چیدمان اتاق نویسنده های معروف چه شکلیه؟ - دکوراسیون - معروف ترین نویسنده های ساختارشکن
آکایران :مجله منزل - ایثار قنواتی: اگر سودای نویسنده شدن دارید و در یک آپارتمان نه چندان بزرگ اتاق تان با خواهر یا برادرتان مشترک است، با دیدن این عکس ها نه افسرده می شوید و نه تصمیم تان عوض می شود. اگر از اتاق همینگوی و داستایوفسکی بگذریم، بیشتر نویسندگان یک اتاق جمع و جور، جایی شبیه زیرشیروانی داشته اند و در همانجا شاهکارهای ادبیات را خلق کرده اند.
بنا به گزارش برگزیده ها : ارنست همینگوی - ernest hemingway
صدا، نور، حرکت
معروف ترین نویسنده های ساختارشکن
برگزیده ها: نویسنده های معروف چه ش؟
این همان اتاق پرنوری است که جان بنویل درباره اش حسودی کرده است. همینگوی برخلاف خیلی از نویسندگان به هیچ وجه آدم گوشه گیر و جمع گریزی نبود. شاید اصلا برای همین روحیه اش بود که میز تحریرش را جایی در وسط اتاق گذاشته است. میز گردی که در نگاه اول بیشتر شبیه میز ناهاخوری است تا میز نویسنده ای مانند همینگوی.
او مثل بیشتر نویسنده های روزگار خودش با ماشین تحریر می نوشت اما برخلاف بیشتر نویسنده های همه دوران تاریخ ادبیات، تا می توانست سفر رفت و شکار کرد. سر گوزنی که بالای کتابخانه اش می بینید، ماهی ای که به دیوار آویزان شده و کوله پشتی خاکی رنگش زیر پنجره همه نشانه های یک جا بند نبودن آقای نویسنده است.
جان بنویل - John Banville
اتاقی از نور و کلمه
جان بنویل، نویسنده ای ایرلندی است که در سال 2005 جایزه بوکر را برای کتاب «دریا» از آن خود کرد. بنویل در سخنرانی همین مراسم درباره اتاق جمع و جورش گفت: «همینگوی چه می خواست؛ یک جای تمیز و پرنور؟ ما همه نمی توانیم یک مزرعه در کوبا داشته باشیم یا اتاقی در هتل ژرژ پنجم پاریس اجاره کنیم بنابراین بهتر است به جای آن تلاش کنیم جملات تمیز و پرنور را روی میزهای تاشوی مان که چسبیده به گهواره بچه و میز ناهارخوری است، خلق کنیم.»
جی. جی بالارد - j.j ballard
تابلویی برای تمام فصول
خود جی. جی بالارد بیشتر از هر کس دیگری از بودن چنین تابلویی در اتاقش احساس رضایت داشت. او در بیشتر مصاحبه هایش درباره این تابلو حرف زده است. این تابلو «تخطی» نام دارد و اثر نقاش بلژیکی پل دلواکس است. هر چند نسخه اصلی تابلو سال 1940 از بین رفت اما جی. جی. بالارد این قدر به این تابلو دل بسته که از یک نقاش می خواهد کپی ای به اندازه اصلی برای جناب نویسنده بکشد. بالارد این طور می گوید: «بعضی وقت ها فکر می کنم داخل این نقاشی زندگی می کنم. . . » او روی دیوار اتاقش عکس هایی از نوه ها و خانواده اش را کنار کارت پستالی از سالوادور دالی گذاشته است.
بالارد سال 2009 درگذشت و در همه این سال ها با همین ماشین تحریری که روی میزش می بینید، کتاب هایش را می نوشت. خودش گفته: «47 سال است که پشت این ماشین تحریر روی همین صندلی که مادربزرگ از چین برایم آورده می نویسم. من با این ماشین تحریر تایپ می کنم و هیچ وقت کامپیوتر نخواهم خرید چون فکر نمی کنم بشود هیچ شاهکار ادبی با آن نوشت. »
هنریک ایبسن - henrik ibson
نویسنده ای به رنگ سبز و آبی
اتاق هنریک ایبسن بیشتر شبیه سن تئاتری است که یکی از نمایشنامه هایش روی آن در حال اجراست. ایبسن خانواده ثروتمند اما به شدت سنتی داشت. این قدر سنتی که چندان تمایلی به درس خواندن پسرشان نداشتند و از اینکه می دیدند او کتابی در دست دارد شرمنده می شدند. اما ورشکستی پدر ش ورق را به سمت آرزوهای ایبسن چرخاند.
« عروس ک خانه» و «اشباح» دو نمایشنامه معروف ایبسن هستند که بارها در ایران هم اجرا شده اند. ایبسن سال ها در این اتاق کار می کرد؛ اتاقی به سبک و سیاق خانه های اشرافی اروپایی با دو میز بزرگ رو به پنجره.
آلن دو باتن - A.De Botton
نظم به سبک آقای نویسنده
اگر جزو کتابخوان ها یا حداقل کتاب دوست ها باشید، حتما کتاب «پروست چگونه می تواند زندگی شما را متحول کند» را دیده اید. آلن دوباتن، نویسنده ای سوئیسی است که دکترای فلسفه هاروارد را رها کرد تا از این دست کتاب های فلسفی عامه پسند بنویسد. این اتاق همین نویسنده - فیلسوف است؛ اتاقی که هرچند مرتب به نظر می رسد اما از دید خود آقای نویسنده چندان منظم نیست.
