گفت و گو با محسن تنابنده/گفتند پررو نشو شکست میخوری!

0021193.jpg

محسن تنابنده به عنوان طراح، نويسنده و يكي از بازيگران سريال «پايتخت» با شخصيت نقي به يكي از محبوب هاي نوروز تلويزيون در اين سالها تبديل شده است.

او مهمان يك فنجان چاي «باني فيلم» شد تا از شكل گيري فيلمنامه جديد، انتخاب سوژه ها، پرداخت شخصيت ها، اندازه قصه هاي كوتاه و بلندو البته كاراكتر نقي بگويد. بازيگر چند نقش در سريال «شاهگوش» كه در جشنواره فيلم فجر پارسال با «لامپ 100» سعيد آقاخاني حضور داشت، در اين گفت و گو جدا از بحث در خصوص نكات فني سريال درباره حواشي رخ داده براي اين مجموعه در زمان پخش به نكاتي اشاره كرد كه خواندن آن خالي از لطف نخواهد بود. اواخر اين نشست خشايار الوند نيز به جمع ما اضافه شد و در اين گفت و گو به خصوص در بحث فيلمنامه به عنوان يكي از نويسندگان سريال «پايتخت» محسن تنابنده را همراهي كرد كه در بخش بعدي صحبت هاي او را نيز خواهيد خواند. اين گفت و گو را از نظر مي گذرانيد.

