصی بر مخاطب می گذارد.
از این تأثیرگذاری عمیق و گسترده می توان برای کاهش اثرهای منفی رسانه بر فرد و خانواده استفاده کرد. به بیان دیگر، خود رسانه ها بهتر از هر عامل دیگری می توانند فرهنگ درست ارتباط با رسانه ها را رواج دهند و ب فرهنگ سازی مثبت، آثار منفی فرهنگی حاصل از این رسانه ها را بی اثر سازند. برای عملی کردن این دو راه کار، نیاز به ساخت برنامه های ویژه نیست، بلکه می توان در قالب برنامه های معمول مثل سریال ها، مسابقه ها و... این فرهنگ را به سادگی و بسیار نامحسوس منتقل کرد.
فضاهای پس زمینه ای برنامه ها، به ویژه سریال ها و فیلم ها قابلیت زیادی برای گنجاندن پیام در خود دارند، ولی اغلب آن طور که شایسته است به آنها توجه نمی شود
. برای مثال حتی موضوع رفتار شخصیت های فرعی یک فیلم با خانواده و اطرافیان، می تواند جایگاهی برای ارائه کلیه رفتارهای خیلی ساده و پیش پا افتاده، ولی مهم در زندگی خانوادگی یا اجتماعی باشد (البته این موضوع با اتوپیاپی کردن دنیای فیلم متفاوت است) یا مدل مو و لباس شخصیت های فیلم که مخاطب به آنها توجه زیادی هم می کند، می تواند جایگاه ارائه مدل مو و لباس بومی به جای مدهای وارداتی باشد.
حتی صحنه هایی که در حال عبور شخصیت از جلوی دوربین، برای چند لحظه در قاب تصویر می گنجند نیز در سلیقه مخاطب تأثیر می گذارند.
تأثیرهای رسانه را می توان در معماری خانه، چیدمان و رنگ آمیزی منزل، فرهنگ غذا خوردن، مدل مو و آرایش صورت، نوع تفریحات و سرگرمی افراد، روابط عادی روزانه آنها و واژه گزینی شان دید.
همه اینها عناصر فرهنگ سازند و اگر در نمایش این عناصر در برنامه ها از فرهنگ پربار بومی استفاده شود، افزون بر پربارتر شدن اثر از جنبه زیبایی شناختی، با تکرار این عنصرها در برنامه های مختلف، به ترویج فرهنگ بومی هم کمک بزرگی می شود.
به بیان دیگر، داشتن برنامه های ویژه آموزش مهارت های زندگی خانوادگی و فردی و اجتماعی در رسانه ها بسیار ارزشمند و خوب است، ولی می توان کلیه رفتارهای ساده و در عین حال بسیار مهم را در دل برنامه های روزانه و عادی رسانه به مخاطبان منتقل کرد.
بنا بر آنچه گفتیم، در ارتباط با برنامه های کنونی رسانه ملی پرسش های زیادی مطرح می شود، از جمله اینکه:
چرا آنچه در برنامه های این رسانه می بینیم، بیشتر درگیری کلامی میان زوجین است، نه ارتباط مناسب کلامی بین آنها؟
چرا برای نشان دادن رابطه صمیمی پدر با پسر نوجوانش آنها را در کافی شاپ نشان می دهیم نه در کوهنوردی یا زمین های ورزشی و...؟
چرا در بسیاری سریال ها و فیلم ها، آنچه از تلویزیون خانه شخصیت ها در حال پخش است، چه فیلم و چه کارتون و چه برنامه های دیگر، به زبانی غیر از فارسی است؟
چرا عشق را غیرواقعی به جوانانمان نشان می دهیم؟ آیا جز این است که در موارد بسیاری اگر پوشش هنرمندان زن و زبان فیلم را تغییر دهیم، هیچ اثر و نشانه فرهنگی نخواهیم یافت که نشان دهد این یک فیلم ایرانی است؟ (البته برج میلاد را استثنا کرده ایم). و آیا هنر افزون بر اینکه وظیفه دارد مشکلات را نمایش دهد، نباید دریچه ای به دنیای مطلوب باشد؟
بنابراین به طور خلاصه می توان گفت برای کاهش آثار منفی وسایل ارتباط جمعی، کافی است از قابلیت پیام رسانی آنها و تأثیرپذیری مخاطب از آنها در جهت درست و هوشمندانه استفاده کنیم.
عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده شده یکی ازاین عوامل ، عامل تفرد است که به صورت واگرایی اعضای خانواده ، عمل می کند.
دردنیای پرشتاب فناوری امروز ، ابزارهایی وجود دارند که افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده وآنهارا از تعامل با دیگران باز می دارند.
رسانه های جمعی ازاین دسته ابزارها به شمار می روند. البته این موضوع نافی منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست ، اما نوع بهره برداری غیرفرهنگی ازابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتا درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند.
به عبارتی ، اگرجریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانه ای تحقق بیابد ، مضرات آنها به شدت کاهش می یابد وکارکرد اصلی خودرا پیدا می کنند. گرچه برخی نظریه ها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر ، نمی تواند موجد آرامش باشند ، بلکه مخل آن می باشند.
