خاطره سفر

 

جمعه ۲۶ آذر ساعت 6 صبح فرودگاه امام.

نمار صبح را در نمار خانه خواندیم و من به بعضی از دوستان اس ام اس دادم و بماند استرسی که بابت بی دقتی مسئول تور صورت گرفته بود و یکی از بلیطها که دیرتر آماده شده بودو قرار بود به فرودگاه بیاورد را  فراموش کرده بود.8:30 پرواز بدون تاخیر انجام شد.

ساعت 11فرودگاه سوریه .

7 پرواز از ایران به سوریه صورت گرفته بودوتمام مسافران باید از یک باجه برای کنترل گذرنامه رد

می شدند.

زائرین محترم در تضییع حق هم و جلو زدن از یکدیگرگویی با هم مسابقه داشتند .ما هم قانون مدار یهو دیدیم50-60 نفری که پشت سرما بودند همه جلوی ما هستند و ما آخرین نفر...

دادو بیداد همسر جان در آمد و پسر جوانی که حداقل 20 نفر راردکرده بود می خواست صف را نظم بدهد که بنده رسوایش کردم ..

بالاخره ردشدیم.مسئول تورآقای مسنی به نام حاج بابایی بود که فوق لیسانس تاریخ داشت و حقیقتا معلومات بالایی داشت و بسیار محترم و مهربان بود که همین رفتار باعث می شد کسی از کاستی ها شکایت نکند.

از فرودگاه مستقیم به مرقد سکینه دختر حضرت علی (ع) رفتیم .من تا قبل از این نمی دانستم حضرت علی دختری به این نام دارد.گویا چند سال پیش قرار بوده این قبر را با خاک یکسان کنند ،اما بولدوزر از کار می افتد و چند بار این اتفاق تکرار می شود و فردی ایرانی را متولی آن می کنند و با کمک یک تاجر ایرانی دردوبی این زیارتگاه ساخته می شود.

اسم هتل سون دی بود و به حرم حضرت رقیه نسبتا نزدیک بودیم.از همان بدو ورود به هتل به ذوقمان خورد مثلا هتل 3 ستاره بود اما شاید در حد مسافرخانه های ایران هم نبود...

و من که همیشه تا جاده چالوس با تجهیزات کامل بهداشتی و پزشکی و عرقیات گیاهی میروم انقدر با عجله حاضر شده بودم که هیچی بجز لباس برنداشته بودم داشتم دیوانه می شدم ..

بگذریم قرار شد ساعت 4 همه حاضر باشند تا به حرم حضرت رقیه برویم.

امان از این خیابان که بعد منتهی به بازار و حرم می شد ،کثیف آنقدر که یادآوریش حالم را بد می کند.

فروشندگان کنار خیابان ازکفش و قهوه و زیتون و خرما تا گوشت و پنیر به طور 200%غیر بهداشتی می فروختند.

حرم تمیز بود. حرم حضرت رقیه  توسط ایرانی ها اداره میشد.بعد نماز صبح و مغرب برنامه بود. حقیقتا برنامه های مداحی و روضه خوبی داشت.

به خصوص برنامه بعد نماز روز 7 امام که توسط آقای شیرازی نماینده بعثه در سوریه خاطره ای است به یاد ماندنی.

عروسکهای زیادی توسط زائران به بالای ضریح انداخته میشد.

این عروسکها هرروز جمع آوری میشد و صبح روز بعد ساعت 6 به فروش می رسید.

من نمی دانم این عروسک چه حاجتی روا می کند و به چه درد حضرت می خورد؟؟

نکته ای که در تمام مکانها بر آن تاکید میشد پولی داخل ضریحها ریخته نشود زیرا به خرج حرمها نمی رسد .

در همه مکانها برای پرداخت نذورات قبض می دادند.

هر روز ساعت 9 تور برنامه داشت و تاکید بر این که یک ربع زودتر همه پایین حضور داشته باشند اما هربار یکی تاخیر داشت.

امان از فروشندگان دوره گرد و سمج که ول کن نبودند . همه هم فارسی صحبت می کردند و اول قیمت را مثلا 5 تومان می گقتند و 2 دقیقه بعد 2 تومان...

شنبه صبح حرم حضرت زینب.چقدر فضای غمگینی داشت و پارچه بزرگ دور ضریح "السلام علیک یا ام المصائب " دل را آتش می زد.بر خلاف حرم حضرت رقیه اینجا توسط عربها اداره می شد.

