رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 9

تا اینکه یه بعد از یه هفته زد و یکی از دوستام به اسم آیدا که جزوه هاش دست من بود گیر سه پیچ دادو افتاد دنبالم که بیاد خونه و جزوه هاشو بگیره البته قصد ایشون از اینکار افتادن برای ناهار بود بعد دو سه ساعت با اخلاق خوبی که در تمام طول عمرم از من بعید بود رفتم تو فاز شوخی با آیدا که رفتم تغییر قیافمو دادم مثل اینکه به دلم افتاده باشه کم کم آیدا داشت میرفت و داشتیم خدافظی میکردیم که رضا یهو کلید چرخوند تو در و اومد تو اصولا ساعت 7 میومد ولی امروز ساعت 5 خونه بود فکر کنم اون لحظه که داشت نگاهشو بین منو آیدا میچرخوند 8.7 بار سکته ی کامل و ناقص زدم یه لبخندی به روم زد و گفت:

-          مزاحم شدم؟

-         نه آیدا هم داشت میرفت مگه نه آیدا؟

آیدا:معرفی نمیکنی عزیزم؟

-         برادرم رضا دوستم آیدا

که آیدا با پررویی تمام دست برد جلو و با رضا دست داد پیش خودم هرچی فوش رنگی بلد بودم نثارش کردم نگاه کن نگاه کن دختره هیز با چشات قورت دادی بدبختو درویش کن اون صاحاب مرده هارو آیدا جون شرتو کم کم کنی خوشحال میشیم آیداجونم به روح اعتقاد داری؟عزیزم چندتا عمه خاله داری که من براشون بترکونم؟آیدا بعد از کلی قر و فر اومدن برای رضا رو به من کرد و منو بغل کرد زیر گوشم گفت:

-         کلک چرا رو نکرده بودی همچین برادر جیگری داری

-         جیگره آره دیدم چطوری با اون چشات میخوردیش

-         خوب اونم داره با چشاش منو میخوره نگاش کن

-         مگه برادر من دور از جون آشغال خوری لاشه خوری چیزیه؟

-         گمشو

-         با خداحافظیت خوشحالمون کن عزیزم

بعد از رفتن آیدا خودمو زدم به اون کوچه ی با صفای آقا علی جون چپه و رفتم نشستم رو کاناپه و تی وی رو روشن کردم و نشستم جلوش و رضا اومد پیشمو گفت:

-         باریکلا آقا نیما تو از این عرضه ها داشتی ما خبر نداشتیم

چشم دوخته بودم به تی وی و اصلا نگاهش نمیکردم

-         هم کلاسیمه اومده بود جزوه هاشو بکیره

-         باور کنم؟

-         هرطور راحتی؟

-         نیما چرا اینطوری میکنی؟

-         چطوری؟

-         خوبه خودتم چند لحظه پیش یاداوری کردی که برادریم

-         اونو پیش دختره گفتم

-         ولی قبلنا بودیم

-         تو دهنت میگی قبلنا

-         مگه چی عوض شده؟

-         خیلی چیزا

-         مثلا چیا؟

-         مثلا من حسودم شما یه مهندس خوشتیپ موفق کار پیدا کرده

-         منظوری نداشتم

-         مهم نیست

-         برای من هست

-         اونم مهم نیست

-         ولی برای من مهمه چرا اینطوری شدی نیما چرا با من درگیری بگو بخندت با دختراست به من که میرسی عین برج زهرماری برای یه مرد باید دوستاش جلوتر از دخترای باشن که برای خوشگذرونی میخواد ولی ظاهرا در مورد تو برعکسه

-         رضا داغونم سر به سرم نذار

-         چطور تا یه ساعت پیش نبودی؟شانس من گل کرده؟شدیم عین جن و بسم ا...

انگار منتظر اصرار روی حرفش بودم خودمو نزدیکش کردمو سرمو گذاشتم روی شونشو زدم زیر گریه

-         نیما چی شده بابا جون من همه جیک و پیک زندگیمو بهت گفتم ولی تو آخه چرا منو انقدر محرم خودت نمیدونی که بخوای مشکلتو بهم بگی شاید کاری از دستم بر بیاد

-         نمیتونم رضا نمیتونم

-         هیچ کاری از دست من بر نمیاد؟

-         اتفاقا تنها کسی که میتونه حلش کنه تویی

-         پس چرا نمیگی

-         نمیتونم

-         آخه لامصب بگو چه مرگته دیگه میخوام کمکت کنم

-         الان نه به وقتش خودت میفهمی اون وقته که دیگه خودت نمیخوای کمکم کنی

-         تو داداشی بیشعور و نفهم خودمی چرا کمکت نکنم؟

سرمو بلند کردم اشکامو پاک کردمو گفتم:

-         راستی همکار زن هم داری؟

-         آره چطور؟

-         اا  جوونه؟

-         جوون که نه بچست

-         چند سالشه مثلا؟

-         هیکلش گندست فهم و شعورش بچست

-         چطور

-         هیچی بابا زیاد به پر و پام میپیچه

-         از چه لحاظ

-         هیچی بابا دختره دیگه چند وقت پیش که برای ناهار مهمونم کرد همش بحث از دوستی و این حرفا مینداخت

-         در طول روز زیاد میبینیش

-         آره دیگه تو یه اتاق کار میکنیم

-         وقعااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه بگم از حرص منفجر نشدم دروغ گفتم.دو روزی از این جریان گذشتو یه شب که تازه شامو خورده بودیمو رضا داشت میزو جمع میکرد زنگ خونه زده شد رفتم در و که باز کردم کپ کردم یه دختر خانوم که دستشو گرفته طرف منو با همون لوندی پای تلفن:

