تحقیق در مورد وبر

v\:ل ماکسیمیلیان امیل وبر به آلمانی: r)‏ یک حقوقدان، سیاستمدار تاریخدان، جامعه‌شناس و استاد اقتصاد سیاسی بود که به گونه‌ای ژرف نظریه اجتماعی و جامعه‌شناسی را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار داد. کار عمده وبر درباره خردگرایی و عقلانی شدن و به اصطلاح افسون‌زدایی از علوم اجتماعی و اندیشه‌های علمی است که او آن را به ظهور سرمایه‌داری و مدرنیته مربوط ساخت. وبر معاصر جرج سیمل، چهره برجسته در بنیاد نهادن روش‌شناسی ضداثبات‌گرایی، معاصر بود. کسی که جامعه‌شناسی را نه به عنوان رشته‌ای غیر تجربی بلکه دانشی معرفی می‌کرد که باید کنش اجتماعی را از طریق معانی ذهنی دارای ثبات مطالعه کند.       او در کنار امیل دورکیم و کارل مارکس سه معمار عمده دانش اجتماعی به شمار می‌آیند. ۲۰۰۱ مشهورترین کار ماکس وبر در جامعه‌شناسی اقتصاد مقاله روح سرمایه‌داری و اخلاق پروتستانی است که درعین حال آغاز فعالیتهای پژوهشی در زمینه جامعه‌شناسی دین نیز محسوب می‌شود. ماکس وبر، فرهنگ و به صورت ویژه مذهب و دین را عاملی می‌داند که بدون استثنا در شرق و غرب شیوه و راه‌های پیشرفت فرهنگی را تعیین کرده‌اند. براین پایه خصیصه‌های ویژه پروتستانیسم زاهدانه (اولیه) باعث توسعه سرمایه داری، دیوان‌سالاری، دولت عقلانیت‌گرا-قانونمند در غرب شد. دراین مقاله وبر تأثیرات پروتستانیسم را بر ظهور و رشد و نمو سرمایه‌داری مورد بحث قرار می‌دهد ومی‌گوید سرمایه‌داری آن طور که کارل مارکس می‌گوید صرفاً نظامی مادی نیست، بلکه ترجیحاً از ایده‌ها و ارزش‌ها و آرمان‌های مذهبی‌ای سرچشمه می‌گیرد که صرفاً نمی‌توان با مناسبات مالکیت-تولیدی، فناوری و یا نظام آموزشی‌اش آن را تحلیل و تبیین کرد. در کار عمده دیگری به نام سیاست به عنوان رسالت دولت را به عنوان موجودیتی می‌شناسد که انحصار استفاده مشروع از خشونت را دراختیار دارد، تعریفی که در مطالعه علوم سیاسی نوین غرب محوریت دارد. تحلیل او از دیوان‌سالاری در اقتصاد و جامعه همچنان برای مطالعات مدرن از سازمان، مرکزیت دارد. مشارکت شناخته شده‌اش در این امر مهم مطالعاتی معمولاً تحت عنوان تز وبر مطرح می‌شود. او نخستین کسی است که چندین جنبه گوناگون از اقتدار اجتماعی را بازشناسی و به ترتیب تحت عنوان «فره‌مند»، «سنتی» و «قانونی»" آنها را مقوله بندی کرد. بنابراین ایده، تحلیل او از دیوان‌سالاری خاطرنشان می‌کند که نهادهای دولت مدرن برمبنای شکل اقتدار عقلانی–قانونی استوار شده‌اند. او با تأثیرپذیری از ویلهلم دیلتای توانست نوع جدیدی از جامعه‌شناسی را بنیان گذارد که کمتر از علوم طبیعی الگو می‌گرفت و جامعه‌شناسی تفهمی نامیده شد.                 زندگی نامه وبر ماکس کارل امیل وبر (زاده ۲۱ آوریل ۱۸۶۴ میلادی) در ارفورت ایالت تورینگ آلمان است. بزرگترین فرزند خانواده‌ای دارای هفت فرزند و ثروتمند و به لحاظ سیاسی مشهور در حزب لیبرال ناسیونال آلمان[۱] بود. پدرش ماکس وبر و مادرش یک کارمند دولت به نام هلن فالنشتاین و یک پروتستان و کالوین‌گرا، با ایده‌هایی جزمی نسبت به اخلاق پروتستانی بود. اشتغال ماکس وبر پدر به امور سیاسی خانواده را هم غرق در امور سیاسی کرد و تالار پذیرایی او را به محل حضور پژوهندگان نامدار و چهره‌های شناخته شده آلمانی نظیر دیلتای، زیمل و ترایچکه کرد. وبر به شدت تحت تأثیر مشرب فکری مادرش قرار گرفت، اما هرگز ادعای مذهبی بودن نکرد. وبر جوان و برادرش آلفرد که او نیز یک جامعه شناس و اقتصاد دان بود در این فضای روشنفکری پیشرفت کردند. وبر در سال ۱۸۷۶ در حالی که تنها ۱۳ سال داشت نوشته‌ای تاریخی تحت عنوان کریسمس شامل دو مقاله «درباره مسیر تاریخی آلمان با ارجاع ویژه به موقعیت‌های امپراتور و پاپ» و «درباره دوران امپراطوری روم از کنستانتین تا مهاجرت ملت‌ها» را به پدر و مادرش تقدیم کرد. در سن چهارده سالگی او نامه‌هایی نوشت که به هومر، ویرژیل، سیسرو و لیوی ارجاع داده شده بود و دارای اطلاعات گسترده‌ای درباره گوته، اسپینوزا، کانت و شوپنهاور بود، پیش از این که مشغول به تحصیل در دانشگاه شود. به نظر می‌رسید که وبر در جستجوی مطالعات پیشرفته در علوم اجتماعی است. در سال ۱۸۸۲ وبر به عنوان دانشجوی حقوق در دانشگاه هایدلبرگ ثبت نام کرد. وبر در سال یادشده به انجمن دوئلینگ (مبارزه مسلحانه دو نفره و رسمی) پدرش پیوست و حوزه کاری پدرش را در حقوق مورد مطالعه قرار داد. او در کنار تحصیل رشته حقوق به نوشتن مقاله در باره اقتصاد و تاریخ قرون وسطی و دین‌شناسی پرداخت. اوهمچنین به صورت متناوب در ارتش آلمان در استراسبورگ خدمت می‌کرد. در پاییز سال ۱۸۸۴ به خانه پدری بازگشت تا در دانشگاه برلین به تحصیل بپردازد. در هشت سال بعدی عمرش، او تنها یک ترم در دانشگاه گوتنگن و دوره کوتاهی را در آموزش نظامی در ارتش گذراند. در ۱۸۸۹ ماکس وبر رساله دکترای حقوق‌اش را درباره تاریخ سازمان‌های بازرگانی در سده‌های میانه۱۹۷۷ در برلین ارایه داد. دو سال بعد کارش تحت عنوان «آمادگی به اقرار به گناه، تاریخ کشاورزی روم و اهمیتش برای حقوق عمومی و خصوصی» کامل کرد، از این تاریخ به بعد او آماده می‌شود تا به تدریس در دانشگاه بپردازد.   