برخی دیگر این نظریه را افراطی و یک سویه می دانند. البته وارسی این دو نظریه در این نوشته مقدورنیست وطرح این مطلب دراین نوشته برای بیان لزوم رعایت احتیاط درجهت استفاده از ابزارهای رسانه ای می باشد. کارکرد رسانه های جمعی بویژه رسانه های شنیداری وغیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته ، به تدریج جای ارتباط بین فردی ازنوع چهره به چهره را گرفته وموجب شده اند فضای انفرادی ، بجای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود ، بطوری که گسترش تکنیکی رسانه های شنیداری و رایانه ای ، ارتباط مستقیمی با فردگرایی ودوری از فضای روانی وعاطفی خانواده را نشان می دهد.
به عبارت دیگر ، این ابزارها ، به تدریج فضای روانی ومحیطی گفت وگو را دریک ارتباط بین فردی ، خدشه دارمی کنند و اعضای گروه را به جای همگرایی، به واگرایی سوق می دهند ، تاجایی که هرعضو خانواده صرفا دریک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده ، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت.
در ادامه ، متاسفانه ، اهداف آنها نیز به تدریج نسبت به هم ، واگرا شده و منفک می شوند. دراین مسیر ، تعامل واقعی فرد بجای آنکه با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد ، با رسانه های الکترونیکی ، شکل می گیرد وبه دلیل برتری تکنولوژیکی وتجهیزات خیره کننده رسانه ای ، نوعی رعب فرهنگی وانفعال شخصیتی درفرد ایجاد می گردد. نتیجه این می شود که افراد خانواده به جای گفت وگوی صمیمی با یکدیگر که می تواند به تقویت پیوندهای عاطفی وانسجام اعضای خانواده منجرشود ، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می کنند ، ارتباطی که فاقد بارعاطفی ، احساسی وهیجانی است.
به تعبیر فوکویاما به دلیل تحدید اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی درزمینه های اخلاقی ودرنهاد ها ، بیشتر درزمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد. آسیب ارتباطی ، بیشتر دردو نوع ارتباط ، بروز می کند. یکی ، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری ، ارتباط بین زن وشوهر می باشد. تجربیات نشان می دهند که هراندازه ارتباط میان فرزندان و والدین وهمچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد ، پیوند عاطفی وهیجانی و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیزکاهش می یابد که این موضوع ، انسجام گروه را به مخاطره می اندازد. فضاهای الکترونیکی و فردگرایی :
آمارهای رسمی نشان می دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت ونیم در روز است. این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت می رسد. میزان استفاده ازاینترنت و اتاقهای چت نیز در برخی کشورها بیشترازاین گزارش شده است. بطوری که ورود مردان وزنان در اتاقهای چت به عنوان " زندگی دوم" مطرح که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم (اتاقهای چت) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می دهد. مک گایر ورود ابزارهای رسانه ای را به ورود بیگانه تعبیر کرده است و می گوید : " به طورمتوسط شش روز درهفته ، بیگانه ای درخانه شما حضوردارد. بیگانه ای که آزادانه درهمه جای خانه سرمی زند وتاثیر می گذارد.
این بیگانه وظیفه ساده ای دارد وآن محدود کردن توانایی ما وبچه ها درتشخیص رویا ازواقعیت می باشد. ما به اواجازه می دهیم که درهرساعتی وارد خانه مان شود. اگر ما درباره بیگانگان وغریبه ها به بچه هایمان هشدارمی دهیم ، متاسفانه درباره این بیگانه هیچ هشداری به بچه ها نمی دهیم. این بیگانه یکسره حرف می زند وهرچه می خواهد می گوید ودیگران هم سراپا گوش می شوند ". جان تیلور گاتر (1999) درباره وسعت دنیای مجازی می گوید :
" تلویزیون ورسانه ها با صرف وقت کودکان به دنیای مجازی ، فرصت تجربه دنیای حقیقی وآشنا شدن با واقعیتهای جذاب ، نشاط آور وحتی مخاطره آمیز را ازآنان سلب می کند واین امرآنان را بی حوصله ، حسود و... بارمی آورد. "
 
