اهل بیت وسادات درجهان


Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"جدول عادی"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}
اهل بيت‏ عليهم السلام و سادات در جهان اسلام
 چنانچه بخواهيم دورنمايى از موضع اهل بيت‏عليهم السلام و ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله، وبه طور كلى سادات در جوامع اسلامى، ترسيم كنيم لازم است كتابها و مآخذمربوط به موضوعات ذيل را مد نظر قرار دهيم:
 - كتب انساب و مشجرات كه تعداد آنها زياد است، و من بر سه كتاب‏كه فهرست طبقات نسابين را در بردارد، اطلاع يافته‏ام:
 اول، كتاب منية الراغبين فى طبقات النسابين نوشته سيد عبدالرزاق كمونه‏حسينى ط نجف به سال 1392ه . وى 518 تن از نسب‏نويسان را نام برده‏است. در آغاز كتاب اصطلاحات علم نسب را ذكر كرده، آن گاه آنان را قرن‏به قرن به ترتيب حروف تهجى معرفى نموده است.
 دوم، كتاب طبقات النسابين از ابوبكر زيد ط رياض به سال 1407ه . وى‏كه از كتاب اول اطلاع داشته 588 تن را نام مى‏برد.
 سوم-طبقات النسابين از نسابه عصر ما، آية‏الله مرعشى كه نام آن درمقدمه آن دو كتاب و نيز در مقدمه سيد محمد صادق بحرالعلوم بر كتاب‏عمدة‏الطالب آمده است، ولى من آن را نديده‏ام و ظاهرا به طبع نرسيده باشد.
 اين حجم ضخيم از كتابها و علماى انساب كه غالبا در شناخت‏سلسله‏سادات است كه به نحوى به رسول اكرم(ص) منتهى مى‏شوند و برخى از آنهابه انساب عرب يا قريش يا طوايف ديگر مربوط و يا شامل همه انساب است،خود حاكى از گسترش موضوع سادات است.
 در اين جا لازم است دانسته شود كتابهاى انساب دو نوع است: مشجر ومبسوط.
 مبسوط، هر يك از سلسله‏ ها را از بالا به پايين، از جد اعلا تا پدرخانواده ذكر مى‏ كند، در حالى كه مشجر از پايين آغاز مى‏كند و به اصطلاح از(بطن اسفل) آغاز و تدريجا پدران را تا جد اعلا نام مى‏ برد. (1)
 2- بررسى خاندانهاى نقابت و نقباى سادات يا نقيب الاشرافها كه درسراسر كتب تاريخ و تراجم رجال نامى اسلام، اين عنوان به چشم مى‏خورد،ولى اكنون حضور ذهن ندارم كه آيا كتابى درباره نقابت و سلسله نقبا تاليف‏ گرديده است‏ يا نه؟
 در هر حال تاريخ پيدايش اين سمت و سير آن در كشورهاى اسلامى درادوار مختلف، به شناخت موقعيت‏سادات در جهان اسلام كمك شايانى‏ مى ‏نمايد.
 - مطالعه سلسله‏ هاى ملوك و امرا و حكومتهايى كه از ميان خاندان‏ پيغمبرصلى الله عليه وآله در تاريخ اسلام جابجا تاسيس گرديده و يا تاكنون وجود دارد. اين‏بخش را مى ‏توان در كتابهاى مربوط به طبقات سلاطين اسلام از جمله كتابى‏ به همين نام و كتابى به نام سلسله‏ هاى اسلامى ملاحظه كرد.
 - سيرى در زندگى مشايخ فرقه‏ هاى تصوف و طرق عرفانى و ارباب‏ سير و سلوك در گذشته و حال كه اكثرا خود را از نسل پيغمبرصلى الله عليه وآله مى‏دانند وگويا اين امر را ملاك مشروعيت رهبرى خود به شمار مى آورند.
 - بررسى سلسله طريقت صوفيان كه تقريبا همه آنان سرانجام به‏على‏عليه السلام مى‏رسند، و اين بحث‏بسيار گسترده، و مبتنى بر رسيدگى سلسله‏ مشايخ همه فرقه‏ هاى تصوف است در سراسر كشورهاى اسلامى كه سهم آنان‏ در اهل نت‏خيلى بيشتر از شيعه است، و اصولا در مناطق سنى‏ نشين‏ طريقه‏هاى مختلف وجود دارد و كمتر كسى است كه پيرو يكى از اين طريقه‏ هانباشد و همه آنان عواطف خاصى به اهل بيت‏ عليهم السلام نشان مى‏ دهند.
 
- بررسى قبور و بقعه‏هاى متبركه امامزاده‏ها و سادات در سراسر جهان‏اسلام كه نزد همه مسلمين احترام دارند.
 
- بررسى خاندانهاى سادات از بزرگان علماى اسلام از طبقات فقها،مفسرين و متكلمين كه هر كدام از اين خاندانها در جامعه خود برجستگى‏داشته‏اند و نسب به اهل بيت‏عليهم السلام مى‏رسانيده‏اند.
 
علاوه بر اينها كه از منابع مهم بحث ماست، در لابلاى كتابهاى تاريخ وبخصوص تاريخ شهرها مانند تاريخ بيهق، تاريخ بغداد، تاريخ دمشق و ياخطط مقريزى و كتابهاى مربوط به شهرهاى مغرب و اندلس و شبه قاره هندو جز آن، مى‏توان به منابع ذيقيمتى دست‏يافت.
 
به هر حال، جايگاه ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در اسلام به قدرى گسترده است كه‏شايد هيچ موضوع ديگرى چنين وسعت نداشته باشد.
 
حال كه اجمالا روشن شد مساله مورد بحث ما به چه موضوعاتى ارتباطدارد و اجمالا جهت‏بحث در آن، به چه منابعى بايد رجوع كرد، به طورپراكنده از هر يك از آن موضوعات، فهرستوار مطالبى را مى‏نگارم تا شاهدعرضم باشد (و مشت نمونه‏اى از خروار).
 
فضايل اهل بيت‏عليهم السلام در كتاب و سنت
ظاهرا نياز به توضيح نباشد كه در قرآن در چند مورد از جمله آيات‏مربوط به اولى‏القربى، آيه مباهله، آيات خمس و انفال، آيه تطهير صريحا، ودر آياتى ديگر ايماء، قرآن راجع به اهل بيت‏عليهم السلام سخن گفته است.
 
در روايات مسلمين اعم از شيعه و اهل سنت‏به طور اعجاب‏آور،روايات در فضيلت اهل بيت‏عليهم السلام و محبت آنان آمده است كه در اين‏باره‏كتابهاى فراوان مستقل و نيز بخشهايى از صحاح سته و ديگر مجامع حديثى‏اهل سنت و شيعه تاليف شده است.
 
ما از طرح مساله اهل بيت‏عليهم السلام در كتاب و سنت، اين نكته واضح رايادآور مى‏شويم كه با وجود اين همه نصوص فراوان در كتاب و سنت و درروايات مروى از همه طرق اسلامى، هيچ فرد مسلمانى نمى‏تواند از اظهاردوستى و محبت‏به اهل بيت‏عليهم السلام شانه خالى كند، زيرا در قبال يك امر قطعى‏و ترديدناپذير قرار خواهد گرفت.
 