در۱۹۰۴ به ایالات متحده برای شرکت در همایش علوم اجتماعی در سنت لوئیس مسافرت کرد. زندگی در قاره جدید تأثیری شگرف بر وبر می‌نهد. در سنت لوئیس وبر کنفرانسی درباره سرمایه‌داری و جامعه روستایی در آلمان می‌دهد. در همین سال وبر بخش نخست اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری و نیز مقاله درباره «عینیت شناخت در علوم و سیاست اجتماعی» را منتشر می‌کند. در ۱۹۰۸ وبر به روانشناسی اجتماعی صنعت توجه پیدا می‌کند و دو مقاله در همین زمینه منتشر می‌کند. در سالن هیدلبرگ بیشتر دانشمندان آلمان معاصر خود را مانند ویندلباند، یلی نک، ارنست ترولچ، نومان، سومبارت، زیمل، روبرت میشلز، تونیس، پذیرا می‌شود و دانشگاهیان جوانی چون گئورگ لوکاچ. لوئن اشتاین را راهنمایی می‌کند. وی همچنین به سازمان دادن انجمن آلمانی جامعه‌شناسی می‌پردازد و دست به انتشار مجموعه‌ای از آثار علوم اجتماعی می‌زند. جامعه  شناسی دینی وبر   کار وبر در زمینه جامعه‌شناسی دینی با مقاله اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری آغاز شد با مطالعات می‌دانی درباره پروتستان‌ها در آمریکا، مذهب در چین: آیین کنفسیوس و تائوگرایی، مذهب هندی: جامعه‌شناسی هندوگرایی و بوداگرایی و یهودیت باستانی توسعه یافت. مطالعات او بر روی دیگر مذاهب با مرگ ناگهانی اش در سال ۱۹۲۰ متوقف شد و اجازه نداد تا او درادامه به مطالعه مسیحیت و اسلام بپردازد. سه موضوع اصلی او تأثیر عقاید مذهبی برفعالیتهای اقتصادی، رابطه میان طبقه بندی اجتماعی و عقاید مذهبی و ویژگی‌های قابل تشخیص تمدن غربی بودند.   هدف او کشف دلایل به وجود آمدن راههای متفاوت توسعه فرهنگی شرق و غرب بدون داوری و ارزیابی آنها بود. وبر، مانند برخی از اندیشمندان معاصر که سرمشق داروینیسم اجتماعی را دنبال کردند، د رنظر داشت عناصر متمایزکننده تمدن غرب را تشریح کند. وبر در تحلیل یافته‌های خود اظهار داشت که باورهای مذهبی برآمده از کالوین‌گرایی (و در ابعاد گسترده‌ترش پروتستانیسم) تأثیر عمده‌ای بر نوآوری اجتماعی و توسعه سامانه اقتصادی اروپا و ایالات متحده داشته‌اند، اما نوشت که آنها تنها عوامل درتوسعه نبوده‌اند. دیگر عوامل قابل ذکر از نظر وبر، خردگرایی در کاوشهای علمی، ترکیب مشاهده با ریاضیات، علوم مادی و فقهی، سیستمی کردن عقلانی ادارات دولتی و کارآفرینی اقتصادی بوده‌اند. سرانجام، مطالعه جامعه‌شناسی دینی به قول وبر صرفاً یک مرحله ازآزادی انسان غربی از جادوگری و افسانه‌گرایی را توسعه بخشید و افسون‌زدایی از جهان را به عنوان یک جنبه مهم فرهنگ غرب به وجود آورد    Top of Form نظريه ماكس  وبر در مورد دين جامعه شناسي كارش مطالعة جوهر پديدة ديني نيست بلكه رفتارهاي ديني را كه با تكيه بر پاره اي تجربيات خاص، تصورات و اهداف معين صورت مي گيرند، مورد بررسي قرار مي دهد. بنابراين رفتار معنادار انسان ديني مورد اعتناي وبر است. به اين دليل در جامعه شناسي ديني از ارزش مربوط به اصول، خداشناسي يا فلسفه هاي ديني، يا حتي از مشروعيت اعتقاد به جهان آخرت بحث نمي شود بلكه فقط رفتار ديني به عنوان رفتار انسان خاكي به مقتضاي هدف معمولي مطالعه مي گردد. همچنين اختيار يك موضع اثباتي كه معمولاً بنايش بر نفي يا بي اعتنائي به دين است، مطرح نيست، بلكه آنچه مطرح است، فهميدن تأثيري است كه رفتار ديني بر رفتارهاي ديگر اخلاقي، اقتصادي، سياسي يا هنري دارد. هر چند وبر حرفة جامعه شناسي را با انديشه هاي اقتصادي آغاز كرد، ولي اگر مجموعة آثارش را كه به ما رسيده است مرجع قرار دهيم، مي توان گفت كه جامعه شناسي ديني مركز ثقل تحقيقاتش را در سنين كمال يافتگي تشكيل مي داده است. وبر تأثير رفتار ديني را مخصوصاً روي اخلاق و اقتصاد و به طور جزيي بر روي سياست و تعليم و تربيت مطالعه كرده است. رفتار ديني دست كم به طور نسبي عقلاني است. با وجود اين، بايد ميان ديد اعتقادي معطوف به رستگاري در آخرت، كه زندگي در اين دنيا را خوار مي شمرد و دين صرفاً مناسكي يا شريعتي كه دنيا را ارج مي نهد، فرق اساسي قائل گرديد. وبر، جامعه شناسي ديني را با مفهوم الهي كه آن را اساسي تر از مفهوم خدا مي داند، آغاز مي كند. و به عقيده او تنها دو دين در جهان به معناي مطلق كلمه يكتا پرست و موحد هستند: دين يهودي و دين اسلام. ماكس وبر نمونة جامعه شناسانة خوبي براي دين خلاق است. اگرچه دوركيم بر نيروهاي يكپارچه كننده جامعه تأكيد داشت اما وبر بود كه بيشتر به نيروهاي حركت دهندة جامعه و تبديل كننده شرايط فرهنگي علاقمند بود. مطالعات تجربي اوليه اش، او را با مسائل كار و استخدام در آلمان غربي يعني جايي كه كارگران پروتستان آلماني و كارگران كاتوليك لهستاني در برابر هم قرار گرفته بودند، آشنا كرد. اين مطالعه نشان داد كه درگيري در اين مسئله صرفاً در منافع مادي ريشه ندارد بلكه از جهان بيني هاي نمادين متفاوت نشأت مي گيرد. او قصدش را از طريق بررسي تأثير دين در خلق فرهنگ، دنبال كرد. در كتاب مشهورش تحت عنوان «اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري» مطرح كرد كه رياضت گرايي اين جهاني پروتستاني در رشد سريع و موفقيت بي نظير سرمايه داري تأثير داشت. در قرون وسطي كليسانه تنها استقراض پول را شديداً گناه محسوب مي كرد بلكه پرهيز از توقعات و انديشيدن به جهان ديگر و شكيبايي در برابر امتحانات الهي را توصيه مي كرد و حتي فقر را فرصتي براي وقف بيشتر بر مسيحيت در نظر مي گرفت. برعكس رياضت گرايي اين جهاني جديد حاصل انگيزش هاي قوي ديني براي ساختن جامعه اي است كه منعكس كننده آزادي هاي جديد شهروندي است.   