کاش میشد عوضشون کرد...

خوب به میمنت و مبارکی شوهرجانم کلا مخالفتش رو با کار بیرون از خونه م اعلام فرمود! البته دوست نداره برای دیگران کار کنم گفت خودم می خوام بعدا مغازه بزنم تو باید وایستی اونجا دیگه... خوبیش اینه که میدونم اینکارو می کنه آخه قبلا مغازه داشته ترسش ریخته از شغل ازاد...

خیلی وقت بود خودم می دونستم اما هی محکش می زدم که از زیر زبونش بکشم بیرون. دیگه این سری صداش در اومد خلاصه! 

 

می دونین بیشتر از همه کار تو عطر و ادکلن فروشی رو دوست دارم. رایحه های عالی و مختلفی که صبح تا شب باهاشون سر و کله می زنی...

راستی گوگل چه ش شده از چند شب پیش شب بازم نمیشه هیچی رو سرچ کرد! انگار بازم بسته باشنش!

بازم یکی دو روج از سر ابروهام رو برداشتم. فاصله شون بیشتر شده قیافه م بازتر و شادتر به نظر میاد!والله چی بود ابروهای نزدیک به هم که انگار همیشه اخم کرده بودم؟؟!!!!

 پریروز که 5شنبه بود رفتیم برای جهیزیه ی بنده لوازم دیدیم. لوازم خانگی و مبلمان...

یخچال و لباسشویی هایسنس، تلویزیون و جارو برقی سامسونگ، اجاق گاز آلتون، 11 کاره و اتو فیلیپس، و کتری برقی طبق دستور شخص شخیص خودم پارس خزر...

مبل هم من دو مدل پسندیدم یکی نخودی بود با کوسنهای گلدار قهوه ای، یکی قهوه ای سیر بود با کوسنهای سفید گلدار. سرویس خوابم رنگش گردویی بود با تزئینات کرم -نخودی...

جمعه صبح با مصطفی رفتیم و اونم مبلمان کرم رنگ رو پسندید. البته منو سر سرویس خواب به شک انداخت هی می گفت از میز توالت یه مدل دیگه که دیده بودم بیشتر خوشش اومده! اون مدل خیلی وقت بود که اونجا بود منم بار اول از همون خوشم اومد. میز توالتش آینه ش ریلی بود پشتش سه تا طبقه ی کوچولو می خورد. یه کشوی مخفی هم داشت که قشنگ یه عالمه لوازم آرایش توش جا میشد اما خوب مدلش قدیمی بود. این سرویسی که من انتخاب کردم تازه رسیده بود یعنی همون 5شنبه تازه داشتن سرهمش می کردن که من دیدمش! رنگاش جدیدتر بود و با مبلمانمونم هماهنگه. اما آینه ش ثابت هست و اون کشوی مخفی رو نداره. کنار آینده ش و کنار تختش دوتا طبقه ی کوچیک داره برای عکس و اینا و سه تا کشو و یه کمد زیر آینه ش هست.

این هفته هم باید برم فرش ببینم که ست کنم با اینا...

 

 5شنبه ی این هفته: هرچی خوندید مال شنبه ی قبل بود!!!

این پست رو نوشتم و وسطش ثبت موقت زدم. بعد چون در حال اسباب کشی بودیم دیگه رفتم سراغ کارا و نتونستم بیام خونه ی خاله اینا که ثبتش کنم.

امروز 5شنبه ست و ما کاملا تو خونه ی جدید مستقر شدیم. دیروز رفتم انتقال پورت دادم حالا تا کی وصل بشه! احتمالا 2 هفته طول می کشه!

دیشب هم وسایل رو آوردن و گذاشتیمشون تو اون واحدِ خونه ی مصطفی اینا که خالیه تا تیرماه که خودمون خونه بگیریم.

بچه ها دیشب خیلی شب مزخرفی داشتم! سرم درد می کنه اینقدرم گریه کرده م که چشمام ورم کرده! صبح از ترس اینکه مامانم اینا بفهمن حالم خوب نیست تا ساعت 10:30 اینا که از خونه رفتن بیرون هی خودمو زدم به خواب!!!!

تو این هفته یه تغییراتی تو برنامه ی عروسی ایجاد شد.

بابا تصمیم داشت به مهمونای خودش شام بده و مصطفی هم که دید اینطوریه گفت خوب بابا بیا خرجش رو نصف کنیم و کلا شام بدیم! بابا هم که می دونه ما از پس خرج کام شام برنمیایم قبول کرد.

دیگه خلاصه ما تخمین زدیم ببینیم چند نفر مهمون داریم دیدیم فامیلای ما تقریبا 280 نفر برای شام هستن!!! مصطفی هم احتمالا 100 نفر مهمون برای شام داره که خوب تقریبا همون 400 نفر میشن! دیگه با غذای پرسی 10-11 تومن که حساب کنی بازم نزدیم 4-5 میلیون خواهد شد که خوب چون می خوان نصفش کنن به هیچکدوم فشار نمیاد...

