لهجه و گويش بيدسكان

اسپندی=حلقه ها و رشته های مخصوصی که دانه های آن را دانه سپنج تشکیل می دهد.

اِسکُوچه=سِکسِکه

اِشکنه شیرین=نوعی اشکنه با پیاز داغ و آب مخلوط با شیره یا شکر.

اَلابور=بززرد رنگِ شتری با گوشهای پهن

انگار کردن=تعطیل کردن,دست کشیدن از کار

اَوسنه=افسانه,قصه

بار کردن(لحاف و تشک)=دوختن,از پنبه یا پشم انباشتن

باغ کُولی=کولیدن و زیروروکردن باغ

بالایی=بالاخانه

بال بال زدن=پرپرزدن

بجا=در همان جای قبلی,بدون تغییری نسبت به ردیف کوک قبلی

بَخچه=باغچه,کنایه از توالت,طویله چارپا

برف شیره=خوراکی مخلوط از برف با شیره که سرد و شیرین است.

برق=محل انشعاب یک جوی به جوی دیگر یا به زمین مجاور

بَرََکی=از زیرچشم,غضب آلود

بُری=چیدن پشم گوسفند یا موی بز در موقع مخصوص

بُزمرگی=بیماری مخصوص و ناشناخته ای که بدون دلیل روشنی گوسفندها و بز ها رامی کشت.

بُزمو=تکه مو,تکه ای از پوست پر موی یک بز مرده

بِسار=انداختن آب زمستانه در زمین یا باغ

بند بستن=بند گرفتن,دست ها را جلو شکم مانند پلکان قلاب کردن

بند گرفتن=دست ها را جلو شکم قلاب کردن تا دیگری از آن به عنوان پلکان استفاده کند.

بُنگ=گلوله نخ

بوتاغ=بریدن شاخه های تازه رُسته و اضافی انگور که معمولاًدر اردیبهشت ماه صورت می گیرد.

بُوتب=تار عنکبوت

بِه بِجی=خواندن حروف کلمات قرآن به طور تفکیک و با شیوه ای مخصوص

به پی واکردن=پشت سر انداختن

به سال انداختن=از زمستان سخت و بی علوفه به سلامت تا بهار گذر دادن.

به کارد آمده=گوسفند یا بزی که در آستانه مرگ و به دلیل خوف از مردن ذبح می شود.

بیخ=ریشه گیاهی که طعم گس و مخصوص دارد و وقتی آن را با آب می زنند کف می کند.

به مرگِ=به جان

پاپوش=کفش

پاتیل=ظرف مسی مدوّر و لبه دار

پاچَو=کفش تخته ای که رویه آن عبارت بود از چند رشته نخ و برای بیل زدن به کار می رفت.

پاچین=دامن زنانه

پال پال کردن=پالیدن,میان خاک و مانند آن دنبال دانه گشتن

پایه=رعد,تندر

پَستا=ردیف کار,محل کار اصلی

پُشته=دسته بزرگ,پشتواره,برجستگی دو جوی درخت دار در باغ.

پِشِنگ=مختصر

پَکّه=سنگ نرم و سفید رنگ گچ مانندی که ساییده شده آن برای آرایش به کار می رود.

پَلم=ستاره پروین

پَی دست=مشت,مشتواره

پی سَبَقو=دوره کردن درسهای قبلی

تاغ,تاق=تاک,درخت انگور

تخت کش=کسانی که از کهنه ها و پارچه های فرسوده تخت گیوه درست می کردند.

تخته=بخش مستقل باغ که یک نوع درخت در آن کاشته شده.

تِرچ=صدای ریختن آب از سوراخی تنگ و پهن

سک=سخت و بی حاصل

تژغن=دیگ پهن مسی برای جوشانیدن شیر

تَقَل دادن=تقلب کردن

تکه=بزنر,که برای جفت گیری با بزهای ماده تقویت و پروار می شود.

