مشاعره با حرف "و"

n-4-1-285x160.jpg



واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند 

چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند


ورت شیخ گوید مرو سوی دیر 

جوابش چه گویی بگو شب به خیر 


وفا مجو زکس ور سخن نمیشنوی 

به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش 


واعظ ما بوی حق نشنید بشنو این سخن 

در حضورش نیز می گوییم نه غیبت میکنم 


وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند 

ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار 


وانگهم درد داد جامی کز فروغش بر فلک 

زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش


وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون 

آتش افکنم به همه رخت و بخت خویش


وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم 

که در طریقت ما کافریست رنجیدن 


وصال او زعمر جاودان به 

خداوندا مرا آن ده که آن به


ورایدون که زین کارهستم گناه 

جهان آفرینم ندارد نگاه


وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین 

 کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها

شهریار


وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی 

 تا با تو بگویم غم شب های جدایی   1

هوشنگ ابتهاج


وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم 


مهرداد اوستا



و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت  2


حافظ



وصل است رشته سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند  3

شهریار



وارستگان به دوست پناهنده گشته اند
وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد
خودخواهی است و خودسری و خود پسندی است
حاصل ز عمر آنکه خودش قبله گاه شد  4

امام خمینی



وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی 

فاش گردد که چه در خرقه این مهجور است

چه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟ 

کاین سفر توشه همی‏ خواهد و این ره دور است   5



حضرت امام (ره)



وقت رفتن گریه می آید مرا 
اندکی بنشین که باران بگذرد   6



واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوست


حافظ



وه که به حسرت عمر گرامی سر شدهمچو شراره از دل آذر برشد و خاکستر شد


آذر آتش



واعظ مکن نصیحت شوریدگان که مابا خاک کوی دوست به فردوس ننگریم


حافظ


ویرانه نه آنست ک جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت



وه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
مولوی



وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
کس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمک
خواجوی کرمانی



وی جویم و خود جویم ، زین دو همه را جویمتا باد چنین بادا ، تا راه همی پویم  7امیر هاتف


وصل است رشته سخنم با جهان راز
زان درسخن نصیبه ام از راز می دهند
وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند



وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا



ورای مدرسه ای شیخ درس حال آموز
بر آن مباش که تنها به اجتهاد رسی


وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان 
که تو فرمان قضا بودی و تقدیر نکردی


وا عزیزا گویی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم واجوانی واجوانی



وای از این مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت


وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو می رسی به لب چشمه ای و آب روانی



وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد


وامداریم و سرافکنده زخجلت در پیش
که پس انداخته ایم این همه وام ای شیراز  8




1 متشکرم دوست عزیز "شهد ادب"

2  ممنون راد بانوی نازنین

3  سپاس جناب رحی

4  همچنین شما آقای رضا منتظر

5  ایضا شما جناب آرتا

6  سپاسگزارم نسیبهخانم یعقوبی

7  ممنونم آقا هاتف به ویژه به خاطر بیت خودتان

8 از شما هم خیلی ممنونم گل نرگس عزیز


مطالب مشابه :


مشاعره با حرف "د"

رندانه - مشاعره با حرف "د" - گر به کاشانه ی رندان قدمی خواهی زد .:::. خطی از یک کتاب.




شعر و مشاعره

ک بیت هایی ناب از کتاب مشاعره با حرف «ت» : تو را ز آینه حال دلم شود روشن اگر به حسرت من سوی خود




مشاعره با حرف "و"

رندانه - مشاعره با حرف "و" - گر به کاشانه ی رندان قدمی خواهی زد .:::. خطی از یک کتاب.




شعر ومشاعره

و کتاب مشاعره حافظ به اهتمام امیرحسین کاتب یکی از جوانان فعال فرهنگی شهر شیراز منتشر شده و




کتاب جهان

مشاعره-زیباترین ابیات شعرفارسی - کتاب جهان - زیباترین ابیات شعرفارسی- ابیات ناب




کسب آبرو

مشـــاعره رضــوی هرگاه برای شما پیش آمد سختی روی داد از ما کمک و یاری معرفی کتاب مشاعره




برچسب :