خانم معلم! من خنگ نیستم...

خانم معلم! من خنگ نیستم...

نوشته: الیزابت بال لارد

مترجم: پروین قائمی


      تدی واقعا یكی از تنبل ترین شاگردهای من بود. او هیچ علاقه ای به مدرسه نداشت. لباس هایش كثیف و چروكیده بودند. موهایش را هیچ وقت شانه نمی كرد و بدنش همیشه بو می داد. یكی از آن شاگردهایی بود كه در تمام مدرسه انگشت نما می شوند و هر كارشان بكنی، باز با قیافه بی تفاوت، به تو زل می زنند؛ آنقدر كه می خواهی از دستشان دیوانه شوی. خانم تامپسون - معلم تدی _ هر سؤالی كه از او می پرسید، جز بله یا نخیر، جوابی از او دریافت نمی كرد. ذره ای انگیزه و علاقه در این بچه وجود نداشت و به همین دلیل، در تمام مدرسه، كسی پیدا نمی شد كه او را دوست داشته باشد.

هر چند خانم تامپسون ادعا می كرد كه به همه بچه ها به یك چشم نگاه می كند، اما واقعیت غیر از این بود؛ خانم تامپسون متوجه شد كه هر وقت ورقه تدی را صحیح می كند و به او نمره تك می دهد، ته دلش خوشحال می شود و با كمال میل، خشم خود را سر نمره های تك او خالی می كرد. تدی ابداً خیال نداشت از جلد كثیف و بی حس و حال خودش بیرون بیاید.

معلم یك روز تصمیم گرفت نگاهی به كارنامه های سال های قبل او بیاندازد؛ شاید اطلاعاتی درباره اش به دست بیاورد و بتواند از این طریق، به او كمك كند. گزارش راهنمایی تحصیلی از وضعیت سال های قبل او این بود:
كلاس اول: تدی خوب درس می خواند و نسبت به آموزش، رویكرد خوبی دارد،  ولی اوضاع خانه اش درهم ریخته است.
كلاس دوم: تدی می تواند بهتر از این باشد. مادرش سخت بیمار است. در خانه كسی به تدی كمك نمی كند.
كلاس سوم: تدی پسر بدی نیست، ولی زیادی جدی و خشن است. در درس، كند و ضعیف است. مادرش امسال مرد.
كلاس چهارم: تدی خیلی كند است، ولی رفتار بدی ندارد. پدرش علاقه ای به كارهای او نشان نمی دهد.
     روز معلم بود و بچه ها برای خانم تامپسون، هدیه آورده بودند. آنها هدیه هایشان را روی میز او گذاشتند و دورش جمع شدند تا او هدیه ها را باز كند. در میان هدایا، هدیه تدی هم به چشم می خورد. خانم تامپسون واقعاً تعجب كرده بود كه تدی هدیه بیاورد، ولی آورده بود! هدیه او در یك كاغذ قهوه ای قرار داشت و حسابی چسب خورده بود. روی بسته، جمله ساده «از تدی برای خانم تامپسون» به چشم می خورد. هنگامی كه تامپسون هدیه را باز كرد، دید كه یك دستبند عاج نگین دار است كه نیمی از سنگ های آن افتاده اند. در كنار دستبند، یك شیشه عطر بسیار ارزان قیمت هم دیده می شد.
     بقیه بچه ها با دیدن هدایای تدی، زیرلبی خندیدند و با هم در گوشی حرف زدند، ولی خانم تامپسون دستبند را به دست كرد و مقداری از عطر را به مچ دستش مالید و به این ترتیب، بچه ها را ساكت كرد. او مچ دستش را بالا گرفت تا بچه ها بو كنند و گفت، «خیلی خوشبو ست. مگه نه؟» بچه ها متوجه منظور خانم معلم شدند و آه و اوه راه انداختند!
    زنگ آخر خورد و بچه ها داشتند به خانه هایشان می رفتند. تدی طبق معمول، پشت سر همه، كش می خورد. او آرام به طرف میز خانم تامپسون آمد و زیر لب گفت، «خانم تامپسون... خانم تامپسون... شما بوی مادر منو می دین و دستبند اون هم خیلی به شما میاد. خوشحالم كه از هدیه های من خوشتون اومد» و سپس همانطور كشان كشان رفت. خانم تامپسون دست هایش را به هم گره زد و خدا را شكر كرد كه رفتار احمقانه ای از او سر نزده است.
     فردا صبح، بچه ها با خانم معلم تازه ای روبه رو شدند؛ خانم تامپسون كاملاً فرق كرده بود. او دیگر فقط یك معلم نبود، بلكه نماینده ای از سوی خداوند بود. او حالا احساس می كرد متعهد است كه بچه هایش را دوست داشته باشد و برای آنها كاری كند تا پس از او بتوانند درست زندگی كنند. او به همه بچه هایش كمك می كرد، ولی از همه مهم تر به كمك شاگردانی كه كند بودند- و مخصوصاً به كمك تدی- می شتافت. در پایان سال تحصیلی، تدی به طرز حیرت انگیزی پیشرفت كرد. او توانست خود را به بقیه بچه ها برساند و حتی از خیلی ها جلو بزند.

