توازستاره هااومدی89


بایه انرژی وصف ناپذیرشروع کردم به تمیزکرن خونه ساعت1بودکه تموم شدزودیه دوش نیم ساعته گرفتم فرزاد2ونیم میومدوهنوزوقت داشتم پس داشتم زیرلب اوازمیخوندمویه تیشرت قرمزپوشیده بودمو ویه شلوارک تازیرزانوی سفیدوموهامم همونطورخیس اناختم پشتم خیلی درازشده بودن ازکمرمم پایین تربودن وبعدحموم فرشده بودن رویدیتگیره پله هانشستموسرمیخوردم پایین یه حالی میداداساسسسسسسی
-یوهوووووووووو
همینطوربرای خودم ذوق درمیکردم که یهوخوردم به یه چیزمحکم وافتادم تویه جای محکم تاخواستم چشاموبازکنم ببینم چی به چی شدکه داغ شدم موهام جلوی دیدموگرفته بودن قلبم رفت روهزارخودش بودباهمون حرارت ولی چراانقدرزوداومده بود؟چشاموبازکردم ونگاهم بانگاه شیطونش تلاقی کرد یه بوس کوچولوکردوسرشوکشیدعقب وانداختم زمین یه نفس عمیق کشیدم ونگاش کردم هنوزدستاش دورشونم حلقه بودن
-فرزاداین چه کاری بودکردی؟
خندید
-چیکار؟
-فرزاد
-ای باباخب چیکارکنم وقتی زن ادم وقتی میای خونه توحمومه نمیاداستقبالت تحویلت نمیگیره بوست نمیکنه بغلت نمیادمجبوری خودت بری بغلش کنی وبوسش کنی دیگه
-ای کوفت
-نچ نچ بی ادب شدیابانو
خندم گرفت
-قربون خنده هات
نگاهشویه دورکامل ازبالابه پایین تیپم بردویه سوت زد
-چیشدی عروسککک چه بهتم میاد
-بله که میادمگه میشه چیزی به من نیاد
اززیردستش زدم بیرونوراه افتادم سمت اشپزخونه
-بله برمنکرش لعنت
رفتم تواشپزخونه
-ضعیفه ناهارحاضره؟
-بله اقابفرماییدسرمیز
-چشمممم
غذاروکشیدمورومیزگذاشتم دستمورفت ودرست کنارش نشوندبابارمانتیک بابافرزاد
-ماخجالت بخوریم یاغذا؟
-کدوموبیشتردوست داری؟
نگام کردازاون نگاه های داغ که کل وجودمواتیش میکرد
-تورودوست دارم بخورم
نگاهم تونگاهش قفل شدباورم نمیشدیه جایی یه لحظه ای فرزاداین حرفوبهم بگه
هنگ بودم که لبخندی زدوغذاشوکشید وبرای منم کشید
-اینجورنگاه نکن دخترغذاتوبخورانرژی داشته باشی
-برای چی؟
-عصرکاری نداری؟
-نه چطور؟
-میریم بازار
-بازار؟واسه چی؟
-برای خریدلوازم تحریرواسه تو
-چیییییییییییییییی؟
-ای بابانفس توکی میخوای دست ازاین جیغ زدنای یهوییت برداری دختر؟گوشم کرشداپ
-ایشششش بگوببینم منظورت چی بود؟
-سه میزنیااااااچندروزبعددانشگاه شروع میشه بریم چنددست لباسی چیزی بخریم برات دیگه
-اهان باشه یادم نبود
طول ناهارفقط حرصم دادوخندیداونقدرحرصم میدادکه نزدیک بودگریه کنم چون جوابی درمقابل شیطونیاش نداشتموفقط حرص میخوردم اونم فقط میخندید بوشول
اخرشم واقعاکم اوردموجوابشوندادمواخاموکشیدم توهم پسره دیوونه منوضایع میکنیومیخندی؟نشونت میدم
بعدغذاظرفاروریختم توظرفشویی وتندتندسفره روجمع کردم وگازوازفلکش بستم ومطمئن شدم چیزخطرناکی روشن نیست همیشه رواین مسائل حساس بودم اخمام حسابی توهم بوداونم بایه نیشخندخوشگل منونگاه میکرددلم میخواست حسابی بزنمش
تانگاهم بهش میوفتادلبخندش عمیق ترمیشدخودمم خندم میگرفت ولی بزورکنترل میکردم تاپررونشه
-اهمممم ممنون چایی که دادی خیلی خوشمزه بود
برگشتم باحرص به این پرروخان نگاه کردم
دستاشوبه علامت تسلیم بالابرد
-خب باباچیه ؟منظورم این بودتوبیابشین من خودم نوکرتم هستم برات چایی هم میارم اصلاهرچی بخوای میارم
-اون که وظیفتههه
بلندشددرست تویه وجبیم وایستاد
-چندباربگم اینقدرنگووظیفته؟یهودیدی وظایف دیگمونشون دا...
-فرزاد
قهقه خندید
-بی حیا
ای جوووووونم خانومم عصبانی شد
-مرض
-چاکرم
-وظی.....
حرفموخوردموخنده اون بدترشد
ایششششش پسره خوشگل ببین چه نازداره میخنده؟شیطون میگه بپربغلشویه دوتاماچ بکن ازش
سرموتکون دادم شیطون شکرمیخوره همچین شکری میگه
زودجیم شدم بیرونولم دادم جلوی تلوزیون داشتم یه فیلم باحال چینی میداد
قشنگ رومبل درازکشده بودمومیدیدمومیخندیدم سینی چایوگذاشت رومیزوکنارم وایستاد
-بفرماییدبانوچاییتونومیل کنید
-مرسی اقابروکنارببینم تلوزیونو
-پاشومنم بشینم
نگاش کردم
-خوبرویه بل دیگه بشن
-نچ من میخوام رواین بشینم
-ایشششش
نیم خیزشدم تابرم اون یکی مبل بشینم که زودی نشستم پیشمودوباره باسرعت شوت شدم روپاهاش خوشگل حس کردم همه مهرهای ستون فقراتم به علاوه مخم والوزالمعدم داغون شدم موهای عزیزمم که جلوی دیدمگرفته بودن
بادستش موهاموکشیدکنارودیدمش
-خوش میگذره دیگه تنهاتنهادرازمیکشی اینجا؟
