خاطره ای از شهید علی ملاحسینی

خاص ی فرزندی که پایان عمر دنیوی او شهادت در راه خداست ولی من مختصری از خاطراتی را که در رابطه با فرزند شهیدم علی ملاحسینی را دارم بازگو و بررشته تحریر در می آورم .

فرزند شهیدم علی بعداز شهادت برادر شهیداش سعید فرزند بزرگ خانواده بود کاملاً رفتار وکردارش عوض شدخیلی مهربان شدوصیت نامه سعید را می خواندبا هیچ کدام از افراد خانواده درباره جبهه وجنگ زیاد حرفی نمیزد یک روز به من گفت وصیت نامه سعید را خوانده ای ؟ گفتم بله گفت سعید درباره سلاح بر زمین افتاده اش چی گفت؟ گفتم منظورت چیست؟گفت سعید گفته سلاح بر خاک افتاده ام را بردارید گفتم بابا من دیگرطاقت بیش از یک داغ را ندارم علی گفت سعید برای خودش رفته من چی؟ من گفتم صبر کن ببینم چی می شودعلی گفت خلاصه اجازه بده منهم بروم به جبهه من گفتم صبر کن دشمنان اسلام یک کشور و دو کشور نیستند نوبت تو هم می شود علی به من گفت بابا کم کم داری آمادگی پیدا می کنی من گفتم فعلاً صبر کن اگر جنگ تمام نشدتوهم بروهر وقت به علی کاری محول می کردم می گفت چشم.
درصورتی به قولی که داده ای وفا کنی می گفتم باشدیک روز علی به من گفت اگر ما یک دستگاه موتور سیکلت داشتیم خوب بود من گفتم تو هم مثل سعید برای زندگی در این دنیا خلق نشدی تاهستی از مو تور سیکلت من استفاده کن علی گفت اگر من موتور سیکلت شما را ببرم شما نمی توانید سر کار بروید قبلاً من یک دستگاه موتور سیکلت یاماها 100 از شرکت سپه رفسنجان خریده بودم ولی هنوز موتور سیکلت را تحویل نگرفته بودیم از شرکت پسته رفسنجان یک دستگاه موتور سیکلت  یاماها 100 خریده بودم حواله موتور سیکلت را دادم به علی گفتم خودت برو این موتور سیکلت را تحویل بگیراین موتور سیکلت نو باشد مال تو وبرادرت حسین آن را بفروشیداز پول فروش آن دو دستگاه موتور سیکلت دسته دوم بخریدکه هر دو نفرشما موتور سیکلت داشته باشیدعلی موتور سیکلت را از شرکت پسته تحویل گرفت وچند مدتی موتور سیکلت نو را نگهداشتند بعداً آن را فروختندعلی با سهم پول خودش چندین بار موتور سیکلت خریدوفروخت تا اینکه یک دستگاه موتور سیکلت نسبتاً خوبی خرید و دراین مدت مرا هم برای پذیرش داغ روی آماده می کرد. در حدود16 یا17 ماه بود از شهادت برادرش سعید موتور سیکلت خودش را فروخت  بابت پول موتور سیکلت چکی گرفت آن چک را به من دادوگفت پول بده من یک شلواری برای خودم بخرم در حدود سه هزار  تومان پول به علی دادم و او رفت برای خودش شلواری بخرد ظهر به منزل نیامد عصر رفتم در بسیج پرسیدم جوانی بنام علی اینجا نیامده؟ گفتند صبر کن ما در دفتر نگاه کنیم وقتی که در دفتر نگاه کردند گفتند علی ملاحسینی الان رسیده نزدیک اهواز بعداز چند روز از جبهه نامه ای برای ما فرستاد نامه زیاد فرستاد تا اینکه در تاریخ 29/ 10/ 65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید در تمام خاطراتی که از علی دارم خاطره ای را فراموش نمی کنم وقتی که جنازه علی را آوردندو می خواستم صورت گل علی را ببوسم متوجه شدم قسمت فوقانی سر علی از علی جدا شده و در شلمچه مانده در بازدیدی که از شلمچه داشتم  زیاد دنبال گمشده ام گشتم ولی آن را نیافتم مقداری از خاک شلمچه را با خودم آورده ام هر وقت دلم برای علی تنگ می شود و آن خاک را می بویم  وآرام می گیرم  و چک موتور سیکلت علی را گرفتم و در مراسم شهادت او پولش را برای خودش خرج کردم.


مطالب مشابه :


سایت نیازمندی های رفسنجان

با تشکر از مدیر سایت نیازمندی های رفسنجان که اشکال من را درباره وبلاگ بود بهم تذکر دادن .




آگهی استخدام نیروی پاره وقت (موسسه آوای جوان رفسنجان)

نیازمندی های کرمان امروز - آگهی استخدام نیروی پاره وقت (موسسه آوای جوان رفسنجان) - www.nke.ir آدرس




عکس از نقاط مختلف شهر

همه چیز درباره رفسنجان واطراف رفسنجان - عکس از نقاط مختلف شهر نیازمندی های رفسنجان




فروش امتیاز وام رسالت

نیازمندی های کرمان امروز - فروش امتیاز وام رسالت رفسنجان، بلاوار امام علی (ع) خیابان




فروش زمین شهر گلبهار مشهد مقدس

نیازمندی های کرمان امروز - فروش زمین شهر گلبهار مشهد مقدس - www.nke.ir آدرس جدید وب نیازمند یهای




خاطره ای از شهید علی ملاحسینی

خبرگزاری شیعه نیوز. خبرآنلاین. خبرگزاری جمهوری اسلامی




آگهی استخدام شرکت طراحان تجارت بهکامه در کرمان

این سایت با جدیدترین اخبار استخدامی زیر نظر نیازمندی بویور راه تکنیک های موفقیت




برچسب :