گاتر برای جبران این موضوع ، اعتقاد دارد که کودک را بادنیای واقعی آشنا کنید ، طبیعت ، مابقی کارها را انجام می دهد. در گزارش ان وای تی (NYT) ، زنان درامریکا بیشترازاینکه به فکرمراقبت ازکودکان خودباشند ، تلویزیون تماشا می کنند. دراین گزارش آمده است که این زنان درمرتبه اول تلویزیون تماشا می کنند و خریدخانه وصحبت با تلفن در رده های بعدی ارتباط قرار دارند. مراقبت ازکودکان وصحبت کردن با آنها درمراتب پایین تر قرار دارند. همانطورکه ملاحظه می شود ، صرف وقت زیاد برای رسانه ها بمنزله کاهش میزان ارتباطهای انسانی بویژه با کودکان می باشد. این روند ، به افزایش فردگرایی وکاهش جمع گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده قلمداد می شود. روانشناسان درحوزه روانشناسی شخصیت و اجتماعی برای آنکه بتوانند مطالعات بین فرهنگی را بویژه درباره خود و هویت سامان دهند ؛ مقیاس فردگرایی ـ جمع گرایی رابه عنوان یک شاخص بکار می برند. واتس لوند وآرچر (2001) این مقیاس را بهترین موضوع روانشناختی و بین فرهنگی برای مطالعه هویت دانسته اند. همچنین اسمیت وباند (1996؛ به نقل ازهمان) این مفاهیم را درمطالعه اجتماع وروانشناسی سازمانی و گروه به کار برده اند. تریاندیس (1980) بیان می کند که تفرد از تجمع و اجتماع کسب می شود و اجتماع نیز مطابقت وهمسان سازی با دیگران را شکل می دهد. گرایش به هر کدام ازجنبه های این شاخص ، آثار و نتایجی را درپی دارد که هافستید (1984) و تریاندیس (1998 )آنها را مطابق جدول، فهرست می کنند : فرد گرائی جمع گرائی :
·                                             علایق و نیازها و اهداف فردی ترجیح دارند
·                                             ارزشها و هنجارها ، مبنای فردی دارند
·                                             کسب لذت فردی در اولویت است.
·                                             باورهای فردی ، متمایز کننده فرد از گروه است
·                                             استقلال و هویت فردی اهمیت دارند
·                                             راهبردهای مستقیم و مواجه رو در رو ترجیح دارد
·                                             ارتباط بین اعضاء متکی به افراد است، رابطه اعضاء با فاصله زیاد صورت می گیرد
·                                             روابط اجتماعی در بین اعضاء داوطلبانه بوده و اندازه گروه کوچکتر است
·                                             ورود و خروج به گروه براحتی صورت می گیرد
·                                             دوستی ها رنگ کمتری داشته ، رفاقتها و وفاداری به گروه و شخص دیگر کمتر است
·                                             اهداف گروهی مهم هستند
·                                             هنجارها و ارزشها از طریق گروه مرجع تعیین می شوند
·                                             رضایت گروه و اکثریت اهمیت دارد
·                                             باورهای فرد توسط جمع تعیین می شوند
·                                             وابستگی بین اعضاء ، علقه های بین فردی و تجانس گروهی مهم هستند
·                                             از راهبردهای غیر مستقیم و اصل حفظ ظاهر در شرائط بحرانی استفاده می شود
·                                             رابطه اعضاء تنگاتنگ است
·                                             روابط اجتماعی بین اعضاء اجباری بوده و اندازه گروه بزرگتر است
·                                             ورود و خروج به گروه به سادگی انجام نمی گیرد
·                                             دوستی ها و رفاقتها از عمق و استحکام بیشتری برخورداراست
مارکوز وکیتایاما (1991) نشان داده اند که فرهنگ اروپایی وغربی ، هویت فردی را درجهت فردیت گرایی وفرهنگ آسیایی وشرقی ونیز آمریکای جنوبی ، فرد را به سوی تعلق به گروه سوق می دهند.
