تعلیم وتربیت اسلامی

مباني روايي تعليم وتربيت اسلامي

در آيات و روايات تربيت به معناي ادب، پرورش، پروراندن، تهذيب و... به كار رفته است. خداوند مي‌فرمايد: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً»(شعراء/ 18) (بال‌هاي تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر؛ بگو: پروردگارا! همان‌گونه كه آنها مرا در كوچكي تربيت كردند، مشمول رحمت‌شان قرار ده) در اين آيه تربيت به معناي پروراندن به كار گرفته شده است. خداوند در بخشي از داستان حضرت موسي(ع) اين‌گونه بيان مي‌دارد:« قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيداً وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ» (فرعون گفت: آيا ما تو (موسي) را در كودكي در ميان خود پرورش نداديم و سال‌هايي از زندگيت را در ميان ما نبودي؟)( احمديان،1382، ص52) 

در جملات امام علي(ع)، تربيت به معناي پرورش آمده است:« ... انظر الي ذات الاربع كيف تراها تتبع امهاتها مستقلة بانفسها لا تحتاج الي العمل و تربية كما تحتاج اولاد الانس، فمن اجل انه ليس عند امهاتها ما عند امهات البشر من الرفق و العلم بالتربية والقوة عليها بالاكف و الا صابع المهياة لذلك اعطيت النهوض والاستقلال بانفسها..) (به بچه‌هاي چهار پايان نظر كن كه چگونه بر خلاف بچه‌هاي انسان به طور مستقل و بدون نياز به حمل و پرورش مادران به دنبال آنان حركت مي‌كنند و اين استقلال از آن جهت به آنها داده شده كه از آنچه مادران بچه‌هاي انسان دارند، از قبيل مدارا و آگاهي به پرورش و توانايي بر آن محروم هستند). در اين حديث با اين كه تربيت به پرورش تعبير شده است، ولي نكته‌ي قابل توجه اين است كه به كارگيري واژه‌ي تربيت نسبت به انسان مايه‌ي برتري او به حساب مي‌آيد. در كلمات امام رضا(ع) تربيت به معناي پرورش بكار رفته است:« حرم الزنا لما فيه من الفساد من قتل الانفس و ذهاب الانساب و ترك التربية للاطفال و فساد المواريث...» (زنا از آن جهت حرام شد كه موجب فسادهايي از قبيل كشته شدن انسان‌ها، از بين رفتن خويشاوندي‌ها، رها كردن پرورش كودكان و نابود شدن ميراث‌ها مي‌گردد). (مجلسي،1363،ج3، ص93)  از حديث استفاده مي‌گردد كه ترك تربيت يكي از عوامل مهم، در راستاي شيوع فساد و فحشا به حساب مي‌آيد. در حديثي كه از ناحيه‌ي معصوم(ع) آمده است، اين که پرورش امام علي(ع) ، عمدتاً در دامان پيامبر(ص) بوده است:« ... كان يلي اكثر تربيته و يراعيه في نومه و يقظته و يحمله علي صدره و كتفه...  علي(ع) بيشتر در دامن پيامبر(ص) پرورش يافت، در خواب و بيداري از او محافظت مي‌كرد و او را بر سينه و دوش خود قرار مي‌داد). حديث به بالاترين نوع از تربيت که همانا شکل گری شخصيت انسانی و معنوی حضرت در دامن بزرگترين مربی بشريت است، اشاره دارد که نبي مكرم اسلام(ص) علاوه بر تربيت جسمي علي(ع) به تربيت و پرورش روحي، رواني، عاطفي، عقلاني و ...، نيز اهتمام داشت.

پس تربيت، از منظر آيات و روايات همانا پرورش، ادب و پرورانيدن است. حضرت پيامبر(ص) در اين زمينه تعبير اساسي دارد:« من ربي صغيرا حتي يقول: لا اله الا الله، لم يحاسبه الله» (هر كس كودكي را پرورش دهد تا آنگاه كه بگويد: (لا اله الا الله) خداوند از او حساب نمي‌كشد). با وجودي كه از حديث به  نقش و جايگاه تربيت اسلامي پي مي‌بريم، افزون بر آن استفاده مي‌گردد، تربيتي ارزشمند و مفيد خواهد بود كه در تعديل‌سازي بين رفتار و گفتار انسان‌ و در بهروري مناسب از تمام نيرو‌ها و استعداد‌هاي او مؤثر واقع گردد(تنكابني، 1382، ص138)

اصول تربیتاسلامی

اصل تربیتی ریشه و بنیانی است كه در جریان تربیت، اجتناب ناپذیر است و به عنوان دستورالعملی كلی، تمام جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورت تخطی از آن، رسیدن به هدف آرمانی تربیت، دستخوش مخاطره می شود. در هر حال اصول تربیتى، «معیارها و قواعد و مفاهیم» پذیرفته شده اى است كه از جهان بینى و مبانى فكرى و اعتقادى سرچشمه مى گیرد و ریشه مذهبى یا علمى دارد و چنان كه گفتیم جهان بینى الهى وتوحیدى، ایمان به مبدأ و معاد و هدفدارى حیات و فطرت و كرامت انسان، زیربناى تربیت اسلامى است كه اصول تربیتى از آن مایه مى گیرد و خط مشى تعلیم و تربیت را مشخص مى كند.لازم به ذكر است كه این اصول علاوه بر اینكه در جریان تربیت، راهنمای عمل مربی در اتخاذ تدابیر تربیتی است، در تعیین اهداف واسطه ای تربیت نیز دخالت تام دارد و بدون رعایت آنها نمی توان هدفی واقع بینانه و مطلوب را تعیین و توصیه كرد. درباره این اصول و تعداد آن ها دیدگاه هاى متفاوتى است، ولی مهمترین آنها عبارتند از:

1ـ نیت و انگیزه الهى

نیت به معناى قصد و واسطه میان علم و عمل است از این رو، هیچ عملى بدون نیت نخواهد بود. نیت مبتنى بر بینش و اعتقاد است، الهى باشد یا غیرالهى.از آن رو كه تربیت اسلامى در ایمان و اعتقاد ریشه دارد، انگیزه الهى را اصل و اساس تربیت مى داند. ایمان و یقین به مؤمن مى آموزد كه كلیه اعمال خویش را «لِوَجْهِ اللّه» و با قصد تقرب به خدا انجام دهد تا اثر آن پایدار و ثمربخش بماند. خداوند به پیامبر خود مى آموزد: بگو تنها خدا را مى پرستم و دین خود را براى او خالص مى كنم: «قُلِ اللّهَ اَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِى».( زمر/14) و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «اِنَّمَا الاَْعمالُ بِالنّیّاتِ» و «لِكُلِّ امْرِء مانَوى» و «نِیَّةُ المُؤِمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِیَّةُ الكافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه».( انصاريان، 1386ص 54)

