مقاله‌ درباره ی ادبیات شفاهی(2)

مقاله‌ دربارهء ادبیات شفاهی(2) ادبیات شفاهی‌ مادری که حرمتش را پاس نمی‌داریم

نویسنده: محمد جعفری(قنواتی)

«ما عادت کرده‌ایم که ادبیات را همیشه،به‌نحوی جدایی ناپذیر،پیوسته‌ و وابسته به نوشتن تصور کنیم.اما در عالم واقع،ارتباط و پیوند میان این دو تصادفی و عرضی است و تنها به مرحلهء دومی در تاریخ ادبیات مربوط می‌شود.»

(هـ.مونرو چادویک/ن.کرشاوچادویک)

همان‌گونه که در مقالهء پیش اشاره شد1،ادبیات شفاهی (oral literature) یکی از اجزای مهم فرهنگ عامهء هر قوم و ملتی است.این اصطلاح در مقابل‌ ادبیات تألیفی معنا و مفهوم پیدا می‌کند.از همین زاویه می‌توان گفت که‌ ادبیات به دو گروه کلی تألیفی و شفاهی تقسیم می‌شود.اهمیت ادبیات شفاهی‌ در فرهنگ عامه،به گونه‌ای است که گاهی از آن به جای اصطلاح فولکلور نیز استفاده می‌شود.

از نظر تاریخی،ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه(یا آن‌گون که در بسیاری‌ از متون ذکر شده است،ادبیات عامیانه)بر ادبیات تألیفی تقدم دارد.زیرا انسان‌ هزاران سال پیش از آن‌که خط را اختراع کند و وارد مرحلهء تاریخی حیات خود شود،توانایی سخن گفتن را پیدا کرده بود.

طبیعی می‌نماید که در آن دوران طولانی پیش از اختراع خط نیز انسان‌ها برای پاسخ‌گویی به کنجکاوی‌های خود،به تعلیل مسائل پرداخته باشند.یا آن‌که برای کوتاه کردن ایام فراغت و بطالت،به نقل خاطره‌هایی از شکار یا مسائل دیگر می‌پرداخته‌اند.می‌توان تصور کرد که انسان آن روزگار نیز با افسانه‌سرایی و افسانه‌پردازی،از یک‌سو مسائل ناشناخته‌ای مانند رعدوبرق، رنگین‌کمان،توفان و سایر پدیده‌های طبیعی و مسائلی مانند چگونگی آفرینش‌ انسان را تفسیر می‌کرده و از سوی دیگر،تلاش او این بوده که با نقل برخی از تجارب برای سایرین،خود و دیگران را سرگرم کند.هم‌چنین می‌توان تصور کرد که چنین افسانه‌هایی در پی نقل‌های متواتر،پیرایش می‌یافتند و تخیل‌ روایت‌کننده،در آن نقش و جایگاه نظرگیرتری پیدا می‌کرد.همین افسانه‌ها پس از پیدایش خط،به رشتهء تحریر کشیده شدند.

در حقیقت،بسیاری از قصه‌ها،حکایت‌ها و افسانه‌ها پیش از اختراع خط وجود داشته و به طریق زبانی،از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شده است. مطالعات و پژوهش‌هایی که انسان‌شناسان روی اقوام ابتدایی در سده‌های‌ نوزده و بیست انجام داده‌اند و هم‌چنین گردآوری متون شفاهی تعدادی از این‌ اقوام به وسیلهء پژوهشگران،گواه معتبری بر این موضوع است.2

نویسندگان کتاب«رشد ادبیات»،در این باره می‌نویسند:«بیشتر نوع‌های‌ ادبیات که ما با آن‌ها آشنا هستیم،در میان مردمانی که نوشتن به کلی برای‌ آن‌ها مجهول و ناشناخته است(یا تا دیروز مجهول و ناشناخته بوده است)یافت‌ می‌شود...در این دوره«ادبیات»می‌بایست از آثار فعالیت‌های فکری و عقلانی که در گفتار ضبط و حفظ می‌شده است،نه در نوشتار،تشکیل شده‌ باشد.در این دوره،حافظهء هر انسانی کتابخانهء او بود.»3

مطالعه شاهکارهای ادبیات تألیفی،نشان می‌دهد که منبع و سرچشمهء بسیاری از این آثار را باید در ادب عامه یا شفاهی جست.گزنفون در کتاب خود، ضمن شرح داستانی عاشقانه،تأکید می‌کند که این داستان در میان مردم ایران‌ رواج گسترده‌ای دارد.امروزه شاهنامه پژوهان اعتقاد دارند که این داستان، بعدها با تغییراتی به صورت داستان گشتاسب و کتایون درآمد و از آن‌جا به‌ شاهنامه راه یافت.قدیمی‌ترین متن ادبیات شفاهی ایران که امروزه در دست‌ است و در کنار ودا،گیل‌گمش و تورات از کهن‌ترین متون ادبی جهان به‌شمار می‌رود،متون گاهانی یا گاثه‌هاست.