همچنین بوچنر ،1994؛ داون وهمکاران،1995؛ مارکوز وکیتایاما ،1991؛به نقل ازمایر (1999) مشخص کرده اند که افراد مالایی ، هندی ، ژاپنی وماسایی ، بیشتر از افراد استرالیایی ، آمریکایی وانگلیسی ، جمله “ من 000 هستم “ را با هویت گروهی وجمعی بیان می کنند.
دلیل آن این است که فردیت گرایی به دلیل تجربیات فراوان ، تحرک و ویژگیهای شتابدار شهر نشینی بوجود می آید (فری من ،2001 ومایر،1999 ). درجوامع آسیایی که جمع گرایی ترجیح دارد ؛ خودِ متکی به دیگران معمولا احساس تعلق را بوجود می آورد.
دراین جوامع ، بریدن از خانواده وگسستگی از دوستان و خانواده آسیب آفرین است وبه عنوان نابهنجاری اجتماعی قلمداد می گردد. دلیل آن این است که دراین فرهنگها ، تعداد خودها بیشتر است.
هرفرد دارای یک خودنیست بلکه دارای چندین خود است ؛ همانند : خود با والدین ، خود در کار و خود با دوستان. خود با والدین و فرزندان در این فرهنگها دارای اهمیت بیشتری می باشد. درکل یافته های تحقیقی نشان می دهندکه میان کشورهای غربی و شرقی تفاوتهای قابل ملاحظه ای درباره شاخص فردگرایی ـ جمع گرایی مشاهده می شود که دلیل آن تفاوت درنوع نگرش ، رفتار وفرهنگهای متفاوت وازجمله به چگونگی گسترش رسانه های جمعی درمتن خانواده ها می باشد. پهناوری جهان ، مسایل پیچیدة اقتصادی ، فناوری الکترونیکی ووضعیت اجتماعی اقتصادی بویژه فشار جهانی شدن ، تعییراتی را ایجاد می کنند که در زمینة تحول شخصیتی فرد ونیز هویت جمعی آنها درمحیط اجتماعی و خانواده تاثیرات بسزایی دارند (بانهام وهمکاران، 2000).
علت اصلی کاهش جمع گرایی وافزایش فردگرایی رابه تجربیات فراوان شهرنشینی ، شتاب فناوری وویژگیهای زندگی پر تنش وکاهش ارتباطات بین فردی نسبت می دهند. کاهش فرهنگ گفتگو وتعامل عاطفی بدلیل کیفیت جدید زندگی ، بیش از همه ، هویت فردی وجمعی ملتها را تحت تاثیر قرارداده وبتدریج آنها را به سوی فردگرایی سوق می دهد. رسانه وجرم:
رسانه‌ها نقش مهمی در چگونگی شکل گیری افکار عمومی در مورد جرم و بزه کاری ایفا می‌کنند. بدین ترتیب می‌توان گفت رسانه با تأثیرگذاری بر ساختار خانواده از یک سو و با ارائه تصویری از جرم از سوی دیگر بر شکل‌گیری یا کاهش جرائم اجتماعی موثر واقع می‌شود. تأثیر رسانه ممکن است در مواردی به صورت مستقیم منجر به ارتکاب جرم شود، اما این تأثیر عام نبوده و در مواردی خاص به صورت موردی گزارش شده است.
دیدن صحنه سرقت یک بانک یا ربودن یک شی از مغازه یا دزدی خانوادگی ممکن است بیننده نوجوانی را به ارتکاب جرم بکشاند. اما خارج از چارچوب‌رسانه‌های رسمی کشور، تأثیر فیلم‌های ماهواره‌ای یا ویدیویی که روی آنها هیچ‌گونه کنترلی وجود ندارد شدیدتر و عمیق‌تر است. ارتکاب جرایم فیزیکی اغلب تحت تأثیر این گونه فیلم‌ها بوده و مرتکبین آنها خود به این تأثیر اعتراف کرده‌اند. برنامه‌های تلویزیونی و به ویژه سریال‌هایی که در داخل کشور تولید می‌شود، با توجه به موضوع و نوع ساخت آن از بیننده زیادی برخوردار است، اما در بسیاری موارد دچار انحراف از اصولی شده که جامعه به شدت به رعایت آن محتاج است. ترویج تجمل گرایی، نشان دادن زندگی افراد مرفه و خانه‌هایی که برای بسیاری از مردم تنها یک رویا محسوب می‌شود آثار و پیامدهای زیانباری برجای می‌گذارد. نظریه بازتاب رسانه‌ای جرم مدعی است که «رسانه‌ها با نمایش مستمر تصاویر فریبنده و خوشایند از ارتکاب جرم و اسطوره‌سازی از مجرمان، کنترل‌های درونی را تضعیف می‌کنند. این امر در نظریه‌های روان‌شناسانه در مورد مهارزدایی و حساسیت‌زدایی در بخش شکل گیری انگیزه ارتکاب جرم بررسی شده است.
نظریه کنترل اجتماعی هیرشی می‌گوید:افراد زمانی بزهکار می‌شوند که نسبت به قیود اجتماعی کم‌اعتنا یا بی اعتنا شوند» در این نظریات، رسانه‌ها تاثیر معناداری بر تصویر کلی جرم در درون جامعه دارند، گستره این تاثیر تا آنجا است که می‌توان گفت انگاره‌هایی که بر آگاهی عموم درباره جرم سایه افکنده است، عمدتاً محصول رسانه‌ها است. این پدیده را می‌توان تصویر رسانه‌ای رایج جرم نامید  .