اصالت نیت در تربیت بدین معناست كه مربى و متربى با قصد تقرب به خدا و با انگیزه الهى به امر تربیت روى مى آورند و تمام آن چه را در راستاى شكل گیرى شخصیت اخلاقى و تكامل انسانى انجام مى دهند با قصد رضاى خدا و تقرب او و پاداش اخروى و نجات انسانیت، باشد همان گونه كه قرآن به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خطاب مى كند: «قُلْ ما أَسْئَلُكُم عَلَیهِ مِنْ أَجر اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً»،( فرقان/57) «اِنْ اَجْرِىَ اِلاّعَلَى اللّهِ».( یونس/72) با اختلاف درجات معرفت، نیت نیز اختلاف مى پذیرد. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «نیت به مقیاس صفاى معرفت در قلب ظهور مى كند و برحسب اختلاف درجات ایمان و قوت و ضعف آن مختلف است. آن كس كه نیت خالص دارد، نفس و هواى او تحت نفوذ تعظیم الهى و حیاى از او، مقهورند، امیال طبیعى و شهوات نفسانى و آمال فردى را به بند مى كشد و خود در رنج و مردم از دست او راحت باشند» (انصاريان، 1386ص 54)

2ـ اختیار و مسئولیت انسان

انسان در ديدگاه اسلامي حامل امانت الهي تلقي شده و مسئوليتي عظيم را بر دوش گرفته است. مسئوليت و امانتي كه بنا به قرآن كريم، آسمانها و زمين از پذيرفتن آن ناتوان بوده‏اند وليكن انسان به دليل اينكه امكان و استعداد علم را دارد، آن را پذيرفته است. در قرآن كريم چنين مي‏خوانيم : ....... انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولاً (احزاب/72)؛ ما آن امانت را بر آسمانها و كوه‏ها و زمين عرضه كرديم، پس آنها از تحمل آن خودداري كردند و ترسيدند و انسان آن را حمل كرد، چون انسان ستم پيشه و جاهل بود. (قمشه‏اي،1383)  درباره اينكه امانت الهي چه بوده، احتمالات فراواني مطرح شده است. مرحوم علامه طباطبايي پس از بررسي يكايك احتمالات، اين امانت را "ولايت الهي" مي‏داند و مي‏فرمايد: "مراد از عرضه داشتن اين ولايت بر آسمانها و زمين و ساير موجودات، مقايسه اين ولايت با وضع آنها و معناي آيه اين است كه اگر ولايت الهي را با وضع آسمانها و زمين مقايسه كني خواهي ديد كه اينها تاب تحمل آن را ندارند و تنها انسان مي‏تواند حامل آن باشد".  (طباطبايي ج16، ص526)در مورد اينكه گفته شده است كه انسان قبول كننده اين امانت ظلوم و جهول است، مي‏فرمايد: "وليكن عين همين ظلم و جهل انسان مصحّح حمل امانت و ولايت الهي است. براي اينكه كسي متصّف به ظلم و جهل مي‏شود كه شأنش اين است كه متصّف به علم و عدل باشد و گرنه چرا به كوه ظالم و جاهل نمي‏گويند." از تفاسير چنين بر مي‏آيد كه انسان به دليل اين استعداد وجودي خود تنها موجودي است كه صلاحيت پذيرش و تحمل ولايت الهي را دارد و روشن است كه پذيرش اين امانت بزرگ مسئوليتي بزرگ را بر دوش انسان مي‏افكند. جريان تربيت بايد همواره به‏گونه‏اي سازمان يابد تا استعداد وجودي انسان در حفظ و نگهداري امانت الهي يعني علم و عدل به بهترين وجه ممكن پرورش يابد و از در افتادن به ورطه ظلم و جهل در امان ماند. در قرآن كريم همواره از مسئوليت انسان سخن رفته و بيان شده است كه انسان مورد سؤال و بازخواست قرار خواهد گرفت. روشن است كه مسئوليت بايد در مقابل امري يا وظيفه‏اي باشد كه به وي اعطا شده است، در غير اين صورت مسئوليت و پاسخگويي معنايي نخواهد داشت. لذا هر زمان كه صحبت از مسئوليت و حساب پس‏دهي به ميان مي‏آيد، منظور اين است كه فرد توانايي و استعداد انجام‏دادن آن امر را دارد و بايد به انجام‏دادن آن مبادرت مي‏كرده است. اين نكته يعني تناسب استعداد و آمادگي با مسئوليت را در سوره انبيا چنين مي‏يابيم : ..... قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ينطقون... (انبياء/63) اين آيه مربوط به داستان بت شكني حضرت ابراهيم (ع) است. وقتي بت پرستان به آن حضرت گفتند: اي ابراهيم تو با خدايان ما چنين كردي؟ ابراهيم در مقام احتجاج گفت: "بلكه اين كار را بزرگ آنها كرده است شما از اين بتان سوال كنيد، اگر سخن مي‏گويند". از اين احتجاج حضرت ابراهيم نتيجه گرفته مي‏شود كه پاسخگويي و مسئوليت، مستلزم نوعي توانايي و قدرت است و لذا بتهاي بيجان از آنجا كه توانايي انجام‏دادن هيچ كاري را ندارند، سؤال كردن از آنها نيز بيهوده خواهد بود وليكن آن حضرت براي اثبات ناتواني آنها اين پيشنهاد را مطرح فرمودند(قمشه‏اي،1383). از جمله آيات ديگري كه موضوع مسئوليت و حساب پس دهي انسان را گوشزد مي‏كنند مي‏توان به آيات ذيل اشاره كرد : .... ايحسب الانسان ان يترك سدي... (قيامت/14)؛آيا انسان مي‏پندارد كه او را مهمل از تكليف و ثواب و عقاب گذارند (و غرضي در خلقتش منظور ندارند؟) يعني اينكه آيا انسان فكر مي‏كند به حسابش نمي‏رسند و عذاب نمي‏شود و از او بازخواست و سؤال نمي‏كنند. (قمشه‏اي،1383)  پاسخ به اين سوال بر اساس امانت و مسئوليت الهي منفي است و وي بايد پاسخگو باشد. قرآن كريم در اين زمينه چنين آورده است : ..... و كل انسان الزمناه طائره في عنقه و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقيه منشورا (اسراء/13) ؛ ما مقررات و نتيجه اعمال نيك و بد هر انساني را طوق گردن او ساختيم (كه ملازم و قرين هميشگي او باشد) و روز قيامت كتابي (كه نامه عمل اوست) بر او بيرون آريم، در حالي كه آن نامه چنان باز باشد كه همه اوراق آن را يك مرتبه ملاحظه كند. (قمشه‏اي،1383)  اين آيه شريفه نيز اشعار مي‏دارد كه انسان بايد پاسخگوي اعمال نيك و بد خويش باشد و جريان تربيت بايد موقعيت لازم را براي اداي اين تكليف و مسئوليت فراهم آورد. در قرآن كريم بر ضرورت پاسخگويي تأكيد شده و حتي خداوند متعال براي تأكيد و اصرار بر آن قسم ياد كرده است. در ذيل، چند مورد از آيات در اين زمينه را ملاحظه مي‏كنيم: .... تالله لتسئلن عما كنتم تفترون... (نحل / 56) ؛ البته آنچه از نيك و بد كرده‏ايد از همه سؤال خواهيد شد. (قمشه‏اي،1383)  ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (تكاثر/ 8) ؛ آنگاه از نعمتها (مانند مال و جاه و صحت و جواني و عمر و نعمت بزرگ ولايت علي (ع) و غيره) شما را در آنجا باز مي‏پرسند(قمشه‏اي،1383) در سوره مباركه صافات مي‏خوانيم كه فرموده است: وقفوهم انهم مسئولون (صافات / 24) ؛ آنجا نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند. (قمشه‏اي،1383) بنا به گفته صاحب مجمع البيان معناي جمله وقفوهم اين مي‏شود كه ايشان را نگه داريد و نگذاريد بروند كه بايد بازخواست شوند. از سياق استفاده مي‏شود كه اين امر به بازداشت و بازخواست در سر راه جهنم صورت مي‏گيرد..."( طباطبائي،1363، ج،17،ص199) لذا ملاحظه مي‏شود كه انسان بايد پاسخگوي اعمالي باشد كه در دنيا انجام داده و هدف از ذكر موارد مكرر مسئوليت وبازخواست در قرآن اين بوده است كه در تربيت انسان يعني ربوبي ساختن و نزديكتر و نزديكتر ساختن وي به كمال نهايي مورد نظر احساس مسئوليت، امري ضروري و بنيادي است. اين احساس مسئوليت بايد از اندرون مربي و متربي بجوشد و سپس به اعمال فردي و اجتماعي ايشان سرايت كند. اصل مسئوليت انسان، اصلي است كه بايد در تمامي بخشهاي جريان تربيت و در تمام مقاطع و مراحل تربيت مد نظر قرار گيرد؛ به عنوان مثال: اصل مسئوليت در تعيين اهداف مقطعي تربيت بايد همواره مد نظر باشد يعني مربي و متربي بايد در مورد چرايي هدف برگزيده شده، جوابگو باشند و هيچ عذري مبني بر اينكه در جريان هدفگذاري مداخله‏اي نداشته‏اند، مسموع نخواهد بود. بعلاوه در روش تدريس، مربي و متربي هر دو مسئول هستند و هيچ كدام نمي‏توانند از زير بار مسئوليت خطير خويش شانه خالي بكنند. در ارزشيابي نيز بايد مسئوليت متربي را در نظر داشت و متربي را شخصي مسلوب الاراده ندانست كه فقط به اعمال مربي پاسخ گويد، خود هيچ دخالتي در امور نداشته باشد.