تگ لو=اسم آبادی کوچکی در نزدیکی افقو و شش فرسنگی شمال شرقی فردوس

توگی=ارزن پوست کنده که وقتی با روغن و قورمه می پختند,غذای لذیذ و دلچسبی در زمستانها فراهم می آورند.

تیلی=کیسه ای جلد مانند که قرآن را در آن می پیچند.

تین=پیت,حلب

جاپردازی=نه در جای معهود و همیشگی خوابیدن و از این خوابیدن لذت نبردن

جارَوی=جاروبی,خانه تکانی

جانماز آب کشیدن=اظهار دینداری کردن,دیانت نشان دادن

جانم چشمم کردن=با مهربانی و زبان خوش موافقت و همراهی کودکی را جلب کردن

جزغاله=دنبه سرخ شده و بی روغن

جِلَک=وسیله ای چوبی با پره هایی چند که با آن نخ می تابیدند

جلودار=مانع,سد راه,جلوگیری کننده

جَوزآرا=نوعی بازی با گردو,به این ترتیب که گردو را روی زمین قِل می دادند و هر کس که میتوانست گردوی طرف رابا نشانه گرفتن بزند او برنده بود و گردوی طرف را می برد.

جوش پره=نوعی آش که از تکه های بزرگ خمیر محتوی پاره ای حبوبات و ادویه درست می شد.

چار گُل=مربع,چهارگوش

چاره-پشته=جویها و برآمدگیهای اطراف آن در باغ که ردیف درختها را در کنار خود جای می دهد.

چراغانی=چراغو,شب نشینی

چراغ توری=چراغ زنبوری

چراغ سیمی=فانوس

چراغو=چراغان,شب نشینی و دید و بازدید شبانه

چَرایی=علف خور,بزغاله یا بره ای که برای اولین بار می چرد و علف می خورد.

چَرخی=گرد,سالم

چغوک=گنجشک

چفت=داربست

چکنه=گله ای که هر چندتای آن متعلق به یک نفرباشد و یک چوپان آنها را بچراند.

چکّه=نوعی رقص توأم با بشکن

چکّه گر=رقاص

چلخ دادن/چرخ دادن=چرخاندن و دور دادن

چنگک=قلاب آهنی

چوب بازی=رقص با چوب به این گونه که گروه رقاصان با آهنگی خاص چوبهای کوتاهی را که به دست گرفته اند به هم می زنند.

حسن لُکّی=مخلوط نان خشک و شیره با آب که با روغن بجوشانند.

خاده=چوب بلند,برای تمیز کردن گرد و غبار سقفهای بلند

خدا قوّت=گفتن خسته نباشید

خَرَند=ردیف آخر

خروسخوان=سحر,صبح زود

خطّه کج=خیابان کم عرض و کجی که دروازه ملک را به ارگ شهر متصل می کرد.

خنده سوری=ختنه سوران,جشن ختنه

خُنک دان=کوزه ای که در تابستان آب را خنک نگه می دارد و آن را از گل رس مخصوصی درست می کردند.

خوشتلی=رشته و درست کردن رشته خمیری

خوش سو=خوش تبار,ازنژاد بهتر

دانه مهر=زنجیر حلقه حلقه,با دانه های کوچک بیضی شکل

دَپُل انداختن=قفل کردن

دست حلار=ختنه

دست و کار=مهارت و علاقه

دَقّ=زمین صاف و بی سنگ و بی گیاه

دَم=یک ردیف کوک قالی بافی

دُم=دوشیدن شیر از پستان گوسفند

دَم ساعت=سال تحویل

دنگ توگی=چوب بلند و سنگینی که با اهرم کردن آن و انداختنش در داخل یک گود پر ارزن پوست ضخیم آن را از مغزش جدا می کردند.

دَور=مدار گردش آب در کشاورزی که در فردوس معمولاً 14 روز یا 12 روز بود.

دوره دار=شاپو

دوغیبگی=نام چادرهایی که از پارچه های پنبه ای راه راه سیاه و سفید درست می شد.

