معرفی یک کتاب - روابط معلم و دانش آموز نوشته هایم گینات - ترجمه سیاوش سرتیپی

 

ما می دانیم تو نابغه نیستی

والدین و معلمان گاهی از اوقات با سخنان به ظاهر ملایم و بی ضرر موجب کاهش انگیزه در دانش آموزان می شوند. آنان به دانش آموزی که در آستانه مردود شدن است می گویند: "می می دانیم که تو یک نابغه نیستی،توقع هم نداریم معجزه ای از تو ببینیم. فقط می خواهیم در حد توانائی است درس بخوانی. اگر نمره قبولی بگیری، ما راضی خواهیم بود."

این گفتار، دیگر به دانش آموز امکان نمی دهد که برای رسیدن به درجات عالی آموزش تلاش کند. اگر هم نهایت کوشش خویش را به خرج دهد، بیش از یک قبولی حقارت آمیز انتظار دیگری از خود نخواهد داشت. اگر پس از این کوشش مردود شد، نزد همگان به خنگ بودنش اقرار خواهد کرد: "من تا حد پایین ترین معیارها هم نتوانستم خودم را آماده کنم." دانش آموز شاید زیرکانه به این نتیجه برسد که اگر تلاش نکند، خطر کمتری تهدیدش خواهد کرد.

برخوردی که انگیزش آن بیشتر باشد، پیام آشکاری را به دانش آموز ابلاغ می کند: "ما انتظار داریم درس یادبگیری و آدم تحصیل کرده ای بشوی. یادگیری یک امر تصادفی نیست، یادگیری مستلزم تلاش و عزمی راسخ است. ما چنین چیزی را از تو توقع داریم."

 

 

فصل دهم کتاب (رسمها و رویه های سودمند)

نامه های نتیجه بخش

در یکی از مدارس، برای کاستن از آزردگی دانش آموز، این طرح نو را ارائه دادند: هر روز صبح از دانش آموزان می خواستند که نامه ای به معلم بنویسند و بگویند که چه چیزی در این اواخر عصبانی شان کرده است. آنان آزاد بودند که هر چه می خواستند بنویسند. این روش به معلمان کمک می کرد که با احساسات دانش آموزان آشنا شوند،‌ از سر و صدا و هیاهو جلوگیری کنند، و از لحاظ عاطفی کمک آنان باشند.

یکی از معلمان دیگر به شاگردانش تکلیف انشا نداد، در عوض، آنان را تشویق کرد درباره هر موضوعی که بیشتر برایشان مهم است، به او نامه بنویسند. یادداشتهای آنان خصوصی بود، و معلم به تفصیل پاسخ می داد.

این ارتباطات خصوصی تأثیر عمیقی بر دانش آموزان داشت. آنان در نامه های خود، ترسشان را از طرد اجتماعی، سست بودن پایه های دوستی، مذهب و اخلاقیات، مسائل مالی، شخصیت و منش، و برنامه های شغلی و تحصیلی آینده شان را مورد کاوش قرار دادند.

جالب آنکه، دستور زبان و املای دانش آموزان، هر چند هرگز بطور کامل اصلاح نشد، اما پیشرفت چشمگیری داشت.

 

یادیگری دو نفره paired learning

در برخی از مدارس، به دانش آموزان اجازه می دهند که در انجام کارها با هم مشارکت کنند. دو دانش آموز تکالیفشان را با هم انجام می دهند، و در نمره هایی هم که می گیرند مشترکند. نتایج نشان می دهد که وقتی دو دانش آموز مشترکا کاری را انجام می دهند، در مقایسه با زمانی که آن کار را بطور انفرادی به انجام می رسانند، کیفیت کارشان بهتر است. این شیوه مخصوصا برای کم آموزان مفید است. آنان روش دفاعی مبتنی بر شکست عمدی را کنار می گذارند، روشی که پیش از این برای حفظت عزت نفسشان از آن استفاده کرده اند. در مشارکت، آنان از ریسک کردن نمی ترسند و موفقیت را تجربه می کنند. هر دانش آموز، در یادگیری دو نفره، هم نقش معلم را دارد و هم نقش یادگیرنده را، او چیزی یاد می دهد و چیزی یاد می گیرد. هر یک می تواند بدون ترس کارآیی اش را بررسی کند و بدون جریمه یا تنبیه اشتباهاتش را اصلاح کند.

 

فصل دوازدهم (دانش آموزان معلمانشان را به یاد می آورند)

ارزش صفر

"معلم ریاضی من سرشار از علم و دانش بود، اما کاری می کرد که من احساس نادانی بکنم. او بی نهایت متبحر بود، اما زبانش مثل شمشیری می برید. در تو دهنی های لفظی، استاد بود. ما در کلاس او می دانستیم که صفر بودن چه حال و هوایی دارد."