3ـ اصل عقل

اصل ديگري كه مي‏توان در تربيت اسلامي از آن سخن گفت اصل عقل است؛ به اين معني كه در هيچ كدام از عناصر جريان تربيت و در هيچ يك از مراحل تربيت نمي‏توان اصل عقل را ناديده گرفت و ملاك و مناط هر فعاليتي انطباق آن با اصول عقلاني است. قرآن كريم بارها انسان را به تعقل و تفكر دعوت مي‏كند و بسياري از امور صرفا به‏دليل اينكه زمينه ساز تعقل و تفكر بشود، توصيه شده است. گو اينكه رسيدن به تعقل و تفكر راه را براي رسيدن به اهداف بالاتر تربيت فراهم خواهد ساخت. از اين زاويه مي‏توان تعقل را به عنوان يكي از اهداف واسطه‏اي تربيت معرفي كرد. اما از آنجا كه طيفي بسيار وسيع را تحت پوشش قرار مي‏دهد و با قاعده مورد نظر ما يعني عموميت و ضرورت در كل جريان تربيت انطباق كامل دارد، مي‏توان آن را به عنوان يك اصل بنيادين معرفي كرد. در اين نوشته منظور از تعقل، تفكر جهت دار است؛ يعني تفكري كه مبتني بر مجموعه‏اي از قواعد و مقررات باشد و اين مقررات، منطقي بودن و وافي به مقصود بودن تفكر را تضمين، و آن را از خيالات و اوهام مجزا بكنند. كلمه عقل در لغت به معناي بستن وگره زدن است. به همين مناسبت ادراكاتي هم كه انسان دارد و آنها را در دل دارد و پيمان قلبي نسبت به آنها بسته، عقل ناميده‏اند و نيز مدركات واقعي آدمي را و آن قوه‏اي را كه در خود سراغ دارد و به‏وسيله آن خير و شر و حق و باطل را تشخيص مي‏دهد، عقل ناميده‏اند." (طباطبايي ج2، ص371) مرحوم علامه طباطبايي پس از بحث درباره انواع ادراكات انسان در مورد عقل چنين مي‏نويسد: "و خداي عز و جل هم كلام خود را بر همين اساس ادا نموده، و عقل را نيرويي تعريف كرده كه انسان در دينش از آن بهره‏مند شود و به‏وسيله آن راه به‏سوي حقايق معارف و اعمال صالح پيدا نموده و پيش بگيرد. پس اگر عقل انسان در چنين مجرايي قرار نگيرد و قلمرو عقلش به چهار ديوارهاي خير و شر دنيوي محدود گردد ديگر عقل ناميده نمي‏شود." (طباطبايي ج2، ص375) پس عقل يعني نيروي تميز دهنده خير و شر بايد به عنوان اصلي در نظام تربيتي اسلامي مورد توجه قرار گيرد، چونكه مسئوليت اصلي تربيت به عهده افراد دخيل در جريان تربيت يعني ياد دهنده و ياد گيرنده (مربي و متربي) است و براي اينكه اينان بتوانند در هر مورد تصميم درست را اتخاذ بكنند، بايد از نوعي توانايي و صلاحيت برخوردار باشند. توانايي‏اي كه مسئوليت و بازخواست را موجه و منطقي مي‏سازد و اين استعداد و توانايي از نيروي دروني ناشي مي‏شود كه عقل نام دارد. اگر افراد از عقل و اصول عقلاني متابعت كنند، طبعا مشكلي در رسيدن به اهداف واسطه‏اي و بالاخره هدف نهايي تربيت نخواهند داشت. موضوع تفكر و تعقل در آيات فراواني از قرآن كريم مورد بحث قرار گرفته كه به چند مورد از آنها اشاره مي‏شود. در سوره مباركه بقره خطاب به ملت يهود چنين مي‏خوانيم: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلاتعقلون. (بقره/44) ؛ شما كه كتاب آسماني مي‏خوانيد چگونه مردم را به نيكي فرمان مي‏دهيد و خودتان را از ياد مي‏بريد چرا به عقل در نمي‏آييد. (قمشه‏اي،1383) از اين آيه در مي‏يابيم كه اگر قوم يهود به عقل خويش مراجعه مي‏كردند نبايد انتظار انجام‏دادن كاري را از ديگران داشته باشند كه خود بدان عامل نيستند و اين اصل عقلي اولي است كه هر عاقلي بدان قائل است و اگر كسي بخواهد به عنوان مربي به آموزش امري اقدام كند، اصل عقل ايجاب مي‏كند كه خودش عامل بدان باشد. در سوره مباركه ملك مي‏خوانيم كه دوزخيان در پاسخ فرشتگان مي‏گويند : لوكنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير (ملك/10) ؛ اگر ما در دنيا رسولان را در نصايح و مواعظشان اطاعت كرده بوديم و يا حجت حق آنان را تعقل مي‏كرديم امروز در زمره اهل جهنم نبوديم و همانند ايشان در آتش جاودانه معذب نمي‏شديم. (قمشه‏اي،1383)  در اين آيه شريفه "منظور از سمع، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضاي سخن ايشان است كه خير خواهان امين‏اند و منظور از عقل التزام به مقتضاي دعوت به حق ايشان است تا آن را تعقل كنند و با راهنمايي عقل بفهمند كه دعوت ايشان حق است، و بايد انسان در برابر حق خاضع شود"(طباطبايي ج19، ص592) لذا اگر كفار به مقتضاي عقل خويش عمل كرده بودند و دعوت پيامبران را اجابت مي‏كردند، مي‏توانستند از عاقبت خطرناك خويش نجات يافته و به بهشت و رضوان الهي يعني هدف نهايي تربيت نائل شوند و علت انحراف آنها از هدف، عدم رعايت اصل عقل بوده است و باز علت بي‏اعتنايي به نماز و عبادت خداي تعالي نداشتن عقل يا به‏عبارت ديگر عدم رعايت مقتضيات عقل از سوي كافران قلمداد مي‏شود و مي‏فرمايد: و اذا ناديتم الي الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لايعقلون... (مائده/58) ؛ اينان وقتي شما اذان مي‏گوييد آن را وسيله تفريح خود گرفته و بازيچه‏اش مي‏پندارند و اين براي اين است كه مردمي بي‏خردند. علامه طباطبايي در مورد غفلت سبك شمردن نماز به‏وسيله اينان مي‏نويسند: "صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان براي اين است كه آنان مردمي سبكسر و بي‏عقلند و نمي‏توانند از نظر تحقيق به اين اعمال ديني و عبادتهايي كه عبادت حقيقي‏اند بنگرند و فوايد آنها را كه همانا نزديكي به خداي تعالي و تحصيل سعادت دنيا و آخرت است درك كنند." (طباطبايي ج2، ص379)همچنين خداوند متعال هدف از ذكر نشانه‏ها و تبيين آيات خلقت را ايجاد تعقل يا به عبارت ديگر استخدام نيروي عقل انسان در راستاي رسيدن به اهداف تربيتي مي‏داند و مي‏فرمايد: ... و كذالك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون... . (بقره/242) ؛ خدا آيات خود را براي شما بدين گونه روشن بيان كند، باشد كه خردمند شويد. (قمشه‏اي،1383)... قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون... . (حديد/17) ؛ ما آيات وادله قدرت خود را براي شما بيان كرديم تا مگر فكر و عقل به‏كار بنديد. (قمشه‏اي،1383)... و كذالك نفصل الايات لقوم يعقلون... . (روم /28) ؛ ما اين طور آيات را براي مردمي كه تعقل مي‏كنند توضيح مي‏دهيم. (قمشه‏اي،1383)  عقل به مثابه قوه تميز بين خير و شر و خطا و صواب بايد در سرتاسر جريان تربيت به‏عنوان اصلي ضروري و اجتناب‏ناپذير مد نظر قرار گيرد و هر فعاليت، هدف واسط، روش و وسيله‏اي بايد با اين محك سنجيده شود. اگر عقلاني بود و ما را در رسيدن به هدف نهايي تربيت كمك مي‏كرد، آن را انتخاب كرد و در غير اين صورت به كنار نهاد. لذا در گزينش هدف بايد اصل عقل را مد نظر قرار داد و نمي‏توان هدفي را بر گزيد كه به لحاظ عقلاني قابل دفاع نباشد. روشهاي تربيتي نيز بايد از اصل عقل تبعيّت كند و لذا متربي بايد امكان تجزيه و تحليل مطالب را براساس ملاكهاي عقلاني داشته باشد. بعلاوه اصل عقل فقط ناظر به سنين جواني و بزرگسالي نيست و حتي در سنين كودكي نيز بايد مقدمات استدلال و تشخيص خير از شر را به مدد ارائه دلايل و شواهد به كودك آموخت.