*اصولاً تو خيلي آدم اهل ريسكي نيستي، كار كردن «پايتخت3» يك ريسك بزرگ بود، قبول كن كه مي شد نتايج فعلي حاصل نشده و سريال با اين استقبال روبرو نشود؟
- اين كه مي گويي اهل ريسك نيستي درست مي گويي، من براي انجام هر كاري خيلي دقت مي كنم، اما براي هر كاري به هر حال يك درصد شكست وجود دارد.
*بله هر كاري؟
-ولي من معمولاً به يك يقيني مي رسم. چون به يك يقين مي رسم آن كار را انجام مي دهم. براي «پايتخت2» هزاران آدم فني و غير فني آمدند و گفتند اين كار را نكن! (من اسم نمي آورم يك عده از آنها صاحب نام بودند) خيلي ها معتقد بودند اين كار شكست مي خورد ولي نخورد!
* و براي سري سوم پايتخت؟
-گفتند پر رو نشو! شكست مي خوري! هيچ كاري نشده كه در سري سوم شكست نخورد! هيچ كاري نشده، «پدرخوانده» نشد، اين كار نشده، آن كار نشده و... من گفتم «پايتخت3» جواب مي دهد. حتي قوي تر از «پايتخت» 1 و 2 خواهد بود.
*بازيگران كار با ساخت سري سوم موافق بودند؟
- همه بازيگران مخالف بودند غير از عليرضا خمسه، تقريباً همه اين دوستان به خاطر رفاقت و اعتماد حاضر شدند سر اين كار بيايند. با بدبختي توانستيم اين تيم را جمع كنيم. مهرانفر را نداشتيم، مهران احمدي را نداشتيم و.... ولي به نظرم قصه اي كه پيدا كرده بوديم آنقدر محكم بود كه مي شد به آن اطمينان كرد.
*قصه از كجا و با چه كيفيتي به ذهن تو خطور كرد؟
- من براي هركدام از «پايتخت» ها به لحاظ قصه اي استراتژي خاص خودم را داشتم. در پايتخت اول خيلي كارمان سخت بود و از آنجا كه مي دانستم مردم ما خيلي قصه دوست دارند سعي كرديم قصه محور باشيم. يك قصه محوري سراسري پر از لحظات جذاب، در سري دوم هم همين طور اما در سري سوم سعي كرديم لحظه محورتر باشيم و قصه فان تر (شادتر) و شيرين تري داشته باشيم. شما به عنوان يك نويسنده بايد به شرايط روز جامعه فكر كني، مردم در چه شرايطي زندگي مي‌كنند، اوضاع سياسي، اقتصادي چگونه است، مردم به لحاظ روحي-رواني در چه شرايطي هستند و... ما در سري سوم يك مقدار كار را مفرح تر ديديم.
*ضمن اينكه كتمان نكن كه براي تو قصه هاي تلخ از جذابيت خاصي برخوردار هستند؟
- دقيقاً، حقيقت را اگر بخواهم بگويم اين است كه من خيلي وام دار اتفاقات و حقايقي هستم كه دور و اطرافم رخ مي دهد. زياد به اين فكر نمي كنم كه بروم قصه  هاي عجيب و غريب پيدا كنم. سعي مي كنم قصه هاي كوچك اما پر از ريزه كاري داشته باشم. بچه هاي ما سال گذشته تصادف كردند و مدام اين دو نفر با عصا كنار ما بودند. اتفاق و وضعيت آنها خيلي غم انگيز بود ولي براي من يك برداشت كمدي هم داشتند. يعني ديدن آنها اگر چه عذاب آور بود اما براي قصه من جذاب به نظر مي رسيد. همان آدم ها براي من تبديل شدند به اوس موسي، اين دو نفر در كنار ما بودند ما هيچ كاري برايشان نمي توانستيم انجام دهيم براي كارهاي كوچك روزمره شان هم به ديگري نياز داشتند، وضعشان غم انگيز بود ولي مي شد از آن شرايط يك شرايط جذاب خسته نباشيد درست كرد. شرايطي مثل اوس موسي، بهبود و...
* و در سري سوم دوباره خشايار الوند به تيم نويسنده اضافه شد....
- ببين از آنجا كه ما مصمم هستيم هميشه تيم باقي بمانيم دوباره در سري سوم خشايار را به كار دعوت كرديم. ايده ما از اول كشتي بود و خشايار پيشنهاد داد كه محسن بيا خودت نقي كشتي گير قصه باش.
*كشتي از ابتدا شكل قصه محور در قصه داشت؟
- بله، اما خشايار مسير خوبي به قصه داد. واقعاً ما يك تيم بوديم و  دست به دست هم داديم تا محصول به وجود آيد خيلي مهم نبود كي چكار كرده، خيلي وقت ها امير معقولي حتي به ما ايده هاي خيلي خوب مي داد. حتي گاهي در كار بازيگران دخالت مي كرد و نظرهاي خوب مي داد. خيلي وقت ها ما در كاراو دخالت مي كرديم و مي گفتيم امير اين نفر خوب نيست يا... كارگردان راجع به متن، ما راجع به كارگردان، همه راجع به همه چيز صحبت مي كردند. در اين كار همه درگير بودند و يك جورهايي خودشان را در كليت كار دخيل مي دانستند.
*تو سيناپس مي زدي خشايار ديالوگ نويسي مي كرد يا...؟
- همه چيز عمدتاً با من بود. به هر حال پايتخت دچار لحني است كه مخصوص خود من است. من لحن، شكل و فضا و اتمسفر را طراحي مي كردم و عمده ديالوگ ها را خشايار مي نوشت. من هم هر جا نياز بود كمكش مي كردم. او هم يك جاهايي متقابلاٌ ايده هاي سيناپسي داشت و كلاٌ خيلي تيم بوديم.
*چرا به دنبال اين نبوديد كه «پايتخت3» هم يك قصه محوري كامل A تا z داشته باشد و مابقي ماجرا حول آن روايت شود؟
- مثل پايتخت يك؟
*بله مثلاً پايتخت يك؟
- آخه ما آن جنس كار را تجربه كرده بوديم. ضمن اينكه در اين فضا شما مي توانيد قصه هاي بيشتري را روايت كنيد. الان دنيا خيلي دنياي ميني مالي شده، مردم خيلي به قصه هاي ريزتر و كوچكتر جذب مي شوند. آقاي طالبي نژاد به من مي گفت محسن من فكر مي كردم برخي قصه ها را تو پيگيري كني خيلي هم بامزه شود ولي مي ديدم تو آن را در اوج رها مي كني!  فكر مي كنم يك جاهايي خيلي خوب نيست با يك موقعيت كمدي آنقدر بازي كني و آن را حفظ كني كه از مزه بيفتد
*قبول داري در برخي از لحظات جايگاه و محبوبيت كاراكتر ها بيش از قصه پيش برنده بود؟
- ساخت يك سريال ورزشي در قدم اول براي همه مردم نمي تواند جذاب باشد. ما يك قصه اول داريم ساختمان فرو مي ريزد، نقي دچار بداحوالي مي‌شود رو مي آورد به كشتي، يك چيزهايي مي بينيم بعد كشتي را رها مي كنيم...
*به سراغ خانواده مي رويم؟
- بله
*اما كشتي كماكان نخ تسبيح قصه است؟
- بله چون روي شخصيت اصلي تأثير خودش را مي گذارد. حالا شما بايد بلد باشيد رندانه خانواده را نگاه داريد. دوباره از يك جا خيلي خانوادگي كشتي وارد قصه مي‌شود. اين تجربه بسيار تكنيكال بود كه ما با حرف زدن به آن رسيديم. به هر حال ما مي دانستيم كه كشتي به تنهايي نمي تواند كشش لازم را ايجاد كند، حتي مي توانست لطمه وارد كند.