دوکارد=قیچی مخصوص چیدن پشم و موی

دوله=عوعو مخصوص سگ از روی غرور یا ترس

راست قد=راست قامت,ایستاده

رضایت خط=رضایت نامه

رَف=طاقچه که به سقف نزدیکتر باشد.

رمونه زدن=نمونه برداری کردن,الگو گرفتن

رَو=تغییر به راست یا چپ کوک قالی برای تغییر جهت گل

رودخانه=مسیل,سیلاب و بستر آن

روزه گنجشکی=نصف روز(تا ظهر)روزه گرفتن

روغن تخم مرغ=مخلوط زرده تخم مرغ و روغن که اندکی جوشانیده باشند.

ریقی=چدنی

زعفرانی=زمین زعفران کاشته

زُلفی=زلفین,حلقه در زنجیر

زمبر=صفحه ای حلبی یا تبنگوی سیخی در روی یک چهارچوب دسته دار که توسط دو نفر حمل می شد و کار فرقان خاکبرداری را می کرد.

زوال=سایه

زوال گرد=سایه دیوار و مانند آن

زواله=گلوله خمیر,آماده برای پهن شدن و پخت

رزینه=پله

سَبَق=عمَّ جزء , جزء سی ام قرآن

سَربَرقِ حمام=محل انشعاب جوی آب حمام سردشت از آب خداوندی که محل شست و شوی رختها زنان نیز بود.

سرپناه=جای مسقف و پوشیده

سَرتگ=جوی کوچکی برای تخلیه آب مازاد بند و سد خاکی

سَرتُلُمی=دوغ یا کره ای که مستقیم از روی تلم زده شده برمی دارند.

سرخلیفه=بزرگتر و باسوادتر مکتب خانه یا دوره قرآن که معمولاً حکم راهنما و غلط گیر برای دیگران داشت.

سردر=قسمت فوقانی در

سرشور=نوعی گل سفید که برای شستشوی جامه از آن استفاده می شد.

سَرق=صرع,بیماری عصبی

سَرقُوک=صرعی,ناراحت,بهانه گیر

سَرکجی=ناهمخوانی عرض قالی در ابتدا و انتها

سر گوش زدن=لنگیدن

سِرموک=پیازچه بد بوی صحرایی

سِرموک شَل=نوعی غذا,که عبارت است از سرموک(پیازچه صحرایی بدبو)سرخ شده

سره باسره=سر این با سر آن

سره و تهه=سر این با ته آن

سفره قندی=شالی که قندهای حبه نشده را بر آن می بندند.

سُم=سوراخ بزرگ و تونل مانند

سنگ تر=باران مختصر که فقط سنگها را تر کند

سَیل=تماشا,جشن و سور

سینه کش=سربالایی

سیه باد=باد سرد زمستانی که معمولاً از طرف شمال می وزد

شرانیدن=با فشار فرو ریختن

شروا=شوربا,آب رقیق آش که قبل از کشیدن آش سر می کشند

شغال در=دری که فقط از به هم پیوستن چند تخته یا چوب ضربدری تشکیل شده باشد و تنها از ورود و خروج حیوانات بزرگ مثل گوسفند,الاغ و گاو می تواند جلوگیری کند

شمیدن=نوشیدن,بلعیدن

شوره=خاکهای مرده ساختمانهای کهنه و فروریخته

شیرا=شیری,شیرده

شیرک=کینه دار,دشمن

شیر مست=سرحال و بکمال شیر خورده

شیشه کپ=نوعی انار مرغوب و قرمز

صوفه آفتاب=ایوان شمالی خانه که آفتابگیر و زمستانه بود

صوفه نَسَر=ایوان تابستانی

عَلَفه=عرفه,شب آخر سال که فردای آن عید است و مردم سبزی و علف از حلقه های در آویزان می کردند