در حقیقت باید گفت:

«نخستین تصوری که از باستانی‌ترین ادبیات ایران می‌توان داشت،به‌ مجموعه‌ای از قصه‌های دینی و قومی پیوند می‌باید که...دلایل مختلفی بر شفاهی بودن این قصص می‌توان اقامه کرد که به‌طور کلی یا به ساخت این‌ قصه‌ها برمی‌گردد و یا نتیجهء مطالعات تاریخی و باستان شناختی است.از لحاظ تاریخی،دورهء تکوین قصص دینی و قومی،ایرانیان پیش از اسلام،دوره‌ای است که در آن هنوز خط پدید نیامده و جامعه با فرهنگ شفاهی که سینه به‌ سینه انتقال می‌یابد،زندگی می‌کند...محتوای قصص مذکور نیز...می‌تواند مؤید فرهنگ شفاهی آنان و بی‌نیازی ایشان از کاربرد خط باشد.»4اگرچه تقدم‌ ادب شفاهی بر ادب تألیفی از لحاظ تاریخی،موضوعی جهانی و عام است، مقایسه فرهنگ و ادب ایران با سایر جوامع،نشان می‌دهد که سنت شفاهی در این سرزمین،بنا به دلایل گوناگون،بسیار ریشه‌دار بوده است.بخشی از این‌ دلایل،به مسائل فرهنگی و اجتماعی قبل از اسلام و بخشی دیگر،به اوضاع‌ اجتماعی و روان‌شناسی عمومی جامعهء ایرانی‌ پس از اسلام مربوط می‌شود.استاد زنده یاد دکتر احمد تفضلی،دربارهء سنت شفاهی جامعهء ایران در پیش از اسلام می‌نویسد:

«سنت به کتابت درآوردن آثار دینی و ادبی، چندان معمول نبوده است.به‌طوری که این آثار قرن‌ها سینه‌به‌سینه حفظ می‌شده است و ثبت‌ آن‌ها را لازم نمی‌دانسته‌اند...کتاب اوستا قرن‌ها سینه‌به‌سینه حفظ می‌شد تا این که سرانجام در دورهء ساسانی به کتابت درآمد.»5

در کنار این متون دینی،باید از داستان‌های‌ حماسی و ملی یاد کرد که پس از قرن‌ها حیات‌ شفاهی،ابتدا در خداینامه‌ها جا گرفتند و از آن‌جا بخش وسیعی از آن‌ها به شاهنامه راه یافت.و بخش باقی مانده نیز در قالب منظومه‌هایی مانند گرشاسب‌نامه،برزونامه،بانو گشسب‌نامه، گوش‌نامه و...تدوین گردید.بخشی از داستان‌های منثور،مانند سمک عیار و داراب‌ نامه‌ها نیز پس از آن‌که قرن‌ها به وسیله قصه‌ گویان و نقالان مختلف،در کوی و برزن روایت‌ می‌شد،با قلم عامیانهء عده‌ای از کاتبان و دفترخوانان‌6به رشتهء تحریر کشیده شد.

البته ذکر این نکته ضروری است که‌ ریشه‌دار بودن سنت ادبیات شفاهی و بی‌توجهی‌ به کتابت،یعنی علاقه به این که«حافظه هر انسانی کتاب‌خانه او باشد»،محدود به نیاکان ما نبوده است.خانم و آقای چادویک که بیش از این‌ نیز از آن‌ها یاد کردیم،در پژوهش خود می‌نویسند:

«هنوز اقوامی در جهان هستند که ادبیاتی‌ بس پرورده و تکامل یافته و عالی دارند،ولی تا روزگاران اخیر از نوشتن برای مقاصد ادبی‌ استفاده نکرده‌اند؛هرچند با فن کتابت و خط هزاران سال است که آشنایی دارند.می‌گویند وضعیت همانندی در میان گل‌های قدیم وجود داشته است.نیاکان خود ما[انگلیسی‌ها] قرن‌های بسیار با نوشتن آشنا بودند،قبل از آن‌که‌ آن را در ضبط ادبیات به کار گیرند»7به رغم‌ سنت شفاهی دیرپا و ریشه‌دار فرهنگ و ادب‌ ایرانی و به رغم تأثیرات ماندگاری که بر ادب‌ تألیفی و رسمی،ما برجا گذاشته است،متأسفانه‌ در ایران بنا به دلایل مختلف،دیدگاهی‌ تحقیرآمیز نسبت به ادب شفاهی و عامه وجود دارد.استنباط برخی از ادیبان و نویسندگان امروزی ما از اصطلاح«ادبیات عامیانه»،مفهومی مترادف با ادبیاتی‌ خنک و سبک است.چنین دیدگاهی در ایران ریشه‌ای ستبر و بسیار طولانی‌ مدت دارد.

برای پی بردن به ابعاد این دیدگاه تحقیرآمیز،آشنایی گسترده با نظریات‌ و افکار ادیبان و منتقدان گذشتهء ما بسیار ضروری می‌نماید.اهمیت این‌ موضوع به گونه‌ای است که می‌توان آن را به عنوان یک مقولهء پژوهشی‌ مستقل موردنظر قرار داد.نگارنده بدون،آن‌که‌ بخواهد بحثی دراز دامن در این‌جا ارائه دهد، کوشش می‌کند بنا به مقتضیات و ضروریات‌ موضوع یادداشت‌های خود،اشاره‌ای بسیار مختصر به برخی از این نظریات داشته باشد.

محمد بن علی ظهیری سمرقندی،از کاتبان‌ بزرگ قرن ششم هجری که عوفی از او به عنوان‌ «الصدر الاجل»یاد کرده،دلیل خود را برای تحریر جدیدی از سندبادنامه،در مقدمهء طولانی خود، چنین توضیح داده است:

«و بباید دانست که این کتاب به لغت پهلوی‌ بوده است به روزگار امیر عادل ابو محمد نوح بن‌ نصر السامانی...ابو الفوارس‌[فناروزی‌]رنج‌ برگرفت و خاطر در کار آورد و این کتاب را به‌ عبارت دری پرداخت.اما عبارت عظیم نازل بود و از تزیین و تحلی عاری و عاطل و با آن‌که در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود،هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته‌ بود و در میدان فصاحت،مرکب عبارت نرانده... و نزدیک بود که از صحایف ایام،تمام مدروس‌ گردد و از حواشی روزگار به یک بار محو شود... پس بندهء دولت قاهره با وسعت دل و فسحت‌ اصل این مهم را تلقی نمود و آن خراید را که از حلی براعت عاطل بودند و از حلهء بلاغت عاری، لباس الفاظ در پوشانید و پیرایهء معانی بربست».8

با توجه به این که ترجمهء فناروزی در عهد نوح بن نصر سامانی صورت گرفته است، می‌توان حدس زد که منظور ظهیری از«عبارت‌ عظیم نازل بود»،چه معنی و مفهومی دارد. مهمترین ویژگی‌های نثر آن روزگار،ایجاز و اختصار،کوتاه بودن جمله‌ها،تحاشی از به‌ کارگیری واژه‌های عربی و هم‌چنین دوری‌ گزیدن مؤلفان از سجع و موازنه بود.9استاد زنده‌یاد دکتر صفا،در این باره می‌نویسد:

«نثر این عهد،ساده و روان و خالی از هرگونه،تکلف و تصنع است.تمام خصائص نثر سادهء ابتدایی که فقط برای بیان مقصود به کار می‌رود،در نثر این عهده دیده می‌شود...لغات‌ عربی که در کتب غیر منقول دیده می‌شود،غالبا ساده و از نوع کلماتی است که در لهجهء عمومی‌ مردم راه یافته و استعمال آن‌ها عمومیت داشته‌ است.»10

در حقیقت باید گفت،در آن دوران زبان نوشتار نزدیکی فراوانی به زبان گفتار داشته است.بنا به ماهیت‌ نثر داستانی،می‌توان تصور کرد که در ادبیات داستانی،غلبه با زبان‌ گفتار بوده است.