بنابراين به طور قطع محبت و فضل اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله از ضروريات‏اسلام است; مانند نماز و روزه و حج و ديگر ضروريات اسلام. به نظرمى‏رسد كمتر موضوعى در اسلام و در كتاب و سنت‏به اين درجه از اهميت‏باشد. و چه خوب گفته است‏يكى از دانشمندان درباره على‏عليه السلام : «دوستانش‏از ترس و دشمنانش از روى عداوت، فضايل على‏عليه السلام را پنهان كردند،مع‏الوصف، فضايل او جهان را پر كرده است‏».
 
شايد در كمتر موضوعى به اين اندازه كتاب و مقاله و شعر و مديحه ومرثيه وجود داشته باشد.
 
كثرت ذريه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله
به طور حتم در اسلام و شايد پيش از اسلام، حتى در تيره‏هاى دوازده‏گانه‏بنى‏اسرائيل، خاندانى به اين گستردگى و حجم ضخيم از لحاظ كمى و كيفى‏كه در خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله بوضوح ديده مى‏شود، سابقه نداشته است.
اما از لحاظ كمى و كيفى و تعداد نفوس و كثرت تيره‏ها، كافى است‏يك‏نظر اجمالى به كتابهاى انساب و مشجرات بيندازيم. ما از باب نمونه به طوراجمال كتاب معروف عمدة‏الطالب فى انساب آل ابى‏طالب نوشته احمدبن‏على‏بن حسين... ابوالعباس جمال‏الدين ابن عنبه داوودى طالبى حسنى (م‏825 ه) نسابه عراقى را ذكر مى‏كنيم.
وى به هدف تصحيح نسب سادات و شناخت نسبهاى جعلى به خواهش‏يكى از سادات صاحب قدرت عصر خويش، اين كتاب را در اعقاب ابى‏طالب‏نوشته و پس از ذكر اولاد عقيل و جعفر، برادران على‏عليه السلام، در (اصل ثالث) به‏ذكر اولاد آن حضرت مى‏پردازد و راجع به على‏عليه السلام و فرزندانش، شرح حال‏جامعى آورده است و تنها پنج تن از پسران على‏عليه السلام را داراى عقب مى‏داند:حسن و حسين‏عليهما السلام از نسل فاطمه سلام‏الله عليها، عباس، محمدبن حنفيه،عمرالاطرف از ديگر همسران على‏عليه السلام. آنچه در اين جا براى ما اهميت داردذريه امامين حسن و حسين‏عليهما السلام است.
 
وى در بحث از اعقاب سبطين مى‏گويد: اعقاب حسنين‏عليهما السلام دوازده‏سبط‏اند: شش سبط از حسن و شش سبط از حسين. و آن گاه حديث نبوى راكه فرمود: «سيكون من ولدى عدد نقباء بنى اسرائيل‏» بر آن دوازده سبطمنطبق دانسته است. در فصل اول، اعقاب حسن‏عليه السلام را از دو پسرش زيد وحسن (مثنى) در دو مقصد به تفصيل ذكر كرده است. عقب زيد يك سبط ازفرزندش حسن بن زيد و عقب حسن مثنى از پنج فرزند: عبدالله محض،ابراهيم عمر، حسن مثلث، داود و جعفر، جمعا شش سبط اعقاب امام حسن‏عليه السلام‏مى‏باشند، كه تا صفحه 191 كتاب تفصيلا همراه شرح حال ذكر شده‏اند.
 
آن گاه در فصل دوم، اعقاب حسين‏عليه السلام را در شش سبط بدين كيفيت‏شمرده است: از ميان فرزندان حسين تنها فرزندش على‏بن الحسين‏زين‏العابدين‏عليه السلام پس از شهادت پدر زنده ماند، و از او شش سبط از شش‏پسر: محمد الباقرعليه السلام، عبدالله الباهر، زيدالشهيد، عمر الاشرف، الحسين‏الاصغر و على الاصغر، باقى ماند كه طى شش مقصد ذكر شده‏اند. اين بخش ازصفحه 191 تا آخر كتاب را فرا گرفته است.
 
حال آنچه در كتاب عمدة‏الطالب آمده فرزندان على‏عليه السلام وفاطمه سلام‏الله‏عليها تا قرن هشتم و اندكى از قرن نهم است زيرا مؤلف در سال‏828 ه 0ق درگذشته است. اگر آن تيره‏هاى دوازده‏گانه را تا عصر حاضرحساب كنيم مسلما چند برابر نفوس مذكور در آن كتاب خواهد شد.

 
ضمنا بايد دانست كه بيشتر نسابه‏ها مانند صاحب اين كتاب، خود سيدبوده‏اند و ابن عنبه در اين كتاب جاى جاى آنان را نام مى‏برد و از ايشان نقل‏مى‏كند از جمله: الشريف الفاضل فى النسب و الطب و الشجاعة و الحجة شيخ‏العمرى و ابوالغنايم و ديگران.
 
ابن عنبه در پايان كتاب مى‏گويد: اين كتاب مختصر من فوائدى رادربردارد كه كتابهاى مبسوط ندارد، و هم ضوابطى را كه در خلال مطولات‏متفرق است.
 
نكته ديگر آن كه رسم نسب‏نويسان است كه اعقاب دختران را ذكرنمى‏كنند و تنها به ذكر دختران بلافصل افراد اكتفا مى‏كنند. حال اگردودمانهايى كه از طرف مادر سيد هستند به حساب آوريم، مثنوى هفتاد من‏كاغذ شود.
 
اينك اشاره‏اى به خاندانهاى سادات در كشورهاى مختلف مى‏كنيم:
 
سادات در مغرب
تعداد نفوس سادات علوى در مغرب اقصى (مراكش) بسيار زياد است وشايد متجاوز از يك مليون تن باشند. زيرا در اواخر قرن دوم دقيقا در سال‏172 ه ق كه ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام ،برادر كوچك محمدبن عبدالله بن الحسن معروف به (نفس زكيه) (145ه ق)در مغرب قيام كرد و سلسله (ادراسه) را تشكيل داد، سادات فراوانى از نسل‏او و برادرش يحيى، در مغرب پديد آمدند كه تاكنون وجود دارند.
 
من در مغرب به افراد و شخصيتهاى متعددى از اساتيد دانشگاه و ديگران‏برخوردم كه ملقب به لقب «ادريسى‏»اند و نسب به ادريس بن عبدالله،سرسلسله خاندان ادريسى مى‏رسانند. سلسله نسب شاه كنونى مغرب به خودمحمدبن عبدالله (نفس زكيه) مى‏رسد كه اجداد وى در حدود قرن نهم هجرى‏از حجاز به مغرب رفته‏اند و از «ادراسه‏» مغرب نيستند بلكه از بنى اعمام‏ايشان و از اشراف مكه محسوب مى‏شوند.
 
علاوه بر اين، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى با لقب «العلوى‏» در آن‏ديار وجود دارند و از احترام خاصى در بين مردم برخوردارند، مردم به آنها«سيد» يا به تعبير محلى «سيدى‏» مى‏گويند. در حدود 23 سال پيش از اين درسفر اول خود به كشور مغرب، در نماز جمعه رسمى دولتى در «جامع الحسن‏الاول‏» جد شاه حسن كه او را حسن ثانى مى‏گويند، شركت كردم. راهنماى‏من كه يك دانشجوى ايرانى بود گفت: نمازگزاران دو صف مقدم، از«علويين‏» هستند كه به لحاظ احترام، جلو مى‏ايستند.
 