علی اکبری=نوعی گیوه با تخت و رویه عالی

غلام گرد=پیچ دالان خانه به گونه ای که صحن حیاط از بیرون دید نداشته باشد

فرموک=گلوله نخ رشته شده

فریز=گیاهی ریشه ای و به هم تنیده مثل چمن که در کنار جویها می روید

فَلَه=شیر معمولی با شیر گوسفند تازه زاییده که پس از جوشانیدن اندکی سفت می شود و طعمی گس و مطبوع دارد

فنجان=واحد آب قنات یا موتور, چیزی حدود سه دقیقه آب

قاف=بند,قسمت خشک تنه زنی و گندم و جو

قال=لانه

قرآن به سر=مراسم احیاء با گذاشتن قرآن روی سر

قرآن تمامی=ختم قرآن در ماه رمضان,یا رسیدن به پایان قرآن وقتی بچه به مکتب می رود

قُرُوت=کشک

قرودبَه=قُرشده,آسیب دیده و مچاله

قُمبُل تاب دادن=رقص کردن,دست افشانی و پایکوبی

کاکا=آجیل,مخصوصاً نخود و کشمش

کارد آش=کاردهای بزرگ و سینه دار مخصوص بریدن خمیررشته

کلاکِشتَو کردن=دور انداختن سبزه نوروزی

کاکل=سبزه نوروزی که گاهی به جای گلدان در بشقاب یا کاسه کاشته می شد

کتّه=اجاق

کجی=ابریشمی

کُده=گیاهی تلخ و سبز رنگ که در مناطق کویری می روید

کرباسه=ابتدایی ترین مرحله خوشه انگور که هنوز به صورت دانه هایی به خردی ارزن روی شاخه نمودار می شود

کَل کش=بسیار سرد,کشنده آدمهای بی مو و کچل

کُلُمبه=کلوچه

کَلیجدکی=نیم رس,بطوری که برای خوردن کلیجدک(زاغی) مناسب باشد

کلیجدکی=نوعی پارچه با خانه های ریز سیاه و سفید

کلیدان شمار=همه,بی استثناء

کمانی=گلوله بزرگ پنبه آماده برای رشتن

کُنجِلِک=ریشه خشک شده گیاهان صحرایی

کَنوی=مرغ سیاه و سفید با خالهای ریز

کوز=گودالهای کنده شده در زمین مثل تنور زمینی برای حفاظت بزغاله های کوچک

کوفت کردن=فوت کردن,به علامت حرز خواندن

کوک=پیچیده شدن هر لای نخ پشم بر گرد تارهای قالی را کوک می گویند

کولیدن=زیروروکردن زمین با بیل

کونه=ریشه های خشک از زمین برآمده

کونه چاه=چاههای از کمر بسته قناتها

کیز=وسیله ای چوبی و کله پهن که سر آن میخ های فلزی کار گذاشته بودند و کلوچه ها را با آن سوراخ سوراخ می کردند

گداجوش=قوطی حلبی سرداری که چوپانان و کشاورزان به جای قوری از آن برای درست کردن چای استفاده می کردند

گُرماس=مخلوط شیر و ماست پر چربی

گُل باقلی=مرغ سیاه و سفید با خالهای درشت

گل صبح و شامی=گل کوچک و رنگارنگی شبیه لاله عباسی که سر شب گلهایش باز می شود و صبح با طلوع آفتاب گلبرگهایش به طرز مخصوصی روی هم بسته می شود

گل گل مازو=دراز کشیده روی تختخواب یا جای نرمی قل خوردن

گو گوساله گو فنگلی=یک بازی کودکانه که بچه ها روی کول هم سوار می شوند و به سوال طرف جواب می دهند

گوجه=گودال وسط کرسی های زمینی که محل آتش بود,آتشدان وسط کرسی

گزر=بز پیسه و سپید و سیاه

گوزل=گوسفند سپید و بی لک و پیس با گوشهای پهن

گیش خلج=بز سیاه با گوشهای باریک و دولا که در طول گوشها و گونه های او خط بوری باشد