تا اینجا همه چی خوب بود و همه راضی... تا اینکه دیشب مصطفی سر شام یه هو برگشت این موضوع رو بهخواهر گرامیش فریبا خانم منتقل کرد!!!!!!!!!!!!!!!! ایشونم یه کم وایساد منو نگاه کرد بعد گفت خوب ما به مهمونای خودمون شام بدیم اونا به مهمونای خودشون! عرف اینطوریه دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من از همون لحظه کلا قیافه م تغییر کرد! این داره یه ما یاد میده عرف چیه!!!! مصطفی خودش جوابش رو داد، من چیزی نگفتم. مصطفی گفت اصلا عرف اینه که خرج عروسی کلا به عهده ی داماده. اون بیچاره وظیف نداره شام بده، الا به خاطر من قبول کرده نصف کنیم خرجش رو...

خیلی دلم می خواست بهش بگم شما حرف از عرف می زنی؟؟؟ اگه اینطوریه شما چرا محرم رو بهونه کردید و برای من کادوی شب یلدا نیاوردید؟؟؟ چرا بهم عیدی ندادید؟؟ فقط موقع تعیین مهریه که اونم همه می دونن نسیه هست و به قول خودتون کی داده کی گرفته می خواستید بهم احترام بذارید و تعداد سکه ها رو زیاد کنید؟؟؟ من حتی لباس عقدم رو با خرج مامانم دوختم! چون می دونستیم اون موقع مصطفی تو مضیقه بود. الآن هم که دستش بازه و می تونه خرج کنه بازم من نرفتم دنبال خرجای آنچنانی گفتم بذار برای زندگیمون خرج کنیم نه برای جشنی که فقط یه شب هست! حتی خودم اصرار داشتم که شام ندیم.

اما متأسفانه بی چشم و رویی همینه دیگه!

رفتیم طبقه ی پایین که شیشه ها رو روزنامه بزنیم که آفتاب به جهیزیه نخوره. مصطفی گفت تو چرا بهم گفتی بهتر بود نمی گفتم؟؟ گفتم برای اینکه می دونستم چه نظراتی میده! گفت بهتر بود الآن بشنوه تا اینکه بعدا و یه هو جلوی بابات یه چیزی بگه! گفتم فردا بابا اینا می خوان بیان اینجا برای تبریک خونه ی جدید، فکر می کنی هیچی نمیگه؟؟!! مطمئن باش میگه! من چقدر از دست حرفای این جلوی خونواده م خجالت بکشم؟؟ مصطفی دیگه چیزی نگفت...

خانم خانما بعد از یکی دو دقیقه تشریف آورد پایین! در حالیکه من دلم نمی خواست کسی تا قبل از چیدن وسایلم بیاد ببینه! بعدشم شروع کرد خیلی حق به جانب حرف زدن که من فهمیدم شما ناراحت شدید از حرفام و من فقط نظرمو گفتم و... من می خواستم سهمم از خونه رو نصف قیمت بهتون بفروشم به بقیه هم بگم باهاتون راه بیان اما اینجوری که کردین من نظرم عوض شد!!!!!!!!!!!! خیلی دلم می خواست بگم اون موقع که ما خیلی محترمانه اومدیم نشستیم بهتون گفتیم می خوایم سهمتون رو بخریم باهامون عین کلاهبردارا حرف زدین چی شد یه هو مهربون شدید؟؟ بازم من هیچی نگفتم. فقط با دندون چسب می بریدم می دادم دست مصطفی و اون حرف می زد و مصطفی هم جوابشو می داد... اینم هی سعی می کرد صدای منو دربیاره وبکشونه منو توی بحثشون اما من فقط گفتم خوب هرکی نظر خودشو داره...

خلاصه با تغیر رفت بالا. مصطفی به من گفت برو بالا یه وقت فریبا نذاره بره!!!!!!! گفتم به من ربطی نداره، من حوصله ی ناز کشیدن ندارم! مصطفی ناراحت شد! انگار من بودم که تا چند دقیقه قبلش داشتم هزار تا چرت و پرت می گفتم! من جا داشتم اندازه ی تموم این چند ماه حرف بزنم و یادش بندازم چقدر تو رسم و رسومات برای من کم گذاشتن! اما به خاطر مصطفی هیچی نگفتم! چون می دونم اگر هم می خواستن اینکارا رو انجام بدن آخرش دو برابر خرجش رو از جیب مصطفی می گرفتن...