رابطه دين و طبقه اجتماعي از ديد وبر اين است كه او مي پذيرفت كه در برهه اي از زمان يك دين براي طبقات بالا نقش ايدئولوژيك دارد و براي طبقات پايين نقش تسلي بخش و نوعي دلداري آن جهاني ايفا مي كند. در اينجا تحليل ماركسيستي درست از آب در مي آيد، اما اگر بخواهيم دوره طولاني تري از تاريخ را در نظر بگيريم، به روابط متنوع تري از مناسبات ديني و طبقه دست خواهيم يافت و قطعاً به آساني نمي توانيم دست به تعميم بزنيم. وبر در كتاب جامعه شناسي دين تمايز بين جاود – دين كاهنانه و پيامبري قائل شده است. جادو به توسلِ به خدايان و نيروهاي عيني به منظور حل مسائل شخصي اشاره دارد در مقابل دينداري كاهنانه، به خدايان براي علايق اجتماعي تر و گسترده تر توسل مي جويد و با فرا رفتن از جادو و با سرسپردگي به امر الهي و الهام از آن به اجتماع روح و نظم مي بخشد. دين در اينجا به مثابه خرق عادتي تجلي مي يابد كه پيامد كاربرد عقل در برابر جادوست. عقل در اينجا دگرگون كننده زندگي شخصي و آشكار كردن جايگاه شخصي در اجتماع گسترده تر است. همين سدشكني و خرق عادت در گذار از دين كاهنانه به دين پيامبرانه رخ مي دهد. عقلاني شدن عامل مؤثر در توسعه ديني است. به واسطه پيام نبوي اجتماع به توفيق وسيع تري دست مي يابد تالكوت پارسنز در مقدمه مشهورش در ترجمه انگليسي كتاب وبركه در سال 1963 چاپ شد نشان داد كه وبر براي فهم دين به واسطه انتزاع از فرآيندهاي اجتماعي، مقولاتي را پديد آورد كه در برگيرنده دوتايي هاي جايگزين شونده اي از ساختارهاي اجتماعي چون جادو/دين، دين/پيامبري و غيره هستند. پارسنز مي نويسد: «علاقه اصلي وبر در نظر گرفتن دين به عنوان تقويت كننده ثبات جامعه نبود. بلكه او علاقه داشت تا دين را به عنوان منبع پويايي هاي تغيير اجتماعي در نظر بگيرد». وبر به تكامل باور نداشت و تصور نمي كرد كه دانشمندان بتوانند نسبت به جهت گيري هاي اجتناب ناپذير در پيشرفت تاريخي، شواهدي بدست دهند. در عين حال گمان نمي كرد كه دين مانع به كار بردن عقل در فرآيندهاي اجتماعي باشد، از اين رو دين را به عنوان عامل سرشكن و خرق عادت در برابر كاربرد عقل در فرآيندهاي اجتماعي، حركت تاريخ در جهت پيشرفت و در نهايت ايجاد مؤلفه هاي خود آگاهي انتقادي و مدرن جامعه بزرگ در نظر نمي گرفت. وبر احساس مي كرد كه چند خدايي، تنها دين واقع گرايانه است. و بر لغت كاريزما را كه از پالين اپيستلز اقتباس كرده بود، نقطه شروع مطالعه اش از جامعه شناسي دين و مفهوم كليدي براي نظريه تغيير اجتماعي خود قرار داده بود. كاريزما قدرت رمز آلودي به آدمي مي دهد كه مي تواند مردم را مجذوب و مطيع فرامين و دستورات خود سازد. شخص كاريزماتيك داراي قدرت هاي فوق بشري است. وبر فكر مي كرد كه ريشه دين، همين امر است. براي اينكه كاريز ما در دسترس افرادي كه با فاصله از رهبر زندگي مي كنند يا در دسترس نسل هاي بعدي قرار گيرد، كاريز ما اصلي در مناسك، نمادها و نوشته هاي مقدس نهادمند مي شود در واقع شور و اشتياق نسبت به كاريزهاي اصلي در نسل دوم از ميان مي رود. در قاموس وبر، قدرت كاريزماتيك بنيانگذار، ضرورتاً به اقتدار سنتي درون نهادهاي ديني مبدل مي شود. كاريزماهاي جديد بوجود مي آيد، در طول تاريخ دين، اين كاريزماها هرگز ناپديد نشده اند. آيا دين مي تواند گوهر اصلي خود را حفظ كند و در عين حال هم نوآورانه باشد؟ طبق نظر وبر، دين همواره در بدو امر، جنبشي نوآورانه است و سپس تنها از طريق فرآيند «عادي شدن» تبديل به مذهبي متعارف مي شود. اما جنبه نوآورانه دين در كانون كاريزماي جديد تداوم مي يابد. جامعه شناسي دين از نظر ماكس وبر عبارت است از علمي كه مي خواهد از طريق تفهيم تفسيري رفتار ديني كه نوعي رفتار اجتماعي است به بيان علل و معلول هاي آن دست يابد. جامعه شناسي دين، رفتار ديني را به عنوان نوعي رفتار اجتماعي مطالعه مي كند. روش جامعه شناسي دين نيز از نظر وبر، روش تفهمي است. در نگاه وبر فهم رفتار ديني تنها از طريق فهم تجارب در دين، عقايد و اهداف افراد و به عبارت كوتاه تر تنها از طريق فهم معناي رفتار دين امكان پذير است. در جامعه شناسي دين، اساساً جوهره دين يعني، اصول و احكام آن و يا حقانيت و عدم حقانيت آن مورد بحث قرار نمي گيرد، مگر در مواردي براي فهم و درك معناي رفتار ديني مفيد باشد. جامعه شناسي دين رفتار متدينان را به عنوان نوعي رفتار اجتماعي كه داراي معاني و كاركرد اجتماعي از نوع ديني است، مطالعه مي كند. (تنهايي، ابوالحسن، درآمدي بر مكاتب و نظريه هاي جامعه شناسي). موضوع اصلی جامعه شناسی دین وبر موضوع اصلي جامعه شناسي دين وبر اين است كه ارتباط مستقيمي ميان نظام اقتصادي و اصول اخلاقي جوامع وجود دارد كه بر يكديگر تأثير و تأثر دارد. وبر در صدد اين بود كه اثبات كند رفتار انسان ها در جوامع گوناگون، زماني فهميدني است كه در چهارچوب دريافت كلي آنان از هستي قرار گيرد. عنصر مهم در جامعه شناسي ديني وبر، رفتار ديني يا رفتار انسان در برابر قدرت هاي فوق طبيعي است. و از آنجا كه اين قدرت در تجربيات زندگي روزمره به چشم نمي آيد، انسان سعي كرده است كه از راه ايجاد نشانه هاي عادي با آنها رابطه برقرار كند