گویش و فرهنگ مردم نجف آباد

800x600
 ب  : ساکنان اولیه ی این شهر :           1- چوپانان صحرا نشین که از زرتشتیان فلات مرکزی ایران در کوهپایه های شمالی و جنوبی به شغل دامداری و چرای احشام خود مشغول بودند ، اینان ابتدا کوج  نشین بودند و ییلاق و قشلاق میکردند ، سپس در این دیار ساکن شده ،به حفرچند قنات پرداختند – باغات سرسبزی را به وجود آوردند و در نهایت  به کشاورزی پرداختند و دین اسلام را نیز به عنوان آیینی جدید اختیار کردند . فامیلهایی چون ( صالحی ، سلیمانی ، حاج صادقیان ، خاکی ) از اعقاب آنها هستند .            2 - گرجیها : اینان از گرجستان توسط شاه عباس صفوی به اصفهان کوچانده شدند ابتدا مسلمان شدند و سپس در تشکیلات لشکری و کشوری دولت مقتدر صفوی مانند : سردار  اله وردی خان و پسر شجاعش امامقلی خان جذب شدند وجای قزلباشها را که در همه امور کشور مداخله میکردند گرفتند . عده ای از آنها در( آخوره) فریدون شهر و عده ای در اینجا وجاهای دیگر پراکنده شدند .فامیلهای( سپیانی ، مولیانی ، میکلانی و.... ) از بازماندگان آنها هستند اینان مردمانی کارآمد ودرستکارند و هم اکنون با جمعیت قابل توجه خود در تمام صحنه های اجتماعی فعالیت دارند .            3 -  مردمان زیادی ازاستان یزد:( فلات مرکزی ایران) به این دیار پا نهادند یا کوچانده شدند که اکثرا زرتشتی بودند .فامیلهای ( کاظمی - یزدی - غفوری  و ..) از آن نمونه اند .             4- عده ای از سادات لاهیجان: و دراین منطقه ساکن شدند . مانند( آیتی ها و....)             5- برخی همچون گرجیها و ارمنی ها از ساربانان ایروان و نخجوان به این دیار آمدند . ( حمله داریها . ..)             6- خانواده هایی از حاشیه کویر: دامغان و .. به اینجا آمدند.طایفه( دامغونی و....)           7- طایفه ای از سبزوار:ابتدا به خوانسار و سپس بدلخواه خود این شهر را مکان سکونت و گسترش حرفه خود اختیار کردند و به فعالیت در رشته کرباس بافی ، چیتگری و رنگرزی پرداختند . ( کارشناس ها و بعضی از سادات ).             8-  قشری از صاحبان حرف و مشاغل چون ،کاسبکاران و عصاران اصفهان پس از شکل گیری نجف آباد به این دیار آمدند و در کسب و کار خود در این شهر سرمایه گذاری کردند . ( زمانیان ، راستی ، معین از  قریه حسین آباد اصفهان و.. .).            9-  بعضی از ستیزه جوبان مخالف با سیاستهای دولت صفوی از غرب مازندران و استان گلستان به این شهرکوچانده شدند . ( عباسی – بداغ .ترکمن... )              10- مردمانی از روستاهای اطراف رودخانه زاینده رود مانند: بیسکون، با با شیخ علی ، ریز،شیخ شبان ، بن  و... ابتدا ، به عنوان پیله ور از طریق  تنگه جوزدان به این شهر آمد و شد می کردند و محصولاتی چون برنج و ارزن را برای فروش به این شهر حمل می کردند. سپس در این مکان ساکن شدند و به ساخت کاروانسرای(کریم ریزی) مخصوص داد و ستد خود کردند و تجارت و حمل و نقل حبوبات و دام و غیره را از اینجا به بلوک لنجان رونق بخشیدند و نهایتا نجف آبادی شدند . ( سروش ، سادات نوریان ، شجاعی ، مرتضوی ، سلیمی و...)             11- چند قوم و قبیله اجبارا یا به اختیار از گلپایگان و خوانسار و روستاهای اطراف آن در این شهر رحل اقا مت افکندند . ( قوقه ای ، خوانساری ،بعضی از انصاریها و ....) اینان  بعدا محل زندگی اولیه خود را به عنوان پسوند فامیلی انتخاب کردند .             12- چند خانواده از کاشان برای آموزش فن قالی بافی ، رنگ آمیزی الیاف ، ترسیم نقشه فرش و... در این دیار ساکن شدند و با همکاری علاقه مندان نجف آباد و سرمایه گذاری مشترک این صنعت را رونقی بسزا بخشیدند .پس از آن نجف آباد ی ها  این صنعت را در تمام روستاهای: لنجان علیا و سفلی ، تیران وکرون و روستاهای شرق نجف آباد گسترش دادند. صارم الدوله شخصی بنام میرزا کاشی را از کاشان برای رواج قالی بافی باینجا آورد  و نوآوریهای شگفتی در تهیه قالی های نقشه کاشان و بافت نجف آباد دادند و برای آن شهرت جهانی ایجاد کردند . (  میرزا کاشی-  صنیعی کاشانی-- جهان آرا ی کاشانی - غلامعلی قادری -  خانم پری قادری – فضل اله  اله دادی - عبدالمحمود یزدانی – محمدرضا خوشاوی -  مهدی نمازی-  سلطانعلی شفیعی-  سید مرتضی نوریان  ودیگران ازآ ن جمله اند که اکنو ن هیچکدام از آنها در قید حیات نیستند).              