اتفاقا در آن روز خطيب جمعه كه از روى نوشته خطبه مى‏خواند، پس ازحمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحاب و خلفاى راشدين‏گفت: «و على ابنته فاطمة الزهراء و على امها خديجة الكبرى و على ابنيهاالحسن و الحسين رضى‏الله عنهم‏» اين جمله در خطبه‏هاى جمعه ديگر مناطق‏اهل سنت ذكر نمى‏شود، و خطبا به همان درود بر آل و اصحاب و خلفاى‏راشدين اكتفا مى‏كنند.
 
بارى، سادات در كشور مغرب از تعداد بيشتر و از احترام بالاترى‏برخوردارند.
سادات در اندونزى
در كشور بزرگ اندونزى كه اينك از لحاظ كثرت نفوس مسلمانها،برترين كشور اسلامى است و در حدود 150ميليون جمعيت دارد، خاندان‏بزرگى با عنوان (علوى و علويها) زندگى مى‏كنند كه در طول تاريخ و تاكنون‏از احترام خاصى برخوردارند و بيشتر پستهاى بالا را در دست دارند. يكى‏از افراد برجسته آنان آقاى «اسد شهاب‏» است كه اينك پيرمرد شريف ومجللى است، داراى تاليفات، و آشنا به مسائل اسلامى جهان اسلام و زبان‏عربى است. و برخى از كتابهاى خود را به عربى نوشته است.
 
وى منشى مخصوص دكتر احمد سوكارنو، اولين رئيس جمهور اندونزى‏بوده و كتابى هم در زندگى آن مرد نوشته كه پرده از اعمال و عقايد وتمايلات او به مسلك كمونيستى، برداشته است، و در حدود 23 سال پيش ازاين در لبنان در اولين برخورد من با او، آن كتاب را به من اهدا فرمود.
بار ديگر در سال 1344 شمسى او را در مكه در دفتر مؤسسه‏«رابطة‏العالم الاسلام‏» ديدم كه نماينده كشور خود در آن مؤسسه بود. واينك از سه سال پيش از اين به لحاظ سمت من در «مجمع جهانى تقريب‏مذاهب اسلامى‏» دوباره ارتباط ما برقرار گشته و در اين مدت دوبار به‏ايران آمده است، يك بار براى شركت در ششمين كنفرانس وحدت كه ازسوى آن مجمع برگزار گرديد. ديگر بار براى شركت در كنفرانس جهانى اهل‏بيت‏عليهم السلام، و مكاتبه بين ما ادامه دارد.
بارى، از ايشان پرسيدم شما از كدام يك از تيره‏هاى سادات هستيد؟
گفت: از اعقاب على بن جعفر عريضى، فرزند حضرت صادق‏عليه السلام و اصل‏ما از ناحيه (حضرموت) ساحل درياى هند است كه اجداد ما از آن جا به‏اندونزى هجرت كرده‏اند و در اصل شيعه بوده‏اند اما به لحاظ دورى از مراكزعلمى شيعه، سنى شافعى شده‏اند. اينك تدريجا دارند مستبصر مى‏شوند.خود او نيز شيعه است.
 
بنا به گفته وى علويون آن ديار مانند خود او، شجره نسب خود را حفظكرده‏اند و از اين علويون در حضرموت اكنون نيز هستند و برخى از آنان درسلطان نشين عمان به مقام وزارت هم رسيده‏اند. سيد محمد بن عقيل صاحب‏كتاب النصايح الكافية لمن يتولى معاوية از همين سلسله است. يك نويسنده‏جوان با لقب «السقاف‏» در اردن، كتابهايى در رد «شيخ محمدناصرالدين‏آلبانى‏»، عالم سلفى معروف عصر ما نوشته است. و نيز عالمى به نام سيدعبدالله علوى در لاذقيه زندگى مى‏كرده كه خاندانش هم اكنون هستند. و هردو از همين خاندان‏اند.
 
بارى، تعداد نفوس علويين دراندونزى و حضرموت و عمان، دقيقا معلوم‏نيست و شايد به صدها هزار برسند. شخصيتهاى معروفى از ميان آنهابرخاسته‏اند، از جمله خاندان معروف علمى «حبشى‏» از همين تيره از علويين‏مى‏باشند.
سادات در يمن
در بين زيديهاى يمن، خاندانهاى متعددى از اولاد امام حسن و امام‏حسين‏عليهما السلام در يمن از حدود 1200 سال پيش اقامت كرده‏اند و در معرفى وشرح حال سلسله‏هاى آنان كتابها نوشته‏اند. سادات در يمن هم اكنون نيز كه‏دستگاه امامت از آن ديار برافتاده است، از احترام خاصى برخوردارند، چه‏آنها كه به مذهب زيدى وفادار مانده‏اند، و يا به مذهب شافعى گرايش پيداكرده‏اند ولى عواطف و احساسات آنان مانند همه يمنيها عواطف شيعى است.يمن نيز مانند عراق و ايران از آغاز، كشور اهل بيت‏عليهم السلام بوده‏است.
زيديه در امام، شرط مى‏دانند كه يكى از فرزندان فاطمه سلام‏الله عليها وعلى‏عليه السلام و از ذريه امام حسن يا امام حسين‏عليهما السلام و فقيه و عادل و قائم به‏سيف باشد، در حالى كه شيعه اثنى عشريه افراد مشخصى از نسل امام حسين‏را با شرايطى از جمله اعلم و اتقى و اشجع با وصف «عصمت‏» امامان خودمى‏دانند.
سادات در عراق
از عصر على‏عليه السلام به بعد، خاندانهاى سادات در شهرهاى عراق و از جمله‏در بغداد، نجف، كربلا، كاظمين، حله، بصره، سامرا و ديگر جاها سكنى دارند.سادات كربلا و نجف و كاظمين، اكثر از خاندانهاى علمى معروف هستند;مانند خاندانهاى بحرالعلوم، طباطبائى، شيرازى، قزوينى، طالقانى، صدر،حكيم و جز اينها.
سادات محترمى هم در كربلا، نجف، كاظمين و سامرا كليددار اعتاب‏مقدسه‏اند، اما كليدداران سيد سامرا سنى هستند. يكى از عراقيهاى ساكن قم‏گفت ما سادات سامرا از اولاد جعفر كذاب، برادر حضرت عسكرى هستيم.وى بعد از پدر، مدعى امامت‏بود و گويا بعدا توبه كرد و در سال 271ه .ق‏درگذشت.
در بغداد نيز از سادات سنى خاندانهايى وجود دارند; از جمله خاندان‏آلوسى; كه صاحب تفسير مهم روح المعانى است.
سادات در عربستان
شرفاى مكه كه بيش از هزار سال در آن شهر امارت داشته‏اند، از اولادحضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام هستند و آخرين امير ايشان، شريف حسين،پدر ملك فيصل پادشاه عراق و ملك عبدالله، پادشاه اردن بود كه بعدا اين دوخاندان در عراق و اردن، سلسله سلطنت تشكيل دادند. آخرين پادشاه عراق‏نوه ملك فيصل اول، ملك فيصل دوم بود. و آخرين پادشاه كشور هاشمى‏اردن، ملك حسين نوه ملك عبدالله است.
در ساحل خليج عقبه در ينبع خاندانهاى سادات حسنى زندگى مى‏كنند،در مدينه سادات معروف به نخاولى هستند كه نمى‏دانم حسنى هستند ياحسينى.
به هر حال در مكه و مدينه و ديگر نقاط عربستان، هم اكنون خاندانهاى‏سادات فراوانند، اما از ترس وهابيها خيلى خود را افشا نمى‏كنند.
در مكه خاندان «السيد العلوى المالكى‏» هستند. بزرگ اين خاندان،سيدعباس العلوى المالكى بود كه من او را ديده‏ام. او مورد توجه ارباب‏طريقت‏بود و مريدانى در افريقا و شام داشت و مدرس رسمى مسجدالحرام‏هم بود. و هم اكنون فرزندش دكتر محمد العلوى المالكى همان سمت را داردو مريدان پدر را دستگيرى مى‏نمايد.
سادات در مصر
خاندانهاى سادات و نقيبان در كشور مصر فراوانند. مشايخ طريقت درمصر غالبا يا عموما از سادات هستند. در مصر عليا بالاخص در شهر اسوان‏طايفه‏اى به نام «جعافره‏» زندگى مى‏كنند با اقتدار و شجاع و مورد عنايت‏دولت مصر. آنان خود را از فرزندان جعفربن محمدالصادق مى‏دانند.
در اسوان شبى در يك قهوه‏خانه با عده‏اى از آنان برخورد كردم كه گفتندما شجره نسب در دست داريم، عجيب است كه برخى از آنان، از لحاظ قيافه‏و نحوه حركات دست و صورت هنگام صحبت، به فرزندان مرحوم آية‏الله‏قمى شباهت داشتند.
در ساحل طرف مقابل شهر اسوان جزيره‏اى است كه اكثر ساكنان آن همين‏جعافره هستند. يكى از افراد سرشناس ايشان، نويسنده معروف مصرى،عباس عقاد است كه علاقه خاندانش را به اهل‏بيت‏عليهم السلام در كتاب فاطمه‏الزهراء و هم در كتاب انا كه شرح زندگى خود اوست، ياد كرده است. گرچه دراين كتاب از سيد بودن خود نام نبرده، اما نوشته است «در بين خويشان من‏كمتر كسى است كه به نام پيغمبرصلى الله عليه وآله يا خاندانش و يا يكى از انبياء ديگرمسمى نباشد، چه از زنها و يا از مردهاى ايشان‏».
 