خودش گفته فکر می کرده هرچه سنش بالاتر برود بالاخره اتاق منظمی برای خودش پیدا می کند اما حالا در 46 سالگی امید چندانی برای رسیدن به این نظم ندارد. دوباتن می گوید: «یک بار برای منظم بودن تلاش کردم و سفارش ساخت یک میز بزرگ از مرغوب ترین چوب درخت بلوط دادم. اما درست دوازدهم سپتامبر 2004 همه چیز تغییر کرد. آن میز بزرگ خوش آب و رنگ تبدیل شد به وسیله ای برای عوض کردن پوشک بچه و جایی برای نگهداری پودر و دستمال.»
داستایوفسکی - theodore dosoevsky
نویسنده و شب های روشن اتاقش
داستایوفسکی بعد از اینکه تمام ارثیه پدر ی اش را به خاطر ولخرجی هایش از دست داد، برای گذراندن امورات روزمره اش مجبور به ترجمه آثار ادبی شد تا اینکه «مردم فقیر» را نوشت و به محافل نویسندگی و روشنفکری روسیه راه پیدا کرد. حالا او یک ساختارشکن معروف در میان محافل نویسندگی سن پترزبورگ به حساب می آمد.
البته شهرت برای او بیشتر آوارگی داشت تا اینکه چنین اتاقی را در همان ابتدا نصیبش کند. داستایوفسکی سال هایی را در زندان و بعد در لباس سرباز عادی در تبعیدگاه سیبری گذراند. اتاق داستایوفسکی به نسبت بقیه نویسندگان، بزرگ و البته خلوت است چون جناب نویسنده چندان عادت به نشستن پشت میز نداشت. او همین طور که در اتاقش قدم می زد، داستان هایش را برای میرزابنویسی می گفت و دست آخر خودش تصحیحش می کرد.
ژان پل سارتر، سیمون دوبوار - jeanpaul sartre, simone debeauvoir
یک زوج و دو میز
ژان پل سارتر و سیمون دوبوار، زوج فیلسوف، نویسنده و روشنفکر فرانسوی بودند؛ زوجی فیلسوف که در دهه 80 در اروپا حرف ها و سخنرانی های شان دست به دست می چرخید. از آنها عکس دونفره زیادی در اتاق کار و کافه های پاریس وجود دارد.
در بیشتر آن عکس ها سارتر همین طور سیگاری گوشه لبش دارد و با فاصله ای نه چندان دورتر از سیمون دوبوار نشسته است هرچند در این عکس سارتر پشت میز کارش نشسته است، اما آنها معمولا دو میز در امتداد هم داشتند و اگر کسی وارد اتاق شان نمی شد، ساعت ها پشت میزهای شان می نشستند و کار می کردند.
رولد دال - Roald Dahl
داستان روی دیوار
اینجا اتاق رولد دال است. مرد روی صندلی راحتی کرم رنگ می نشست و میز سبزرنگ را روی دسته های صندلی می گذاشت و با مداد روی کاغذ زردرنگ، داستان هایش را خلق می کرد. وقتی دال مشغول نوشتن در این اتاق بود کسی جرات نداشت مزاحمش شود. میز تقریبا بزرگ کنار صندلی و دیوار پشت میز حکم دفترچه خاطرات را برای دال داشتند.
او یادداشت ها و ایده های یک خطی اش را روی کاغذهای کوچک می نوشت و روی دیوار نصب می کرد. روی میز هم هر چیزی که مورد علاقه اش بود، می گذاشت؛ از شمعدان کوچک گرفته تا صدف و شکلات؛ هر چیزی که دوست داشت دم دستش باشد تا هنگام فکر کردن به آنها خیره شود.
ویرجینیا وولف - virginia woolf
زیرشیروانی به نام لژ نویسندگی
ویرجینیا و لئونارد خانه شان را در سال 1919 در ساسکس انگلستان خریدند. دو سال بعد از اسباب کشی به این خانه، ویرجینیا اتاق زیرشیروانی را سر و سامان داد و میز تقریبا بزرگی وسط آن گذاشت؛ اتاقی چوبی با پنجره های بزرگ که رو به رشته کوه های کاربن باز می شد. هرچند لئونارد تلاش می کرد با رفت و آمدش به اتاق زیرشیروانی سر دربیاورد که زن افسرده حالش چطور روزش را شب می کند.
ویرجینیا وولف اسم این اتاق را لژ نویسندگی گذاشته بود. او روی همین صندلی چوبی با کفی حصیری می نشست و «خانم دلوی» و «موج ها» را می نوشت. در اتاق او برخلاف اتاق نویسنده های معاصرتر نه از کتابخانه های سر به فلک کشیده خبری است و نه از انبوه قلم و کاغذ. دست آخر هم او در همین اتاق نامه ای برای لئونارد نوشت که «بیشتر از این نمی توانم بجنگم. . . ». بعد جیب هایش را پر از سنگ کرد و خودش را به رودخانه اووز انداخت.