4ـ اصل عدل

مساوات و برابري و قرار دادن هر چيز در جا و مرتبه خاص خويش از جمله اصولي است كه در تربيت الزامي و اجتناب‏ناپذير است. راغب در بيان معناي عدل مي‏نويسد: "لفظي است كه در حكم ومعني مساوات است و به اعتبار نزديك بودن معني عدل به مساوات. در آن مورد هم به‏كار مي‏رود.(راغب،1361 ج 2، ص765) مرحوم علامه طباطبايي نيز عدالت را به معناي التزام به حد وسط و عدم انحراف از آن تعريف كرده‏اند. لذا در اين نوشته اصل عدل به معناي رعايت تعادل و مساوات و عدم افراط و تفريط در نظر گرفته شده است. در تربيت اسلامي براي اينكه بتوانيم متربي را به هدف نهايي تربيت برسانيم بايد در تعيين اهداف واسطه‏اي و گزينش روشها و محتواي تربيتي از مسير عدالت خارج نشويم و به ورطه افراط و تفريط نيفتيم. عدل از جمله صفات مربي در نظام تربيت اسلامي است و مربي بدون رعايت اصل عدل نمي‏تواند مربي به معناي واقعي كلمه باشد همانگونه كه خداوند تبارك و تعالي به‏عنوان مربي اصلي آدميان مي‏فرمايد: و لا يظلمون فتيلا (اسراء/71) ؛ خداوند به‏قدر باريك رشته‏اي كه ميان هسته خرماست ظلم نمي‏كند؛ يعني اينكه عدل در كار خداوند ـ تربيت انسان ـ اصلي حتمي و ضروري است و به هيچ وجه احتمال تخطي از آن وجود ندارد. لذا تربيت اسلامي بايد اين اصل را سرلوحه كار خويش قرار دهد. (قمشه‏اي،1383)  كما اينكه هدف از ارسال رسل نيز قيام به عدالت بوده است و خداوند خطاب به پيامبر مي‏فرمايد كه اعلام كن كه من براي برپاداشتن عدالت و پرهيز از ظلم مأموريت يافته‏ام. در قرآن كريم چنين مي‏خوانيم: ... و قل امنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بينكم (شوري /15) ؛ به امت بگو كه من به كتابي كه خدا فرستاد (قرآن) ايمان آورده‏ام و مأمورم كه ميان شما به عدالت حكم كنم. (قمشه‏اي،1383)  در تربيت اسلامي يكي از اهداف واسطه‏اي مهم رسيدن به تقوي است، رعايت اصل عدل باعث مي‏شود كه انسان به اين هدف نزديكتر شود و بدين وسيله در مسير رسيدن به هدف نهايي تربيت گامي به جلو بردارد. در سوره مباركه مائده چنين آمده است : اعدلوا هواقرب للتقوي (مائده/8) ؛ عدالت پيشه كنيد كه عدالت به تقوي نزديكتر است. طريق رسيدن به تقوي را نشان مي‏دهد و بايد بر فعاليت مربي و متربي حاكم باشد. (قمشه‏اي،1383)  از سوي ديگر براي رسيدن به عدالت و به عبارت ديگر براي رعايت اصل عدالت و قراردادن هر چيز در جاي خاص خويش بايد از هواي نفس و خواهشها و تمايلات نفساني پرهيز كرد. زيرا اينها منافي اصل عدالت است و تحقق اهداف را دستخوش تهديد مي‏كند. در سوره نساء چنين آمده است: فلا تتبعوا الهوي ان تعدلو.. (نساء/135) ؛ پيروي هوا مكنيد كه ترس آن هست كه از حق عدول كنيد و منحرف شويد. روشن است كه انحراف از اصل عدل، دستيابي به تقوي و هدف نهايي تربيت را دچار مخاطره مي‏كند. (قمشه‏اي،1383)  پس براي رعايت اصل عدل نيز مقدماتي لازم است از جمله پرهيز از دشمني و خصومت و متابعت هواي نفس و... . خداوند متعال براي تبيين آثار عدل در زندگي انسان و آثار وجودي آن در نفس متربي دو فرد را با هم مقايسه مي‏كند. اين مقايسه در آيه 76 سوره مباركه نحل چنين صورت گرفته است : و ضرب الله مثلاً رجلين احدهما ابكم لا يقدر علي شي‏ء و هو كَلٌّ علي موليه اينما يوجهه لايأت بخير هل يستوي هو و من يأمر بالعدل و هو علي صراط مستقيم.. (نحل/76) ؛ خدا مثالي مي‏زند، دو مرد يكي شان لال است كه به هيچ چيز توانايي ندارد و سر بار مولاي خويش است كه هر جا فرستدش سودي نيارد. (قمشه‏اي،1383)  او با كسي كه به عدالت فرمان دهد و به راه راست رود چگونه برابر تواند بود؟ مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه مي‏نويسد: ... احدها ابكم لايقدر علي شي‏ء يكي گنگ است كه قادر بر هيچ چيز نيست و از اينكه سخنان ديگران را بفهمد يا با ديگران سخن گويد محروم است، چون نه مي‏شنود و نه مي‏تواند حرف بزند و اگر در حالش دقت شود از هر فضيلت و مزيت كه انسان آن را از راه گوش كه وسيعترين حواس بشري است، كسب مي‏كند، محروم است.....جمله لايقدر علي شي‏ء يعني به هيچ چيزي قادر نيست؛ يعني كارهايي را كه غيرابكم (فرد ديگر) مي‏تواند بكند از وي قابل صدور نيست... و بار عيال كسي است كه امور وي را تدبير مي‏كند. ....فرد ديگر داراي صفاتي است بجز اين صفات، يعني قدرت بر انجام‏دادن كارهايي دارد و توانايي درك را دارد و يك صفت مهم يعني عدالت را دارد و مي‏فرمايد: آيا اين (ابكم) با كسي كه امر به عدالت مي‏كند برابر است... . آري از اوصاف مرد دومي وصفي را ذكر كرد كه آخرين درجه كمال است كه يك فرد غيرابكم ممكن است به آن درجه برسد، هم خود را به آن بيارايد و هم ديگران را از آن برخوردار كند. و آن عبارت است از عدالت، كه معنايش التزام به حد وسط و از آن منحرف نشدن است. زيرا كسي حقيقتا امر به عدل مي‏كند و مي‏تواند بكند كه خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جاي گرفته باشد. آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدني‏اش سرايت نموده، گفتار و كردارش بر ميزان عدل استوار شود. از آنچه گفته شد به‏دست مي‏آيد كه مقصود از عدالت آنطور كه عرف از آن مي‏فهمد يعني عدالت در رعيت و زير دست نيست، بلكه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفريط است. هر چند در اعمال شخصي، و اين شخص همواره بر صراط مستقيم است و در اعمالش بر طبق فطرت انساني مشي مي‏كند."(طباطبايي، ج12، ص 7-435)همانگونه كه از تفسير اين آيه برمي‏آيد اصل عدل اصلي است كه اگر از سوي مربي و متربي مورد توجه قرار گيرد، آنها مي‏توانند به هدف اصلي خلقت يعني تقوي و هدايت دست يابند. اين اصل را بايد هم در تعيين اهداف واسط تربيت و هم در روش و محتواي آن مورد توجه قرار داد؛ به عنوان مثال: رعايت اعتدال در تعيين اهداف واسطه‏اي تربيت اصل است و نبايد هيچ هدفي را به‏دليل هدفي ديگر مورد بي توجهي قرار داد و هر جنبه‏اي بايد به اندازه‏اي كه استحقاق دارد، مورد توجه و عنايت قرار گيرد. در روش آموزش نيز اصل عدل كاربردي وسيع و همه جانبه دارد. علاوه بر اين اصل عدل را بايد در سنين و مقاطع مختلف تربيت مورد توجه قرار داد و نمي‏توان گفت كه رعايت عدالت در يك مقطع ضروري است و در مقطع ديگر چندان ضروري نيست. (طباطبايي ج12، ص437)