در كتاب فاطمة‏الزهراء مى‏نويسد هنگام عيد ميلاد زهراء سلام‏الله عليها،مادرم از فرط عشق و علاقه به آن حضرت نمى‏دانست چطور انواع شيرينى‏براى ما تهيه كند!!
جنازه عباس عقاد را در ميدانى واقع در سر بالايى سد اسوان، دفن‏كرده‏اند و در راه رفت و برگشت از سد اسوان ماشينها آن ميدان را دورمى‏زنند. در كنار آن ميدان در دامنه كوه، بقعه‏هايى به چشم مى‏خورد كه گفته‏مى‏شد مردم آنها را به ياد افرادى از اهل بيت‏عليهم السلام (مانند امام باره‏هاى هند)ساخته و به زيارت آنها مى‏روند.
به هر حال، جعافره مصر، خود موضوع قابل بحثى است و احتمالاتيره‏هايى از آنان از اعقاب جعفربن ابى‏طالب باشند. در اين خصوص به كتاب‏عمدة الطالب رجوع شود. اين نكته مسلم است كه مصريان عموما نهايت‏عشق و علاقه را به اهل بيت‏عليهم السلام دارند و از دفتر تلفن قاهره به دست مى‏آيدكه نامهاى خاص اهل بيت‏عليهم السلام بيش از نامهاى ديگر است، علاوه بر نام حسن‏و حسين، نام حسنين در مصر فراوان است و خاندانهاى معروفى مانندخاندان حسنين هيكل نويسنده مصرى در مصر يافت مى‏شوند. ولى رابطه‏مصريها با اهل بيت‏عليهم السلام همه‏اش اظهار محبت و برگزارى جشنهاست نه‏عزادارى. من در روز عاشورا به حرم امام حسين‏عليه السلام (راس الحسين) رفتم،مردم مثل كسى كه از حادثه آن روز خبر ندارد مانند هميشه، اظهار محبت‏به‏اهل بيت‏عليهم السلام مى‏كردند و ابدا اثرى از عزادارى در آنان و نه در شهر قاهره به‏چشم نمى‏خورد و چنين بود در شهر قاهره. آقاى سيدطالب رفاعى عالم‏شيعى كه در آن هنگام در قاهره اقامت داشت‏با من در حرم حسينى بود، به‏مردم مى‏گفت: «مردم مى‏دانيد امروز چه روزى است؟ روز عاشورا است كه‏امام حسين‏عليه السلام را شهيد كرده‏اند» اما مثل اين كه تاثيرى در مردم نداشت.بلى در مصر شنيدم تكيه‏اى از آن شيعيان از قديم به جاى مانده كه ظاهرا درآن هنگام در آن تكيه، مراسم عزادارى برگزار نمى‏شد و اگر مى‏شد، من‏خبردار نشدم.
مرحوم سيد محسن امين جبل عاملى در كتاب معادن الجواهر ج 2/330در شرح ديدار دوم خود از مصر، سال 1341 هجرى قمرى نوشته است:«شيعيان در قاهره دو تكيه دارند; يكى از آن ايرانيها و ديگرى از آن تركهااست. و در ايام عاشوراى حسينى در هردو تكيه مراسم عزادارى و اطعام‏برقرار است. و علاوه بر شيعيان، سنيهاى مصرى و سياحان فرنگى هم در آن‏مراسم شركت مى‏كنند. اما گويندگان صلاحيت‏سخن گفتن و مصيبت‏خواندن‏ندارند ومطالب واهى و دروغ و موهن براى مردم مى‏گويند كه جاى تاسف‏است.
بعدا مى‏گويد: «از كارهاى لازم آن است كه مدرسه‏اى تاسيس و عده‏اى‏مرثيه‏خوان در آن تربيت كنيم، زبان عربى و صرف و نحو و ادبيات را به آنان‏بياموزيم تا روضه را صحيح بخوانند.» خود آن مرحوم در شام چنين مجلس‏دلخواه خود را برگزار مى‏كرد.
مرحوم عاملى درهمان كتاب از اين كه جماعت انبوهى از ايرانيان، درمصر زندگى مرفهى دارند اما به فكر يادگرفتن احكام و فرائض خود نيستنداظهار تاسف مى‏كند. بلى من هم در مصر برخى از تابلوهاى مغازه‏ها را دراطراف حرم حسينى ديدم به نام اصفهانى يا خراسانى، اما گويا ايرانيان درمصريها تحليل رفته‏اند و از ايرانى بودن و تشيع جز همين عناوين اصفهانى‏يا خراسانى چيز ديگرى براى آنان باقى نمانده است.
مرحوم عاملى در صفحه 332 همين كتاب در پاسخ يك جوان مصرى،معرفى بسيار جالبى از شيعه كرده است كه از بحث ما خارج است.
سادات در سودان
در سودان تيره‏هايى از سادات زندگى مى‏كنند كه من از سلسله نسب آنهابجز سلسله «ميرغنى‏» اطلاع ندارم.اين سلسله را بعدا معرفى مى‏كنيم.
هنگامى كه به زيارت بقعه المهدى يا به قول ما متمهدى سودانى رفتم،امام جماعت آنجا كه خود را به لحاظ عقيده به مهدويت مهدى، شيعه‏مى‏دانست و هنگام بحث من درباره تقريب مذاهب، مى‏گفت‏شيعه هستيم ازديگران نام نبر!! بعدا معلوم شد خود او از خاندان خليفه مهدى است. وى‏شجره نسب مهدى را به من نشان داد كه ظاهرا صحت نداشت زيرا با وسائطكمى به حضرت امام حسن عسكرى‏عليه السلام مى‏رسيد و نام كسانى در آن آمده‏بود كه در ميان اولاد و اعقاب امام حسن عسكرى‏عليه السلام وجود ندارند.به نظر مى‏رسيد مى‏خواسته‏اند مهدى را به نحوى با امام عسكرى، والد امام‏مهدى صلوات‏الله عليه مرتبط كنند.
در كنار قبر مهدى زير همان بقعه و در يك صندوق قبر دو خليفه مهدى‏قرار داشت، شجره خليفه اول مهدى را هم به من دادند كه نسبتا مى‏توانست‏صحيح باشد. من از اين دو شجره عكس گرفتم. پرچمى را كه مهدى درجنگهايش با انگليسيها در سپاه خود بر مى‏افراشته، بر ديوار بقعه نصب‏كرده‏اند.
مهدى هم اكنون در سودان محترم و اسوه مبارزات با بيگانگان است.بقعه او در بخشى از خارطوم به نام جزيره از همه جاى شهر خارطوم ديده‏مى‏شود. آقاى صادق المهدى هم اكنون شاخص‏ترين فرد قبيله است و مريدان‏مهدى به او اظهار ارادت مى‏كنند. وى حزبى دارد به نام حزب امت كه مدتى‏نخست وزيرى سودان را نصيب وى كرد.
در افغانستان و آسياى وسطى و تركيه
در اين بلاد خاندانهاى بسيارى از سادات اعم از شيعه و اهل سنت ازقديم تاكنون زندگى مى‏كنند. خاندان اسدآبادى كه به غلط، سيد جمال‏الدين‏اسدآبادى معروف به افغانى را به آن منسوب مى‏دارند، در دهى به همين نام‏تاكنون به سر مى‏برند. در ميان افغانستان و ايران نيز خاندانهاى سادات‏فراوانند و نيز در سمرقند و بلخ و بخارا و ديگر جاها. همچنين در تركيه دربين اهل سنت از خاندانهاى سادات فراوانند. علويون تركيه كه در اصل شيعه‏اثنى‏عشرى بوده‏اند و فعلا طايفه جدا به شمار مى‏آيند، و لقب علويون به‏لحاظ علاقه خاص آنان به على‏عليه السلام و غلو برخى از تيره‏هاى آنان درباره آن‏حضرت است و نه به واسطه ارتباط نسبى با آن حضرت; مانند علويون‏مغرب و اندونزى و ديگر جاها، گر چه در بين آنان علوى نسب هم وجوددارد.
در شبه قاره هند
اما در هند سلسله‏هايى از سادات زندگى مى‏كنند و در ميان آنان‏شخصيتهاى معروفى پيدا شده‏اند. سادات «پتنه‏» سادات صحيح النسبى‏هستند كه اصل آنان از علويين نيشابور نشات گرفته; يعنى اجداد آنان ازنيشابور راهى هند شده‏اند. از ميان آنان خاندانهاى معروفى برخاسته‏اند:خاندان (صاحب عبقات)، خاندان ابوالاعلاى مودودى، خاندان امام خمينى‏رضوان‏الله تعالى عليه، و بنابر مسموع خاندان ابوالحسين ندوى نويسنده‏مشهور هند همه از سادات پتنه‏اند. در اين رابطه هنگام ديدار من از هند، چندسال پيش از اين به زيارت كتابخانه معروف صاحب عبقات رفتم و ازمشاهده آن همه نسخ خطى نادر يا منحصر به فرد لذت بردم و هم تاسف‏خوردم كه غالبا موريانه آنها را به سرعت‏به پودر تبديل مى‏كرد و هرقفسه‏اى را كه باز مى‏كرديم كتابهاى آن در حال انهدام بود.
 