تحقیر نثر ساده و زبان گفتار،مختص ظهیری سمرقندی نبوده و محدود به سندبادنامه نمی‌شده است.مؤلف مرزبان‌نامه نیز با عباراتی شبیه ظهیری سمرقندی،نثر متکلف خود را توجیه می‌کند و نثر قبلی کتاب را دارای«لغت نازل و عبارت سافل»11می‌داند که باعث خوار شدن آن در چشم‌ها بوده است.نکتهء جالب توجه این که در تحریر دیگری از مرزبان‌نامه که توسط محمد بن غازی ملطیوی انجام گرفته است، عین همین عبارات و حتی شدیدتر از آن آمده است:

«کتابی طلب کرده شد که از تصانیف ارباب دها و اصحاب بها باشد و مطلوب را شامل و مرغوب را کامل.مرزبان‌نامه یافته شد...لکن از حیلت‌ عبارت عاری بود و از زیور جهارت عاطل.معانی لطیف آن درری بود درصدا نشانده و سبحه‌ای بود در مستراح فکنده»12

متأسفانه،از این‌گونه استدلال‌ها برای تخطئه زبان ساده و سالم، نمونه‌های فراوانی می‌توان آورد.اما برای نشان دادن میزان تحقیر و خصومت‌ با ادب عامه،هیچ متنی نتوانسته است از کتاب معروف المعجم فی معائیر اشعار العجم سبقت گیرد.صاحب المعجم حقیقتا کتابی بی‌نظیر در ادب فارسی‌ آفریده؛به گونه‌ای که زنده یاد استاد محمد تقی بهار،به حق زا آن به عنوان‌ گنجینه‌ای بی‌مانند و کتابی نفیس و پربها که همهء علوم شعر از عروض و قافیه‌ و بدیع و قرض الشعرا را دربرمی‌گیرند یاد کرده است،13اما همین مؤلف،یعنی‌ شمس قیس دربارهء ترانه که یکی از انواع مهم ادب عامه است،توصیف‌هایی‌ بسیار شنیع به کار برده است.

وی ابداع ترانه را با شک به آدم الشعرا رودکی نسبت داده و می‌نویسد:

«یکی از متقدمان شعراء عجم و پندارم رودکی،و اللّه اعلم،...روزی از ایام‌ اعیاد بر سبیل تماشا در بعض متنزهات غزنین برمی‌گشت.طایفهء اهل طبع را دیذ کرد ملعبهء جمعی کودکان ایستاده و دیده به نظاره گوز بازی‌ کودکی نهاده،از آن‌جا کی نظارت جوانان شاعر بطالت شاعر شاطر باشد...و به واسطهء این کودک برین شعر شعور یافت و از عظم محل‌ و لطف موقع آن به نزدیک او در نظم هر قطعه بر دو بیت اقتصار کرد...و به حکم آن‌که منشی و منشد و بادی و بانی آن وزن کودکی‌ بوذ،نیک موزون و دلبر و جوانی سخت تازه‌وتر آن را ترانه نام نهاد و مایهء فتنهء بزرگ را سر به جهان داذ...خاص و عام مفتون این نوع‌ شده‌اند.عالم و عامی مشعوف این شعر گشته،زاهد و فاسق را در آن‌ نصیب صالح و طالح را بذان رغبت.کژ طبعانی کی نظم از نثر نشناسند و از وزن و ضرب خبر ندارند،به بهانهء ترانه در رقص آیند.مرده دلانی که میان‌ لحن موسیقار و نهیق حمار فرق نکنند و از لذت چنگ به هزار فرسنگ دور باشند،بر دو بیتی جان بدهند.بسا دختر خانه کی بر هوس ترانه،در و دیوار خانهء عصمت خوذ درهم شکست.بسا ستّی کی بر عشق دو بیتی تار و پوذ پیراهن‌ عصمت خویش بر هم گسست.»14

این نثر و این اندیشه که در بطن خود،خردستیزی و مقابله با واقعیت‌ زندگی را حمل می‌کند،بیش از هر چیز نتیجهء شکست‌های متوالی ایرانیان، گسترش یأس عمومی،انحطاط مناسبات اجتماعی و تسلط زبان و ادبیات عرب‌ بر محیطهای درباری بود.طبیعی است در چنین انحطاط اجتماعی و فرهنگی، نثر که باید مظهر عقلانیت اجتماعی باشد،به لفاظی و دوری از زبان سادهء گفتاری گرایش پیدا می‌کند.15