می دونستم نمی ره! برای اینکه می دونم امروز برای بابام نقشه داره و آخر می شینه زهرش رو می ریزه! می دونم خلاصه امروز به بابام یه حرفی می زنه و من شرمنده ش میشم! بابام همه چی برامون کامل خرید! حتی وقتی که هیچکدوم از خواهر برادرای مصطفی هیچ کاری نکردن بابا گفت من برای اینکه به بچه ها کمک کرده باشم هیچ تیکه ای از جهیزیه رو به عهده ی داماد نمی ذارم، حتی برامون تلویزیون ال ای دی 40 اینچ خریده!!!!!!! خدایی کی همچین کاری می کنه؟؟؟ همه چی از بهترین مارکها! مصطفی فقط باید میز تلویزیون و چندتا خورده ریز بگیره که شاید سر جمع تا 5 تومن هم نرسه! اما بابا بالای 20 تومن خرج کرد برای لوازمم... بعد دیشب خانم خانمها می گفت ما که ازتون نخواستیم همه چی رو از بهترین مارک بیارید!!!!!!!!!! باورم نمیشد چقدر می تونه چشم سفید باشه! فقط از خدا خواستم خودش جوابشو بده! من هیچی نگفتم در حالیکه تازگیا دیگه از هیچکس نمی ترسم و حرفمو می زنم!

دیشب مثه اون دعوای مریم و محمد (من و اکسیژن) بود برام! کنار هم بودیم من گریه می کردم و از گریه به سرفه افتاده بودم اما مجبور بود صدامو خفه کنم! مصطفی هم محل نمی داد بهم! واسه اینکه گفته بودم نمی خوام برم ناز خواهرش رو بکشم! میگم که بدترین چیزا رو هم ببینن بازم خونواده خونواده ست، خون خون رو می کشه... اونم یه آدمی مثل شوهر من که خیلی جاها واقعا بیشتر از همه ی کسایی که دیدم احترام نگه می داره و خیلی هم خونواده ش رو دوست داره! اینکه اصلا نیومد طرفم خیلی اذیتم کرد! خیلی بهم برخورد که اینقدر من تا حالا جلوی خونواده ش زبون به دهن گرفتم و بهم متلک هم گفته ن اما من حرفی نزدم اما باز داره اینطوری می کنه! یه جورایی از رفتارش زده شدم! دیشب فقط دلم می خواست برگردم خونه مون. حداقل می دونستم اونجا همه دوستم دارن و برام ارزش قائلن. اما خیلی دیر بود اگه برمی گشتم خونه مامان اینا می فهمیدن یه چیزی شده. با کلی گریه حدودا 2 ساعت و نیم بعد از خاموش شدن چراغا خوابم برد. صبحم که مصطفی پا شد بیدار شدم همه چی رو جمع کردم گذاشتم تو کمد و بدون یه کلمه حرف نشستم تو ماشین و بدون خداحافظی ازش پیاده شدم و رفتم بلا و تا ظهر خوابیدم که کسی نفهمه حالم بده... برای فیفز تعریف کردم چی شده... بعدم اومدم اینجا...

خیلی دلم شکست! چند روز پیش بازم تابلوی کشتی سر خورد داشت میفتاد! هر بار اینطوری شده یه دعوایی بینمون پیش اومده... حالا امیدوارم تموم بشه دیگه واقعا کشش ندارم! هرچقدر به خاطر مصطفی و پشتکارش و شخصیتش جلوی همه افتخار می کنم و سرم بالاست بابت خونواده ش سرشکسته م سرم همه ش باید پایین باشه...

برام دعا کنید... روزم خوب نیست اصلا...

 


مطالب مشابه :


عیب یابی یخچال فریزر

سرویسکاریخچال وفریزرخانگی وتجاری - عیب یابی یخچال فریزر - سرما در طبقات بالا مطلوب ولی در




فرشته ی بدون بالِ من

یخچال هایسنس. ماشین لباسشویی هایسنس. فرش پرنیان کاشان (9متری) مبل کلبه ی




کاش میشد عوضشون کرد...

یخچال و لباسشویی هایسنس، تلویزیون و جارو برقی سامسونگ، اجاق گاز آلتون، 11 کاره و اتو فیلیپس




معرفی خدمات فنی سردینه رضائی - بندرگز

نصب و راه اندازی کولرهای گازی اسپلیت- یخچال فریزر- سایدبای ساید- لباسشوئی- آکـس-هایسنس-




کولر آبی انرژی

نمایندگی فروش کولر آبی با %تخفیف ویژه% بسمه تعالي:کليه کالاهاي اين فروشگاه با تخفيف ويژه و




نصب سرویس تعمیر کولرگازی

فروش قعات یخچال کولر گازی هایسنس(hisense) کولر گازی کریر (carrier) کولر گازی مک کوی (mcquay)




زمان مناسب جهت سرویس و شارژ گاز کولر های گازی اتاق سرور

عیب یابی و تعمیرات یخچال چیلر CHILLER كولرهاي پرتابل (portable cooler) تجهيزات موتورخانه




مشاهده فيلم رفع مشكل پكيج ايران رادياتور

انواع کولرگازی و آبسردکن یخچال های صنعتی در نصب کولرگازی 48000 btu هایسنس. کولر مولتی




برچسب :