لاخ=سنگ بزرگ کوه,صخره

لاکی=سرخ جگری

لَرگ=کاسه بزرگ سفالین

لَشخَک=سنگ پهن و سبکی که بچه ها با آن بازی می کردند

لِک=گوشت سرخ شده با استخوان

لِک لِکی=سه پایه چوبی

لیس لیس کردن=چریدن در زمینی که علف چندانی نیست و به زحمت حیوان می تواند خوردنی پیدا کند

مارسری کردن=کشتن موجودات کنه مانندی که داخل پشم گوسفندان به بدن آنها می چسبند و خون حیوان را می مکند

مال=چارپایان عموماً,و الاغ خصوصاً

مالِ بادی=چارپا و حیوان خانگی مثل گاو و گوسفند

مانده-آسوده=به تناوب,به نوبت

مُخت=خاطرجمعی,اتّکاء

مَسکه=کره

مشاطه=زن آرایشگر عروس

مُشته کردن=با مشت ودر داخل دست فشردن

مشکل گشا=آجیل متبرک

مَشکوله=مشک کوچک چوپانان که در داخل آن برای مصرف شبانه روز خود ماست و شیر مخلوط شده می ریزند

مُلا=مکتب,مکتب خانه

مَلَس=انار سفید رنگ و اندکی ترش

ملکی=نوعی گیوه مرغوب با تختهای نازک و ظریف

مورچه کش=دزدیهای تدریجی و اندک اندک

موشه=خر سیاهی که فقط خطوط سفیدی بر گرد سر وگوشها و زیر گردن داشته باشد

میش بند=طنابی که شب با آن گوسفند را می بندند تا چوپان را به هنگام حرکت گله از خواب بیدار کند

نَسَر=تابستانه

نمازی کردن=آب کشیدن

نوجوش=نان جوش ، نان جوشیده در شیره

ورآمده=رسیدن خمیر به وسیله مایه،آماده شدن خمیر برای پختن

ورکشیدن=بالا آوردن

نیمَره=نیم دور، دور 

هر کسم وَ ما مَگه=هر کس به من می گوید

هُش هُش=صوتی برای آن که خر راحت قدم بردارد و زمین نخورد

همشیری=دادن شیر مختصر به دیگری تا فردا یا هر روز دیگر همان مقدار را پس بگیری و با شیر آن روزت یکی کنی

هورت=صدای سر کشیدن غذای آبکی

یزدی=نوعی انار شیرین و قرمز و مرغوب

یک لخت=ساده،احمق نما

منبع:کتاب آن سالها(دکتریاحقی)

کلیجدک،کلجدک،کلژدک:زاغک     چقوک:گنجشک          

 

سه سه لک(سوسلنگ):پرنده ی کوچک ،دم جنبانک

گال:عنکبوت  وفکرکنم به تارهای عنکبوت "بوتب"می گویند.              بوج(واوساکن):زنبور   

 

  بوج تخمی:زنبورقرمزبزرگ(زنبورگاوی)

 

کوزدک(به فتح ک و واو،وضمه ی د):نوعی سوسک غیرخانگی

 

   گوخدا (گاوخدا):نوعی سوسک کوچک قهوه ای رنگ صحرایی(جا لب است بدانید قدیمی ها اعتقادداشتند موقع خشکسالی اگریکی ازاین سوسکهارا که کم یاب نیزبودندمحکم به زمین بزنی تاکشته شوند،موجب بارندگی خواهدشدومتاسفانه دردوران کودکی براساس همین خرافه مابچه ها تعدادزیادی ازاین زبان بسته هارامی کشتیم ولی ازباران خبری نمی شد!!)

