د‌‌ل‌مشغولی‌های لیبسکیند و روزمرگي من ، بازخواني موزه يهود در برلين

 

اما ليبسكيند از همان آغاز كار خود، رويه اي ديگرگونه در پيش مي گيرد و يكسره به سراغ نشانه هاي اقليت مي رود. ستاره داوود يا همان مهر سليمان.«اين ستاره جنبه هاي مكمل مختلفي را نشان مي دهد. مثلث سر بالا نماد آتش و در عين حال نماد انساني است كه در جهت كائنات فعال و در جهت زمين منفعل است. مثلث سرپايين را انساني مي دانند كه در جهت زمين فعال و در جهت آسمان منفعل است.»(اردلان، نادر/بختیار،لاله،29:1379) ليبسكيند با در هم ريختن اين نماد يهود كه در همه جنبه هاي زندگي آنها رسوخ كامل پيدا كرده توانسته مفاهيم زير به عرصه متفاوت دنياي امروز فراخواند.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

موقعيتي كه در آن نشانه ها از مدلولهاي پيشيني خود گسيخته و سعي در ارائه مدلولهاي نويني دارند.گسيختگي نشانه تنها در فضاييي مي تواند رخ دهد كه از هر لحاظ در حوزه فضاها و موقعيت هاي مالوف و آشناي قديمي نگنجد

 

ايده شكستن نشانه يهود ايده ايست كه قبل از هر چيز به هويت فاقد تفكر ارزشگذارانه پيوند مي خورد. نشان از نگرشي n بعدي دارد. ايده اي كه از ديد آن به قول ادورنو : «جلادان و قربانيان، چه در مقام كسانيكه كوركورانه ضربه مي زنند و چه در مقام آناني كه كوركورانه دفاع مي كنند، هر دو متعلق به يك چرخه معيوب فاجعه بارند»((آدورنو، تئودور و/ هورکهایمر ماکس،291:1384). به همين دليل هم در موزه يهود هيچ نشانه اي از ضديت با نازيسم وجود ندارد.فرم پس از تولد و در مسير خود جهت الحاق به نشانه هاي تاريخي سايت، همچنانكه آرام نمي نشيند و مدام در جهت گيري خود قطعيت ها را از بين مي برد، به نحوي از خودويرانگري نيز دست مي زند. كسي نمي تواند ابتدا و انتهاي آن را از هم تشخيص دهد. فرم موزه نشانه ايست كه از هر مدلول قطعي برق آسا مي گريزد. پيچ و تاب هاي اين نشانه در هيچ مختصات دكارتي قابل پيش بيني نيستند.ضد هندسه و ضد جايگاه پذيري در هر عنوان هندسي هستند.چنين فرمي هم، نمي تواند خالص باشد. كسي هم كه در داخل اين فرم قرار است هولوكاست را در قالب عملكردي متشكل از سيركولاسيونها و مكثها تجربه كند نبايد از روزنهاي آشنا به بيرون بنگرد. گويي زاويه ديد كاربر همان شكافها و گسيختگيهايي است كه فرم به مثابه يك ابر نشانه يا شايد فرا نشانه در مسير عريان كردن خويش از دلالتهاي پيشين به تن خريده است. گسيختگيهايي كه به سبب نا آشنا و نامالوف بودنشان هراس انگيزند . شكافها در متن فرم موزه يهود شكافهايي به شدت تاويل پذيرند .در واقع شكافها و گسيختگيهاي فرم در موزه يهود همان difference يا ‹تفاوط›هايي هستند كه از ديد دريدا معنا را به سبب فاصله اي كه از موضوع دارند به تاخير مي اندازند.بدین اعتبار موزه یهود یک متن باز است. متنی که از هرگوشه آن می توان شروع به خوانش کرد. شاید بهتر آن باشد که بگوییم این همان، ضد متن وضد کتابی است که دریدا آرزوی نوشتنش را داشت. همان دریدایی که روزگاری احتمال شکست دکانستراکشن را با ذهن فرمول گریزش محاسبه کرده بود. متنی باز که به هر ذهنی اجازه دست درازی،تعارض و تجاوزی را می دهد که می خواهد ارگاسمهای خود را در ارضای شهوتناک خوانش تجربه کند.در پايان مي توان موزه يهود را جزو معدود آثار معماري دانست كه با ديدي واسازي گرا همچنان پس از ساخت و كالبد يافتن، دوباره و از نو قابل واسازي، خوانش و تاويل ديگرباره اند. ليبسكيند ثابت كرده است كالبد و تجسد يافتن نمي تواند پايان راه واسازي در معماري باشد، بلكه همچنان نيز كه قبلا نيز گفته شد، مي تواند نه تنها آغاز راه بلكه موجد متون و كالبدهاي نوين باشد. از اين روست كه بايد گفت اين موزه همزمان با فراموش كردن و به ياد آوردن مدام در معرض آگاهي بخشي و آگاهي يابي قرار دارد. لذا به حوزه پايان ناپذير معناها متصل شده، موردي كه امروزه بشر بيش از پيش به آن نيازمند و محتاج است.