5ـ اصل كمال جويي

انسان مورد نظر تربيت اسلامي همواره در حال تلاش و فعاليت و در تكاپوي پيشرفت به سوي هدفي است كه آن هدف، رسيدن به مقصدي است كه خداي تعالي از خلقت انسان اراده كرده است. "هدف مذكور گاه به عنوان هدايت و رشد و گاه به عنوان قرب و رضوان و گاه طهارت و حيات طيبه، تقوي و عبادت و عبوديت معرفي شده است."(باقري 1370، ص64-59) رسيدن به اين هدف آرماني مظهر رشد و كمال در انسان است. لذا هر امري و هر فعاليتي تنها در صورتي با ارزش است كه به انسان در طي اين طريق كمك كند و او را در برداشتن گامهايي چند در رسيدن به اين مقصود ياري رساند. اين اصل در تعيين اهداف و روشهاي تربيتي نقش محوري و كانوني را ايفا مي‏كند و ملاك و مناط انتخاب است. در سوره مباركه انشقاق مقصد تلاش و فعاليت انسان ملاقات پروردگار ـ يعني كسب ويژگيهايي كه انسان را شايسته نزديك شدن به پروردگار مي‏سازند ـ معرفي شده است. در اين رابطه چنين مي‏خوانيم: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه (انشقاق/84) ؛ هان اي انسان، تو در راه پروردگارت تلاش مي‏كني و بالاخره او را ديدار خواهي كرد. در ترجمه تفسيرالميزان درباره اين آيه شريفه چنين نوشته شده است: "... كدح تلاش نفس است در انجام‏دادن كاري تا اينكه آثار تلاش در نفس نمايان گردد. بنابر اين در كلمه معناي سير هم خوابيده... جمله فملاقيه عطف است بر كلمه كادح و با اين عطف بيان كرده كه هدف نهايي اين سير و سعي و تلاش، خداي سبحان است. البته بدان جهت كه داراي ربوبيت است، يعني انسان بدان جهت كه عبدي است مربوب و مملوك و مدبر و در حال تلاش به‏سوي خداي سبحان است، دائما در حال سعي و تلاش و رفتن به‏سوي خداي تعالي است، بدان جهت كه رب و مالك و مدبر اوست."(طباطبایی،ج20،ص401) لذا از جمله خصايص اصلي انسان مورد نظر اسلام سير و تلاش و حركت به‏سوي خالق است و اين تلاش بايد به عنوان يك اصل در تربيت اسلامي همواره مدنظر باشد و در اهداف، روشها و مراحل گوناگون تربيت به عنوان اصلي اجتناب‏ناپذير مورد توجه و ملاحظه قرار گيرد. كمال مورد نظر اسلام در رسيدن به هدف غايي تربيت نهفته و كسي كه در تلاش و تكاپو براي ملاقات پرودگار خويش است، مايل به رسيدن به كمال يا آخرين مرتبه وجود متصور براي نوع انسان است. "هدايت به عنوان هدف غايي گاه در قرآن با واژه رشد بيان مي‏شود. رشد در فرهنگ قرآن به معناي توسعه و نمو به‏كار نرفته بلكه به مفهوم هدايت استعمال شده است."(باقري 1370، ص70)در ذيل به چند مورد در كاربردهاي واژه رشد در قرآن اشاره مي‏كنيم: اصحاب كهف از بيم دشمن در غار كوه پنهان شدند و گفتند: ... ربنا آتنا من لدنك رحمة و هيئي لنا من امرنا رشدا (كهف / 10) ؛ از درگاه خدا مسألت كردند كه بار الها تو در حق ما به لطف خاص خويش رحمتي عطا فرما و بر ما وسيله رشد و هدايت كامل مهيا ساز. از اين آيه شريفه نتيجه گرفته مي‏شود كه اصحاب كهف، رسيدن خويش را به كمال مطلوب با واژه رشد بيان كرده و از خداوند خواستار رشد و هدايت شده‏اند و همچنين اينكه رشد و هدايت انسان به‏دست خداست و در جهت او، و لذا براي رسيدن به كمال نهايي بايد به سوي فرمان حضرت حق شتافت و از آنها پيروي كرد. هدايت و رشد آخرين مرحله كمال انسان است، علاوه بر اين انسان نيز مايل و در جستجوي دستيابي بدان است. در غير اين صورت هدايت و رشد نمي‏توانست به عنوان هدفي آرماني مطرح باشد؛ به‏عبارت ديگر راهنمايي به رشد تنها در صورتي به نتيجه مطلوب مي‏انجامد كه فرد در خود كشش دروني به رشد و خداي تعالي احساس بكند. مومن آل فرعون در پاسخ به اين ميل خدادادي انسانها مي‏گويد: و قال الذي امن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد (مومن/38) ؛ آنكه ايمان آورده بود گفت: اي قوم مرا پيروي كنيد تا شما را به راه رشد هدايت كنم. (قمشه‏اي،1383)  سبيل رشاد، راهي است كه سلوك آن آدمي را به حق مي‏رساند و به سعادت منتهي مي‏شود و كلمه هدايت در اينجا به معناي نشان دادن راه بوده است. ميل به رشد، گرايش دروني اصيل و پايدار در وجود انسان است؛ به‏گونه‏اي كه خداوند مي‏فرمايد در صورتي كه بندگان مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند راه رشد ايشان هموار خواهد شد و به كمال مطلوب مورد نظر خويش كه هدف نهايي تربيت است نائل خواهند شد. در آيه 186 سوره مباركه بقره دعا و درخواست از خدا مشروط بر اينكه با ايمان و اجابت دعوت خدا همراه باشد، مي‏تواند زمينه ساز رشد انسان بشود. در اين آيه چنين مي‏خوانيم: ... و اذا سئلك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوالي و ليؤمنوابي لعلهم يرشدون (بقره/186) ؛ چون بندگان من از تو سراغ مرا گيرند بدانند كه من نزديكم و دعوت دعوت كنندگان را اجابت مي‏كنم البته در صورتي كه مرا بخوانند. (قمشه‏اي،1383) پس بايد آنان نيز دعوت مرا اجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند. "در مورد لعلهم يرشدون از امام صادق (ع) در مجمع البيان نقل شده كه فرموده‏اند شايد به اعتقاد به حق برسند و به‏سوي آن راه يابند"؛ (طباطبایی،ج2،ص62) يعني همان مطلبي كه تحت عنوان كمال و رشد از آن نام برده مي‏شود و انسان مايل به دستيابي بدان است. در سوره مباركه حجرات نيز در وصف پيامبران چنين آمده است : اولئك هم الراشدون (حجرات/7) ؛ اينان به حقيقت اهل صواب و هدايتند. با توجه بدانچه گفته شد، نتيجه مي‏گيريم كه ميل به رشد و كمال در انسان ميل اصيل است و او همواره در صدد و تكاپوي دستيابي بدان است و در تربيت اسلامي اين ميل و گرايش اصيل بايد همواره مورد توجه و مطمح نظر قرار گيرد. هر گاه اين اصل بنيادين به فراموشي سپرده شود، نظام تربيت اسلامي دچار سردرگمي و ابهام مي‏شود و به بيراهه رهسپار خواهد شد و يا از هدايت و راهنمايي اين ميل اصيل به‏سوي آنچه بدان گرايش دارد باز خواهد ماند. به‏كارگيري اين اصل در تعيين اهداف     واسطه‏اي به اين صورت است كه هيچ هدفي را نمي‏توان بدون توجه به اين ميل و گرايش تعيين    كرد و هر هدفي را بايد به عنوان گامي و پله‏اي در مسير حركت و تلاش براي هدف اصلي تربيت تلقي كرد و نه هدف نهايي. لذا مربي و متربي در هيچ مرحله‏اي احساس آرامش و سكون نخواهند داشت، تا اينكه به مرحله نهايي كمال برسند بعلاوه اين اهداف بايد داراي انعطاف‏پذيري بوده و بتوان آنها را با توجه به مراحل رشد متربي تغيير داد تا راه صعود وي به مراحل و مدارج ترقي هموار گردد. در روش تربيت نيز بايد كمال‏جويي و رشدطلبي انسان مدنظر باشد و مربي اين ميل و گرايش اصيل را از نظر دور ندارد. لذا در روش تربيت بايد به‏دنبال كشف زمينه‏هايي بود كه اين ميل و گرايش را بيدار كنند.