بعد زیارت و نماز به هتل برگشتیم در راه برگشت برنامه های هر روزه تور  چنان نوحه های جانسوزی می گذاشتند که ممکن بود چند نفری از حال بروند روزهای آخر همه دیگه شاکی شده بودند...

همسفران حقیقتا همه خوب بودند از این همه عشق پیرمرد و پیرزنی ترک زبان که هرگزدر بین راه دستهایشان را از هم رها نمی کردند برایم زیبا بود پیرمرد هرگاه همسرش را می دید ،لبخند نثار همسرش می کرد.

در بین کارگران هتل ،کارگری عرب به مریم (دخترم) توجه خاصی داشت و می گفت :بچه خوب

1 شنبه  ابتدا به زیارت قبر حجر بن عدی و 11 تن از یارانش که سرشان در آن مکان دفن بود رفتیم و سپس به باب الصغیر ..

در زیارتگاهی که به طور نمادین عمامه هایی نهاده شده بود 18   سر شهدای کربلا دفن شده بود از جمله حضرت عباس- حضرت علی اکبر –فرزندان زینب(س)- حبیب بن مظاهر و..

صدای بلند گریه  زایران فضا را پر کرده بود.درقبرستان باب الصغیر بوی عطر ملایمی حس می شد.

چند زیارتگاه در قبرستان بود.در یکی از آنها دوضریح یکی  سکینه دختر امام حسین و دیگری ام کلثوم دختر حضرت علی بود و در طبقه پائین نیز رفتیم و در محراب نماز خواندم.

در زیارتگاه دیگری 3 قبر دختر امام حسن – دختر مسلم و همسر جعفر طیار بود و

قبر بلال حبشی بسیار بزرگ بود.برده سیاهی که این گونه محبوب رسول و پیروان گردید.همانا عزت را خدا می دهد و بس. قبر فضه هم بود.

ظهر در خیابان دختران محجب دانش آموز را که دیدم یاد شاگردان مدارس خودمان افتادم که در حضور ما هِد بر سر دارند و به محض تعطیل شدن هدها برداشته می شود.

جمعیت خانمهای بی حجاب شاید کمتر از 10درصد بود .اکثر خانمها پالتوهای بلند و حجاب کامل داشتند در مقایسه با ایران و وضع حجاب باعث شرمندگی ...

دربازار حمیدیه  لباسهای خوبی به فروش می رسید و از نظر قیمت مناسب بود.

یک بار به صالحیه که از قسمتهای نسبتا خوب شهر بود رفتیم .تفاوت قیمت با ایران به چشم نمی خورد.

از 1 شنبه شب من و مریم مسموم شدیم تا صبح مریم چندین بار حالش بد شد.

صبح به همراه آقای حاج بابایی دکتر رفتیم .من در طول راه نگران این بودم که چطور به دکتر حالی کنم که خوشبختانه متوجه شدم منشی و دکتر ایرانی هستندو نفری 2 آمپول نوش جان کردیم.

البته شب باز من و مریم دکتر رفتیم.

از آن روز به بعد کمتر با تور همراه بودیم و 2بار بعد را خودمان به حرم حضرت زینب رفتیم.

مریم جان از آن روز غذا خوردن را تعطیل کرده و بسیار ضعیف و لاغر شده.

2شنبه عصر مسجد جامع که به مسجد اموی معروف است رفتیم .بنای آن بسیار مستحکم و قدیمی از قبل میلاد می باشد و باشکوه است .تمام صحن بزرگ حیاط را باید با پای برهنه طی می کردیم .

کف پاها سر شده  بود.

در قسمتی که به راس الحسین معروف است ،زیارتگاهی است که گویا سر امام حسین 24 ساعت در آن مکان بوده و قران می خوانده.بعد زیارت راس الحسین وارد مسجد شدیم.

دوسنگ مرمر قدیمی بود که روی آن بچه ها را غسل تعمید می داده اند.

زیارتگاهی بود که سر حضرت یحیی در آن دفن بود .

و منبری که حضرت سجاد بر آن دربارگاه یزید خطبه خوانده بودندو محل نگهداری اسرا وجایی که یزید نشسته بود.

 روزبعد با تاکسی به زینبیه رفتیم و این بار به دنبال قبرستانی که آرامگاه دکتر شریعتی در آن واقع شده بود گشتیم.

یکی از آرزوهای  من حضور در این مکان بود.

در گوشه قبرستان اتاقی که قبر دکتر در آن بود به چشم می خورد.

بسیار غریب و مظلوم ..

میله های پنجره اتاق را گرفتم و از ته دل گریستم.