-         سلام شما باید نیما باشید؟

دستمو رو کمرم حلقه کردمو گفتم:

-         آقا نیما امرتون؟

-         من سپیده هستم

-         خوب که چی؟

-          رضا جون نیستن؟

رضاااااااا جووووووووون؟؟؟؟؟؟؟؟؟از شدت کف صمیمیت خانوم فکم چسبیده بود به نوک انگشتای پام که دیدم رضا از پشت سرم گفت:

-         ا سلام سپیده  تویی؟

سپیده- منتظر کس دیگه ای بودی؟

-         نه بابا بیا تو دم در بده آقا نیما چرا دم در ایستادی بیا اینور دادشم

-         نه من جام خوبه

چی میگم من یعنی چی که جام خوبه دختره تقریبا شبیه اون ذهنیتی بود که تو ذهنم درست کرده بودم رفتو قسمت گوشه ی سمت راست کاناپه ی سه نفره و به خونه نگاهی انداخت منم رفتم احد نشستم بغل دستش با دو سانت فاصله وقتی تفتیشش تموم شد گفت:

-         رضا جون میگم همچین سلیقه ای از دوتا پسر مجرد بعیده این مهارتاتو رو نکرده بودی

رضا- سپیده اینا کار من نیست که آقا نیمای ما خوش سلیقس وگرنه اگه اون موقع که من تنها بودم میومدی چیزی پیدا نمیکردی که روش بشینی

سپیده دکمه های مانتوشو باز کردو شال رو سرشم باز کردو گرفت طرف من که یعنی ببرم آویزون کنم زهکی این چی فکر کرده رو بهش گفتم:

-         نوکر بابات غلام سیا چوب رختی دم دره در ضمن خوبیت نداره تو خونه دوتا پسر مجرد لباساتو در بیاری شیطونه دیگه یهو دیدی راه گم کرد اومد رفت تو جلد منو رضا

نمیدونم حرف من کجاش خنده دار بود که دختره پکید از خنده و بعد گفت:

-         رضا گفته بود که خیلی شوخی ولی منو رضا که از این حرفا نداریم باهم (رو به رض)داریم؟؟؟؟؟؟؟

-         با رضا شاید نداشته باشی ولی با من که داری منم آدم قابل اعتمادی نیستم

این دختره چقدر سرتقه همش به هر حرفم میخنده رو به رضا گفت:

-         میگم رضا نیما همیشه اینطوریه؟

-         مثلا چطوریم؟

-         هیچی آدمو روده بر میکنی از خنده خودت یه لبخند هم نمیزنی؟

-         اولا فوری دختر خاله نشو نچسب به من ثانیا مگه تو خودتو تو حساب آدما میذاری؟بعد رو به رضا ادامه دادم:بیا جمع کن این سلیطه رو میره رو اعصابم وگرنه سیفون میکشم به کل وجودشا

که رضا با خنده از آشپز خونه اومد و گفت:

-         چشم آقا نیما ما هم کم کم میخوایم رفع زحمت کنیم الان برش میدارم میبرم

-         کجا؟

-         بیرون دیگه

-         واسه چی؟

-         چه سوالای میپرسی نیما میریم بگردیم

-         آهان

سرمو انداختم پایینو رفتم سمت اتاقمو گفتم خوش بگذره

-         میری بخوابی؟

-         آره سر درد دارم

-         باشه فعلا

 بعد نیم ساعت هر و کر هم گم شدن رفتن بیرون انقدر حرصم گرفته بود که نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم بهد یه نیم ساعت آوردم یه ترانه عربی پلی کردمو شروع کردم به قر دادن حالا نرقص کی برقص حالا نشکون و کی بشکون از بچگی هم عادت داشتم وقتی میرقصیدم همه غمام ته میکشید نمیدونم چندتا ترانه دیگه رد کردم که وقتی به خودم اومد دیدم به و به و به آقا رضا با دهن باز و چشمای گرد داره نگام میکنه

-         به چی نگاه میکنی آدم ندیدی؟

-         این کارا چیه دو ساعت داری میکنی؟

-         فکر کردی فقط خودت بلدی برقصی؟

رضا چیزی نگفت و رفت تو اتاقش و نیومد بیرون چند روزی عین مجرما نگاهم میکرد.


مطالب مشابه :


رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 10

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 10 رمان قرار ما عشق نبودapple12. رمان قتل سپندیار moon shine.




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

دنیای رمان - رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران ,




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 9

دنیای رمان - رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 9 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران ,




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 رمان ما باهم خاصیم تک به تک دانلود رمان برای




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6(قسمت آخر)

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6 رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6 دانلود رمان




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3

رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 3 - انواع رمان بـزرگـتــرین ســایـت دانـلـود رمــــــان.




رمان قایم موشک های خانه مجردی ما 6(قسمت آخر)

رمان قایم موشک های خانه دانـلـود رمــــــان. موشک های خانه مجردی ما 6




رمان قایم موشک های خانه ی ما3

رمان قایم موشک های خانه ی ما3 دانلود رمان های رمان قایم موشک های خانه مجردی ما




رمان‏ ‏قايم‏ ‏موشك‏ ‏هاي‏ ‏خانه‏ ‏مجردي‏ ‏ما -1

دانـلـــــــود رمــــ ـــــان رمان ما همیشه پشت رمان قایم موشک های خانه ی مجردی




دانلود رمان چشم های وحشی

رمان ما همیشه پشت رمان قایم موشک های خانه ی دانلود رمان چشم های وحشی برای گوشی و




برچسب :