گربنر معتقد است درس‌هایی که ما در دوران کودکی از تلویزیون می‌آموزیم، احتمالاً پایه‌‌هایی برای جهان‌بینی وسیع ما می‌شوند. «تلویزیون منبع معناداری از ارزش‌های عمومی، عقاید قالبی، ایدئولوژی و دیدگاهها است» .
در تحقیقات دیگر، عوامل درونی و بیرونی موثر بر عدم ارتکاب بزهکاری نیز بررسی شده است.
عامل «وابستگی» که حضور پدر و مادر در خانواده، ازدواج نکردن مجدد مادر، توجه و تشویق والدین، آرام بودن محیط خانواده و نیز صمیمی ‌بودن رابطه نوجوان و والدین را نشان می‌دهد از مهمترین عوامل موثر بر بزهکاری است.
این بررسی‌ها نشان می‌دهد پایداری وضعیت خانواده در ممانعت از بزهکاری نوجوانان بسیار موثر است، چرا که در این سن نوجوان به دنبال کسب هویت و الگو است نقش پدر و مادر در خانواده موثرتر می‌شود.
می‌توان گفت خانواده‌هایی که بر اعمال فرزندان خود نظارت ندارند و کمتر مقررات و استانداردهای مشخصی در قبال رفتارهای غیرقابل قبول آنها وضع و از برخورد قاطعانه در مقابل رفتارهای خلاف فرزندان خود پرهیز می‌کنند، زمینه کجروی را مساعد می‌سازند.
در واقع نقش رسانه‌ها در این است که می‌توانند هنجارهای اجتماعی موجود در جامعه را تقویت یا تضعیف کنند. هنگامی‌که باورها و اعتقادات فرد نسبت به یک موضوع کمرنگ شده یا از بین می‌رود نوعی رهایی رفتاری در او پدید می‌آید به طوری که خود را از قید و بندهای گذشته رها حس می‌کند. اگر فردی قویاً باور داشته باشد که برخی رفتارهای انحرافی درست نیست، مشارکت در آن رفتار برای او دور از تصور است.
رابرتسون  تامپسون معتقد است :«تاثیر خانواده، همسالان و دسته‌ها در بزهکاری بیش از سایر عوامل است و خانواده نقش مهمی‌در پیشگیری و کنترل بزهکاری دارد.»  
سایر اندیشمندان نیز در کنار خانواده به علل و عوامل دیگری اشاره دارند که منشا درونی و بیرونی دارد اما همه آنها به تاثیر عمیق رسانه در این مورد معتقدند.در مجموع می‌توان گفت این نظریات می‌گویند که رسانه‌های دیداری و شنیداری با انعکاس اخبار و رویدادهای جنایی قبح و زشتی رفتارهای مجرمانه را در جامعه از بین می‌برند و وقوع جرم را امری عادی و طبیعی نشان می‌دهند.
نقش رسانه در ویرانی نظام خانواده:
سال هاست که مقام معظم رهبری مسئولان صداوسیما را به اهمیت و حساسیت حفظ بنیان های خانواده سفارش می کنند. ایشان حتی در خصوص اثر روانی بازتاب درگیری های خانوادگی در تلویزیون هشدار جدی داده اند. از آن گذشته مقوله حراست از ارزشهای خانوادگی و کارکردهای سنتی آن یکی از محورهای چهارگانه و ماموریتهای اصلی مورد اشاره در حکم تمدید شده رئیس سازمان صداوسیماست.
اما چقدر به این مسئله اهمیت داده شده است؟ در خانواده مقوله ( محبت مرد به زن و مدیریت مرد که همراه با عطوفت و مهر بانیست ) به عنوان پایه ای برای حفظ بقای نظام خانواده شناخته شده که این مقوله چیز جدیدی نیست بلکه نشاًت گرفته ازمبانی اسلامی مااست که این مبنا نه تنها چیزی از شخصیت با نوان کم نمی کند بلکه باعث رشد آنها و قوام خانواده و حفظ شخصیت زنان است.
چرا که شخصیت زن و حفظ بقای خانواده از منظر اسلام چنان بالا بوده که مردان موظف به حراست از آن شده اند «الرجال قوامون علی النساء = مردان سرپرست و نگهبان زنانند (نساء /34) » و این وظیفه نه بدلیل برتری مرد بلکه بخاطر ویژگی های مرد است و از طرفی زن کانون پیوستگی در خانه می باشد.
خانواده موفق خانواده ایی است که این دو عنصر یعنی : ( محبت مرد به زن و خانوده اش و مدیریتش همراه با عطوفت ) و همچنین ( زن به عنوان کانون پیوستگی نظام خانواده ) را حفظ کند.