6ـ تقدم تزكیه

اصالت تزكیه و نقش محورى آن را در تعلیم و تربیت اسلامى، از آیه كریمه«یُزَكِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكَمَةَ» مى توان استنباط كرد. گرچه در برخى آیات، تعلیم مقدم بر تزكیه آمده است، اما سخن از تقدم لفظى نیست. بلكه هدف از محور بودن این است كه تزكیه و تهذیب از یك سو هدف تعلیم و تربیت اسلامى است و از سوى دیگر اساس دیگر كمالات و كسب معارف الهى مى باشد، توضیح آن كه:اولاً: تعلیم و تربیت در اسلام به منظور انسان سازى است و این جز با تزكیه میسور نیست.ثانیاً: بدون تزكیه، هر نوع تعلیم وتربیتى ناقص و گاه زیانبار است. اگر علم و دانش رازهاى جهان را به روى بشر مى گشاید و انسان را بر طبیعت مسلط مى كند، تهذیب و تزكیه نفس، انسان را با هویت خویش آشنا ساخته و بر خویش تسلط مى بخشد و در استفاده صحیح از مواهب طبیعى و ره آورد دانش یارى مى رساند. ثالثاً: دست یابى به حقیقت علم و معرفت و نور و حكمت كه هدف غایىِ آفرینش انسان است جز با تزكیه و تهذیب نفس فراهم نمى گردد. كه در مقدمه كتاب بدان پرداختیم.از این رو تزكیه و تهذیب و به تعبیر دیگر «تقوا» در مكتب تربیتى اسلام به عنوان كلید هدایت، طریق رستگارى و محور ارزش ها و ارتقاىِ انسانى، مورد توجه قرآن كریم و مربیان بزرگ آیینِ الهى اسلام قرار گرفته است. در قرآن كریم است: «ذَلِكَ الْكِتابُ لارَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ».( سوره بقره، آیه 2)على(علیه السلام) مى فرماید: «خَیْرُ النُّفُوسِ اَزْكاها».( امدی 1363، ص 240) و نیز مى فرماید: «انسان با نفس ناطقه آفریده شد، اگر آن را با علم و عمل تزكیه كند به مبادى عالیه نخستین خود مانند شود: خُلِقُ الاِنسانُ ذانَفْس ناطِقَه اِنْ زَكّاها بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَواهِرَ أَوائِلَ عِلَلهِا...».( امدی 1363،ص 240). خلاصه آن كه تقوا و تزكیه، نردبانِ عروج بر مدارج عالى و كمالات انسانى است و بدون آن، ابواب معارف آسمانى و گنجینه هاى عقل و فطرت بر انسان گشوده نخواهد شد و به مدارج عالیه نتوان رسید.على(علیه السلام) فرمود: «طَهِّرُواْ اَنْفُسَكُم عَنْ دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدْرِكوُا رَفیِعَ الدَّرَجاتِ»:( امدی 1363، ص 239) نفس خویش را از آلودگى شهوات بزدایید تا به درجات بلند نایل آیید.


7 ـ پویایى و تداومِ تربیت

با توجه به كمال پذیرى نامحدود بشر از دیدگاه اسلام، اصل تداوم و پویایى در تعلیم و تربیت، به عنوان یك ضرورت، مطرح مى گردد، زیرا اگر كمال جویى فطرى است و این عطش جز با رسیدن به كمال مطلق یعنى «لقاءاللّه» سیراب شدنى نیست، تعلیم و تربیت نیز از نظر كم و كیف و زمان و مكان محدوده اى ندارد و تا آخرین لحظات حیات، با «خصلت پویایى»، انسان را همراهى مى كند و در هر مرحله سیر تكاملى خود را مى پیماید.«پویایىِ درونى وپویایىِ بیرونىِ یك نظام از هم جدا نیستند. وقتى، یك نظام مى تواند نقش خود را در برابر انسان ایفا كند كه، اصول و مبانى آن از جامعیت كافى برخوردار باشند; هدف هاى آن گسترده و رشددهنده باشند و روش هاى آن را بتوان در موارد گوناگون به معرض اجرا درآورد.هر اندازه مبانى یك نظام از نظر عقلانى یا منطقى قابل توجیه باشد، همان قدر از پویایى برخوردار مى باشد.خدا به عنوان مظهر حكمت و دانایى، پاسدار عدل، منبع قدرت و مرجع نهایى معرفى شده است. انسان به سوى خدا در حركت است و در این سیر كمال معنوى، تقوا و پرهیزكارى، عدالت خواهى و بشردوستى هدف ها یا آرمان هاى اساسى انسان را تشكیل مى دهد.»( دكتر شریعتمدارى، 1372صص 44 ـ 43)در چنین نظامى، توقف و عقب گرد مجاز نیست. انسان باید بودن و شدنِ خویش را بسنجد و مدام در تكاپوى رشد و طلب كمال باشد.

مبانی فلسفی تعلیم و تربیت اسلامی

الف هستي شناسي :

دربارۀ محور هستي ، در طرح كليات نظام آموزش و پرورش مستقيماً توضيحي دربارۀ جهان هستي نيامده است ، اما اشاره شده كه مباني تعليم و تربيت اسلامي يك رشته اصول اساسي است كه از جهان بيني مكتب اسلام و چگونگي نگرش اين مكتب به جهان و انسان به دست آمده و نظام تعليم و تربيت اسلامي بر آن ها استوار است. (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 39) هم چنين اشاره شده كه سراسر آفرينش چون آيتي از خداوند است و فراگير بايد به گونه اي هدايت و تربيت شود كه از طريق اين آيت به صاحب آيت يعني خداوند برسد(طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 41)

دربارۀ مبداو مقصد جهان هستي و آفرينش ، اشاره شده كه آيت و مقصد نهايي انسان و همچنين جهان آفرينش خداونداست. بنابراين ، مي توان استنباط كرد كه مبدأ و مقصد جهان آفرينش خداوند است به اين دليل تشكيلات ، محتوا، اهداف و برنامه ريزي آموزش وپرورش بايد در جهت شناخت واقعيات و تحقق بخشيدن به كمالات فطري انسان در مسير الي الله و رسيدن به قرب الهي باشد.( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 40)

دربارۀ جوهر هستي و هستي بخش ، با توجه به تاكيد فراوان بر خدا گرايي فطري مي توان استنباط كرد جوهر هستي يا هستي بخش خداوند است و با بيان اين مطلب كه تعليم وتربيت اسلامي ، تعليم و تربيتي خدا محور است و به محوريت خدا  در جهان هستي اشاره شده است . (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 40)

ب) انسان شناسي :

دربارۀ مالكيت انسان ، اشاره شده كه انسان آفريده خداوند است و غايب اصلي ونهايي انسان نيز رسيدن به لقاء الله است.همچنين او موجودي است كه دو بعد روح و بدن دارد.

«انسان موجودي است مركب از روح وبدن ، روح گوهري است مجرد يا غير مادي ، فناناپذير و جاودانه كه حقيقت وجودي انسان نيز همان روح يا نفس او است و بدن موجودي مادي ، متحول ، متغير ، فناپذير و ابزار نفس است».( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 39)

در رابطه با قوا و استعدادهاي انسان به مواردي چون فطرت ، عقل  و عواطف اشاره شده است.«خداوند انسان را بر فطرتي سليم و سرشتي پاك آفريده است، به گونه اي كه فطرتاً خداگرا ، داراي استعداد شناخت، حقيقت جو و فضيلت طلب ، عدالت جو و به يك سخن كمال طلب است». (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 39) دربارۀ قوه عقل آمده است : «جاي ترديد نيست كه خداوند قوه اي به نام عقل به انسان داده است كه با آن به آگاهي و تفكر خويش عمق و سامان مي بخشد و رفتار خود را هم جهت مي بخشد و هدايت مي كن (همان ، ص 40) در رابطه با عواطف به دو دسته عواطف يعني محبت و تنفر اشاره شده است : « در نهاد انسان عواطف فراواني از جمله عاطفۀ محبت و تنفر  هر دو نهاد شده است ، ولي استفاده از دومي جز در موارد ضرورت آن هم با هدايت و وارسي عقل مجاز نيست » (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 42) همچنين انسان موجودي اجتماعي معرفي شده كه استعداد او در اجتماع شكوفا مي شود و شخصيت او در اجتماع شكل مي گيرد. «انسان موجودي است اجتماعي و مدني و بالطبع با جامعه داد و ستد، تعاون، تعامل‌، كنش و واكنش دارد و بايد در برنامه ريزي تربيتي و آموزشي و در تدوين كتب درسي و اجراي برنامه ها اين جهت را ملحوظ داشت».( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 43)