*قطع به يقين تو وخشايار به شدت بر مبناي كاراكترهاي شناخته شده دو سري قبل قصه نويسي مي كرديد و اين حس مي شد كه گاهي اوقات پيشرفت قصه بر شانه كاراكترهاست، گاهي خود نقي و گاهي بهبود و ارسطو....
- حرف تو كاملاً درست است. اين به نظر من جزو محاسن پايتخت است. اصلاً چرا پايتخت به 3 مي رسد؟ به اين دليل كه شخصيت هاي طراحي شده كه آنقدر پاي شان روي زمين است، آنقدر زمين خوبي هستند كه بتوان انواع بذر را روي شان كشت كرد كه مدت ها مي توانند روي قصه هاي جذاب باشند. من از تحليل تو خيلي خوشم آمد به نظرم حرف خيلي درستي است.
*البته اين شرايط خيلي خطرناك است؟
- دقيقاً
*چون خيلي از كارهاي تلويزيون ما به خصوص در آثار مناسبتي با تكيه بر بازيگر و... رفتند و باختند؟
- موافقم درست مي گويي! خيلي ها به من گفتند محسن مردم عاشق نقي هستند، عاشق ارسطو هستند يك قاب دو نفره از اينها بگيري حل است. قبول نكردم و گفتم دليل شكست خيلي از كارهاي ما همين نگاه است! ساده نگاه كردن به اين ماجرا، مردم بيش از هر چيز قصه دوست هستند حالا اگر به قول تو يك جاهايي شخصيت ها به دليل محبوبيت شان قصه را پيش ببرند كه چه بهتر! ! ما اصل قصه خوب است.
*ما در برخي از قسمت ها شاهد اين بوديم كه حوادث و رخدادهاي قصه آنقدر پر رنگ و لعاب نيست كه بتواند آن قسمت را پر و پيمان نگاه دارد اما در همين شرايط آن قسمت به لطف اجراي بازيگران جذاب از آب درآمد و گرفت؟ فكر مي كنم تو به عنوان نويسنده سريال در آن قسمت ها خيلي بايد دل دل مي كردي مثل قصه قسمت يكي مانده به آخر (پيراهن تيم ملي)؟
- حقيقت اين است كه فيلمنامه براي من يك فرمول رياضي است. بارها تو ديده اي كه در يك فيلم هاليوودي قهرمان دارد در صحرا مي رود خانمي سر راه او قرار مي‌دهند. آن خانم يك كاتاليزور براي قصه است. معمولاً حضور يك خانم در قصه بسيار مهم و حياتي است به اعتقاد من اينها رياضي است. در واقع پايتخت براي من يك رياضي است هر يك از اعضاي تيم ما به خط به خط اين رياضي فكر مي كردند روي آن كار مي كردند، سر هر چيز كوچك چانه مي زديم، بحث و جدل داشتيم و به راحتي از كنار آن نمي گذشتيم. به طور مثال مي گفتيم چوچانگ را وارد كرديم خُب او چقدر جذابيت دارد؟ يك بخشي از كار با اين حادثه پيش مي رود خُب حالا چه كنيم؟ من فكر مي كنم اگر رياضي يك فيلمنامه دربيايد شما متوجه خواهيد شد كه پازل ها چگونه بايد كنار هم چيده شود.
* از ابتداي قصه مشخص بود كه قرار است يك فينال كشتي با قهرماني نقي داشته باشيد يا در طول كار با نگارش هر قسمت به اين مي رسيديد؟
- همه چيز از ابتدا معلوم بود اما كيفيت آن را نمي دانستيم! ببين يك چيزهايي براساس جبر تغيير مي‌كند. متأسفانه ما هميشه به اين مسئله اشاره مي كنيم و به اعتقاد من مردم هم بي تقصير هستند. شرايط توليد در تلويزيون ما آنقدر خوب نيست كه بتوانيم زودتر شروع كنيم و با برنامه ريزي بهتري كليد بزنيم.
*نمونه اش سفر تركيه كه كنسل شد.
- اين خانواده قرار بود به تركيه بروند و ما از جذابيت هاي آنجا سود ببريم. وقتي ديديم برخورد فرهنگ ها را آنطور كه مي خواهيم نمي توانيم نشان دهيم به اين فكر افتاديم كه چوچانگ را از آن طرف وارد قصه كنيم.
*چيني بودن زن ارسطو بر چه مبنايي انتخاب شد؟آيا بيشتر به دنبال ويژگي هاي كمدي يك زن چيني با توجه به تفاوت هاي فرهنگي و... بوديد يا...؟
- اول يك زن تركيه اي مدنظر بود اما بعد فهميديم كه زن تركيه اي به لحاظ چهره خيلي معمولي است. به لحاظ آداب و فرهنگ هم خيلي چيز ويژه اي نمي توان در آن يافت به همين دليل به سراغ زن چيني رفتيم. چين به لحاظ موسيقي، فرهنگ و.... خيلي قابل استفاده تر بود. ضمن اينكه شوخي هايي كه مي شد با اين مقوله كرد هم صددرصد مدنظر بود. خيلي هم از اين قصه سود برديم داستان كشتي گير چيني، ورود چوچانگ، كاراكتر خودش و....
*تو نقش اصلي سريال را يك جورهايي در مقام بازيگر بر عهده داشتي دغدغه هايت روي بحث فيلمنامه اي كه روز به روز شكل مي گرفت باعث نشد تمركزت روي كار بازيگري پايين بيايد؟ اين دو مقوله مهم (نويسندگي و بازيگر سريال مناسبتي نوروز آن هم با محدوديت هاي زماني و...) به يكديگر لطمه وارد نكرد؟
- وقتي وارد عرصه اي مي شوي كه براي خودت لذتبخش است كار به مراتب راحت تر مي‌شود. اگر نقي همان نقي پايتخت يك يا دو بود قطعاً من رغبتي براي بازي در آن نقش،  نداشتم حالا وقتي كه نقي قرار است کشتي بگيرد...
*قهرمان بشود...
ـ بله قهرمان بشود، دچار يک وضعيت خاص شود و به لحاظ جذابيت هاي بازيگري چالش برانگيز شود طبيعي است من روي هوا چنين موقعيتي را مي زنم. من براي نقي 11 کيلوگرم وزن کم کردم که تو مي داني امروز دچار انواع و اقسام بيماري شدم. در بحث نگارش خشايار الوند با سعه صدر کمک حال من بود. ما  4قسمت را همين جا نوشتيم، بعد از آن فيلمنامه ها مي آمد شمال، گاهي خشايار مجبور بود به شمال بيايد، گاهي مسئله اي مدنظر من نبود تغييرش مي دادم بالا و پايين مي کرديم گاهي چند بار کار بازنويسي مي شد. خشايار به نظرم در اين راستا زحمت کشيد و تا جاي ممكن خيال مرا راحت مي کرد.
*فيلمنامه کامل قبل از هر قسمت به دست بازيگر مي رسيد؟
ـ فيلمنامه اساساً کامل دست بازيگر داده مي شد با اين شرايط که چون بخشي از نوشته گردن خود من است و سر صحنه هم حاضر هستم خب احتمال دارد سر صحنه يک درصدي فيلمنامه تغيير کند اما عمده کار ما فيلمنامه صرف است.
*يعني سکانس هاي تجليل از بهبود فريبا، ديالوگ هايش در آکادمي فوتبال و رونمايي از پيراهن تيم ملي از پيش نوشته شده بود؟
ـ کامل و دقيق، اگر چه بر اساس اتمسفر صحنه تغييراتي هم داشتم اما همه چيز بر مبناي فيلمنامه پيش رفت.