تا بتواند آنها را براي خودش مجسم كند و از عملشان سر در آورد  بینش شناسی ماکس وبر این روزها جامعه شناسی دارد به مسلخ برده می شود. معنای به "مسلخ بردن" یعنی این رشته و مسیر یا باید جانب دارانه و نگاهی ترویجی به "علم خودی" نگاه کند. به عبارت دیگر٬ جامعه شناسی در کشور ما بتواند رویدادها را با تکیه بر مفروضات و روش های خودمان تحلیل کند٬ یا با دعوی و روش "اثباتی" و "بدون پیش داوری" نمی توان و نباید به موضوعات و تحلیل رویدادهای اجتماعی٬ نگاه کرد. البته این نه عجیب است و نه امری تازه.! دو سال پیش یکی از دوستان فهیم من می گفت " جامعه شناسی هاپولو شده است". از آن موقع٬ هر چند یک بار بر سر معنا و مراد " هاپولو شدن" بحث می کنیم و این که چه معنایی برای خودش در نظر می گرفت و نقش من و ما در این میان چیست؟ سر درازی دارد. به خود گفتم " چرا نباید بدانیم جامعه شناسی چیست و جامعه شناسان چه می گویند" آنها را در قالب های ساده تر و عمومی تر بیان کنیم. البته دوستان و مخاطبان انتظار نداشته باشند این وبلاگ کارش درج مقالات سیستماتیک و منظم و ارزیابی شده و با نمره عالی و از فیلتر های علمی رد شده باشد.به هر حال دریغ ام آمد که خلاصه ای از آرا و نظرات ماکس وبر٬از جامعه شناسان کلاسیک را در این جا ارائه نکنم..                                                                                                             نظریه معرفت شناسانه وبر یکی ازموضوعات مشترک جامعه شناسی وبر، ایده عقلانی شدن فزاینده زندگی به عنوان گرایش عمده و بی واسطه جامعه غربی است. وبر همچون مارکس، اسپنسر و دورکیم اساسا یک متفکر تکامل گراست که دل مشغول مسائلی همچون اضمحلال جامعه و فرهنگ «سنتی » اروپایی، ظهور علم جدید، سرمایه داری صنعتی، بوروکراتیزه شدن فزاینده و تمرکزگرایی سیاسی بود. وبر با مفهوم "عقلانی شدن" تلویحا فرایندی را ترسیم می کرد که به موجب آن قوانین و رسوم قابل اندازه گیری، از نظر عقلانی به صراحت، انتظام و تعین یافته و به طور روزافزون جانشین احساس و سنت شوند. این مفهوم همچنین متضمن شکلی از کنترل هنجاری و نوعی از قدرت قانونی می باشد که وبر آن را "اقتدار عقلانی مشروع" نام نهاده است. وبر شیوه اخیر مشروعیت را، به عنوان الگوی «مبتنی بر اعتقاد به مشروعیت الگوهای ناشی از قواعد هنجاری تعریف کرده و آن را حق فرهیختگانی می داند که در پرتو چنین قواعدی و با هدف اجرای این قواعد، ترفیع یافته اند.» (وبر،1947، ص 328). وبر این نوع سلطه مشروع را با اقتدار سنتی و فرهمند مقایسه کرده است. البته، او به گونه ای معنی دار، این شکل از سلطه را به عنوان نتیجه فرایند آرام توسعه اجتماعی قلمداد کرده است. وبر، همان گونه که بندیکس و سایر متفکران ادعا کرده اند، در تصور غایت انگارانه از تاریخ از هگل تبعیت کرده است و همچون وی تاکید دارد که طبیعت مشتمل بر رخدادهای دوره ای و تکراری است، در حالی که تاریخ ساخته کنش های نامکرر است (بندیکس، 1959، ص 387). با این وجود، وبر هر چند در تمام دوران فعالیت و نیز در آثار خود، دل مشغول توسعه عقل گرایی در فرهنگ غرب بود و در حقیقت، عقلانی شدن را به عنوان گرایش عمده تاریخی ارزیابی می کرد، اما نسبت به حصول نتیجه نهایی آن نگران و مضطرب بود. عقلانی شدن اساسا زندگی عاری از ابهام و متضمن نوعی ارتباط صرفا ابزاری با جهان طبیعی و انسان ها است. از این رو، وبر همان گونه که بندیکس خاطر نشان می سازد، عقل و آزادی را در دنیای جدید مخاطره آمیز می دید. بوروکراسی جدید تجلی عینی این عقلانیت کارکردی است. بنابراین، وبر همچون فروید به صورتی متناقض نما، عقل گرائی بدبین شمرده می شود. سخنان آغازین هربرت مارکوز در کتاب «سقوط و تمدن » می تواند به خوبی در [فهم] جامعه شناسی وبر مفید واقع شود. مارکوز می نویسد: «انسانی که در نظریه فروید به تصویر کشیده شده است، انکارناپذیر ترین جرم تمدن غرب و در عین حال، متقن ترین دفاع از این تمدن است » (مارکوز،1969، ص 29). وبر سخن گوی صریح اللهجه ای برای ارزش ها و علایق سرمایه داران بود و در عین حال، همان گونه که جان لوئیس نوشته است، با خاطری آسوده و خوش بین نه به عنوان مقلدی پیرو، منتقد برجسته سرمایه داری صنعتی بود. (1975، ص 88). وبر در هیچ جا، بهتر از آنچه در این عبارت اسلیکر آمده، توصیف نشده است. وبر خاطر نشان می سازد «که سرنوشت عصر ما، با عقلانی شدن و روشن گرایی و بالاتر از همه، نومیدی و یاس از جهان مشخص می شود. این دقیقا به معنای آن است که ارزش های غایی و بسیار متعالی از زندگی عموم مردم فاصله گرفته است » (گیرث و میلز 1948، ص 155). هیکس به صورت مستدل اظهار می دارد که وبر همچون نیچه و فروید و به خلاف دورکیم، «انسانی مردد، آشفته حال و فوق العاده غمگین » بود. (1958، ص 288) وبر می نویسد: «نه طراوت تابستانی، بلکه به عکس، یک شب برفی تاریک و سخت در پیش روی ماست (گیرث و میلز، 1948، ص 128). از این رو، این نتیجه گیری هیکس جای تعجب نیست که خط مشی های وبر، هر چند بالقوه خطرناک بودند اما خود او، آن گونه که جامعه معاصر تشخیص داده است، فردی بی نظیر بود. (همان، ص 333) از این رو، یکی از موضوعات نهفته در جامعه شناسی دین وبر، تصور عقلانی شدن است: نظام مند شدن فزاینده ایده ها و مفاهیم دینی، رشد خردگرایی اخلاقی، و