سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارت‌اش

 

هاروکی موراکامی

۳۸۶ صفحه

«داستان در این یادداشت، به طور کامل لو می‌رود!»

کتاب شروع فوق‌العاده‌ای دارد. و منظور من از شروع، حتا پیش از خواندن است. وقتی که کتاب را دست می‌گیری و به طرح روی جلد هوشمندانه‌ای نگاه می‌کنی که در لحظه‌ی اول، معنای به خصوصی ندارد، کف دستی را با چهار انگشت رنگارنگ نشان می‌دهد و یکی‌اش که بی‌رنگ است و زیر همان انگشت بی‌رنگ، چیزی‌ پیداست. وقتی جلد کاغذی کتاب را از خود کتاب جدا می‌کنی، روی جلد سفت کتاب، نقشه‌ی راه‌آهن توکیو را می‌بینی، ریز ریز و توی هم با اسامی ایستگاه‌ها که به ژاپنی نوشته شده‌اند. بی‌شک طرح روی جلد این کتاب، یکی از محبوب‌ترین‌هاست برای من.
و اما خود داستان:
سوکورو تازاکی مهندسی‌ست ساکن توکیو، در سال‌های میانی سی‌ سالگی، شاغل در شرکتی که ایستگاه راه‌آهن می‌سازد. معمای اصلی قصه، آن محرکی که نمی‌گذارد کتاب را تا نیمه‌ها زمین بگذاری، به گذشته‌ی سوکورو برمی‌گردد. وقتی که هنوز دبیرستانی بوده، در شهر کوچک محل تولدش ناگویا، با دو دختر و دو پسر دیگر، گروهی داشتند جدایی‌ناپذیر، رفیق بودند و همراه. اما یک تفاوت به ظاهر کوچک میان‌شان بود. همه‌ی آن‌های دیگر اسامی‌ای داشتند که به معنای رنگ خاصی بود یا رنگ خاصی را شامل می‌شد به جز سوکورو که اسم‌اش به ژاپنی یعنی:«خلق کردن». سوکورو از همان وقت‌ها احساس «بی‌رنگی» و جداافتادگی می‌کرد. خیال می‌کرد چیز به خصوصی برای عرضه کردن ندارد، با وجود این‌که باهوش بود و خوش‌قیافه. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا این‌که سوکورو وارد دانشگاه شد و به توکیو رفت. همیشه وقت تعطیلات به سرزمین مادری برمی‌گشت و با دوستان همیشگی‌اش وقت می‌گذارند تا این‌که در یک تعطیلات تابستان، دیگر خبری از دوستان‌اش نشد. به طرزی معماگونه آن چهار نفر دیگر، سوکورو را طرد کردند. او تلاشی برای دانستن حقیقت نکرد. چرا که وقتی زنگ زد به یکی از پسرها و علت را جویا شد، او گفت که دیگر دوست ندارند سوکورو را ببینند و او خودش می‌داند که چرا.
همین یک اتفاق، سوکورو تازاکی بی‌رنگ را تا مرز مرگ پیش برد. درمانده و پر از سوال، به توکیو برگشت. چیزی نمی‌خورد و داشت برای همیشه از دست می‌رفت و شاهد اضمحلال خودش بود. هر چه فکر کرده بود به جایی نرسیده بود و در عین حال منفعلانه نیازی نمی‌دید برای پرسیدن دوباره که چرا.
می‌بینید؟ می‌بینید چه تعلیق خوبی می‌تواند باشد برای یک داستان؟ حالا این را بگذارید کنار کلمات خوب و وصف درخشان از تنهایی، از جداماندگی، از بی‌نیازی به آدم‌ها، به رها شدگی. همه‌ی این‌ها را می‌توانید به عنوان استتوس فیس‌بوک‌تان استفاده کنید بس که خوب‌اند. شک نکنید. زیاده از حد لایک می‌خورد. بس که شاعرانه‌ است تصاویر.
بعد از مدتی که سوکورو حال و روزش به‌تر می‌شود و کم‌کم خودش را پیدا می‌کند، با مرد جوانی آشنا می‌شود که دوستی‌شان یادآور همان دوستی از دست رفته است. این یکی هم اما اسمی دارد با رنگ، اسم‌اش «هایدا»ست که یعنی «خاکستری». «هایدا» داستانی از پدرش برای سوکورو نقل می‌کند. درباره‌ی پیانیستی که یک طورهایی در یک داستان عرفانی، در می‌یابد که با به جان خریدن مرگ است که به دانش حقیقی دست می‌یابد.
یکی دیگر از بخش‌های عجیب جهان داستانی موراکامی آن‌جاست که یک شب سوکورو وقتی در اتاق خواب‌اش دراز کشیده روی تخت، احساس می‌کند کسی یا همان «هایدا» در اتاق در تاریکی ایستاده و او را نگاه می‌کند، و بعد در خواب، خواب شیرو و کورو را می‌بیند، همان دو دختری که در آن گروه پنج نفره با سوکورو دوست بودند. با آن‌ها عشق‌بازی می‌کند و در نهایت عشق‌بازی‌اش به رابطه‌ی جنسی با «هایدا» ختم می‌شود و همین‌جاست که سوکورو از خواب می‌پرد، در تردید این‌که آیا آن بخش آخر خواب بود یا نه، گیج و مبهوت بیدار می‌شود. و هایدا پس از آن برای همیشه از زندگی سوکورو محو می‌شود.