بارى، در آنجا جوانى در سن 16-17 سالگى را ديدم كه از نوادگان‏صاحب عبقات بود و با فاصله چند پشت‏با اجداد امام خمينى از فرط شباهت‏به فرزندان امام، گويا برادر كوچك آنان است؟
برخى از سلسله سادات حسينى هند از اولاد امام زين‏العابدين‏عليه السلام‏هستند. يكى از آنان استاد عاليمقام دانشگاه دهلى و دانشگاه عليگر پرفسورعابدى به من گفت: ما خاندانهاى متعددى هستيم كه هر كدام لقب خاصى‏اتخاذ كرده‏ايم. من (عابدى)، برخى زين‏العابدينى و برخى ديگر سجادى لقب‏داريم.
سلسله‏هاى سادات رضوى و نقوى كه در هند و پاكستان پراكنده‏اند و ازاولاد حضرت هادى‏عليه السلام هستند، به كثرت در بين علما و شخصيتها به چشم‏مى‏خورند.
اخيرا توفيق ملاقات با علامه سيد عبدالله امام بخارى امام جمعه وجماعت مسجد بزرگ دهلى دست داد، ايشان اظهار داشتند: «در حدودچهارصد سال پيش از اين هنگامى كه شاه‏جهان مسجد دهلى را بنا كرد جداعلاى ما (سيد عبدالغفور شاه سلطان) را از بخارا جهت امامت آن مسجددعوت كرد. و از آن هنگام تا كنون امامت مسجد در خاندان ما ادامه دارد ومن دوازدهمين امام مسجد هستم‏».
«من از ناحيه پدر حسنى حسينى و از ناحيه مادر رضوى هستم‏».
يكى از ملازمان ايشان گفت: اجداد من دويست‏سال پيش از اين ازمشهد به هند آمده‏اند و ما از سادات رضوى هند هستيم.
از جمله آنان خاندان سر سيد احمدخان، مؤسس دانشگاه اسلامى عليگراست. در همان سفر به ديدن اين دانشگاه در شهر عليگر كه با قطار تقريبا دوساعت راه با دهلى دارد، رفتيم. در حجره كنار صحن مسجد آن دانشگاه،مقبره سيد احمد خان و خانواده‏اش قرار داشت و در سنگ دو طرف درب‏ورودى، شجره آن مرد نامى نقش شده بود. من آن شجره را يادداشت كردم.اجداد او به حضرت هادى‏عليه السلام امام دهم شيعيان مى‏رسيدند و از امام هادى تاعلى‏عليهما السلام همه را با عنوان امام ثبت كرده بودند.
عكس او بالاى سرش نصب شده بود با قيافه‏اى جالب و مهيب، با ريشى‏سفيد و پهن و انبوه، و اين شعر در پايين عكس نوشته شده بود:
تاب يك جلوه نياورد نه موسى و نه طور اين دلم بين كه از اين جلوه فراوان ديده است
مسلما اين خاندان هم در گذشته شيعه بوده‏اند و تاكنون - همان‏طور كه‏گفته شد - آثارى از تشيع، از جمله افتخار به سيادت و حفظ نسب و علاقه‏شديد به اهل بيت‏عليهم السلام در آنان مشهود است، ولى همان سيطره حكومتهاى‏سنى مذهب با تعصب شديد كه خاص هند است، آنان را به تغيير مذهب ياكتمان مذهب واداشته است.شايد از همين سلسله رضويهاى هند، بانيان و اداره كنندگان (جامعه‏اسلاميه) حيدرآباد باشند كه در همان سفر به ديدن آن رفتيم; مدرسه‏اى‏بسيار بزرگ با بناى قديمى و تقريبا فرسوده كه فعلا به شكل دانشگاه اداره‏مى‏شود و از بچه‏هاى خردسال تا مردان بزرگ در آن به تحصيل اشتغال‏دارند، اما در نهايت تنگدستى و فقر اداره مى‏شود.رئيس دانشگاه سيدى‏پيرمرد با ريش كوسه در اتاقش روى زمين نشسته بود و براى دانشجويان‏دوره دكترى كه گردش حلقه زده بودند «مطول تفتازانى‏» درس مى‏گفت. ودر كنار اتاق او اتاق دارالافتاء قرار داشت. هيات افتائى در آن بر مذهب‏حنفى به سؤالات مردم پاسخ مى‏دادند. يكى از آنان كه امام جماعت (مكه‏مسجد) حيدرآباد بود گفت: ما به همه اين منطقه سرويس مى‏دهيم و ائمه‏جماعت و جمعه را ما تربيت مى‏كنيم. وى به شيعه و ايران، اظهار دوستى و ازوهابيت كه گويا گرفتار آنانند، اظهار نفرت مى‏كرد. وى گفت‏با اين كه ما نيازداريم، از سعوديها كمك قبول نمى‏كنيم ولى اگر شما پول بدهيد، مى‏گيريم.
بارى، آقاى رئيس دانشگاه نامش سيدعباس بود. وى جزوه‏هاى شعرى‏از اشعار خود و پدرش در مدح پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحابش را به من داد كه‏در صفحه اول، نسب او را تا چند پشت‏به سيدعباس رضوى نجفى رسانيده‏بود. پس از مطالعه آن اشعار يقين كردم كه پدرش شيعه بوده ولى تقيه‏مى‏كرده است اما خود او وضعش روشن نبود. پيداست كه سيدعباس رضوى‏نجفى نمى‏تواند شيعه نباشد...
معلوم شد بانى آن مدرسه، مردى عالم و عارف بوده و طريقه‏اى ازتصوف را ترويج مى‏نموده است. بلى سلسله‏هايى از حكمرانان شيعه و سنى‏على‏التناوب بر حيدرآباد فرمانروايى داشته‏اند و در دوران حاكمان سنى،شيعيان مذهب خود را پنهان مى‏كرده‏اند و تدريجا فرزندان ايشان سنى‏شده‏اند با گرايش تشيع و عواطف و محبت‏به اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله .
در ناحيه «ملتا»ى هند چند قرن پيش از اين، سيدى به امارت رسيده است‏و هنگام مردن حدود 250 فرزند بلاواسطه داشته كه آن ناحيه را مملو ازاولاد پيغمبرصلى الله عليه وآله كرده‏اند.
در كشمير، سادات صحيح‏النسب و بزرگوارى زندگى مى‏كنند كه از ميان‏آنان بزرگانى برخاسته‏اند، در كربلا و نجف بيوتاتى از سادات «كشميرى‏» باهمين لقب شهرت دارند.
عارف و عالم معروف، سيد مرتضى كشميرى در نجف اشرف معلم اخلاق‏بوده و من كسانى را كه از او تعليم گرفته بودند ديده‏ام، از جمله مرحوم سيدعبدالغفار مازندرانى، مرحوم شيخ على قمى و شيخ مرتضى طالقانى درنجف، و مرحوم سيد هاشم نجف‏آبادى در مشهد. پدر من نيز خاطراتى از اونقل مى‏كرد.
سادات در چين
در چين هم نشانى از سادات هست. از جمله در كتاب حاضر العالم‏الاسلامى آمده است: سيد شمس‏الدين در قرون گذشته به چين رفته و اسلام‏را در آن مرز و بوم نشر داده است.
آقاى (يحيى احمد) دانشجوى چينى دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهدمقدس راجع به اين شمس‏الدين اطلاعات زير را در اختيار من گذاشت:
«شمس‏الدين با لقب سيد الاجل بزرگترين شخصيت مذهبى و سياسى‏مسلمانهاى چينى است، مزار وى، در استان (يوننان) در سمت جنوب غربى‏چين واقع و مورد احترام همه مسلمانهاى چينى است كه گويا همراه تاتارهاءك‏ك‏در قرن هفتم از بخارى به چين آمده است و احتمال دارد از سادات آن ناحيه‏باشند. خاندانش در محله‏اى به نام «ناجاين‏» هم‏اكنون در همين استان زندگى‏مى‏كنند و حدود 20 هزار نفرند. من هم از همين خاندانم، فرزندش‏ناصرالدين و پس از وى اولاد او جانشين پدر شده‏اند و عده‏اى از آنان به‏حكمرانى رسيده‏اند، بسيارى از اسامى مسلمانها با كلمه «نا» آغاز مى‏شودكه از نام ناصرالدين ماخوذ است‏».
 