کاهش فزاینده عناصر آیینی و جادویی در دین. آثار وبر در جامعه شناسی دین، به استثنای مقالاتی که در اخلاق پروتستان نگاشته است، به دو بخش تقسیم می شوند: بخش اول، رساله هایی است که تحت عنوان «مجموعه مقالات مربوط به جامعه شناسی دین » (1) از آن یاد می شود(1920-1921). این مجموعه، به استثنای مقاله آغازین آن تحت عنوان «روان شناسی اجتماعی ادیان جهانی » (گیرث و میلز، 1948، ص 286-301)، مهم ترین مباحث وبر در خصوص ادیان چین (آیین کنفوسیوس و تائوئیسم)، ادیان هند (هندوئیسم و بودیسم) و ادیان فلسطین باستان را در خود جای داده است (وبر، 1951، 1952، 1958). بخش دوم، تحت عنوان «جامعه شناسی دین » (2) که بخش مهمی از تک نگاری نظاموار، مبسوط و عظیم وبر یعنی کتاب، «اقتصاد و جامعه » (3) محسوب می شود، پس از مرگ وی در سال 1925 منتشر شده است (وبر، 1965). این دو بخش اساسا، موضوعات مشابهی را پوشش داده اند. برای اجتناب از ورود در مباحث تفصیلی و لزوم طرح دانش های تاریخی گسترده، در این جا تنها به طرح برخی از موضوعات مهم تر اکتفا می شود. وبر، بر خلاف دورکیم، از ارائه تعریف برای دین اجتناب ورزیده است. به اعتقاد وی ارائه تعریف [آغازین] از پدیده های پیچیده ای همچون دین، نافرجام است، و تنها در نتیجه گیری از یک مطالعه است که می توان به ارائه تعریف از چنین موضوعاتی توفیق یافت. وبر در عین حال، تلویحا بیان می کند که اعتقاد به ماوراء طبیعت، اعتقادی جهان شمول است و در همه اشکال اولیه جامعه انسانی چنین اعتقادی یافت می شود. البته، دین قبیله ای، هر چند "تا حدودی عقلانی" است، اما از نظر وبر اساسا دینی جادویی، آیین گرا و معطوف به این جهان شمرده می شود. وبر مدعی است که اشکال "ابتدایی" دین بیشتر بر علائق مادی و این جهانی همچون سلامت، نزول باران و خوشبختی متمرکزند. او می نویسد: «رفتار و تفکر مذهبی یا جادویی تافته ای جدا بافته از سلسله رفتارهای هدفمند روزمره نیست، خصوصا با توجه به این که، اهداف مورد نظر حتی در کنش های دینی و جادویی، عمدتا اقتصادی است>> از این رو، تمایز میان علیت طبیعی و جادویی، تمایز جدیدی است که در تفکر بدوی، کاربردی ندارد. در عین حال، این نوع تفکر، نوع متفاوتی از تمایز را قائل است که طبق آن درجاتی از قدرت های فوق العاده را به اشیا و اشخاص اعطا می کند. وبر اصطلاح «کریزما» Charisma را در معرفی این قبیل قدرت ها به کار می برد و مفاهیم عامیانه ای همچون «اوریندا» و «مانا» به این «موهبت طبیعی » اشاره دارند. وبر در ادامه ادعا می کند که تفکر بدوی، اساسا تفکری طبیعت گرایانه یا ماقبل جان انگاری است. به اعتقاد وی، قدیمی ترین این نوع موهبت، «کارهایی » است که افراد غیبگو، جادوگر یا شمن انجام می دهند; کسانی که همواره از قدرت «کریزما»یی بهره مندند و به واسطه مصرف مواد افیونی و فعالیت های دیگر، قادر به تجربه حالات سکر آورند. وبر مدعی است، مفهوم جان Soul به هیچ وجه مفهومی جهان شمول نیست و حتی وجود آن نیز در ادیان نجات بخشی همچون بودیسم انکار شده است. بالاتر این که، ایده هایی همچون جان و مفاهیم روحانی همچون خدایان و شیاطین به عنوان بخش توسعه یافته از فرایندی هستند که به موجب آن «جادو در قالب یک فعالیت نمادین به مجموعه ای از نیروهای ماهرانه بی واسطه تغییر شکل داده است.» از این رو، وبر «طبیعت گرایی ماقبل جان انگاری » را به عنوان پدیده ای انتقال یافته به «تفکر اسطوره ای »; یعنی الگویی از تفکر که بنیان مجموعه کاملا توسعه یافته ای از مفاهیم نمادین است »، ملاحظه می کرد. اهمیت این تشبیه در آن است که بر تکامل بنیادی فرهنگ، تاکید کرده و تلویحا متضمن گرایش به صورت گرایی و مفاهیم مقدسی همچون نظم جهانی تغییرناپذیر است. «تفکر قیاسی از قلمرو جادو، که به طورکامل بر قیاس و مشابهت مبتنی است و در قالب نمادگرایی شکلی عقلانی یافته، نشات گرفته است.» نوع رابطه میان مفاهیم دینی والگو های اجتماعی وبر وبر، هر چند هیچ نوع رابطه ای میان مفاهیم دینی و الگوهای اجتماعی نمی دید، اما، توسعه فرهنگ را - آن گونه که در دین رومی اتفاق افتاد - تلویحا عاملی می دانست که موجب شد تا هر روح، نقش خاصی را ایفا کند. وبر مدعی است که نمی توان ادعا کرد که توسعه کره زمین مادر به عنوان یک الهه، صرفا بازتاب توسعه یک سازمان کلان مادر سالار است، در عین حال، خاطر نشان می سازد که این اعتقاد که خدایان زمینی فرومایه تر از خدایان شخصی آسمانی اند، تاحد زیاد به تبع رشد فئودالیسم بوجود آمده است و نوعی ارتباط نزدیک میان آیین های ابتدایی و ساخت اقتصادی مردم سالار وجود دارد. وبر، همچون دورکیم ادعا می کند که دین به مثابه یک نیروی وحدت آفرین، اعضای یک گروه خانوادگی، کلان یا قبیله را با یکدیگر متحد می سازد. پیوند ابتدایی میان گروه خانوادگی یا خویشاوندی در جوامع قبیله ای در حقیقت «پیوند با ارواح اجدادی است.» (1965، ص 10). همان گونه که دولت شهر یونانی (Greek Polis) حکومت های موروثی و غیر متمرکز بودند، حکومت اشرافی اولیه نیز همچون حکومت مصر و چین، اساسا متحدانی دینی یا آیینی بودند. برای مثال، در چین، امپراطور، در عین حال، روحانی والامقام نیز محسوب می شد و اجرای آیین ارواح طبیعت را در انحصار خود داشت. با توسعه دین، هر چند برتری و قدرت خدایان محلی یا حتی یک خدای متعالی صراحت