گروه کوهنوردی آپادانا - صعود به قله کوه سفید-دهدز

برنامه صعود به قله کوه سفید- دهدز

زمان: 22و 23 بهمن 1388 روز پنجشنبه و جمعه

 ایــذه - اشکفت سلمان

ایــذه - اشکفت سلمان

اعضای شرکت کننده در این برنامه:

آقایان:

1- داریوش سعیدآلی(سرپرست برنامه)٬ 2- غلامرضا رادمنش(سرپرست تیم)٬ 3- سالار کیانی(راهنما)٬ 4- افشاری(جوان قدیم و روحیه بخش گروه)٬ 5- حاجی زاده٬ 6- آرش عزیزی٬ 7- احمد دیلمی(عقب دار)٬ 8- جواد داودی٬ 9- مهدی یوسفی٬ 10-  شهرام حیدری٬ 11- محمدعلی جرفی(عكاس جايگزين)٬ 12- اشکان نوچیان

خانم ها:

13- هوشمند(جلودار)٬ 14- شایان٬ 15-  ملحانی٬ 16- اسدی

 

   راس ساعت 7صبح با هماهنگی آقای رادمنش و بدون حضور او در فلکه نمایشگاه کیانپارس جمع شدیم و به وسیله یک دستگاه مینی بوس سیترا راس ساعت 7:30 حرکت کردیم. غیبت آقای رادمنش موجب ناراحتی تمام اعضا گشت، تا اینکه از ملحق شدن ایشان به برنامه ای دیگر به مقصد چلگرد شهرکرد، مطلع شديم و توانستیم وی را در فلکه ورودی شهر ایذه؛ آنجا که برای تامین سوخت ماشین و سوار کردن یکی از اعضاي ديگر گروه یعنی معصومه اسدي و صرف ناهار که همگی زیر آلاچیقي اطراق کرده بودیم ملاقات کنیم.

هرچه سعی کرديم او را از چنگ کاروانش -که به گفته ایشان تعداد پیرزنان 70ساله گروه که در راهروی اتوبوس یکسره نماز میخواندند بیش از نصف جمعیت کاروان را تشکیل می داد - در بیاوریم، نتوانستیم. حتا چهار دست و پایش را هم گرفتیم، دزديديم و از عرض خیابان به میدان محل تجمع خود برديم، ولی معذور بود و مجددا به کاروان پیر و پاتال ها برگشت. اما گویی در تمام مدتی که با آنها بود با زبان بی زبانی هوار مي زد  و از ما می خواست: " تو رو خدا منو از شرشان نجات دهید! "

   دو گروه با همدیگر خداحافظی کرده، هر یک به راه افتاد. در بین راه، آقای سالار کیانی؛ را سوار کردیم و تماس ها برای تصاحب آقای رادمنش همچنان ادامه داشت. همگی یک صدا فریاد میزدیم ما رادمنش را میخواهیم...!

   هنگام حرکت، راننده جوان مینی بوس مستر خالد از برادر سربازش که به جمع خانواده برگشته بود، خبردار شد. چشمتان روز بد نبیند- عجله او برای دیدن برادر سربازش باعث شد تا میان زمین و آسمان، بالا و پایین شویم و گاه معلق بمانیم. نفسها درسینه حبس گشته و رخسارمان بی رنگ، داشتیم از ترس قبض روح می شدیم که فرشته نجات مان؛ آقا آرش در خروجی شهر ایذه، اتوبوس حامل رادمنش را پیدا کرد و موجب سرو ته و دست آخر توقف در کنار اتوبوس شد. رادمنش روی سکویی، موبایل به دست، و چشم به راه، منتظر بود به ما ملحق شود تا اینکه با کلی بکش مکش و وساطت گروه، از جمله وساطت خانم دکتر، توانستیم او را از چنگشان در بیاوریم، رنگ به چهره اش برگشت و مجددا سوار شدیم. به دهدز که رسیدیم؛ روستای كُلمَت. وارد مسجد بی آب شدیم.

مردم روستای کلمت در حال درست کردن کشک

درست کردن کشک توسط روستاییان منطقه

 

   ساعت 13:30 به خط شده، دوباره حرکت کردیم. در ساعت 15:30 به «سرخ كن» رسیده، چادرها را علم كرديم. کلی هیزم برای مدت اقامت جمع کردیم. شب، در کنار آتش نشستیم و برنامه های شاد اجرا می کردیم؛ هرکسی هنری داشت، رو مي کرد. از جمله رادمنش هم قطعه نمايش بسيار جذاب و خطرناكي با چاقوي خرس کُش احمد اجرا كرد. سپس همگي دور آتش حلقه زديم و از تواناييهاي خود در قرائت شعر لري «اَاَ كرمولا آخه، تير بم نون جونوم، تير نونوم بد اَاَ» امتحان كرديم و نمرات درخشاني دريافت كرديم!