13-  روستاهای اطراف زاینده رود از قدمت زیادی برخوردارند . بعضی از این روستاها در ادوار مختلف چون (قرن7 و8 ) زمان فرمانروایی ایلخانان مغول از رونق و شکوفایی خاصی برخوردار بوده اند و بناهای بازمانده از آن زمانها چون : مسجد جامع  اشترجان – پل تاریخی بابا محمود  – قبرستان چند هزار ساله یهودیان ومعبد استراخاتون – خانقاه و مقبره محمد بن بکران عارف قرن هفتم در پیر بکران - مقبره بابا شیخ ابا علی رودباری عارف قرن چهارم در روستای بابا شیخ علی- پل تاریخی فلاورجان—روستای سهر و فیروزان که متعلق به زمان ساسانیان است-  قلعه تاریخی حسن آباد(قلعه بزی)- قلعه میرزمان- قلعه نهجیر- روستاهای تاریخی اسماعیل ترخان-- خور لنجان(خولنجان) وغیره حکایت از این شکوفایی دارد ، در زمانهای بعد ازاحداث نجف آباد خانواده های قدیمی متعددی ازمردم روستاهایی چون: باغ وحوش -  گارماسه-- ریز – اشترجان – جوزدان – قهدریجان- پیربکران و غیره به شهر ما کوچ کرده و ساکن شده اند برای مثال ( آذری - امیر نیرومند – سروش – پولادچنگ – کرباسی - فتحی - فرقانی و ...).             14- سده (سه ده) از شهر های قدیمی استان اصفهان با قدمتی زیاد ،نوشته اند که در قرن پنجم ( زمان سلجوقیان ) مکانی آباد و پر جمعیت بوده با مردمانی سخت کوش و قناعت پیشه، که عمدتا به مشاغل و حرف سخت وطاقت فرسا درعین حال با اهمیت وپردرآمد می پرداخته اند ، آنان کارگاههای شیشه گری – صابون سازی – دباغی – آهنگری و خصوصا به ساخت ادوات و لوازم چوبی مخصوص نخ ریسی و پارچه بافی خانگی اشتغال داشته و محصولات خود را علاوه بر فروش در روستاها و شهرهای اطراف به اقصی نقاط ایران می برده اند همچنین در تهیه لبنیات و پرورش دام و دامداری و کاشت و تربیت درختان میوهای منحصر بفرد چون شاه میوه و سبری ید طولانی داشته اند .گفته اند: شخص پیله وری از اهالی سده با نام ( غلامرضا ماسوره ای ) در نجف آباد به فروش ، لوازم نخ ریسی و پارچه بافی اشتغال داشته، او پس از چندی  بهمراه عیال خود که از اهالی روستای اشترجان بود در اینجا ساکن میگردد. هم اکنون طایفه بزرگی از اعقاب او که در تمام حرف و مشاغل پیشرو و صاحب نظرند  با نام فامیلی ایزدی یا طایفه (ماسوره ای ها )در نجف آبادزندگی میکنند که مشهور همگانند واحتیاج به معرفی ندارند. در بین آنها افرادی از شماغل پایین تا بالای اجتماعی به تعداد قابل توجه وجود دارد . ناگفته نماند که مردم سده دارای گویشی با لغات و اصلاحات منحصر به فرد هستند  که در تمام کشور نظیر ندارد . اما افسوس که این زبان محاوره رفته رفته به خاطره ها می پیوندد، از این شهر پیشه وران زیادی در گذشته های دور علاوه بر ایزدی ها به نجف آباد آمده و ساکن شده اند مانند ( چره ساز– بولهاری – پور محمدی و... ) سده همچنان که از نامش پیداست از سه محله بزرگ و به هم پیوسته به نامهای خیزان – پریشان - ورناسفادران  تشکیل شده ، اما نام های دیگری نیز در تغییر و تحول حکومتها به خود گرفته است. در زمان حکومت پهلوی پیشوند نام محمد رضا شاه برای این شهر انتخاب و چندین سال به (همایون شهر ) مشهور بود . پس از انقلاب این نام به ( خمینی شهر) مبدل گشت .               15- بختیاریها : بنا بر اقوال متعدد و نوشته مورخان و جهانگردان در اواخر دوران صفویه و حمله افغانها به اصفهان گروههایی از الوار بختیاری بتواتر برای دفاع از سلطنت صفوی و نجات اصفهان از محاصره با انها به زد و خورد پرداختند ، که گاهی مغلوب و گاهی پیروز می شدند . یک مورد از آنها را گیلاننتز در کتاب سقوط اصفهان بشرح زیر نقل کرده است. (در ماه ژوئیه1723 میلادی خان بختیاری(قاسم خان )از راه نجف آباد با هشت هزار نفر به کمک شاه سلطان حسین حرکت کرد به مجرد اینکه خبر رسید یک چنین عده ای به کمک شاه میایند،محمود افغان بیدرنگ نصراله سلطان (کور) را فرمان دادتا  چهار هزارنفر مرد بردارد و به جلوگیری آنان  بشتابد. اینان چون چهار فرسخ از اصفهان دور شدند بامدادان به سپاهیان ایران بر خورد کردند که آنان در باغهای نجف آباد پراکنده و به خوردن میوه مشغولند. کور سلطان و مردانش بی در نگ بر بختیاریها حمله بردند و سه هزار تن را به خاک هلاک افکندند)«2»از آنجائیکه محل سکونت الوار در غرب اصفهان ( لرستان و چهارمحال ) بوده ، لذا برای ورود به اصفهان مسیر حرکتشان از نجف آباد می گذشته ، به همین دلیل عده ای از آنها در رفت و آمد ها و زد و خورد ها در این شهر اردو می زده ، استراحت می کردند ، یا در آنجا به تجهیز نفرات خود می پرداختند و همین مسئله باعث شد که عده ای از آنها در مواجه و دوستی با مردم نجف آباد در محله ای بنام محله لرها (میزا خانیان) ساکن شوند . همچنین نقل قول دیگریست که عده ای از الوار بروجرد ازسپاهیان نادرشاه در زمان مناقشات بین کریم خان زند و دیگر سرداران رقیبش برای حمایت یا مخالفت با او به اصفهان آمدند و پس از تثبیت حکومت زندیان عده ای از آنان نجف آباد را برای ماندن انتخاب کردند و در محله فوق ساکن شدند. که گویا بعضا ازهمراهان علیمردان خان بوده اند که درکتاب تاریخ زد و خورد های سرداران در اصفهان به آنها اشاره شده همچنین عده ای از آنهادر محلاتی از اصفهان مانند محله لنبان ساکن شدندُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُ.             