بنا به اظهار ايشان شمس‏الدين با 31 واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله مى‏رسد كه‏نمى‏تواند درست‏باشد زيرا از شش قرن پيش تا رسول اكرم اين اندازه واسطه‏متصور نيست، بلى احتمال اين كه سادات كنونى از نسل شمس‏الدين، با 31واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله برسند قابل قبول است.
وى گفت در آن جا مراسم عاشوراى حسينى برگزار مى‏شود و زنهاى‏مسلمان ولادت حضرت زهرا سلام‏الله عليها را طى مراسم مجللى جشن‏مى‏گيرند.
سادات در يونان
در خاتمه كتاب شرح زندگى حضرت ابوالفضل العباس، مرحوم‏آية‏الله‏مرعشى راجع به اعقاب و اولاد آن حضرت نوشته‏اند: خاندان بزرگى از اولادحضرت عباس در يونان زندگى مى‏كنند.
سادات در ايران
سلسله‏هاى سادات در ايران از فرط كثرت و تيره‏هاى بسيار، قابل شمردن‏نيستند. در هر شهر و دهى خاندان يا خاندانهايى از ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله زندگى‏مى‏كنند سكنه برخى از دهات مانند قدمگاه نيشابور و دهى در كردستان همه‏سيداند، خاندانهايى از سادات با كلمه «مير» به اضافه، اسمى شهرت دارند;مانند ميرسپاسى، امير معزى، ميرفندرسكى، ميرداماد و بسيارى ديگر و اين‏نمودار آن است كه جد اعلاى آنان اميرجائى بوده است. و به هر حال سادات‏در ايران مانند كشور مغرب از احترام خاصى برخوردارند و مردم به آنان‏«آقا» و به زنهايشان «بى‏بى‏» مى‏گويند، هر چند از طبقات پايين باشند. من‏كسانى از علما را ديده‏ام كه در مجالس بر سيد جلو نمى‏افتادند. پدر من هرگاه با عده‏اى مى‏خواستند از جايى خارج شوند، به سادات مى‏گفت: «شما اول‏برويد تا تكليف ما معلوم شود».
بارى در شهر ما مشهد سلسله‏هايى از سادات هستند كه بعضى از آنان‏تعدادشان به هزارها مى‏رسد: سلسله سادات رضوى از همه سر هستند، اين‏سادات با سادات رضوى قم و شيراز از يك تيره هستند. سلسله سادات‏شهيدى از اولاد ميرزا مهدى شهيد يكى از شاگردان مبرز وحيد بهبهانى كه‏نسب به شاه نعمت‏الله ولى مى‏رسانند.
 