استاد بهار،ضمن نقد چنین نثرهایی،به منشات بهاء الدین محمد،صاحب‌ کتاب التوسل علی الترسل می‌پردازد و می‌نویسد:

«این نامه و بسیار نامه‌های دیگر از این قبیل،مقدمهء فساد نثر است.علت‌ اصلی آن نیز این است که دبیران ناچار بوده‌اند نامه‌ای از طرف خدایگان خود، به دیگر خداوندان تاج به نوعی بنویسند که هم بالنسبه آب‌وتابی داشته باشد و هم مختصر و شبیه به مکاتب خودمانی نباشد و هم مطلب مهمی در آن قید نگردد و در نوشتن چنین نامه‌ها که در آن اوان ملوک الطوایفی بایستی هر هفته‌ و هر ماه چند طغرا به چند طرف ارسال گردد،جز به چنین معجز نمایی‌هایی‌ نمی‌شده است دست فرا برد»16

چنین نثری روزبه‌روز از چشمهء فیاض ادبیات که همان جامعه و مردم‌ است،فاصله می‌گرفت و به نثری درباری یا رسمی تبدیل می‌شد.در مقابل، چنین ادبیاتی،البته نوع دیگری از ادبیات که همان ادبیات عامه است،در عرصه‌ای دیگر به زندگی و رشد خود ادامه می‌داد.آن‌گاه که در ادب رسمی از سلطان محمود،سلطان سنجر و حتی تیمور،چهره‌هایی مطلوب،معقول،ظلم‌ و غیرواقعی ترسیم می‌شد و برخی کسان از محمود با لقب«غازی کبیر»یاد می‌کردند،در ادب شفاهی قصهء«خدا از سلطان محمود بزرگ‌تر است»،خلق‌ می‌گردید17یا این که در قالب شخصیت جوحی،به تمسخر و هزل تیمور پرداخته‌18می‌شد.اما به رغم این مقاومت‌ها،به دلیل اوضاع مناسب اجتماعی، ادب رسمی با آن حال‌وهوایی که تشریح گردید،ریشه‌های خور را آن‌چنان‌ ستبر و عمیق کرد که تأثیرات آن را بر مجامع علمی تا امروز نیز می‌توان‌ مشاهده نمود.هم ازاین‌روست که به رغم آن‌که تعدادی از استادان برجستهء زبان و ادب فارسی،مانند زنده یادان بهار،دکتر صفا،دکتر خانلری و دکتر محجوب،نسبت به ادب عامه از خود همدلی نشان داده و در این زمینه کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری منتشر کرده‌اند19،هنوز ادب عامه در دانشگاه‌ها و نظام‌ برنامه‌ریزی فرهنگی ما جایگاهی ندارد.دیدگاه تحقیرآمیز به ادب عامه،اگرچه‌ به پایمردی این بزرگان ضعیف گردیده و تاب‌وتوان آن کم‌شده است،سایهء سنگین آن هم‌چنان بر محیطهای علمی ما به گونه‌ای است که می‌تواند مانعی جدی در مقابل قرار گرفتن ادبیات عامه به عنوان رشته‌ای مستقل در دانشگاه‌ها گردد.

در کنار آن‌چه گفته شد،مشکل دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. متأسفانه در ایران،مجموعهء فولکلور،حتی اجزای ادبی آن نیز بیشتر از دیدگاه‌ انسان‌شناسی مورد توجه قرار می‌گیرد و جنبه‌های ادبی آن کم‌تر در معرض‌ قضاوت،تحلیل و بررسی قرار گرفته است.

ادبیات شفاهی در جامعهء علمی ما،پیش از آن‌که به عنوان یک متن ادبی‌ زنده مورد ارزیابی قرار گیرد،به صورت یکی از اجزای موزه‌های انسان‌شناسی، در کنار ابزار و ادوات کشاورزی و دامداری،نگریسته می‌شود.

البته ذکر این نکته ضروری است که استفادهء انسان‌شناسی از ادبیات‌ شفاهی،فی الذاته نمی‌تواند مورد تعریض قرار گیرد.زیرا ادبیات شفاهی را هم‌چون ادبیات تألیفی،می‌توان با اتکا به علوم مختلفی مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و انسان‌شناسی مورد تحقیق قرار داد.اما نکتهء اصلی که نباید مورد غفلت قرار گیرد،آن است که ادبیات شفاهی بیش از هر چیز ادبیات است و از این‌رو،«ادبیت»آن باید مورد پژوهش قرار گیرد.