 

 

موزه يهود متني خود ارجاع است كه براي خوانش و قرائت مجدد آن نياز به هيچ منبع ديگري غير از خود موزه و اثر نداريم. اما اعلام شروع يك فاز معماري دكانستراكت از سوي آيزنمن و چومي به ناچار دست منتقد و مخاطب را براي رسيدن به رهيافتهاي نوين معنايي مي بندد.آن دو به توليد متني پرداختند كه اگر چه با بسياري از ايده هاي دكانستراكشن منطبق بود اما همين انطباق از پيش تعين شده از آثار، متني بدست داد كه نتوانست خود ارجاع باشد. ما مي بايست و هنوز هم مي بايد براي تاويل اين آثار به گزيده گوييهاي معمارانشان و فيلسوفان مولد آنها مراجعه كنيم. بي شك لاويلت و وكسنر مانيفست معماري دكانستراكت هستند اما هر مانيفستي نيز تاريخ انقضايي دارد و اين را نيز در نظر داشته باشيم واسازي فرايندي است براي پايان دادن به روشهايي كه به توليد تفكراتي با تاريخ مصرف معين منجر شده اند. واسازي هيچ چارچوب از پيش تعين شده اي را بر نمي تابد. ساختار هر اثر با توليد آن به دنيا مي آيد، و در معماري اين مقوله از همه شاخص تر است خصوصا اينكه در معماري فرصتي براي جبران و اصلاح نيست. ممكن است از خواندن كتابي ناخوشايند خسته شده و آن را به گوشه اي پرت كنيم اما هيچگاه نمي توانيم در ساختماني كه ناخوشايند طراحي شده زندگي نكنيم.

 

مشخصات فيزيكي پروژه :

Competition: 1989
Completion: 1999
Opening: 2001
Client
Stiftung Juedisches Museum Berlin
   


 Technical Details
Building Area:
15,500 sq.m
Structure
Reinforced concrete with zinc façade

گريز : لیبسکیند در طراحی این موزه 3 مسیر در نظر گرفته.این مسیرها از 3 مفهوم ویرانی، سرگردانی و وجود سر چشمه می گیرند که در زندگی یهودیان آلمان همواره موجود بود. مسیر اول و دوم هیچ کدام به فضاهای نمایشگاهی نمی رسند و مسیر سوم یا همان “وجود” به گالری ها می رسد.مسیر ویرانی به برج هولوکاست منتهی می شود که از دیگر اجزای ساختمان جداست. .خطوط روی بنا هم نشأت گرفته از نقشه شهر برلین و نشان دهنده محله های یهودی نشین و خیابان هایی است که در آنها اتفاق یا حادثه ای مهم و تاریخی مرتبط با یهودیان روی داده است. بنای موزه بر امتداد خط شکسته‌ای شکل گرفته است که بيان سرگذشت یهودیان در طول تاریخ است.


مطالب مشابه :


موزه یهود برلین

معمار بابل - موزه یهود برلین - فرم موزه نشانه ايست كه از هر مدلول قطعي برق آسا مي گريزد.




موزه یهود برلین

معماری - موزه یهود برلین - اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست




موزه هنر شرق میانه مدرن

تخصصی معماری - موزه هنر شرق میانه مدرن - به وبلاگ تخصصی معماری خوش آمدید




د‌‌ل‌مشغولی‌های لیبسکیند و روزمرگي من ، بازخواني موزه يهود در برلين

فرم موزه نشانه ايست كه از هر مدلول قطعي برق آسا مي گريزد. پيچ و تاب هاي اين نشانه در هيچ




موزه بردباری اورشلیم ؛ بازتاب فرم جغرافیایی بیت المقدس در یک نماد بصری

معماری رد زمان است بر فضا - موزه بردباری اورشلیم ؛ بازتاب فرم جغرافیایی بیت المقدس در یک




موزه ordos

موزه ی ordos معماران چینی MAD اخیرا ساخت یک موزه دور دست در صحرای گبی را به اتمام رساندند .فرم




طراحی موزه

- تغییر فرم و عملکرد فضاهای موزه از معماری تکنیک محور و فن سالار به سمت معماری سبز و پایدار.




برچسب :