 

معلممان وقت صرف می کرد تا ما را بشناسد

" معلم محبوب من، آقای دانیل، فراموش نشدنی ترین شخصیت بود. او وقت صرف می کرد تا ما را بشناسد. او تشویقمان می کرد تا درباره زندگیمان صحبت کنیم، درباره خانه و خانوادمان، آرزوهامان، ترسهامان، یأسهایمان. در مدتی کوتاه،‌او مرا بهتر از والدینم شناخت. برخلاف رفتار خشن پدرم، برخورد آقای دانیل ملایم و جذب کننده بود. او به حرفهایمان گوش می کرد، و ما هم چیزی داشتیم که با او در میان بگذاریم. بندرت صدایش را بلند می کرد یا کلمات زننده به کار می برد. هیچ وقت حمله نمی کرد، به چیزی که باید انجام می شد اشاره می کرد و آماده گوشه ای می ایستاد تا کمک کند."


Normal0falsefalsefalseEN-USX-NONEFAMicrosoftInternetExplorer4

فصل ششم (انضباط)

1- خوبی های زندگی را نمی توان با کتک یاد داد.

داستان زیر پندی ساده اما جامع دارد: مهربانی را فقط با مهربانی می توان یاد داد. اندی ، دانش آموز 8 ساله ، کتک خور و مظلوم کلاس بود. بچه ها دسته جمعی به او حمله می کردند و فحشش می دادند.

سر چماق و شرور این دسته « جی» ؛ دانش آموز 9 ساله بود. وقتی خانم معلم از این رفتار آنها با خبر شد ؛ پاک از کوره در رفت . نخستین انگیزه ناگهانی خانم معلم این بود که او را شدیداً تنبیه کند تا « جناب جی حالا که ضربتی زده است ضربتی هم نوش کند».

اما خانم معلم از انجام این کار خود داری کرد . با خود گفت : نمی خواهم وحشی گری بیشتری نشان بدهم . او نیاز ندارد دوباره حس کند این جا جنگل است. چیزی که به آن نیاز دارد ، این است که ببیند تمدن چیست . خانم معلم برای پرهیز از بحث ومشاجره و به منظور این که تأثیر پایدار تری بر دانش آموز بگذارد ، عوض آن که رودر رو با « جی» صحبت کند ، نامه ای بدین مضمون  به او  نوشت :

 

 جی عزیز:

«مادر اندی به من گفته است که پسرش امسال بسیار غمگین بوده . نسبت دادن صفات زشت به او و کنار گذاشتنش از جمع کلاس باعث اندوه و تنهاییش شده است. این مسئله موجب نگرانی من است .

چون بالاخره هر چه باشد تو در کلاست یک رهبر محسوب می شوی، پس مناسب دیدم که این مسئله را به تو توصیه کنم. تو توانایی آن را داری که با درد مندان و رنج دیدگان همدردی کنی و من برای این توانایی تو ارزش قائلم . خواهشمندم پیشنهاد هایت را در نامه ای برایم بنویس تا ببینیم چطور می شود به اندی کمک کرد.»    موفق باشی - معلمت

 « جی » هرگز پاسخ کتبی به این نامه ی خانم معلم نداد ، اما حملاتش به اندی قطع شد.

خانم معلم « جی » به این خاطر موفق شد که توانست در برابر وسوسه ی سرزنش و تنبیه مقاومت کند. او می دانست که خوبی های زندگی را نمی توان با سیلی یا لگد به دانش آموز فهماند. عشق و محبت را فقط با عشق و محبت می توان یاد داد و شفقت و غمگساری را تنها با شفقت و غمگساری.

درخواست خانم معلم از روی آگاهی در لفافه ی کلمات بیان شد و با کلماتی که نشانگرتوجه و نگرانی او بودند. در این درخواست از انتقاد پرهیز شد . تمرکز فقط بر راه حلها بود. صحبت خانم معلم با دل « جی » بود، با غرور او؛ او هم پاسخ مفید و سودمندی داد.


مطالب مشابه :


داستان های کوتاه و جالب انگلیسی با ترجمه فارسی برای آموزش زبان انگلیسی

داستان های کوتاه و جالب انگلیسی با ترجمه فارسی برای عكس هاي جالب و خنده دار عكس‌هاي




معرفی یک کتاب - روابط معلم و دانش آموز نوشته هایم گینات - ترجمه سیاوش سرتیپی

کوتاه، جالب، گلچین برای شما - معرفی یک کتاب - روابط معلم و دانش آموز نوشته هایم گینات - ترجمه




داستان کوتاه

مطالب جالب - داستان کوتاه - داستان های کوتاه و شگفت انگیز حکایات شیرین و خواندنی




داستان کوتاه مادر شوهر

داستان کوتاه مادر شوهر دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش




برچسب :