نقل قول دیگریست که: جماعتی ازچوپانان نجف آبادی( نصیران – خلیلیان- چمی – غلامی – نوچه ای رستمی ) که گله و رمه خود را در منطقه فریدن نگهداری و به چرا می بردند با الوار آن دیار حشر و نشر و داد و ستد میکنند ،لذا آنان هر گاه برای خرید و فروش و کارهای ضروری دیگر به نجف آباد می آمدند در خانه چوپانان بیتوته می کردند . در نتیجه این رفت و آمد ها و دوستی ایجاد شده بین آنها عده ای از اهالی فریدن به نجف آباد آمده در این شهر ساکن شدند .( ارشدی – انصاری– چراغی – ساعدی – طهماسبی-  کیان ارثی - بختیاری  و ....) ساکن نجف آباد از جمله این نمونه اند .            همچنین یکی از طوایف قدیمی نجف آباد( شفیعی ) که اکنون به نامهای فامیلی متعددی  تقسیم   شده اند . بازمانده یکی از سرداران نادرشاه افشارند. او قادر بیک نام داشته و اصالتا اهل دهکرد ( شهرکرد ) بوده ، نام برده فردی  بیباک و از خواص لشکریان نادر شاه بوده ، وقتی به فرمان نادر برای اخذ خراج عقب افتاده هندوستان از محمد شاه گورکانی عازم آن دیار شد و هدایا و اجناس زیادی را از پادشاه گورکانی گرفته به ایران مراجعه میکند . به محض ورود به مرزهای غربی ایران خبر قتل نادر به او داده می شود .لذا  مسیر خود به خراسان را تغییرجهت و از طریق کویر مرکزی ایران به سمت یزد حرکت کرده و سپس به اصفهان میرسد ، از آنجا در نجف آباد فرود آمده و به دلائلی ساکن این شهر شده  ، هدایا و خراج گرفته شده را بین خود و همراهان تقسیم  می کند . همراهان او نیز در همین جا ساکن شده با وجوه به دست آمده در حدود جلال آباد فعلی به کار زراعت و دامداری مشغول میگردند و ازغنائم بدست آورده  به ساختن قلعه (جون آباد)  اقدام میکنند.آنان نام محل سکونت خود را جون آباد( آباد شده درازاء گذشتن از جان)میگذارند .             اکنون پس از مقدمه فوق به تعدادی ازاصلاحات – لغات – ضرب المثل ها و کلمات مترادفی که همراه هم استعمال میشوند و مجموعا گویش مردم نجف آباد را تشکیل میدهند می پردازم . البته اینک  بسیاری از اصلاحات کمتر به کار میروند ویا با گذشت زمان فراموش شده یا لغات دیگری جای آنها را گرفته اند .              در اینجا سعی شده است با همنشینی افراد سالخورده وگفت و شنود با آنها و شنیدن نقل قولها به نوشتن این مجموعه بپردازم . نکته قابل تو جهی  که در اینجا باعث نگرانی است  املای لغات است .نمی دانم که آیا فلان لغت را مثلا  (قاری یاز) به (غ) باید نوشت یا به (ق) . یا (تاره ) را به (ت) مینویسند یا به(ط)  از طرف دیگر مراجعه به فرهنگها هم نتیجه چندانی را در بر ندارد. پس باید  به معناها توجه کرد و املای لغات را به فرصت دیگری واگذار کرد.                 ج : لغات مترادف همراه هم : در گویش عمومی گاهی دو لغت همراه هم می آید که لغت اول فارسی و دارای معناست اما لغت دوم به معنای لغت اول غنا وتاکید زیادترمی بخشد ولی خود ظاهرا بی معناست اینها غالبا هم ردیف هستند و بگونه ای  موزون ،آهنگین و هارمو نیک در کنار هم قرار گرفته اند. مانند : 1. زخم و زیلی = خراش برداشتن و مجروح شدن  قسمتهایی از بدن 2. ترو تیلی = خیس شدن قسمتهایی از لباس و بدن 3.چرب و چیلی = به شدت چرب ، مثل چرب بودن غذا یا لباس و غیره 4.پشمو پیلی = انبوهی از پشم یا مو که اصلاح و کوتاه نشده باشند. در انسان یا غیره آن 5. چرکوچیلی = لباس و بدنی کسی که شدیدا کثیف و آلوده باشد . 6.تخث و تور = بچه فوق العاده شیطون 7. شل و کور = غذای رقیق مانند سوپ که فاقد روغن باشد . 8.عَر وُ سُور= شیون و گریه و سر و صدای زیاد بچه 9. قر و قور = اداء و اطوار در آوردن – همراهی نکردن یک نفر با یک جمع 10. ای وَر اُو وَر= این طرف ، آن طرف 11.گرم و چایده =گرم و سرد، به کسی که سرماخورده باشد می گویند  فلانی گرم و چایده شده . 12. گِل وُ لوُتوره = آب گل آلود، گل و لای مخلوط باآب 13. له و لِوَرده = خرد و خمیر 14. کاه و کُوده = کاه همراه با علفهای دیگر 15. لِه و پِه = به شدت حرد شده – له شده ، به کسی که بدنش صدمات دیده اتلاق می شود . 16. شَل و کُل = کسی که پا درد شدید دارد و به سختی راه میرود . 17. وِل و دَل = به آدمی گفته میشود که از کسی حرف شنوی ندارد ، زن بی بند و بار، بچه ولگرد 18. گِل و شُل = گل رقیق به وجود آمده پس از بارندگی در روی جاده های خاکی 19.هل و تول = آزار و اذیت 20. پیر و پاتال = آدم فرسوده ، پیر و نا توان 21. چم چِمال = پدید آمدن علائم یک بیماری در بدن ، ناراحتی هایی که شروع یک بیماری را در آدم هشدار میدهد . 