همچنين در مشهد سادات حسينى و سجادى و جز اينها فراوانند. در قم‏سلسله سادات رضوى و سادات برقعى از اولاد موسى مبرقع فراوانند.
در اصفهان، چند سلسله از سادات مانند عامليها كه مرحوم آية الله‏خادمى از آنها بود، روضاتيها، اعقاب سيد محمدباقر، صاحب كتاب شريف‏روضات الجنات، ميرداماديها از اخلاف دخترى فيلسوف مشهور ميرداماد،ابطحيها، بهشتيها، خاندان مرحوم دكتر بهشتى، نوابها، خاندان سلطان العلمايا خليفه سلطان، ميرفندرسكيها از اولاد ميرفندرسكى، ميرلوحى‏ها وبسيارى از سلسله‏هاى ديگر.
همچنين در شيراز، كرمان، يزد، شوشتر و خوزستان; از جمله خاندان‏مرحوم سيد نعمت‏الله جزايرى. اين خاندانها اكثر به يكى از علماى نامى يايك امير مقتدر نسب مى‏رسانند.
در تهران سلسله سادات اخوان، سادات جزائرى، طباطبائى، امامى،بهبهانى شيرازى و ديگران.
من از دير زمان هر جا نسبنامه و شجره‏اى يافته‏ام يادداشت كرده‏ام. گاهى‏در حاشيه كتاب عمدة‏الطالب در جايى كه آن شجره‏ها به يكى از سلسله‏هاى‏مذكور در آن كتاب مى‏رسند، و يا در ورقه جداگانه و اگر توفيق نصيب شوددر نظر دارم آن يادداشتها را تكميل كنم و با كتاب عمدة الطالب به عنوان‏حاشيه يا ذيل بر آن كتاب، به چاپ برسانم.
در تبريز، خاندانهاى سادات طباطبائى (خاندان علامه طباطبائى، صاحب‏تفسير الميزان) كه به دو تيره تقسيم مى‏شوند: قضاة و شيخ الاسلامها، تيره‏اول ، پشت‏اندرپشت قاضى و تيره دوم شيخ‏الاسلام تبريز بوده‏اند. به خاطردارم مرحوم علامه طباطبائى رساله‏اى از جد اعلاى خود در دست داشت كه‏به فرزندانش وصيت كرده بود، جد اعلاى آنان هم امير مجللى در آن ناحيه‏بوده است.
همچنين خاندانهاى انگجى، شهيدى، حسينى و ديگر خاندانها در تبريزهستند.
در بروجرد خاندان طباطبائى كه مرحوم آية‏الله العظمى بروجردى از آنهااست. جد اعلاى ايشان سيد محمد طباطبائى حسنى حسينى است كه من دراول كتاب رجال آية‏الله بروجردى آنان را به تفصيل معرفى كرده‏ام.طباطبائيهاى كربلا و خاندان بحرالعلوم هم از همين تيره هستند.
 
خبر غيبى قرآن
بارى، اينها كه عاجلا و غالبا به اعتماد بر محفوظات نوشته شد،دورنمايى از گستردگى و فزونى ذريه پاك رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله است، كه حقيقتاو بدون اندكى گزافه‏گويى مصداق آشكار سوره مبارك كوثر است كه بنابراقوال اكثر مفسرين شيعه و اهل سنت، درباره ذريه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نازل‏شده، و لااقل يكى از احتمالات در تفسير اين سوره است، جمله «ان شانئك‏هوالابتر» شاهد و مؤيد آن است، هر چند برخى از مفسرين متاخر مانند«مراغى‏» آن را حتى به صورت يك احتمال هم ذكر نكرده‏اند.
حال بايد توجه داشت كه اين همه نفوس بى‏شمار تنها از نسل يك دخترپيغمبرصلى الله عليه وآله، صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام‏الله عليها پديد آمده‏اند، و از ديگردختران پيغمبرصلى الله عليه وآله فرزندى به‏جاى نمانده است. پسران متعدد رسول‏اكرم‏صلى الله عليه وآله هم همه در كودكى درگذشته‏اند. آيا با اين وصف در «كوثر» بودن‏فاطمه سلام‏الله عليها و ذريه او جاى ترديدى هست؟
همان‏طور كه خواهيم گفت اين گستردگى تنها از لحاظ كميت نيست‏بلكه‏از لحاظ كيفيت نيز فرزندان فاطمه سلام‏الله عليها و على‏عليه السلام (كوثر) بوده‏اند وشخصيتهاى بى‏شمارى را به جامعه تحويل داده‏اند و اين خود يكى از اخبارغيبى قرآن و از وجوه اعجاز اين كتاب آسمانى است. اين حد از فزونى وكثرت سادات، بسيار جاى شگفتى است، مخصوصا با درنظر گرفتن اين كه‏ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در طول تاريخ بنى‏اميه و بنى‏عباس مقتول و شهيد شده‏اند.حتى گاهى به صورت دسته‏جمعى مانند كشتار بنى‏الحسن به امر منصوردوانيقى، و خاندان فاطميين مصر پس از سيطره صلاح‏الدين ايوبى بر مصر،كه همه را در قصرى زندانى كرد تا همه مردند.
تعداد تقريبى سادات
حال كه مرورى بر خاندانهاى سادات در جهان اسلام كرديم، مناسب است‏راجع به تعداد تقريبى نفوس آنان سخن بگوييم، زيرا تعداد حقيقى فعلا امكان‏ندارد، حتى همان احصاء تقريبى هم بدون مراجعه به شجره همه آنان ممكن‏نيست.
 