رسانه ملی به عنوان بزرگترین رسانه ، رسالت رساندن این پیام را دارد ولی مجموعه سریال ها و فیلم های این رسانه در سال های اخیر نشان می دهد که یک جریان فکری خطرناک خواهان تغییراتی اساسی در نظام های خانوادگی است و هدفش بوجود اوردن یک خانواده متزلزل و نابودی آن می باشد و برای رسیدن به این هدف ، دو مقوله مذکور رانشانه گرفته و همواره در تلاش بود ه که تا با تغیر در روحیه و خلق و خوی زنان که نقش محوری و کانون پیوستگی خانواده را دارند آنان را به موجوداتی پرخاشگر - تند خو- حریص به زیور آلات و در برخی از فیلمها هرزه نشان دهند و تلاش شده که این ویژگی ها را در زن نهادینه کند و به او القاء کند که تو با تندخویی و پرخاشگری و ناسزا گری می توانی به استقلال کامل برسی.
و از طرفی با تضعیف بسیار شدید جایگاه مرد درخانواده و نشان دادن چهره مردان به عنوان موجوداتی تنبل، خوشگذران، بی قید به خانواده و انسانهایی بی خرد که همواره با ندانم کاریهایشان موجب شکست می شوند .
همچنین مهمترین خصلتی که از مرد در این مجموعه ها نشان می دهند خصلت زن ذلیلی است که با این جلوه نمایی در پی از بین بردن قاعده ( محبت مرد به زن و مدیریت مرد ) هستند. که این افکاردر مجموعه های طنز بشدت جلوه دارد و میشود گفت که شاخصه ی خنده در این مجموعه ها زن ذلیلی مردان وپرخاش و تندخویی زنان است که بصورت یک اصل درمجموعه های تلوزیونی درآمده .
تجربه درجامعه غربی نشان داده که با از بین رفتن این 2 اصل درخانواده، نظام خانواده از هم گسیخته می شود ، کسانی که درغرب مدعی این تئوری که برگرفته از تفکرات فمینیستی است، بودند باعث شدند تایک معزل درجامعه غربی بوجود آورند که با ازبین بردن نقش مدیریت مرد و نقش محوری زن در خانواده، خانواده هایی سست ، بی قید به مبانی و ارزش های نظام خانواده، آزاد و بی قید و بند بار بیاورند که نتیجه آن فروپاشی خانواده ها به انحراف کشیده شدن فرزندان و زنان و مردان و درپی فساد درخانواده ها ، جامعه ایی ناسالم و خراب بوجود آمد.
حال رسانه ی ملی به جای اینکه جامعه را از رفتن به سمت تجربه ایی شکست خورده و خطرناک حفظ کند با مجموعه ها و فیلم های خود که البته دست بدخواهان در آن است درحال هول دادن جامعه ی ما به سمت این تجربه هولناک می باشد.
منابع:
اعزازی، شهلا. 1373. خانواده و تلویزیون. تهران: مؤسسه فرهنگی امید.
باهنر، ناصر. 1385. رسانه‌ها و دین: از رسانه‌های سنتی تا تلویزیون. تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز تحقیقات.
صبری، حمید. بی‌تا. آشنایی با دانش ارتباطات، بی‌جا. بی‌نا.
طالبی، سارا، «بررسی تطابق برنامه‌های نمایشی سیما با سیاست‌های رسمی سازمان در امور خانواده از دیدگاه خبرنگاران و کارشناسان دینی»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد،‌ دانشکده صدا و سیما، 1389.
گاردنر، ویلیام. 1386. جنگ علیه خانواده. ترجمه: معصومه محمدی. قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
میرخانی، عزت‌السادات. 1380. رویکردی نوین در روابط خانواده. تهران: سفیر.
الیاسی، محمدحسین. 1382. بررسی جنبه‌های مختلف چگونگی نمایش خانواده در سریال‌های تلویزیونی ایرانی. تهران: مرکز تحقیقات صدا و سیما.
فتوره چی، محمدمهدی. 1389. «چگونگی اثربخشی سریال‌های رمضانی در تعلق دینی مخاطبان». فصلنامه بازتاب اندیشه.
اسحاق ، ویلیام (2001).گفتگو هنرباهم اندیشیدن ،ترجمه محمود حدادی(1380). تهران :دفترمطالعات سیاسی وبین المللی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران.
برکو، ری ام وهمکاران (1998). ترجمه دکتر سیدمحمد اعرابی و داود ایزدی (1378). مدیریت ارتباطات ، تهران : دفترپژوهشهای فرهنگی.
پورافکاری ، نصرت الله (1373). فرهنگ جامع روانشناسی وروانپزشکی. تهران : فرهنگ معاصر.
پورحسین ، رضا(1383). روانشناسی خود. تهران :انتشارات امیرکبیر.
فرهنگی ، علی اکبر (1382). ارتباطات انسانی : جلداول ، تهران : موسسه خدمات فرهنگی رسا.
گاتر ، جان تیلور(1382). تلویزیون وکودکان ، سیاحت غرب ، سال اول ، شماره7.
نیومن ، دیوید (1383). تلویزیون وخشونت. ترجمه ساراحبیبی. باشگاه اندیشه.
نقش رسانه در خانواده/زیبایی نژاد/ نشریه: علوم سیاسی » بازتاب اندیشه » زمستان 1389 - شماره 116.
نقش رسانه در خانواده/ فصلنامه رسانه و خانواده/ شماره 1، زمستان 1390 صفحه248.
 