22. حس و حَیل = احساس نا توانی کردن ، حیل ندارم = توان ندارم ، قادر به انجام کار نیستم . 23. گل و گول = حول و حوش – پیرامون 24. شل و وِل = آدم و تنبل و بیحال را گویند . یواش راه رفتن و یواش کار کردن 25. اِلاخون ، ولاخون = سرگردان – مضطرب 26. باد و طیفون = گردو خاک – باد و طوفان 27. گرت و دوولق = گرد و غبار حاصل از وزش باد شدید 28. تالاق ، تولوق = صدایی که از برخورد اجسام به همدیگر بگوش میرسد . 29.تَق و تُوق = صدایی که از کوبیدن چکش بر فلز یا چوب یا ... به طور مکرر شنیده شود . 30. کَل و کوم بات = پستی و بلندی – ناهمواری جاده را گویند . 31. زرت و پرت = حرف بیهوده زدن 32. هارت و پورت = ادعای بی مایه ، غلو کردن ، سرو صدای بلند راه انداختن 33. پَر و پورت = پرو بال پرندگان ، پر و پورت کردن یعنی پر و بال پرنده ای را کَندن 34. پَخ و پوخ = تهدید کردن – چنین و چنان کردن – ترساندن 35- زَمبَل و زیمبو – خرت و پرت – اسباب و اثاثیه 36. کِرو کج = افسرده ، سردرگریبان ، به پرندگانی که درگوشه ای کزمی کنند گفته میشود.کج= تحریف شده کز 37. گول و مََلَم = سرگرم کردن بچه توسط مادرش – فریب دادن 38. آش و لاش = خرد و خمیر – کسی که بر اثر حادثه بدنش آسیب های فراوان دیده است . 39. شَتَر شو تُور = رجز خواندن ، تهدید کردن 40 شولق لُوقو = گل رقیق سطح جاده ها پس از بارندگی که امکان راه رفتن روی آن نباشد . 41. شل و شوربا = غذاهای رقیق مانند سوپ وآش 42.  تیت و پیت = خرد کردن ،حلاجی کردن پنبه، کسی را کتک مفصل زدن. 43 . جک و جانور = به حشرات موذی گفته میشود. 44 . چک و چونه = چانه زدن ،در موقع خرید و فروش. 45 . جی لیز و بی لیز =جیغ و داد کردن همراه با بالا و پائین پریدن (مثل  صدای روغن داغ در ماهی تابه ). 46 . هر هر و تیر تیر = خنده و قهقه با صدای بلند. 47 . جل و جنبل =خرت وپرت، اسباب و اثاثیه 48 . ول و باطل = آدم بی مفدار 49 قر و فر = زیو ر وآرایش زیاده از حد داشتن (به زنی که در پوشیدن لباس وآرایش زیاده روی کند). 50 . دم و دول . = حول و حوش 51 . کپ و کد و = سر و ته یالا وپایین بدن (به کپ و کدوی هم زدند =کتک  کا ری کردند). 52 . تک و توک = گاه و بیگاه ،برخورد اتفاقی دو دوست . 53 . خاک و خل = گرد و خاک که روی فرش و لباس نشسته باشد.   د: برخی از ضرب المثل ها:                بیشتر خطاب به حیوانات اهلی دور و بر آدمها است . اما مقصود و منظور نهایی آن به آدمها بر می گردد . که بیشتر به کنایه شبیه است . یاد آوری این نکته ضروریست ، که چون در گذشته های نه چندان دور اکثر قریب بانفاق مردم به کار کشاورزی ودامداری روزگار میگذرانده اند لاجرم سرو کارشان بطرز گسترده ای با حیوانات اهلی  بوده واز آنهادر سطح وسیعی استفاده میبرده اند.لذا در گفتار ومحاورات روزانه خود نیز آنها را شریک میکردند . 1.       اسبی را که به پیری نعل کنند برای روز محشر خوبه هرگاری باید در زمان خودش انجام شود ، ( اسب را باید در جوانی نعل کرد ، در موقع پیری اینکار بی فایده است .برای این دنیا نتیجه ای ندارد. ) 2.       نان گندم شکم پولادی می خواد. به هر کسی مطابق عقل و شعور و ظرفیتش باید بها داد . 3.       یابوی پیش آهنگ ، توبره کش میشه . افراد پیشرو و کار آمد در جامعه نهایتا باید جور افراد تنبل را هم بکشند . 4.       کچلی شو بگذار کم آوازش بدی های کسی را باید با خوبیهایش روی هم گذاشت و ارزیابی کرد . 5.       شتر سواری ، دولا دولا ، نداره در انجام کاری سخت و افتخار آفرین واهمه و ترسی را نباید بخود راه داد . 6.       چاقو دسته خودش رو نمی بره .                          هیچ کس به خویشاوند و همنوع خود خیانت نمی کند . 7.       آدم سگ قافله باشه ، اما کوچیک قافله نباشه . بزرگتر ها در خانواده اصولا به بچه های کم سن و سال دستور انجام کارهای متعددی را میدهند. این ضرب المثل قدیمی در این رابطه است که بهتراست آدم سگ یک خانواده یا یک قافله باشد اما فرد کوچک و کم سن و سال آنها نباشد. تا هرکس رسید به او دستوری بدهد . 8.       خدا نجار نیست ، اما در و تخته را خوب باهم جور می کند . خداوند حکیم است و هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد.( به زن و شوهر هایی با تفاوتهای زیاداتلاق می شود ،بطوری که یکی جور دیگری را میکشد.) کم و کاستی های یک نفر در مقایسه با توانایی های شریکش .   9.       الهی آب بُدوِد ، نان بدود ، تو هم به دنبالشان . نفرین پدر و مادرهای قدیمی بود در قبال کسی ( مثلا فرزند ) که به آنها ظلم کرده بوده یا از آنها حرف شنوی نداشت . 10.