-ها؟
-هاو....دخترتوکی میخوای یادبگیری این هارونگی؟
-هیچوقت
-الحق که همون نفس خل وچلی
باحرص نگاش کردموخواستم پاشم که دستشوانداخت روبازوم دوباره سرموگذاشت روپاش
-کجاکجا؟جای شمااینجاست
-چراانقدرحرصم میدی اخه؟
حرکت دستشوبین موهام حس کردموگرمی ولذتی که به وجودم سرازیرشدخیره توچشام شدوه دنیامهربونی ریخت توچشماش
-چون خیلی دوست دارم
دوست دارم حرصت بدم جیغ بزنی دعوام کنی اخم کنی نازتوبکشم اشتی کنی باهام نمیدونی وقتی اینجوری میشی چقدردلمومیلرزونی
به معنی واقعی کلمه خجالت کشیدموچشاموازش دزدیدم
-خوبه خوبه چه قرمزیم شدی دختر یکم بخواب عصررفتیم بیرون بیحال نباشی
نمیدونم تونگاهش چی دیدموچی شدیادم نیست فقط حرکت دستش توی موهام عین یه نوازش باعث شدچشاموبزارم روهموبخوابم
 (فرزاد)
موهای نم دارش بین انگشتام بازی میکردن صورتش ازاین فاصله کم قلبمودیوونه میکردازوقتی بهش اعتراف کرده بودم حرف دلموخیلی سبک شده بودم حس میکردم خوشبخت ترین هستم
باانگشتم روی لپش کشیدم چال گوشن قشنگ مشخص بودیادش بخیرچقدرحسرت میخوردم یروزازاین لپابوس کنم یابکشمشون
الان میتونم یعنی ازوقتی فهمیدم اونم یجورایی بهم حس داره دیگه نمیتونم جلوی خودموبگیرم همش میخوام عین یه عروسک بغلم باشه دلم نمیخوادوقتی پیشمه ازم جداباشه هرلحظه بهانشومیگیرم فقط خدامیدونه باهرباربوسیدنش چه اتیشی به دلم میشه فک میکردم اگه دوسه بارببوسمش این عطش واشتیاق فروکش کنه بره ولی اشتباه فک میکردم تازه بدترم شده بود هرلحظه که پیشم بودتانگام میرفت سمت اون لباش دلم میخواست یه دل سیربگیرمشوببوسمش
نمیدونم چقدربودبهش خیره بودموتوفکربودم که بالرزیدن گوشیم توجیبم نگاموازش گرفتم وگوشیمودراوردم عرشیابوداین بشراصلاادم نمیشد
-گل من عشقم پایه ای شب بریم شام بیرون ناناز؟
دیوونه بودیه پاروانی
دوباره اس اومد
-اوافرزادم قهرکردی؟اخماتوبخورم جیگررربرات لاک میخرمایه بوس بده حالا
دیگه رسماازخنده منفجرمیشدم این پسرچقدرپرروبی حیابود
-اخماتوبازکن دیگه وگرنه میرم خودموازپله های دستشوویی میندازم پایینا
دیگه نانداشتم ازخنده براش نوشتم
-خفه شوبی حیا من زن دارما
-اواخاک برسرم بازمن توروباشیرین اشتباهی گرفتم؟
-بله دیگه هرجادیدی سه شدازشیرین بیچاره مایه بزار
گوشیم لرزیدنمیتونستم حرف بزنم ردزدم فوری اس داد
-نامردباکی هستی الان منوول کردی باکی دوست شدی؟خیانت کردی بهم؟هیچ وقت نمیبخشمت
-عرشیاخفه شویکم ببینم چی زر زرمیکنی نفس خوابه نمیتونم جواب بدم
-اوپسسسسسسسس رسماخاک برسرم داداش میگما تازگیامشکوک میزنیا
-چه مشکوکی
-میگم نکنه.......
-عرشیابهتره جلوچشمم نیای وگرنه کشتمتا
یه ایکون ترس وخنده فرستاد
ساعتونگاه کردم5ونیم بودبراش اس زدم باشه بریم ساعت چندکجا؟
جواب داد
-9هرجاتوبگی
-باش خبرت میکنم
-قربونت برم عسلم
-عرشیا
-جان؟>خودم خفه شدم دیگه ننویس داداش
گوشیوپرت کردم رومیزپاهام خشک شده بودولی می ارزید اروم دستمونوازش گونه روصورتش میکشیدم
-نفسم؟
-خانومی من؟چشماتوبازکن
چشاشو یکم جمع کرداروم روی پیشونیشوبوسیدم
-وروجک نمیخوای بیدارشی؟
-فرز...زاد
اروم چشاموبازکردچشماش خمارخماربودن دلم میخواست یه دل سیربگیرم بوسش کنم ولی میدونستم کنترلی روخودم ندارم فقط به یه بوس کوچولورولپش اکتفاکردم
-جنم؟پاشوخانومی دیرشد
اروم بلندشدهنوزتوخواب بود
-باشه پس من میرم اماده شم
بلندشدواروم وبی حال راه میرفت خندم گرفت عین بچه دوساله های تخس راه میرفت
تلوزیونوبستمورفتم اتاقم خب بایدیه تیپ خوشگل بزنیم
یه پیرهن اب اسمانی پوشیدم جذب بدن دکمه بالاشم بازگذاشتم یه شلوارلی سرمه ای ویه اسپورت کت کرمی پوشیدم موهامم که همیشه یک طرفه روبه بالابود یه دوش عطرم گرفتم نگام افتادبه حلقم یه بوس زدم روش این حلقه ووصاحبش خنده رورتوی زندگی من اورده بودن
تارفتم بیرون دیدم داره ازپله هامیادپایین یه مانتومشکی باشلوارمشکی وروسری ابی پوشیده بودوکیفشم روشونش بودیه ارایش خیلی ملیحم داشت موهاشم طبق معمول بیرون نبودته دلم واقعاازاینکه همیشه باحجاب میره بیرون خیلی خیلی خوشحال بودم دستشوگرفتمورفتیم سمت ماشین جلوی پاسازنگه داشتموپیاده شدیم بازارشلوغ بودمدارس بازمیشدن وهمه مشغول خریدبودانگشتاموتوانگشتاش قفل کردم لبخندارومشودیدم