مطالب مشابه :


بازارهای مالی و تجارت جهانی و کار آفرینی

همکاری جهت توسعه درآمد گزارش اداره كسب و كارهاي كوچك در شما را براي مسير پر




وضعيت كارآفريني در ايران

امّا با اين وجود ايران پر از وقتي كه متوجّه شدند كارآفريني و كسب و كارهاي كوچك ولي هنوز




انديشه شروع كسب و كار

صاحبان كسب و كارهاي كوچك نيازمند به شما را براي مسير پر فراز و به درآمد برنامه




آقا نادر، شوفر قديم

بوده به شاگردش صد و هشتاد هزار تومان داده تا بهتر و با توجه بيشتري كارهاي ولي آنها را




سنگ های بزرگ زندگی (The big stones of life)

آيا اين ظرف پر چيزهايي كه اگر همه چيزهاي ديگر نباشند ولي اين اگر با كارهاي كوچك




راهكارهاي توسعه كارآفريني در ايران

عليرغم موانع بسيار جدي که دولت براي کارآفريني در پيش روي دارد ولي كارهاي كوچك پر تراكم




خلاصه كتاب ثروتمندترين مرد بابل

بينديشيد و هر قدر هم كه پر درآمد نگيرد ولي كسي كه پشتكار كارهاي عاقلانه ما




گفت و گو با محسن تنابنده/گفتند پررو نشو شکست میخوری!

سعي مي كنم قصه هاي كوچك اما پر از بود ولي براي دهيم براي كارهاي كوچك روزمره شان




کارآفرینی در هفت گام

اين طرز برخورد شكاف هاى بازار را بهتر از هر روش ديگرى پر كوچك ولى از كارهاى كوچك




پیامدهای رباخواری در جامعه

از راهنمایی و کمک شما عزیزان در پر بار شدن مطالب آن استقبال می کنیم . منوی




برچسب :