مثنوی * غزل

 ۲۸دی ماه زاد روز شکوفایی یگانه گل هستی ام ، مبین عزیزم!

 

آمده با گل سرخ و سبدی سیب و انار

 

پسرم ، پنجره ای رو به نسیم است و بهار

 

 

شهد گل های رز و مریم و یاس و عسل است

 

پسرم بر لب زیبای سپیده غزل است !

 

 

پسر مثل گلم ! صبح رسیده ، پاشو !

 

شیشه ی شب زده گان را بشکن ! فردا شو!

 

 

ابر شو بر سر گل ، ابر شدن آسان است

 

مدرسه منتظر آمدن باران است

 

 

مثل یک روزنه ی رو به زلالی وا باش !

 

هم کلاس پسر آینه و دریا باش !

 

 

پسرم هوش و حواست ،به کبوترها هست !؟

 

به چمن ها و درختان به صنوبرها هست!؟

 

 

دره هیچ است عزیزم، به دماوند بچسب !

 

زندگی هیچ ندارد به خداوند بچسب !

 

 

پسرم دیر نکن ! شانه بزن مویت را !

 

بپران خواب و برو آب بزن رویت را !

 

 

غنچه ها یک شبه در باغچه جا می گیرند

 

جشن میلاد همایون تو را می گیرند !  

 

                **********

عاشقانه

 

 زمانی که به دنیا آمدی سرما و باران بود

 

خدای مهربان مهمان دی ماه زمستان بود

 

 

و بعدن قد کشیدی چون درخت توت همسایه

 

که شاخه شاخه اش روبه دوچشم من نمایان بود

 

 

تو زیباتر شدی تا آن که در تاریخ بنویسند

 

تمام شعر شاعرها فقط صحبت از آنان بود:

 

 

یکی تنها-که من باشم-برای آن که-یعنی تو

 

چه بیچاره چه سرگردان چه بداقبال و ویران بود

 

 

هزاران بار می مردم خیال بوسه ات نگذاشت

 

وگرنه دل بریدن ازهر آن چه هست آسان بود!

 

 

کسی باور نمی کرد آن دل دیوانه ی ما را

 

هوا ابری ، زمستانی ، غبارآلود و ویران بود

 

 

به قول شاعر معصوم هم عصر غریب ما *

 

همان چیزی که ازدل ها گریزان گشته ایمان بود

 

 

زمستان داستان دیگری هم داشت آری داشت...

 

زمانی که به دنیا آمدی سرما و باران بود !

* فروغ                        


مطالب مشابه :


مثنوی * غزل

میثم مشرفی. حبیب




تقدیم به پدر مهربانم !

میثم مشرفی. حبیب




به امام رضا(ع):

میثم مشرفی. حبیب




تردید...

میثم مشرفی. حبیب




مادرانه

میثم مشرفی. حبیب




برچسب :