دربارۀ اختيار انسان : از نقطه نظر فلسفه نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران ، انسان موجودي با اختيار و اراده است :‌«اختيار در سرشت و آفرينش انسان و اساس هر گونه تكليف پذيري است . به اين دليل اشاره شده كه با توجه به خصيصه اختيار كامل رفتار كند و از وابستگي فكري و روحي بپرهيزد». (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 41) در ذيل مبحث اختيار ، مسئوليت انسان طرح و به آن اشاره شده است از آنجايي كه انسان موجودي مختار است و با علم و آگاهي مسير زندگي خود را انتخاب مي كند ، پس در برابر اعمال اختياري خود مسئول است و بايد پاسخگوي آن ها باشد. اينجا دامنه مسئوليت نيز گسترده است و مسئوليت انسان در برابر خود، در برابر خداوند و در رابطه با ساير موجودات اعم از انسان ، حيوان و محيط زندگي را شامل مي شود . در اين رابطه با اشاره به حديث اما علي (ع) : « اتقوا الله عباده و بلاده فانكم مسئولون حتي عن البقاع و البهايم » ؛ از خداوند پروا كنيد درباره بندگان او و سرزمين هاي او ، زيرا كه از شما درباره بقعه ها و نقاط زمين و چهار پايان سوال خواهد شد، بيان شده كه مجريان نظام آموزش و پرورش بايد وظايف هر كسي نسبت به خود ، خانواده خود، اجتماع و محيط پيرامون خود را در برنامه بگنجانند.( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 42)

راجع به جايگاه انسان در جهان هستي در مباني فلسفي نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران ، انسان به عنوان موجود برگزيده خداوند معرفي شده است . در اين خصوص به آياتي چون : «ولقد كرمنا بني آدم و حملنا هم في البر و البحر و رزقنا هم من الطيبات » اشاره شده است . «انسان موجود برگزيده الهي است كه خداوند او را به خود اختصاص داده است و از روح خود در آن دميده است و او را خليفه خود و مسجود فرشتگان قرار داده است » (طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 44)

ج) معرفت شناسي

دربارۀ ابزارهاي كسب معرفت در طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، بيان شده كه يكي از ابزارهاي كسب معرفت در انسان وجود فطرت است. انسان از طريق فطرت خود مي تواند علم و آگاهي نسبت به بسياري از پديده ها كسب كند و وجود اين فطرت خدا گرا به همه شناخت ها و رفتارهاي او جهتي والا مي دهد. همچنين انسان به واسطه عقل خود نيز به آگاهي مي رسد.( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 41)

دربارۀ انواع معرفت ، در طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، هيچگونه اعتنا و اشارۀ مستقيمي به انواع معرفت ها نشده است ، اما مي توان با توجه به استناد مكرر به تبيين هاي وحياني در ارتباط با مسائل به اين استنباط رسيد كه علاوه بر معرفت عقلاني ، به معرفت وحياني و اجتهادي نيز توجه شده است. در اين ارتباط به محور قرار دادن قرآن و سنت معصومين (ع) به عنوان اصل اول حاكم بر آموزش و پرورش اشاره شده است ، كه بر ساير اصول تقدم دارد.( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 50)

دربارۀ نسبي بودن يا مطلق بودن معرفت ، در طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، به اين موضوع نيز اشاره اي مستقيم نشده است ، اما در ذيل قوه شناخت انسان اشاره شده كه شناخت و حقيقت جويي در وجود انسان فطري است و ادراكات دستگاه ادراكي يعني عقل در رابطه با درك و تصديق بديهيات اوليه قطعي است .( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 42) همچنين قائل به فطري بودن اين شناخت ها ناظر بر اين امر است كه همه انسان ها بر اساس فطرت خود به ادراك اين امور دست مي يابند ، به اين دليل ارتباطي بين انسان به عنوان عامل شناخت و شناخت حاصل شده وجود ندارد و همه انسان ها از آن جهت كه مخلوق خداوند هستند ، اين شناخت ذاتي و غير اكتسابي را دارند.

د)ارزش شناسي

درباره منابع تعيين ارزش ها : در طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، به تعاليم و دستورهاي ديني و ديدگاه مكتب اسلام به عنوان اصلي ترين منبع جهت دهنده نظام تربيتي اشاره شده است. كمال نهايي كه مي توان آن را از ارزشمندترين امور در نظر گرفت همان ذات پاك خداوند است. شرايع و قوانين ديني معيار ارزشگذاري و ارزيابي اعمال هستند :« شرايع و قوانين ،‌افراد را به تكاليف و امر و نهي فردي و اجتماعي مكلف مي سازند و در برابر فرمانبرداري پاداش و در برابر نافرماني كيفر مي دهد».( طرح كليات نظام آموزش و پرورش ، 1367، ص 41) به همين دليل در اصل چهارم حاكم بر نظام آموزش و پرورش با عنوان تعميم تربيت ديني بيان مي كند : نه تنها تعليمات ديني خاص بلكه همه برنامه ها و آموزش


مطالب مشابه :


مبانی تربیت اسلامی؛ از دیدگاه امام خمینی(ره)

مربی - مبانی تربیت اسلامی؛ از دیدگاه امام خمینی(ره) - وقتی ارزش ها عوض شوند عوضی ها با ارزش




مبانی تربیت اسلامی؛ از دیدگاه امام خمینی(ره)

موضوع تربیت، در فرهنگ و معارف اسلامی، از منزلت و جایگاهی بس رفیع برخوردار است. بی­تردید یکی




مبانی تعلیم و تربیت در نگاه علامه طباطبایی و شهید مطهری

تعلیم وتربیت - مبانی تعلیم و تربیت در نگاه علامه طباطبایی و شهید مطهری -




خلاصه کتاب مبانی تعلیم و تربیت اسلامی اثر دکتر محسن شکوهی

تعلیم و تربیت اسلامی - خلاصه کتاب مبانی تعلیم و تربیت اسلامی اثر دکتر محسن شکوهی - امام على




ضرورت تدوین مبانی و فلسفه تعلیم و تربییت اسلامی

تحقیقات دانشجویان - ضرورت تدوین مبانی و فلسفه تعلیم و تربییت اسلامی - تحقیقات ارائه شده به




معرفی کتاب

تعلیم و تربیت اسلامی - معرفی کتاب - امام على عليه السلام : بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان




تعلیم وتربیت اسلامی

مبانی فلسفی تعلیم و تربیت اسلامی. الف مبانی عرفانی تعلیم وتربیت




برگزاری دوره آموزش ضمن خدمت غیر حضوری مبانی تربیت اسلامی به مناسبت هفته معلم

جناح - برگزاری دوره آموزش ضمن خدمت غیر حضوری مبانی تربیت اسلامی به مناسبت هفته معلم - سیری در




كتاب مبانی تربیتی ورزش منتشر شد

پس از چاپ کتاب اصول و مبانی تربیت بدنی رویکرد فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران




برچسب :