یافت، اما، این به هیچ وجه، به معنای از میان رفتن تصورات جادویی باستانی نیست. به عکس، این شفافیت، نوعی دوگانگی میان انسان ها و قلمرو ماوراءالطبیعه را موجب شد. ازاین رو، نوعی دوگانگی میان شمن/جادوگر با کشیش و میان جادو و دین پدیدار گردید. وبر می نویسد: تصور اولیه وحدت انگارانه از جهان، که در هر چیزی جادوی محسوسی را قائل بود، در حال انشعاب به «معرفت عقلانی و تسلط بر طبیعت از یک سو، و تجارب صوفیانه از سوی دیگر» بود. (گیرث و میلز 1948، ص 282). با این که آیین های جادویی اساسا خصیصه ای تحکمی و اجباری دارند، اما توسعه دینی متضمن برتری فزاینده انگیزه ها و و "دین" (religion) را به عنوان تیپ ایده آل به کار می برد و یادآور می شود که دین در همه جا عملا مؤلفه های جادویی بسیار زیادی را در بر دارد. وبر ضمن مخالفت با جادوگران کشیشان (Priest) را به عنوان کارگزاران دینی که از دانش های تخصصی و ویژگی های حرفه ای خاصی برخوردارند معرفی می کند. آن ها به طور طبیعی با آیین ها و کانون های خاصی در ارتباط اند. هر چند وبر معترف است که یک جادوگر ممکن است عضو یک مجمع تشکیلاتی هم باشد. البته، جادوگران برخلاف کشیشان، افرادی خود استخدام اند و از طریق موهبت های شخصی (کریزمایی) تاثیراتی را موجب می شوند. اما وبر، به طور معناداری، کارکرد کشیشی را به گونه ای مرتبط با توسعه آموزه دینی به عنوان یک نظام عقلانی مرکب از تصورات دینی و نیز مرتبط با سازماندهی معین اخلاقی، مذهبی ملاحظه می کرد. هیچ موقعیت کشیشی بدون آیین وجود ندارد و هیچ آیینی نیز فاقد آموزه های متافیزیکی و اخلاق مذهبی نیست. وبر با توجه به همین سازماندهی آیین های مقدس، خصوصا به گونه ای که در نظام های دینی هند، مصر، چین و بابل وجود داشته است، می نویسد: «فرآیند مطلوبیت عقلانی شدن برتری خدایان جهانی; و هر نوع تبلور منسجم از خدایان، تا حدودی، اصول عقلانی نظام یافته را در پی دارد. زیرا، این فرایند همواره از عقل گرایی کشیش وار حرفه ای یا از طریق مبارزه عقلانی برای منظم کردن بخش غیرمذهبی [زندگی] افراد متاثر می شود. بالاتر از همه، ارتباط فوق میان نظم عقلانی ستارگان در مدارهای آسمانی شان، که به وسیله نظم الهی انتظام یافته اند، با نظم اجتماعی مقدس و نفوذناپذیر در امور دنیوی است که خدایان جهانی را عهده دار حفاظت و دفاع از هر دو پدیده قرار می دهد»  . از این رو، وبر این قبیل نظام های جهان شناسانه عقلی را به عنوان نظام هایی که ذاتا با حکومت های بوروکراتیک و ثبات نظم های اجتماعی شان مرتبط اند، ملاحظه می کرد. توسعه امپراطوری های بزرگ و نیاز به تدوین و تصویب قوانین منظم، به موازات «قلمرو فزاینده درک عقلانی از جهان پایدار، مقاوم و منظم » ملاحظه شده است (1965، ص 35). تابوها، نیز به عنوان اولین و عام ترین نمودهای خشونت دینی نسبت به اهداف فوق دینی یعنی علائق اقتصادی و اجتماعی ارزیابی شده است. جالب توجه است که وبر عمومیت توتمیسم را انکار کرده و مدعی است که [ادعای] اشتقاق همه گروه ها و ادیان از توتمیسم گزافه گویی است. وبر موقعیت کشیشی را، به عنوان یک موقعیت کارآمد که «حامل » سازماندهی و عقلانی سازی فرهنگ دینی، به ویژه اخلاقیات دینی است ملاحظه می کند. این امر در طبیعت فرایند توسعه نهفته است. پیامبر نیز، به عنوان یک کارگزار کلیدی در این فرایند ارزیابی می شود، اما این عقلانی شدن از طریق نوعی «پیشرفت به سوی نظم فرهنگی تمرکزیافته تر» و عالی تر به دست می آید. از نظر وبر، پیامبر، یک رهبر شاخص است. مفهوم کریزما، یکی از مفاهیم بنیانی در جامعه شناسی وبر است. وی می نویسد: این اصطلاح به ویژگی خاصی از شخصیت فرد اشاره دارد که به واسطه برخورداری از آن، از انسان های عادی متمایز می شود و «به عنوان یک موهبت از سوی نیروهای مافوق طبیعی و مافوق انسانی یا دست کم، به عنوان قدرت ها و ویژگی های استثنایی و منحصر به فرد با آن معامله می شود» (1947، ص 358). وبر "کریزما" را در انواع بسیار متفاوتی همچون رقاص به وجد آمده، شمن ها، قهرمانان و نخبگان خاص، نظیر پیامبران یا منجیان متبلور می دید. وی "کریزما" را با شکل خاصی از حاکمیت مشروع مرتبط می ساخت وبر بر آن بود که "کریزما" خارج از قلمرو جریان عادی روزمره و حوزه دنیایی جای دارد وبااقتدار عقلانی، خصوصا اقتدار بوروکراتیک و اقتدار سنتی، خواه شکل پدرسالارانه وموروثی آن ویا هر شکل دیگر، تقابل آشکار دارد» (1947، ص 361). هستی شناسی «زمینه هاي فکري» ماکس وبر در میان بسیاري از جریان هاي فکري موثر بر اندیشۀ شناختی ماکس وبر، چند خط اثرگذار مشخص به چشم می خورد: الف. سنت ایده آلیسم آلمانی:  این سنت، از مهم ترین سنن فکري بود که توانست تأثیر عمیقی بر اندیشۀ وبر داشته باشد. شاخۀآلمانی فلسفۀ ایده آلیسم که وبر را می توان در زمرة متعهدین به آن دانست، یک نوع ایده آلیسم عینی است که عمدتاً در فلسفۀ تجربه گراي آلمان و به ویژه در اندیشۀ کانت متبلور شده است. این جریان، واقعیت جهان را وابسته به ذهن شخص ادراك کننده می دانست؛ ولی معتقد بود که صورتی خارجی در خود شی ء نیز وجود دارد. بدین ترتیب، به دو نوع حقیقت قائل بود: یکی، واقعیت شیء فی نفسه و دیگري، واقعیتی که براي ما آشکار می شود (تنهایی، 1379 ، ص 226)اندیشۀ کانتی در روش شناسی تأکید داشت که ذهن ما از طریق واسطه هاي حسی، داده هاي جهان خارج را گرفته و از طریق مقولات یا قالب هاي ذهنی که در اختیار دارد، آنها را درك می کند؛ ولی همۀ آنچه که در جهان خارج هست، درك نمی شود؛ زیرا ذهنِ انسان تنها داراي دوازده مقوله است. هستی برای وبرواقعیتی توی درتوی ولایه به لایه بودکه هرکدام از لایه ها،بودونمود،می توانست به تناسب باروش تحقیقی مستقلی موردشناسایی واقع شود.  