سوکورو در زمان حال داستان، با دختری به نام سارا آشنا می‌شود. دختری که بعد از شنیدن ماجرای گروه پنج نفره از سوکورو می‌خواهد به دنبال دلیل باشد که چرا از گروه طرد شده. سارا کمک می‌کند آن گروه پنج نفره را دوباره پیدا کند. این میان اما شیرو، دختر جذاب پیانیست گروه، مرده است و دختر دیگر، کورو، ساکن فنلاند است. سوکورو به شهر کودکی‌هاش می‌رود و بعد از پیدا کردن دو پسر دیگر گروه، متوجه می‌شود که چرا از گروه طرد شده است. شیرو ادعا کرده بود که سوکورو در توکیو به او تجاوز کرده است. شیرو که حامله شده، بچه را سقط می‌کند و به طرز مشکوکی می‌میرد. مرگی که مشکوک به قتل است. دوستان سوکورو با وجود این‌که به پاکی او آگاه‌اند، اعتراف می‌کنند که شیرو طوری راجع به قصه‌ی تجاوز حرف زده است که آن‌ها هم باورشان شده و چیزی نگفته‌اند. سوکورو سرانجام برای دیدن کورو به فنلاند می‌رود و او را در کنار خانواده‌‌اش ملاقات می‌کند.
داستان موراکامی تا نیمه‌ها درست تا زمانی که سوکورو ماجرای تجاوز را در نیافته، جذاب است، پر از تعلیق و راز است. آن‌طوری که تنهایی و جداافتادگی سوکورو تصویر می‌شود، تو به عنوان خواننده بیش‌تر از همیشه در عطش دانستن می‌مانی. اما وقتی ماجرا گفته می‌شود، انگار همه چیز غیرقابل توجیه‌تر از آن است که بشود باورش کرد. یکی از مشکلاتی که موراکامی در این کتاب داشته این بوده که گذشته‌ی این پنج دوست، به خصوص شیرو دختری که انگار بی‌جهت تا مرز نابود کردن زندگی سوکورو رفته، نشان داده نمی‌شود. ما نمی‌دانیم این‌ها در مقابل هم چه‌طور رفتار می‌کردند، شیرو چه‌طور دختری بوده و آیا این رفتار از او برمی‌آمده یا نه. و حتا بعدتر نمی‌دانیم دقیقن چه بر سر شیرو می‌آید. از نیمه‌ی کتاب تا به انتها، تو تنها با معماهایی رو‌به‌رویی که یکی پس از دیگری رها می‌شوند و بی‌پاسخ گذاشته می‌شوند. تو تا آن انتها توجیه نمی‌شوی که چرا آن پنج دوست سوکورو را رها می‌کنند. شاید چون با هم بودن‌شان خوب تصویر نشده و تو خیلی هم نمی‌توانی با سوکورو هم‌ذات‌پنداری کنی، هر چند کتاب پر از جملات زیبا و خواندنی باشد.
این تنها ایرادی نیست که می‌شود به کتاب گرفت، یا به‌تر است بگویم تنها سوالی نیست که بی‌جواب می‌ماند. «هایدا» چه می‌شود؟چرا یکهو محو می‌شود؟ چرا آن داستان جانبی در مورد پدر «هایدا» گفته می‌شود؟ چه استفاده‌‌ای جز استفاده‌ی معنایی می‌شود ازش کرد در داستان؟ اگر استفاده‌ی دیگری ازش شده، حتمن من متوجه‌اش نشدم یا سوادش را نداشتم که بدانم.سوال دیگر، چرا سوکورو «هایدا» را در کنار دو دختر و در خواب و در رابطه‌ی جنسی با خود می‌بیند؟ آیا «هایدا» بعد از محو شدن‌اش، چیزی را از وجود سوکورو با خود می‌برد؟ آیا نشان می‌دهد که «هایدا» جور دیگری جز دوستی معمولی از رابطه‌اش با سوکورو می‌خواسته؟ در واقع چیزی که من در بعضی داستان‌کوتاه‌های موراکامی هم، آن‌ها که در سال گذشته در نیویورکر منتشر شده‌اند، دیده‌ام و نمی‌فهمیدم‌اش تأکید زیاد روی رابطه‌ی جنسی و بیان جزئیات‌اش بوده و هنوز هم راستش کارکردش را نمی‌دانم. کتاب برای من خیلی فراتر از مسأله‌ی کمبود رابطه‌ی فیزیکی‌ست برای شخصیت، کتاب شرح تنهایی سوکوروست و این‌که چه‌گونه تنهایی می‌تواند آدم را تا مرگ ببرد و البته از آن نقطه به بعد انگار بی‌نیازی‌ست.
سوکورو در انتها به عادت همیشگی خود، در ایستگاه قطار توکیو به تماشای مردم و قطارها می‌نشیند. این بار اما جور دیگری به آن‌ها نگاه می‌کند. احساس می‌کند جز توکیو جای دیگری نرفته‌ است. از خودش می‌پرسد این همه آدم از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند؟ چرا او آن شهرها را ندیده است؟ چیزی در او عوض می‌شود. میلی برای دیدن در او بیدار می‌شود. داستان با دانسته شدن این تغییر دوست‌داشتنی در سوکورو و اما مبهم گذاشتن آینده‌ی رابطه‌ي او و سارا تمام می‌شود.
دنیای رویاگونه‌ی سوکورو اما در این داستان، بی‌منطق است. دو سه معما در داستان رها شده‌اند و از جایی که تعلیق اصلی داستان رفع می‌شود، میل به خواندن و ادامه‌ی داستان هم کم و کم‌تر می‌شود. موراکامی هنوز هم نویسنده‌ی محبوب من است. نویسنده‌ای که با این داستان، نشانم داد نوشتن چه‌قدر می‌تواند سخت باشد، و یک جاهایی کوزه‌گر را در کوزه بیاندازد.
حرف آخر این‌که نمی‌دانم چه‌قدر از کتاب در ترجمه حذف شده است به خاطر مسائل نشر. اما امیدوارم داستان به کل خراب نشده باشد. چرا که بخشی از مسائل اصلی و کلیدی داستان حول رابطه‌ی جنسی می‌چرخد.