گاو نرو ، چه یک جریب ، چه صد جریب کنایه از تنبلی است ، برای شخص تنبل چه کار کم ، چه زیاد باشد، چه سخت و چه آسان باشد فرقی نمی کند ، از انجام آن سرباز می زند . 11.     شتر خوابیده ش از خر گنده تره کنایه از این که :آدمهای بزرگوارو خدمتگزار در هر شرایطی هم که قراربگیرندااز آنهایی که دارای این صفات نیستند برترند. 12.     از بی عرضگی سگمان ، شغال توی کاهدان بچه می گذاره کنایه از: بی توجهی افراد به وظیفه محوله است. بروزمشکلات اجتماعی بعلت بی خیالی افراد مسئول است. 13.     خر به پیغام آب نمی خوره کنایه ازاینکه : انجام هر کاری منوط به پیگیری شخصی دارد ، از پیغام  و سفارش کاری ساخته نیست . 14.     خدایا ، خَرَم کن ، اما دچار خَرَم نکن . دعایی است : هنگامیکه کسی دچار آدم نادانی میشود که زبان او را نمی فهمد این ضرب المثل را بیان می کنند . (خدایا مرا خر بکن ،اما گرفتار آدم نادان نکن). 15.     یک بُز گر ، یک گله رو گَر می کنه یک آدم فاسد یک جامعه را به فساد می کشاند . 16.     میمون هر چه زشتره ، بازیش بیشتره آدم هر چه بی مقدار تر ، تقاضا ها و اداء و اطوارهایش بیشتر – توقعاتش بیشتر . 17 . به گربه گفتند : گهت درمان ، خاک روش کرد .      از آدم بی مقدار نباید حتی چیز بی ارزشی هم در خواست کرد .چون مضایقه میکند. 18 . آدم مفت خور باید پر حوصله باشد .         کسی که میخواهد چیزی را مفت به چنگ آورد ، باید پر حوصله باشد. 19 . خر خرابی میکند ، گوش گاو را میبرند.        یکی خراب کاری میکند ،دیگری را مجازات میکنند. مصداق شعر معروف (گنه کرد در بلخ آهنگری        به شوشتر زدند گردن مسگری ). 20 . بیوه ساری از خود کرده ام که داغ اولاد نبینم .       همسر اختیار نکرد م ،تا مجبور شوم غم  مرگ فرزندان را تحمل کنم . 21 . هر آسیابی ، یه  لک لکی  داره .       هیچ  کاری بی دردسر نیست. 22 . کور را به شب نشینی چه ؟        کاری را که به تو مربوط نمی شود نکن . 23 . خر مردم را باید یوری سوار شد .        چیزی را که متعلق بمردم است جوری استفاده کن ، که هرگاه آنرا طلب کردند بتوانی سریعا بآنها برگردانی.    24  . زبان خر را،کود کش ، سرش میشد.         هر فرد زبان همنشین خودش را میفهمد. 25 . کلفتی نان را میگیرد  و نازکی کار را .        کنایه از توقع زیاد و کار کم است .این مثل را برای بچه های زیر کار در رو و زیاده طلب میزدند . 26 . کاچی بهتر است از هیچی.        کار با مزد کم ، بهتر است از بیکاری .(چیز کم ،بهتر از نبود است ). 27 .گوشت نیاورده ، کوفته میخواد.      اگرچیز خوبی  را میخواهی باید اسبابش را فراهم کنی. 28 . آب شورش به رختم رفته .       از روحیاتش با خبرم  ، از او ضربه خورده ام، معادل مثل معروف (صابونش بتنم خورده). 29 . یه  امامزاده است و یه قندیل .      هست و نیستم همین است. زنهایی که یک اولا د پسر داشتند این مثل را در مواقعی که چیزی را برای او می خواستند بر زبان میاوردند. 30 . خری را که بردی بالا بوم ، بیار پایین بوم.        مشکلی را که خودت درست کرده ای ،سعی کن که خودت حل کنی. 31 . مرگ میخوای ،برو، شیدان ، علف میخای ،برو، کدرگان. هر راهی را که میخواهی  برای خودت انتخاب کن. 32 . امان از یک آدم کر  و  یک ترکه تر.        خطاب به پسر های خلاف کار گفته میشد.(ای کاش یک آدم کر پیدا میشد، بهمراه یک چوب تر  تاکتکی  بتو بزند ، تا هرچه داد و فریادکنی ، صدای تو را نشنود. 33 .چا رپا داری ، یابو مردن هم دارد.       انجام هر کاری با ضرر و زیان همراه است. 34 . آب حموم سوء چشم را کم میکند.        زیاد حمام رفتن به بینائی آدم لطمه میزند. 35 . دردی که از عراز  بیاد درمان ندارد.       د ردی که از ترس و وحشت عا رض آدم بشود در مان ندارد. 36 . کار، کار ابزار میخواد.        برای هرکاری به ابزار آن کار نیاز است .بدون اساس ، کاری نمیشود کرد. 37 . نه داماد خویش و قوم است  ، نه ،  موییز قا تق نون کنایه از اینکه بهر جهت به  داماد  نمیشود پشت راست کرد ، هرچه باشد او غریبه است .     ه : لغات محلی که در لا به لای جملات استعمال می شود . 1.چُله : پنبه 2.کفته کوله : نامرغوب 3. قام سوراخ نکن : تحریک نکن ، شیطنت نکن .قام لغت مغولی است وبه معنی اهل علم سحر وجادو، قامان عقیده داشتند که شیاطین مسخر ایشانند.«3» 4.گومبلی : آدم کوتاه قد چاق و چله 5. گوندلی : گلوله 6. حَسوم : مرخص ، شاگرد مغازه را زود به خانه فرستادن حَسَوم کردن می گویند . 7.پسا : نوبت. مثل( آسیا ب است و پسا) 8. چولفتی : هیزم نازک ، دست و پا چلفتی : آدم بی دست و پا و ضعیف را گویند .( صفت ) 9. سَخلو : معطل ، سرگردان .