سال ها گذشت و خانم تامپسون مدت ها بود كه دیگر از تدی خبر نداشت. ناگهان روزی از او نامه ای دریافت كرد به این مضمون:
خانم تامپسون عزیز
می خواهم اولین كسی باشید كه این نكته را می دانید؛ من در كلاسم شاگرد دوم شده ام.
با عشق: تدی استال لارد
چهار سال بعد، نامه دیگری از تدی آمد:
خانم تامپسون عزیز
به من گفته اند كه در میان فارغ التحصیلان، شاگرد اول هستم. دلم می خواهد شما اولین نفری باشید كه مطلع می شوید. می دانید؟ درس خواندن در دانشگاه كار ساده ای نبود، ولی من خیلی دوست داشتم.
با عشق، تدی استال لارد
و چهار سال بعد:
خانم تامپسون عزیز
امروز من دكتر تئودور استال لارد هستم. شما چی؟ می خواهم اولین كسی باشید كه می دانید ماه بعد، درست در روز بیست و هفتم ازدواج می كنم. می خواهم بیایید و در جایی بنشینید كه اگر مادرم زنده بود، در آنجا می نشست. شما تنها فامیلی هستید كه دارم. پدرم پارسال مرد.
با عشق، تدی استال لارد
خانم تامپسون به عروسی رفت و در جایی نشست كه قرار بود مادر تدی بنشیند. او شایستگی نشستن در آنجا را داشت، زیرا برای تدی كاری كرده بود كه او هرگز فراموش نكرد.


منبع http://www.hamshahrionline.ir


مطالب مشابه :


آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور

گروه آموزشی پایه ی چهارم شهرستان قشم - آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور -




خانم معلم! من خنگ نیستم...

در خانه كسی به تدی كمك نمی كند. كلاس سوم: تدی پسر بدی نیست، ولی زیادی جدی و خشن است. در درس، كند و ضعیف است. مادرش امسال مرد. كلاس چهارم: تدی خیلی كند است، ولی رفتار بدی ندارد. پدرش علاقه ای به كارهای او نشان نمی دهد. روز معلم بود و بچه ها برای ...




اولين مدرسه ها در جزيره قشم

اين دبستان به معلمي آقاي عبدالعلي زيارتي آغاز به كار نمود، بدين ترتيب دبستان ملي محمديه قشم در خانه شيخ محمد شيخ ابراهيم شيخ عبدالقادر حاجي رمضان كه اجاره شده بود با شش شاگرد بنامهاي : عبدالسلام كريمي ، تراب ذاكري ، علي جدي ، ابوالقاسم ...




معلم عزیز روزت مبارک

وقتی به کلاس قدم می گذارد، بهار با نسیم نفس هایش می شکفد و گل و لبخند و زمزمه، فضا را پر می کند. با او آسمان می بارد، چشمه می جوشد، نسیم می وزد و آفتاب سفره مهربان خویش را می گشاید. از خانه تا مدرسه، با هر گام، بهشت نزدیک تر می شود. نگاهش خانه ...




تاریخچه تاسیس مدرسه های مدرن در جزیره قشم

این دبستان به معلمی آقای عبدالعلی زیارتی آغاز به كار نمود، بدین ترتیب دبستان ملی محمدیه قشم در خانه شیخ محمد شیخ ابراهیم شیخ عبدالقادر حاجی رمضان كه اجاره شده بود با شش شاگرد به نام های: عبدالسلام كریمی، تراب ذاكری، علی جدی، ابوالقاسم ...




من...... تو ...... او

او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا ؟! من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم ... تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود ... او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت ! . معلم گفته بود انشا بنویسید و موضوع این ...




شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم

اولي هاي آينده ساز - شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم - آموزش ابتدايي ومتفرقه




خانه هاي معلم وتالارهاي پذیرایی

Soltan Savalan - خانه هاي معلم وتالارهاي پذیرایی - ب) خانه معلم دماوند : هزينه اقامت هر شب هر نفر




آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور

جناح - آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور - سیری در سخن قشم. 5220025. 0763.




آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور

( یک معلم ) - آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور - - ( یک معلم ) قشم. 5220025.




برچسب :