تا زمانی که مجموعهء چنین دیدگاه‌ها و وضعیتی دچار تحول و تطور اساسی‌ نشده است،پژوهش در ادب شفاهی با مشکلات مضاعف همراه خواهد بود.

نگارنده در بخشی از این سلسله یادداشت،به جوانب دیگری از مشکلات‌ ادبیات شفاهی در جامعهء علمی ایران اشاره خواهد کرد.

پی‌نوشت:

(2)-در این زمینه،کتاب‌های فراوانی به زبان انگلیسی وجود دارد.برخی از کتاب‌هایی که به فارسی ترجمه شده‌اند،عبارتند از:

الف-آدمیان و سرزمین‌ها،مارگارت مید،ترجمهء علی اصغر بهرامی،نشر نی با همکاری پژوهشکدهء مردم‌شناسی سازمان میراث فرهنگی

ب-زیباترین افسانه‌های جهان،اینگه دریگن،والتر شنایدر ترجمهء علی عبد اللهی‌ و سیامک گلشیری،نشر ثالث 1383

ج-اسطوره‌ها و افسانه‌های سرخ پوستان،ریچارد ایرودز،آلفونسو ارتیز،ترجمهء ابو القاسم اسماعیل‌پور،نشر چشمه 1378.

د-انسان‌شناسی فرهنگی،دانیل بیتس و فرد پلاک،ترجمهء محسن ثلاثی، انتشارات علمی 1375

هـ-جامعه باستان،لوئیس هنری مورگان،ترجمهء محسن ثلاثی،مؤسسهء مطالعات‌ و تحقیقات فرهنگی 1371

(3)-رشد ادبیات،هـ.مونرو چادویک/ن کرشاو چادویک،ترجمهء دکتر فریدون‌ بدره‌ای،انتشارات علمی فرهنگی 1376(ص 11)

(4)-ادب پهلوانی،محمد مهدی مؤذن جامی،نشر قطره 1377(ص 17)

(5)-تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام،دکتر احمد تفضلی،انتشارات سخن،1378 (ص 13)

(6)-دفترخوان به کسی می‌گفته‌اند که از روی متن مکتوب،قصه‌ای را برای جمع‌ روایت کند.

(7)-منبع شمار 3(ص 11)

(8)-سندبادنامه،محمد بن علی ظهیری سمرقندی،تصحیح دکتر محمد باقر کمال الدینی،نشر میراث مکتوب 1381(ص 19 و 20)

(9)-سبک‌شناسی،ج دوم،محمد تقی بهار(ملک الشعرا)،انتشارات امیر کبیر، 1349(صص 61-54)

(10)-تاریخ ادبیات ایران،ج اول،دکتر ذبیح اللّه صفا،انتشارات فردوس(ص 608- 607)

(11)-مرزبان‌نامه،سعد الدین وراوینی،مقابله و تصحیح و تحشیه محمد روشن، انتشارات اساطیر 1376(ص 10)

(12)-روضة العقول،محمد بن غازی ملطیوی،به نقل از منبع پیشین(ص 19)

(13)-سبک‌شناسی،ج سوم(ص 35)

(14)-المعجم فی معائیر اشعار العجم،تصحیح علامه محمد قزوینی،مقابله مدرس‌ رضوی؛انتشارات زوار 1360(ص 114-112)

(15)-سیمرغ در جست‌وجوی قاف،سیر عقلانیت در ادب فارسی،دکتر مهدی‌ محبتی،انتشارات سخن،1382(ص 361)

(16)-سبک‌شناسی،ج 2(ص 381)

(17)-خلاصهء قصه به این قرار است:نجاری بود که زنی صاحب جمال و پاکدامن‌ داشت.سلطان محمد قصد تصاحب زن را می‌کند،اما به توصیهء مشاورینش،درخواست‌ کار خراطی غیرقابل انجامی از نجار می‌کند و به او چهل روز مهلت می‌دهد.به گونه‌ای‌ که اگر طی چهل روز،آن وسیله مهیا نشود،نجار را به دار آویزد.