 

تغز(به فتح ت وسکون غین وز)نام دیگر=شع شنگ:نوعی سوسک دیگرکه گمان کنم اوایل تابستان معمولاروی درختها وبوته ها به صورت گروهی اصواتی ازخودشان تولید می کنندواگردرخت به شدت تکان داده شود ،عذرمیخوام مثل توت به زمین می ریزند.دربرخی روستاها ومناطق چون اعتقادداشتند،آنها فقط هوااستنشاق می کنندوکثیف نیستند،آنهارادرروغن طبخ می کردند وظاهرا زمانی که مثل پفک پف میکردند،میل می نمودند(هرچند چندش آوراست، ولی شنیده ها حاکیست مثل پفک ویامی خوشمزه بودند!!!)،البته نوعی تغزدیگرهم وجوددارد.

اشه دودو:سوسکهای خانگی که به قول عمومون هرکدوم اندازه ی بچه چقوکی هستند!!

 

بلشت مار(بالش مار):نوعی سوسک پهن وشبیه به بالش که معمولا درانبارهای شلوغ ومرطوب زیست می کندوپوست ضخیمی داردوازنظربنده خیلی هم چندش آوراست.

منج(به ضم میم):نوعی زنبورکوچک   

مرشک(به ضم میم وکسرر):مورچه  

 

مرشک سوری(سواری):مورچه های صحرایی لاغر وپابلند که دندانهای تیزی نیزدارند                 

 

اویک یا اوک(به فتح ا وکسر واو):مورچه های بور کوچکی که معمولاداخل خانه ها هم دیده می شوند

 

سنگشکنک:نوعی پرنده ی کوچک باغی که معمولاصدایی شبیه شکستن ویا به هم خوردن سنگها تولیدمیکندو حدودا اندازه ی  فنچ ها بیشترنیستند.

 

بلبل:مردم قدیم علاوه بربلبلهای خوش آواز به پروانه های خانگی هم بلبل می گفتند.

 

طوطو:اشتباه نگیریدباطوطی فرق میکند،قدیما مرغ وخروسها رابرای بچه ها ی خیلی کوچک طوطومعرفی می کردند وهمچنین اصطلاح طوطوصوتی است که برای جمع کردن مرغها ازآخرباغ به منظورچینه دادن(دون) به آنها، پشت سرهم تکرار میکردند(طوطوطوطو..)وآنهانیز به این صدای صاحب باغ شرطی شده بودند ودوان دوان به سمت صدا می آمدندودون(چینه) دریافت می کردند.

 

کوکوستی :نوعی عنکبوت صحرایی که دردل زمین حفره هایی ایجاد می کردند وبازهم بنابراعتقادقدیمی ها ازتقدس خاصی برخورداربودند وماکاری به آنهانداشتیم.

 

مقس:مگس          اشپش:شپش             رشک:تخم شپش             کیگ:کک              کوگ(کبک)

جغنه یاجغنی(به کسرج):باز،نوعی پرنده ی شکاری               گوشخزه:کرمهای کوچکی شبیه هزارپا که قدیم اعتقادداشتند،موقع خواب واردگوش انسان می شوندوخطرناکند.                               

 

حجیک(به فتح ح):پرستو،ابابیل،شاید هم به دلیل منسوب کردن به جریان ابرهه وخانه ی کعبه به آنها حجیک یعنی حاجی کوچک می گفتند<البته شاید>

 

بوج 7رکعتی:زنبورهای کمیاب خطرناک وکمرباریک که خانه هایی باگل وبه اندازه ی یک پیله به صورت برجسته ایجادمی کردندوقدیم معتقدبودند کشتن یکی ازآنها به اندازه ی 7رکعت ثواب دارد.

 

بب(به ضم ب اول وسکون ب آخر):جغد    بو(به سکون و):حشرات کرم مانندکوچکی که معمولاپارچه ها راازبین می برند.