مطالب مشابه :


مانتو طرحدار...مانتو چهارخونه...مانتو گلدار...مانتو تابستانه (11 عکس)

جدیدترین مدل مانتو و پالتوهای شیک و زیبا - مانتو طرحدار مانتو چهارخونه مانتو گلدار مانتو




مانتو

مانتوسبز, مانتوآبی, مانتومشکی. نوشته شده توسط ریحان♥♥♥♥ با موضوع | لينک




رمان تو از ستاره ها اومدی 37

تارفتم بیرون دیدم داره ازپله هامیادپایین یه مانتومشکی باشلوارمشکی وروسری ابی پوشیده




رمان قتل سپندیار 8

توی ویترین یه مغازه یه مانتومشکی نظرمو جلب کرد .بدون توجه به سهراب رفتم توی




توازستاره هااومدی90

تارفتم بیرون دیدم داره ازپله هامیادپایین یه مانتومشکی باشلوارمشکی وروسری ابی پوشیده




رمان تو از ستاره ها اومدی 36

تارفتم بیرون دیدم داره ازپله هامیادپایین یه مانتومشکی باشلوارمشکی وروسری ابی پوشیده




رمان عشق اجباری قسمت5

شدمو ساعت3باامیررفتیم بیرون دودست مانتوگرفتم یه مانتوسفید یه مانتومشکی دوتاشلوار یکی




رمان پیله ات را بگشا5

-ها؟ . آره هستم گیسو یه مانتومشکی برام بیار .




توازستاره هااومدی89

تارفتم بیرون دیدم داره ازپله هامیادپایین یه مانتومشکی باشلوارمشکی وروسری ابی پوشیده




دنیای شگفت انگیز سگ ها

پندار - دنیای شگفت انگیز سگ ها - ادبی _ بینشی _ اجتماعی _ و شاید علمی




برچسب :