به نیروهای نظامی مستقر در یک محل که هر لحظه منتظر دستور باشند ساخلو گویند. شاید سخلو تحریف شده آن باشد .(لغتی است ترکی). 10. جولمبری : آدمی با لباس های پاره 11. سونگ : چیزی را بدون اینک اسمش را بیاورند با خشم  غضب از کسی طلب کردن مثال ( سونگ را بده به من ) 12. یالغوز : لخت و بی چیز 13. دِقِز : درز ، منفذ 14. وَحسو : بی تابی کردن ، اشتیاق نشان دادن 15. تیرسوندن : نشگان گرفتن 16.لچک : روسری 17. شل تاق : زیاده روی 18. دِلنگان : آویزان 19. بوسخون : کمین ، بوسخون کرده : کمین کرده 20. چندرقیمه ریزه : مزاحم شدن – چندر قیمه ریزه شده : کسی که به دیگری بچسبد و برای چیزی که می خواهد او را رها نکند  میگویند . سماجت بیش از حد. 21. چغره : سفت ، خشکیده 22. پنهاسی : آدم ضعیف و لاغر را گویند، نحیف 23. جزغاله : ضعیف ، لاغر اندام ، بچه ریزه و ضعیف را خطاب کنند . 24. هَردَمبیل : بی حساب و کتاب 25. سُوکولی : گوشه دیوار 26. زابرا : متوحش- سرگردان 27. چنجولی : تاب ، طنابی که برای تاب خوردن بچه ها از درخت یا جای دیگری آویزان می کنند و بچه را در آن نشانده و تاب می دهند .         28.شَالَوم : ای کاش 29. کُرفه : بچه کوچک 30. پی زوری :  بی خودی، لاغر و نحیف – توری بافته شده از ساقه ی نی که گرد ظروف شیشه ای ماتند غرابه  درآن قرار داردتا از خطر شکستن در امان بماند. 31. نکول : روی گرداندن ، اعراض کردن 32. قچه  : یعنی گاز زدن به میوه و امثال آن .گاز گرفتن 33. تِرِنک :  خلاف آویزان– طنابی را محکم بین دو میخ بستن . 34. عرقه : سرکش– نافرمان ، اصولا به  زن سرکش اطلاق می شود 35. زوحل : زُمُخت ، خیره 36. سوته کِن : چانه زن ، خست به خرج دادن در موقع خرید و فروش 37. دَبه درآوردن : واقول آمدن – معامله انجام شده ای را بهم زدن 38. اوسا چوسَک : دخالت در کار دیگران کردن ، فضولی کسی را کردن . 39. مونح ناهی یا منحناهی : اظهار فضل کردن – دخالت در کار دیگران کردن 40. لیوه : لوس- ننر – بچه را گویند . 41. اُشنار : راه آب – آب شناور – حفره ای که زیر دیوار باغها ایجاد میشود تا آب از ان عبور کند. 42. دستپاچه : با عجله دست به انجام کاری زدن 43. سُوفت : آستانه درب 44. پنداری : خیال می کنی 45: شو وون : تکان دادن – شو وون دادن یعنی تکان دادن درخت برای ریختن برگ یا میوه 46. هی یار : مخفف ، هی بیا ر، دائما بیار ( کارگرساختمان را گویند)         حی یار : مخفف ، باشتاب بیا ر، فورا  ( =        =        =     )       هی یار : مخفف ، زود بیار،هی بیار    (  =        =       =     ) 47 مال مالی : مارمولک 48. کَل پَتره : هذیان گفتن 49. قیقاج : در هم پیچیده –  به چپ و راست حرکت کردن اسب 50. چاچب : بُقچه 51. یه هو : ناگهان 52. دَنگال : بی انضباط 53. سوزه و کُپه : دُمَل – قروه و جروح 54. عالیش : عوض کردن – تعویض لباس را گویند 55. چاپول : کف دستها را به هم زدن ، چاپول زدن : کف زدن در موقع شادی 56. بچه نخری : اولین بچه ای که هر خانمی بد نیا میآورد . 57. کُپ : وارونه ، کپ شدن : وارونه شدن ظرف را گویند . 58. سُو : نژاد ، نوع مثلا این گوسفند سوش خوبه یعنی از نژاد خوبیست . 59. کِراشت : ارزش ، کراشتش نمی کند ، نمی ارزد : به صرفه نیست 60. داشگوی : بالا خانه 61. غول تشن آقا : به آدم نخراشیده و ژولیده گویند 62. کلوا : بست زدن ظروف سفالی یا چینی را گویند ، کلوا کردن : بست زدن و چسباندن 63 . قال یا غال : به معنی لانه و آشیانه مثل غال مورچه ، غال کفتر 64. عَلَل واگرد : تغییر و تحول ، دگرگون شدن 65. چایده : سرد شده ، غذا چایده شده : غذا سرد شده 66.ای دراو در:امروز و فردا کردن. 67. رو پاک :روسری ،چارقد.لچلک 68.کرتونه: لانه پرندگان خانگی  غا ل 69. فکسنی :داغون ،شکسته و غیر قابل استفاده. 70 . لا یو را : رها کردن کاری یا کسی را به حال خود. 71. هواسه = فرو ریختن بدنه چاههای آب . 72 . زهیری = بچه ضعیف و رنگ پریده. 73 . توتولی = زگیل 74 . کوزلی = پوسته ای که پس ازا لتیام زخمی  دربدن روی آن بوجود میاید. 75 . شوتولی = چیزی را که پس از خرید اضافه بر آن میدهند ، فوق العاده. 76 . چوله = کج 77  . صرافت = متوجه ، ملتفت 78. . افاقه = کفایت 79 . کندله = سفال ، گل پخته 80 . قاری یاز = ماههای اول بهار( فروردین ،اردیبهشت )را کویند. 81 . چنگوله مال = استفاده ازناخنهای انگشت های دست در موقع مشاجره دو نفر. 82 . کوفنا = آدم زوار در رفته ،دائم المریض 83 . نکرد . بنجل ، غیر قابل استفاده 84 . قسر = گوسفند یا گاو ماده ای را گویند که حامله نشده باشد. 85 . تاره = به ظرف های سفالی لعابدار که در آن ماست میریختند گفته میشد. گاو دوشی هم میگفتند. 86 . لغ = تخم مرغ فاسد شده ای را با تکان دادن از داخل آن صدا شنیده شود گفته میشود. 