پ.ن: کتاب با عنوان همین پست، با ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت و توسط نشر چشمه منتشر شده است.


مطالب مشابه :


رنگ سال

احتمالا رنگ سال ۸۹ تهران هم همین رنگ خواهد بود. در سایت پنتون درباره رنگ فیروزه نوشته :




رنگ سال 2010 برای مد پوشان!

در ضمن توجه کنید که این رنگ رو موسسه پنتون اعلام کرده . احتمالا رنگ سال 89 تهران




رنگ سال

رنگ سال ۲۰۰۸ : گاهی در پاریس گاهی در تهران منبع روبان دوزی و دوختهای تزئینی




استفاده از رنگ‌هاي خطرناك به جاي زعفران در رستورانهاي تهران

استفاده از رنگ در طرح بازرسي از رستوران و فست‌فودهاي سطح تهران كه در اواخر سال




تست آئودی R8 نارنجی در تهران

پرتقال متحرک در تهران. کوپه نقره ای رنگ نیز که چند سال پیش در خیابان های شمال




استفاده از رنگ‌هاي خطرناك به جاي زعفران در رستورانهاي تهران

استفاده از رنگ در طرح بازرسي از رستوران و فست‌فودهاي سطح تهران كه در اواخر سال




سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارت‌اش

سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، در توضیح انتخاب




جدیدترین مدل مو و رنگ موی زنانه سال 2015

جدیدترین مدل مو و رنگ موی زنانه سال بهترین آرایشگاه زنانه در تهران شریعتی کاشت ناخن




برچسب :