نوکانتی ها نیز مانند کانت معتقد بودند که عالم را با ذهن خود معنا می دهیم؛ ولی برخی واقعیات همیشه براي ما ناشناخته باقی می مانند (همان). اما مانند کانت، این مقولات را عام نمی دانستند.بدین ترتیب از زمان کانت، سنت ایده آلیستی آلمان مرز مشخصی میان جهان انسانی و جهان طبیعی کشیده بود. رهیافت کلی وبردر مورد علوم اجتماعی نیز بیشتر متأثر از بحث هاي روش شناختی در مورد تفاوت علوم طبیعی و انسانی بود که از زمان کانت آغازشده بود (کوزر، 1380 ، ص 332 ). استدلالی که معتقد بود، بنیاد علوم انسانی و طبیعی تفاوت دارد و میان جهان پدیداري و خارجی، وجهان فی نفسه و آگاهی تمایز وجود دارد. جهان پدیداري در زمان و مکان موجود است و از طریق تجربه و روش هاي علوم طبیعی قابل شناخت است؛ ولی آگاهی، شی ء واقع در جهان خارج نیست. همچنین سنت کانتی بر این اندیشه بود که علوم انسانی دربارة رویدادهاي فردي و کنش گران فردي، به صورت شیوه اي است که خود مردم براي پدیده هاي گوناگون کلی و مشترك بیان می کنند؛ یعنی قوانین طبیعت، فقط در علوم طبیعی ممکن است (کرایب، 1382 ، ص94-95). از شخصیت هاي تأثیرگذار بر تفکر وبر نیز که در این سنت قرار دارند، می توان به ویلهلم ویندلباند و هانریش ریکرت، فیلسوفانی که نمایندة مکتب نوکانتی جنوب غربی آلمان بودند و فیلسوف و مورخ فرهنگی، ویلهلم دیلتاي اشاره کرد. در واقع، وبر توسط آنها،روش شناسی ویژه اش را پروراند (کوزر، 1380 ، ص 333). در حقیقت، ریشه هاي اندیشۀ روش شناختی وبر را باید در مناقشاتی دانست که پیرامون جایگاه علوم انسانی در سده نوزدهم میاناندیشمندان آن دوران شکل گرفته بود. سؤال اساسی این بود که آیا علوم فرهنگی و انسانی را باید همان گونه که اثبات گرایانمیخواستند در ردیف علوم طبیعی دانست و یا برعکس استقلال آن را مورد توجه قرار داد؟ برخی از آنان، از جمله دیلتاي عقیده داشتند که اساس طبقه بندي علوم از تفاوت موضوع آنها ناشی می شود و از این لحاظ، علوم بهدو دستۀ عمده قابل تفکیک هستند: یکی، علومی که مدعی تسلط بر طبیعت م یباشند و دیگري، علومی که بر چیرگی روح یا تاریختأکید دارند. پس با تقسیم واقعیت به دو بخش عینی و ذهنی، علوم نیز به دو دسته قابل تقسیم خواهند بود. برخی دیگر، از جمله ریکرت و ویندلباند، با تقسیم واقعیت به بخش هاي مستقل از هم مخالفت کرده و آن را یکپارچه می دانستند.اساس طبقه بندي علوم از نظر این گروه بر تفاوت میان روش هاي گوناگون مطالعۀ واقعیت ناشی می شود، به نحوي که گوناگونی درروش ها را ملاك طبقه بندي می دانستند؛ یعنی دانشمند سعی می کند یا قوانین عمومی پدیده ها را بشناسد یا پدیده اي را در فردیت خودمطالعه کند؛ بنابراین، دو نوع روش اصلی خواهیم داشت: تعمیمی و تفریدي. بر این اساس، علوم را نیز می توان به دو دسته تقسیم کرد:علوم قانون شناختی یا طبیعی و علوم فرهنگی یا اجتماعی. وبر ضمن قبول تفکیک میان دو روش تعمیمی و تفریدي، با نظرات بیان شده مخالف بود. به عقیدة وي، هر یک از علوم با توجهبه شرایط، می تواند از این روش ها بهره گیرد و هیچ یک از این دو روش مزیت یا برتري نسبی نسبت به روش دیگر ندارد. وبر تحتنیست؛ به بیان دیگر، « رونوشت برابر اصل » تأثیر اندیشۀ نوکانتی عصر خویش، معتقد بود که شناخت ما از واقعیت هرگز کامل، ناب وواقعیت در فلسفۀ کانتی، مطلق و دست نیافتنی است، زیرا ذهن انسان همیشه بخشی از واقعیت را در می یابد که می تواند و یا براي اومهم است؛ بنابراین، روش مطالعه - اعم از تعمیمی یا تفریدي - تنها می تواند قسمتی از واقعیت را بشناسد(فروند،1383،ص35-37 ؛تنهایی ،1379،ص269-270). وبر خود را بیشتر به دیلتاي مدیون می دانست. همچنین وبر مفهوم گرا بود، چون او ادعا داشت که شناخت جهان انسانی تنها ازطریق یک فراگرد درونی و با تجربه و فهم امکان پذیر است و نه از طریق یک دانش بیرونی. همچنین وبر به دوستش کارل یاسپرسنیز مدیون بود که میان تبیین و فهم تمایز قائل بود(کوزر،1380،ص345-344).اما وبر مخالف سازش ناپذیري دانش شهودي ودانش علّی بود، او معتقد بود که فهم را تنها باید به عنوان نخستین گام در یک فراگرد اسناد علّی در نظر گرفت. وبر از مفهوم نوکانتی ربط ارزشی بسیار استفاده کرد، که ریکرت نیز به آن اعتقاد داشت. وي معتقد بود دانشمند علوم فرهنگی براساس انتخابی که بر مبناي نظام ارزشی شخص پژوهنده است، تصمیم می گیرد که کدام جنبه از واقعیت اجتماعی را براي فهم وبررسی برگزیند(هیوز،1369،ص169-170)؛اما تضمین هاي مابعدالطبیعی آن را که در مفهوم ارزش هاي پذیرفته شده نهفته است، ازکار خود حذف کرد. در حقیقت، می توان گفت که نقش خاصی که کانت براي داوري هاي اخلاقی قائل بود، در کار وبر به صورت توجه به ارزش و انتخابِ ارزشی نمایان شده است (کرایب، 1382 ، ص 95). در مجموع، هر چند که وبر در تلاش براي آشتی و نزدیک ساختن موضع ایده آلیستی آلمان به سنت اثباتی و تصدیق تجربی واسناد علّی