87 . پوس کاله = به گردوی بدون مغز گویند. پوک 88 . چماله = فشردن کاغذدر دست و آنر بشکل گلوله در آوردن . تحریف شده مچاله است. 89 . لپی = لقمه ای از غذا که در لپ جا بگیرد، یک لقمه ، مثل : یک لپی نان 90 . تاخالمه = ملات گچ یا سیمان سفت شده در ته ظرف  را گویند. 91 . عراز = شوک ناشی از ترس و و حشت ناگهانی که عارض انسان شود. 92 . قیرا ن = نهایت ،اوج 93. سوقلمه = مشت 94 . هچه = چوبی دو شاخه که زیر درخت میوه دار میزنند تا شاخه از سنگینی نشکند. 95 . تخث و نخث = حیف و میل              و :ضرب المثل هایی معمولا در گفت و شنود روزانه بکار میرود که از یک جمله کامل تشکیل شده، مثل « انگور خوب خوراک شغال میشه » اما بعضی از اوقات به بعضی از آنها بر می خوریم که فاقد فعل و فاعل و دیگر اجزای یک جمله کامل اند . در حقیقت از دو سه لغت دنبال هم تشکیل شده اند . گویا آنرا مخفف کرده اند ، چون آنقدر معروف خاص و عام هست که احتیاج به ادای  جمله  کامل نیست. لذا به کوتاهی آن پرداخته شده ، مانند : 1- زنگوله پا تابوت : به فرزندی که در دوران پیری  پدر و مادری متولد شود.   2- کفته هولر : نان سوخته و سیاهی که از آرد گندم و جو وهولر درست شده باشد ، به زن لاغراندام و سیاه چرده نیز گفته می شده . 3- شاخ شکسته : پستون کور : آدم بی دست و پا و ضعیف را گویند . 4- سَکو پا خلا : پله جلو توالت : اشاره به آدم کوتاه قد – سَکو = پله 5- کفته کوله : نامرغوب – بی ارزش 6- یابو آب دادن : عمدا به سخن کسی توجه نکردن ، بی توجهی به سخن و دستور نشان دادن  . خود را به نفهمی زدن 7- کهنه سومال : کنایه از آدمی است که تحمل زیادی در مقابل مشکلات و سختی ها دارد ، اصل آن کهنه ساب مال بوده و آن رشته نخ یا پارچه ای است که نانواها بدور تنور می مالیدند تا دوده های اطراف تنور را پاک کنند و آن پارچه یا رشته نخ در مقابل حرارت و دوده مقاومت زیاد از خود نشان میداد . 8. سوته کن : به آدمی که در معامله خیلی چانه زنی می کند گفته می شود ، آدم خسیس 9. اخیه کشیده : اخیه قطعه چوبی است که دردیوار اصطبل حیوانات  کارگذاشته میشود و افسار حیوان را بآن می بندند ، بعضی اوقات اسب و قاطر آنقدر چموشند که با قدرت اخیه را از دیوار می کنند اینها را اسب و قاطر اخیه کشیده می گویند ، چموش : زیر بار نرو ، به زنی که شرور باشد و از شوهر حرف شنوی نداشته باشد نیز گفته اند . در پایان لازم است چند  نکته مهم را به خوانندگان عزیز گوشزد نمایم . 1-     مطالب فوق کلا از شنیده ها و ملاقات با سالخوردگان و در اثر نشست و برخاست و پرس و جو بدست آمده است که ممکن است و حتما هم این طور است کم و کاستی هایی را داشته باشد . 2-     برای تهیه مطلب فوق به هیچ منبع مکتوبی مراجعه نکردم تا از زحمات دیگران برای خود استفاده کرده باشم . نوشته ها بر اساس شنیده های من است . 3-     در نام بردن از افراد و فامیلهای مختلف فقط مقصود و منظور شناختی تاریخی از ورود و سکونت آنها در این دیار بوده است که با توجه به روایات شفاهی از سالخوردگان تهیه شده بعضی اسامی  بدون لقب ،عریان و بی پیرایه و بدون ملاحظه نوشته شده است که اصالت آن را برساند ، در اینمورد ابدا قصد اهانت به هیچ شخصی نباید  به ذهن خطور کند. 4-     در نوشتن لغات و اصلاحات استفاده از حروف مشابه مثل ق یا غ – ص یا س و امثالهم به دلیل عدم شناخت از اصل یا ریشه لغت بوده ، عدم مراجعه به منابعی چون امثال و حکم و لغتنامه ها و غیره مقداری از این نقیصه را سبب شده است  و این ناشی از عدم مراجعه عمدی به منابع کتبی است . یقین دارم که بسیاری از لغات و اصطلاحاتاز زبانهای دیگر وارد شده یا در گویش محلی تحریف یا تخفیف  شده اند. که البته برای یافتن واژه اصلی احتیاج به تحقیق مفصل دارد که در این مختصر نمی گنجد. 5-     ازخوانندگان استدعا دارم دراین زمینه اطلاعات وانتقادات خود را کتبا برای اینجانب ارسال نمایند چون درصددم که مجموعه کاملی ازآداب ورسوم و فرهنگ مردمان این شهررا تهیه نمایم و از کسانی که دراین راستا کمکم کنند یا حداقل اشتباهاتم راگوشزد نمایند بینهایت سپاسگزارم. «4»   گرد آورنده فضل الله خلیلی  نجف آبادی اسفند 89 توضیحات: 1-     ) ایران عصر صفوی – راجر سیوری – کامبیز عزیزی – چاپ 72 نشر مرکز . 2-     ) سقوط اصفهان-- سرکیس گیلاننتز- مترجم –محمد مهریار ص66 3-     ) تاریخ مغول—عباس اقبال آشتیانی—ص 86 4-     ) از پیران فرهیخته  و بزرگ خانواده ها که افتخار همصحبتی با آنها را پیدا کردم و اطلاعات  مخفی در سینه انها را گرفتم تا به نسل های بعدی انتقال دهم متشکرم ، واز اینکه درج نام همه آنها مقدور نیست عذر خواهی میکنم.