لحظه به یاد ماندنی دور آتش

لحظه به یادماندنی جمع شدن دور آتش

 

 آخر شب، هرکدام به چادر خود رفت و سکوت به کوهستان بازگشت. من و احمد در کیسه خواب در کنار آتش زیر چتر آسمان خوابیدیم و بقیه داخل چادر.

 شب بسیار سردی بود ولی هرطوری که بود خوابیدیم. 5:30صبح بیدارباش بود و ساعت 6:30صبح، به طرف قله به راه افتاديم.

 جلودار، خانم هوشمند، عقب دار احمد و سرپرست و میان دار آقا داریوش، من هم عکاس گروه به جای آقای رادمنش بی دوربین که 2 دوربین خودش را در اتوبوس قبلی جاگذاشته بود،ایفای نقش کردم.

در ساعت 9صبح در ارتفاع 2600 متری به قله رسیدیم.

 قله برفی کوه سفید دهدز

خیلی فاز داره، برف بازی...

 

قله برفی کوه سفید دهدز

قله برفی کوه سفید دهدز

 

رادمنش کاراته کار با کمربند مشکی...!!!

شکستن یخ شکسته با ضربه مهلک رادمنش

 

   تمام سطح قله پوشیده از برف و چشمه ای که آب زلال آن هرتشنه ای را را سیرآب مي کرد، در دل قله جاري بود. کلی فیلم و عکس از لحظه های برف بازی شکار کردیم. چندی بعد، با گلوله های چند کیلویی برف -البته بیشتر شبیه سنگ بودند تا برف- همگی نوش جان کردیم. جای شما خالی، کلی کبود شدیم! سرسره بازی در برف چقدر کیف داشت. ساعتی بعد؛ 10صبح، مسیر دره براي برگشت انتخاب شد و دوباره صعودي مجدد. گویی قله ای دیگر را فتح کرده باشیم، پس از سختي بسیار در مسیر اصلی افتاديم. در ساعت 11 به کمپ ها برگشتيم و پس از ناهار در ساعت 13:30 آماده حرکت و ساعت 15به روستای كُلمَت رسیدیم و در مسجد روستا کمی استراحت کردیم. بعد سوار مینی بوس مرگ، و به طرف اهواز به راه افتادیم.

 راننده خالد- قربونش برم- طبق معمول با سرعت نور به سمت ایذه به راه افتاد. در پیچ های جاده به در ماشين آویزان می شد و در پیچ بعدی دوباره به ماشین بازمی گشت. در طول مسير براي اينكه خوابش نبرد، با آهنگهاي گوش خراش و تغذيه ي تمام نشدني سپري كرد. عده ای در ته مینی بوس درحالی که مواظب پرت نشدن کوله پشتی ها بودند جلسه فشرده تشخیص تغذیه خالد در دو آینه قدی که داخل ماشین کارگذاشته شده، بودند -که آیا آدماس یا چیز دیگری است-. بعد دو مسافر ایذه ای را در حالی که زهره ترک شده بودند، پیاده کرد. به باغملک که رسیدیم، همگي به حساب جواد بستنی خورديم. ساعت 19به اهواز رسیدم.

 

لطفا نظر بدید


مطالب مشابه :


لیست قیمت محصولات هساکو

مینی بوس سیترا 340 (1+20 نفره) 103،000،000. 38،000،000. 2،100،000. 4. مشخصات اتوبوس سیترا c-300.




بهره‌ بردای‌ از کارخانه‌ خودروسازی‌ هورانددیزل‌ در ملایر

مینی‌ بوس‌ سیترا ‌340‌ با قدرت‌ موتور ‌155‌اسب‌ بخار ، ‌4‌سیلندر و دارای‌ گواهینامه‌




اعلام قیمت بازار

مینی بوس سیترا تولیدات ایران خودرو




گروه کوهنوردی آپادانا - صعود به قله کوه سفید-دهدز

و به وسیله یک دستگاه مینی بوس سیترا راس ساعت ته مینی بوس درحالی که مواظب پرت نشدن




اطلاعیه فروش خودروهای لیزینگی (ارائه تسهیلات خرید خودرو)

مینی بوس سیترا تولیدات ایران خودرو




مدارک مورد نیاز برای خرید خودرو به صورت فروش اقساطی

مینی بوس سیترا تولیدات ایران خودرو




نهایت خلاقیت...

مینی بوس سیترا تولیدات ایران خودرو




برچسب :