در حدود چهل‏واندى سال قبل از اين يكى از سادات مشهد درصدداحصاء سادات و احياء رسم نقابت‏برآمده بود، و احتمالا مايل بود خودش‏نقيب النقباء شود. در آن هنگام، از او و ديگران شنيدم تعداد نفوس سادات درجهان به 60 ميليون مى‏رسند. البته اين يك حدس است و هيچ مدركى ندارد.
پيشنهاد تجديد نقابت
در سمينار مجمع اهل بيت‏عليهم السلام در مكه مكرمه در حج گذشته، سخنرانى‏كوتاهى راجع به خاندانهاى سادات كردم و در آن سمينار پيشنهاد نمودم‏بسيار مناسب است مقام معظم رهبرى حضرت آية‏الله خامنه‏اى متع‏الله‏المسلمين بطول بقائه بار ديگر اين سنت از ياد رفته نقابت‏سادات را احياءكنند. اين پيشنهاد در قطعنامه آن سمينار ذكر شده است. بلى انقلاب اسلامى‏ايران بسيارى از سنتهاى فراموش شده را زنده كرد. چه خوب است رهبرمعظم اين سنت را هم زنده نمايند.
خود ايشان سيد حسينى هستند، نقابت نقبا را به عهده بگيرند يا هر كس ازسادات جليل را مصلحت مى‏دانند به اين سمت منصوب نمايند، و براى اين‏كار بزرگ تشكيلاتى بدهند.
اين عمل، در جهان اسلام بسيار جاذبه دارد و بدين‏وسيله مى‏توان با كليه‏خاندانهاى سادات در جهان، رابطه برقرار كرد، و از اين راه، اسلام و تشيع راروح و صفاى ديگرى بخشيد. حال، اگر خودشان يا ديگرى رياست و زعامت‏و نقابت كل سادات را به عهده بگيرند. وى مى‏تواند در هر ناحيه از سوى خودنقيب السادات تعيين كند، و بدين وسيله سلسله‏هاى موجود سادات شناسايى‏و سرشمارى شوند، شجره‏هاى آنان را رسيدگى كنند كه آيا از صحت‏برخوردار است‏يا نه؟
گويا در اصل، منصب نقابت‏به چند هدف به وجود آمده: يكى رسيدگى به‏نسب مدعيان سيادت، زيرا كسانى به دروغ ادعاى سيادت مى‏كردند، و نقباى‏سادات پس از رسيدگى، صحت‏يا عدم صحت نسب آنان را مشخص‏مى‏كردند. يكى از انگيزه‏هاى مؤلف كتاب عمدة الطالب، چنان كه در اول آن‏گفته همين بوده است. در كتابهاى انساب، جابجا خاندانهايى را ياد مى‏كنندكه نسبشان ساختگى است.
هدف ديگر، رسيدگى به وضع معيشت آنان و تقسيم خمس كه از سوى‏خلفا يا مردم پرداخت مى‏شده ميان آنان، بوده است و بالاخره نوشتن شجره‏براى ايشان.
به نظر اينجانب اين منصب كه از سوى خلفاى بنى‏عباس ابتكار گرديده‏جنبه سياسى هم داشته است‏يعنى نقيب‏السادات مراقب حركات سياسى‏سادات بوده است زيرا هر روز كسى از خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله قيام مى‏كرد ومزاحم دستگاه خلافت مى‏گرديد.
بارى، ظاهرا تنها راه دست‏يافتن بر تيره‏هاى سادات پراكنده در جهان وبر تعداد آنان همين منصب نقابت است كه گفته شد و در اين راه از كتابهاى‏انساب و از نسب‏شناسان عصر ما كه در راس آنان مرحوم آية‏الله مرعشى‏قرار داشت و نيز از كتاب مشجرات و طبقات النسابين و ديگر آثار ايشان‏اعم از آنچه چاپ شده يا نشده است‏بايد استفاده ببرند.
شخصيتهاى برجسته خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله
آنچه فهرستوار تاكنون از خاندانهاى سادات در سراسر كشورهاى‏اسلامى گفته شد، صرفا در بعد كميت‏سادات بود، اما از لحاظ كيفيت هم‏رسيدگى به وضعيت‏سادات هر چند فهرستوار، داراى اهميت است.
اصولا انتساب به حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله همان‏طور كه گفتيم خود مايه‏افتخار و باعث احترام بود، و همين موقعيت‏باعث مى‏شد كه سادات به‏مناصب عالى دست‏يابند و از علم و دانش و ادب و از استعداد كافى بهره‏مندشوند. آن احترام و قداست‏خانوادگى و اين فضل و ادب و استعداد مكتسب ويا فطرى، طبعا موجب برازندگى، سيادت، احترام و بالاخره سبب رياست‏دينى يا سياسى و يا هر دو در همه جوامع اسلامى مى‏گرديد.
من قبلا گفتم: در سلسله‏هاى شيوخ طريقت، ملوك و امرا، نقبا و علماى‏اسلام، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى وجود داشته و دارند. اينك به عنوان‏نمونه و همان‏طور كه گفتم از باب مشت نمونه خروار كسانى يا خاندانهايى ازاين طبقات را نام مى‏برم.
ملوك و امراء سادات
سلسله‏هاى ملوك و امرا و خلفا از ذريه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در تاريخ اسلام‏فراوان بوده‏اند و برخى از آنان تاكنون ادامه دارند. مطالعه كيفيت روى كارآمدن آنان نشان مى‏دهد كه غالبا سيادت و رهبرى دينى آنان در اين امر مؤثربوده است.
 
در كشور مغرب در سال 172، سلسله ادريسيان توسط مولى ادريس اول‏ادريس بن عبدالله‏بن الحسن برادر كوچك «محمد نفس زكيه‏» شهيد در 145ه . آغاز شد و تا سال 375، جمعا ده تن از آنان حكومت كرده‏اند. اولاد واعقاب ايشان به نام ادريسى تاكنون باقى هستند از جمله سلسله «ادريسى‏سنوسى‏» چنان كه خواهيم گفت از اعقاب آنان هستند; از اعقاب همين‏ادريسيان دو تيره در آندلس (اسپانياى كنونى) در دوران ملوك الطوايفى به‏حكومت رسيده‏اند:
اول، «بنى حمود» از 407 تا 449 ه 0 جمعا 9 تن در شهر مالقه در ساحل‏جنوب شرقى آندلس.
دوم، «امراى حمودى‏» در الجزيرة الخضراء ساحل تنگه جبل‏الطارق، (ازسال 431 تا 450ه 0).
پس از ادريسيان، سلسله‏هاى ديگرى بر مغرب (مراكش) حكمرانى‏كرده‏اند كه برخى از آنان مانند موحدين ادعاى سيادت داشته‏اند، ولى ثابت‏نيست، تا برسد به شرفاى حسنى در قرن دهم كه به دو تيره منشعب شده‏اند:
اول، «شرفاى سعدى حسنى‏» يا سعديون كه از سال 917 تا 1069 ه 0 درشمال و جنوب مراكش حكمرانى كرده‏اند. سرسلسله آنان خود را «محمدالمهدى القائم بامرالله‏» ناميده بود و در سال 923 درگذشته است.
دوم، «شرفاى فلالى‏»: سلسله كنونى كه آنان نيز حسنى هستند سرسلسه‏ايشان محمدبن محمد الشريف معروف به «ابن الشريف‏» متوفى 1075 ق‏بود و از سال 1041ه . تا شاه حسن (حسن دوم) پادشاه فعلى مغرب سلطنت‏كرده‏اند. اين هر دو تيره از اعقاب محمد نفس زكيه برادر ادريس اول هستند،شجره آنان در مسجد نوبنياد كنار قبر ادريس اول، و همچنين در مسجد كبيركه توسط شاه حسن در دارالبيضاء


مطالب مشابه :


خواندني‌ از پاس نوين قبل از حضور در ليگ دسته دوم كشور

رضا حاتمي، امين سوهانيان، سيد جمال معصومي ميرزايي، رسول رنجبران، مصطفي قيصري




اسامي قهرمانان مسابقات سبكهاي آزاد كاراته شهرستان استهبان از سال84 تا شهريور 92

18- سجاد رنجبران 19- قاسم ميرزازاده 20- علي ميرزازاده 21- سيد كمال رسول جعفري 24




دانلود فیلم ، صدا ، خاطرات ، آثار شهدا

شهید رسول محرمی. شهید شهيد سيد منوچهر مدق. شهيد فرامرز پروانه. شهيد علي اصغر رنجبران.




اهل بیت وسادات درجهان

اول، كتاب منية الراغبين فى طبقات النسابين نوشته سيد رسول اكرم‏صلى رنجبران ] [ Weblog Themes




برچسب :