مطالب مشابه :


چهارومحال و بختیاری خطه ی سبز کشور

شهرکرد ،بروجن های سایر لباس مناطق لر سامان بروجن شهرکرد و جونقان. مردم منطقه چهار




آغاز سال نو با شروع يك حادثه رقم خورد

به گزارش ایرنا،در حالی که بسیاری از مردم از درب مغازه لباس فروشی در شهرکرد گفت: علت




ویژگی های مردم شناسی استان چهارمحال و بختیاری

ویژگی های مردم شناسی استان چهارمحال و بختیاری : 1-تابعیت بدون چون و چرا از جمع 2-تحریک پذیری




باد - لرز یا سوز - باد (اثر تشدید سرما با باد)

گروه کوه نوردی فراز شهرکرد که نياز به لباس بيشتری را در بين مردم وکارشناسان




توهین وتمسخر کشور وفرهنگ مردم ایران

گروه مهندسی آب 89 دانشگاه شهرکرد و فرهنگ مردم ایران توسط شرکت نشوند لباس زنان




آشنایی با موقعیت جغرافیایی و پیشینه تاریخی چهارمحال و بختیاری

آن‌ها برای اثبات نظر خود لباس بختیاری‌ها را به طور خاص مردم شهرهای شهرکرد، بروجن و فرخ




گویش و فرهنگ مردم نجف آباد

گویش و فرهنگ مردم نجف آباد ( شهرکرد ) چرکوچیلی = لباس و بدنی کسی که شدیدا کثیف و آلوده




تخته قاپو یا یکجا نشینی حربه ای برای نابودی بختیاریان

وی در فاصله ی سالهای 1305 تا 1307 حدود 14 هزار قبضه سلاح از مردم شهرکرد به مردم لباس در سال 1307




لباس زنان بختياري؛ یک عنصر فرهنگی

حرفي از جنس زمان - لباس زنان بختياري؛ یک عنصر فرهنگی - خوب بین، خوب شنو ،کم گو ، بسیار اندیش




برچسب :