 
 
 


مطالب مشابه :


نقش رسانه ها در بزهكاري اطفال

است تا به بررسي نقش رسانه ها دربزهكاري اطفال نقش فیلم ها در بزهکاری، جرم و جنایت از




نقش رسانه در اجتماع

نقش رسانه در بزهکاری ها ، طغیان پیام های خاص رسانه ها که در سناریوهای




بررسی نقش رسانه های گروهی در پیشگیری از جرائم

بررسی نقش رسانه های گروهی در شده است ، فرضیه ها در این بزهکاری :23 فصل سوم




نقش رسانه ها در پیشگیری از وقوع جرم

نقش رسانه ها در بر اتخاذ تدابیر لازم در کاهش بزهکاری باید تدابیر




تأثیر ماهواره بر ترویج خشونت و بزهکاری

رسانهها همچنین نقش مهمی در چگونگی شکل‌گیری افکار عمومی در مورد جرم و بزهکاری ایفا می‌کنند.




تأثیر ماهواره بر ترویج خشونت و بزهکاری

رسانهها همچنین نقش مهمی در چگونگی شکل‌گیری افکار عمومی در مورد جرم و بزهکاری ایفا می




نقش رسانه ها در بزهکاری اطفال و نوجوان و...

نقش رسانه ها در بزهکاری اطفال و نوجوان اما یکی از عوامل دیگر را می توان نقش رسانه ها دانست .




نقش رسانه درخانواده

در واقع نقش رسانهها در این است «تاثیر خانواده، همسالان و دسته‌ها در بزهکاری بیش از




تأثیر ماهواره بر ترویج خشونت و بزهکاری

رسانهها همچنین نقش مهمی در چگونگی شکل‌گیری افکار عمومی در مورد جرم و بزهکاری ایفا می‌کنند.




برچسب :