معلمی که سالها با کتابهایش انس گرفته بودم ،چه مظلومانه و غریبانه در آرامش ابدی بود.

روحش شاد.24.gif

0.674891001288605351_154760_682.jpg

از دیگر مکانهایی که با تور رفتیم،قبر هابیل بودکه از شهر فاصله زیادی داشت و در منطقه کوهستانی واقع بود.

آثاربرف سنگینی که هفته قبل باریده بود به چشم می خورد .مریم هوس برف بازی و آدم برفی کرده بود .اما آنقدر رنگ پریده و بی حال بود که همه همسفران برای کوچکترین مسافر تور نگران بودند.

قبر هابیل شاید 3-4 متری بود .بازار پارچه در آنجا رونق زیادی داشت.

و بدترین خاطره سفر صبح  5 شنبه اتفاق افتاد.

مریم بعد چند روز بی حالی هوس کرد صبحانه بخورد و با اشتیاق برای خود از سلف صبحانه برداشت و خواست برایش چای و عسل درست کنم که لیوان چای داغ بر روی پایش ریخت . صدای جیغ بلند او همه مسافران هتل را به رستوران کشاند .

پای دخترم بدجور دچار سوختگی شد و پمادی که هتل داد هم از شدت دردش نمی کاست برنامه تور وداع با حضرت زینب بود و ما نرفتیم چند ساعت بی امان من و مریم گریه می کردیم همسفران هم به عیادتش می آمدند . نزدیک ظهر باز خودمان به حرم رفتیم.

شاید خدا با این اتفاقاتی که برای دخترم در این سفر پیش آمد قصد آزمایش داشت .

و من وقتی کاروان اسرا به همراه کودکان را به یاد می آوردم ،تصور سختی هایی  که به آنها وارد شده بود را بیشتر حس می کردم..

جمعه ساعت 10:30 صبح پرواز برگشت بود از ساعت 6 از هتل خارج شدیم،مه غلیظی وجود داشت و به خاطر آن پرواز چند ساعتی با تاخیر صورت گرفت.

بعد از رسیدن به خانه آخرشب ،مریم بعد حمام دستش به بخاری چسبید و سوخت.

نمی دانم چرا این همه اتفاق در این مدت برایش پیش آمد .

-----------------------------

پی نوشت:

مریم از شنبه  با مدرسه و تکالیف درگیر است  از طرفی فعلا بی رمق و بی حال است.

از او  خواستم در پستی  از خاطراتش بنویسد از همه دوستان عزیز و خاله و عموها عذر خواهی کرد وبه همه سلام رساند و گفت صبر کنید حالم خوب بشه چند روز بعد حتما می نویسم


مطالب مشابه :


روز نوشت 10

برای تک تک این نذورات با دقت قبض رسید نوشت که حدود ۱۰ دقیقه ای این نوشتن طول کشید !




اگر دنبال ثوابی بخون..خیرین گمنام..کمک به مومنان گرفتار

/واسطه ای امین برای جمع آوری کمک و نذورات خیرین گمنام ایران و یه پیرزن مریض قبض




روزنوشت 12

نذورات را برداشتم و راهی حرم امام حسین شدم مشغول قبض نوشتن شد گفتم قبض نمی خواهم !




مسجدحضرت زهرا در قم بانی ندارد

دارالاحسان حضرت فاطمه(س)خیرین گمنام - مسجدحضرت زهرا در قم بانی ندارد - /جمع آوری کمک و نذورات




وزارت نیرو: از محل "نذورات مردمی" نیروگاه نجف را می سازیم

قره داغ سسی - وزارت نیرو: از محل "نذورات مردمی" نیروگاه نجف را می سازیم - اخبار و رویداده ای




تعبیرخواب

دارالاحسان حضرت فاطمه(س)خیرین گمنام - تعبیرخواب - /واسطه ای امین برای جمع آوری کمک و نذورات




خاطره سفر

در همه مکانها برای پرداخت نذورات قبض می دادند.




وقتی عزرائیل هم دلش سوخت

چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح با تشکر از خیرین بزرگواری که نذورات خود را




استفتائات رهبری در خصوص وقف

آيا با پول موقوفات و نذورات امامزاده‌ها مى عنوان مسجد به قبض مسجد درآمده و




گوردو وارا ی بنگلا صاحب

.در ضمن در اطراف مثلا ضريح، صندوق هايي قرار داشت( شبيه صندوق هاي نذورات خودمون (قبض) صادر




برچسب :