بود؛ اما با این همه به دستاوردهاي شاخص سنت آلمانی -که تأکید داشت باید در پی معناهاي ذهنی اي رفت که سوق دهنده کنش گران تاریخی اند- نیز وفادار ماند (کوزر، 1380 ، ص 336) ب. مکتب تاریخ گرایی: تاریخ نگاران اقتصادي و اقتصاددانان تاریخی، چون ویلهلم روشر و کارل کینس نیز از افراد تأثیرگذار دراندیشۀ وبر محسوب می شوند. آنها با طرد اقتصاد کلاسیک، به این برداشت اعتراض داشتند که قوانین اقتصادي کاربردپذیر در هرشرایطی را می توان از چند قضیۀ بدیهی بیرون کشید. در استدلال آنها، زندگی اقتصادي یک ملت را تنها می توان بر اساس تحول فرهنگی و تاریخی آن ملت دریافت (همان). «گرچه وبر به اندازة تاریخ گرایان، با اقتصاد کلاسیک دشمنی نداشت، اما بیشتر رهیافت خود را در تاریخ اقتصادي و جامعه شناسی، از مکتب تاریخ گرایی گرفت. او در مخالفت با تاریخ گرایان، استدلال می کرد که مقولات نظري تعمیمی همچنان که در علوم طبیعی لازم هستند، در علوم اجتماعی نیز ضرورت دارند و موضع ضدنظري تاریخ گرایان، آنها را به افتادن در باتلاق گردآوري بیهوده واقعیت هاي گوناگون تاریخی تهدید می کند. با این همه، او در تأکید بر این نظر با آنها هم داستان بود که رفتار اقتصادي را باید درچارچوب زمینۀ اجتماعی و نهادي، مفهوم بندي کرد. وبر به آنان به این خاطر که میان واقعیت ها و ارزش ها تمایز قائل نبودند، نیز به  شدت اعتراض می کرد»(همان،ص337). ج. جامعه شناسی آلمانی: به لحاظ روشی، در میان جامعه شناسان، نفوذ زیمل بر کار وبر به روشنی آشکار است. براي مثال،صورت هاي اجتماعی زیمل با نمونه هاي آرمانی وبر وجه اشتراك بسیاري دارند. همچنین دو نفوذ اساسی دیگر مارکس و نیچه نیز به ویژه در جامعه شناسی افکار وبر به روشنی نمایان است. وبر با اغلب دست آوردهای نظری مارکس موافقت نشان می دهد وبه تناسب تغییررویکردپارادایمی تفهمی اصول ومفاهیم تازه ای را به دامنه ی نظریه های جامعه شناختی وی افزودوبه سخنی دیگر تلفیق نمود(تنهایی،1391)هر چند که وبر بیشتراز مارکس و نیچه براي افکار اهمیت قائل بود، اما باز تحت تأثیر این مفهوم مارکس بود که افکار همان تجلی منافع عمومی اند و بسان جنگ افزار هایی در نبرد طبقات و گروه ها به کار می روند. همچنین او به تحلیل هاي نیچه از مکانیسم هاي روان شناختی علاقه مند بود.نیچه معتقد بود که در واقع، افکار همان توجیه هاي عقلانی در خدمت خواسته هاي شخصی قدرت و سروري هستند؛ اما او دراعتراض به مارکس و نیچه معتقد بود که افکار، تنها بازتاب علایق روانی یا اجتماعی نیستند(تنهایی،1391)چرا که وبر براي افکار جایگاهی مستقل نیز قائل بود و این مسئله او را از داشتن نگاه تک علّی و تک بعدي، همچون مارکس دور می داشت. پویایی شناسی اجتماعی یا جامعه شناسی تاریخی(ماکس وبر) مطالعه فرایند پویایی از نظر وبر،قوانین کاملا مشخص پویایی تاریخی ودوره های کاملا مجزایی رادراندیشه ی وی قابل دسته بندی می کند این مطلب نشان می دهدکه چامعه شناسی وبردرتحلیلی نهایی ،مفهوم کنش اجتماعی رادرنوع کنش تاریخی یک ملت،یعنی درقالب اصطلاح اقتدار،وبه نظر کالینکاس درقوالب سنخ های ارمانی می بینید.همچنین فرایند احتمال درروش شناسی تفسیری مربوط به رفتارهای آتی وآینده است نه رفتارها ورخدادهای گذشته. وبردراین زمینه به فهم وتبیین طرزتلقی،تفسیرومعنایی که مردم اززندگی واقعی دارند اشاره می کند،اواین طرزتلقی وتفسیر رانه به عنوان یک بصیرت ذهنی،بلکه به عنوان امری خارجی وعینی مدنظر داشته واصالت وقوالب خاص آن رادرواقعیت جستجو می کرد. بدین ترتیب جامعه شناسی تفهمی قوانین،قوالب واصطلاحات مربوط به خودراداردوبه همین معنا ازمفاهیمی استفاده می کند که باچشم انداز ساخت گرایان وکارکردگرایان انسجامی متفاوت است.تفاوت عمده دراین است که درنظام نظری مثلا پارسنز،فردازطریق تقسیم کاردرنظام اجتماعی کلیت جامعه رادرونی کرده ومطابق آن عمل می کند،حال انکه درنظریه وبراین فرایند درونی شدن برپایه فهم آدمی درتقسیم کاراجتماعی قراردارد،توجه وبردرتحلیل واقعیت اجتماعی براساس دیدگاه تکامل گرایی استوارشده است(تنهایی،1392).        آثارمهم او  اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داریتاریخ کشاورزی روم و معنای آن از نظر حقوق عمومی و خصوصیاخلاق اقتصادی مذاهب جهان (جامعه‌شناسی دینی)جامعه‌شناسی هندوگرایی و بوداگراییکنفسیوس و تائوگرایییهودیت باستانشهر در گذر زماندین قدرت جامعه                        


مطالب مشابه :


برهان نظم

معمولاً منظور از نظم در برهان برای تحقیق در حرکت در می‌آید. در این مورد




تحقیق در مورد وبر

تحقیق در مورد میان نظم عقلانی ستارگان در مدارهای روش شناختی در مورد تفاوت




تحقیق در مورد نانو فناوری

تحقیق در مورد تنکابن مطالبي در مورد کتاب کار و فناوری هفتم کاملا بی نظم و غیر




هدف و اهمیت رشته ریاضی

تحقیق در عملیات: ریاضی به دلیل نظم فکری و بینش در مورد هر موضوعی تحقیق می خواستید




روش تحقیق، تدوین و ارائه پایان نامه

امروزه برقراری نظم در تدوین پایان در بخش اول یک دورنمای مختصر تاریخی در مورد تحقیق




نمونه سوال تحقیق در متون نظم ادبیات مقاومت ایران-نظم فارسی ۱(شاهنامه) کد درس : Arshad-1213136-121322

برچسب‌ها: نمونه سوال تحقیق در متون نظم ادبیات مقاومت نرم افزارهای مورد نیاز




برچسب :