 

سرخوک(به ضم سین):حشرات ریزی که دربین برنجها وگندمها دیده می شوند(البته اگرغلات درجای گرم نگهداری شوند)

کوشدوزک:کفشدوزک   

منبع :وبلاگ باغستان سلام  

تشویقی ها:

وردورت گردم-=فدات شم(دورت بگردم)      

صقده یت شم=صدقه ات بشم،فدات شم

ای جو=جان،ای جان          گیدی گیدا:نازنازی(بچه های کوچولو)

سلتی"به ضم س و حرف ت مشدد"=دوست داشتنی وشیطون(بیشتربرای پسرا ی کوچولوکاربردداره)

پربرش=زرنگ و کارراه انداز             بچه گه کوم = بچه م- طفلکی

هی هی""hayhay =به به - آفرین

تنبیهی ها:

بال بال زنی،پرپرزنی=کنایه ازاینکه بمیری             

  پچیده =بد،بیمزه ولوس،شایدهم کنایه ازپیچ وپژمرده

ورتپی(به فتح واو و پ مشدد)= شاید کنایه از"ورتپیدن"وجون کندن باشه!- بمیری

شه نه پمه پوست کلفت(شانه پهن پوست کلفت)=باعرض شرمندگی کنایه ازحیوانی باربر

بی وهه"BI VAHA"= بی نور، بی مزه                   

بی نور= بی مزه وهمان بینور

فضول=درلهجه محلی به معنی شیطون وشلوغ          

بدترکیب-نوس کج = بدقیافه

فرته غم"FARTEGHAM"= بی خیال       

بی لووپوز"بی لب وپوز"=کمرو- بی سرزبون-ساکت

شل تممو"شل تنبان"=کنایه ازآدم شل و ول

تپال=شایدکنایه ازتپل باشدولی بیشتربه معنی خپل وتنبل به کارمی رود.

 هنی تنی"ن مشدد" یا بمبی تمبی= ساکت وکم حرف      

مس مسوک"mosmosook"=کندکار

هلشموک"halashomook"=کسی که یک کلاغ راچهل کلاغ می کند!    

فت فتوک=عجول

قتوک"ت مشدد"=به معانی مختلف نظیرعجول-بسیارخندون و...

بی برش= کم دست وپا –وابسته

واصطلاحات دیگری که همانندبرخی اصطلاحات فوق، باتوجه به ارتقا فرهنگ عموم بندرت استفاده می شود.


 

"تونگوچه" = سبدچوبی

"مجمچه"=سینی گرد  

"دوکارد" = قیچی بریدن پشم گوسفند

"پکی" = کارد قالی بافی

"نکل" = کتری

"چکچکی" = کارد

"پتیل" = ظرف مسی گرد

"چلکی" =  گالن نفت

"ارسولیده" = نم کشیده

"دوری" = بشقاب

"خد"= زمین زراعی کوچک

"پختیک"=چغندر خشک شده  

"سوفچه" = حال کوچک

"نماشم" = اول شب

"نعلی"= تشک

"زیروک"= خارپشت

"مورشک" = مورچه

"بوج" = زنبور

مطالب مشابه :

طرز ساخت شيشه

از این نوع الیاف ، در تهیه پارچه ، پتو و لحاف و عایق درست می‌کنند کردن شیشه




اشنایی با خرید انواع پتو و لحاف

این جدول حداقل هزینه‌های درستکردن یک لحاف یک‌نفره و کم و بیش، درصدی پنبه، پشم و پلی




خرید پتو و لحاف

اين جدول حداقل هزينه‌هاي درست‌كردن يك لحاف يك به پر، پشم يا پشم شيشه لحاف کردن وسایل




درست کردن پرده و کوسن و روتختی برای اتاق خواب(+عکس)

درست کردن پرده و کوسن و (شیشه دکوراتیو از کوسن های مخملی و لحاف پشمی و نرم می توانیم




لهجه و گويش بيدسكان

بار کردن(لحاف و تشک) خوشتلی =رشته و درست کردن رشته شیشه کپ =نوعی




لغت نامه فردوسی

بار کردن(لحاف و خوشتلی=رشته و درست کردن رشته شیشه کپ=نوعی




لغت نامه فردوسی و برونی

بار کردن(لحاف و خوشتلی=رشته و درست کردن رشته شیشه کپ=نوعی




برچسب :