نجار نارحت به خانه می‌آید.زن علت ناراحتی را می‌پرسد و نجار به او می‌گوید. همسرش در جواب می‌گوید:«خدا از سلطان محمود بزرگ‌تر است».روزها به سرعت‌ سپری می‌شوند و نجار افسرده‌تر می‌گردد.اما سخن زن همان بوده است:«خدا از سلطان محمود بزرگ‌تر است».صبح روز چهلم،مأموران حکومت به در خانهء نجار می‌روند و دق الباب می‌کنند.نجار به خیال این که برای به دار کشیدن او آمده‌اند،با زن‌ و فرزند خود خداحافظی می‌کند،اما در کمال ناباوری،مأموران حکومت به او می‌گویند که لازم نیست آن وسیله را تهیه کنی.زیرا سلطان شب پیش از دنیا رفته است و ما آمده‌ایم که بگوییم برای سلطان تابوت درست کنی.

(18)-برای آگاهی از برخی لطایف دربارهء تیمور لنگ ر.ک.به منبع زیر:جوحی، تحقیق و ترجمه و تألیف دکتر احمد مجاهد،انتشارات دانشگاه تهران 1383، حکایت‌های 345،358،367،412

(19)-استاد بهار،علاوه بر این که در سبک‌شناسی نثر مصنوع و متکلف را به شدت‌ نقد می‌کند،مقدمه‌ای خواندنی بر هفت صد ترانهء روستایی که توسط حسین کوهی‌ کرمانی گردآوری شده بود،با قلم شیوه‌ای خود نوشته است.

-دکتر ناتل خانلری،ماهنامهء سخن را به گونه‌ای مدیریت می‌کرد که صادق‌ هدایت مقاله‌های معروف خود را دربارهء فولکلور،در آن‌جا به چاپ می‌رساند.هم‌چنین‌ تعداد زیادی متن فولکلوریک در سخن به چاپ رسید.خود استاد نیز با تصحیح و انتشار متن ارزشمند سمک عیار،خدمتی شایان به زبان و ادب فارسی کرد.

از فعالیت‌های دکتر صفا در این زمینه،می‌توان به چاپ داراب‌نامه طرسوسی، داراب‌نامهء بیغمی و بختیارنامه،به همراه مقدمه‌های خواندنی و نیز انتشار دو مقاله‌ درباره قصه‌گویی،اشاره کرد.

-فعالیت دکتر محجوب نیاز به معرفی ندارد.زیرا وی بی‌تردید استاد مسلم‌ «داستان‌های عامیانهء فارسی»بود.آن‌هایی که کم‌ترین علاقه‌ای به ادبیات شفاهی‌ داشته باشند،با حجم فراوان فعالیت‌های قلمی وی در این باره آشنا هستند.


مطالب مشابه :


مقاله

این مقاله به بررسی البته چنین دیدگاهی را در ادبیات عرفانی مورد نظر شاعر در این شعر با




مقاله ای کامل در مورد ادبیات حماسی

که می گوید: که گفتد برو دست رستم ببند. نبندد مرا دست چرخ بلند. که چرخ ار بگوید مرا کاین بنوش




مقاله در مورد سیمین دانشور معصومه کیاهی دبیر ناحیه 2 همدان

گروه ادبیات استان همدان به سال 1386 این وب لاگ را طراحی و به علاقه مندان تقدیم نمود .




مقاله ای کامل در مورد ادبیات حماسی - بخش اول

موسسه هنرمندان جوان - مقاله ای کامل در مورد ادبیات حماسی - بخش اول - مجالی برای هم اندیشی




فراخوان ارسال مقاله

فراخوان ارسال مقاله در مورد نقد و ادبیات تقاضا دارد مقاله­ های نقد خود را در خصوص




مقاله‌ درباره ی ادبیات شفاهی(2)

مقاله‌ دربارهء ادبیات رشد ادبیات»،در این انسان‌شناسی مورد توجه قرار می




مقاله در ادبیات عرب معاصر( از کتاب ملامح النثرالحديث وفنونه، عمر الدقاق)

مقاله در ادبیات عرب حسین در این باره در طی پژوهشی که در مورد ادبیات عرب بین امروز




در مورد ادبیات نمایشی

در مورد ادبیات ندارد؛ولی جنبه‌های نمایشی در دیگر انواع ادبی، به چشم می‌خورد.در مقاله




ادبیات عرب

سیر تاریخی معانی واژه ادب در ادبیات بدیعی در کتاب صناعتین مورد بحث و در مقاله«گفت




برچسب :