جولی...

خانم لوییجیس با کفش های پاشنه بلند و مانتو آبی رنگ واردکلاس شد وشروع به خواندن سخرانی اش که از قبل آماده کرده بود،کرد.بعد با لبانی خندان رو به دانش آموزان افزود که همه را به یک اندازه دوست دارد همان طوریکه دانش آموزان سال های پیش را دوست داشته است.در واقع این قضیه برای جولی صدق نمی کرد.خانم لوییجیس کتاب را باز کرد و شروع به خواندن کتاب کرد.

جولی،دختر ۱۱ ساله ،روی صندلی خود لم داده بود و شعر غمناکی را زمزمه می کرد.خانم لوییجیس کمی صبر کرد اما دیگر طاقت نداشت.سر میز جولی رفت و شعر را از او گرفت؛آن را خواند و بر روی میز جولی گذاشت و بر سر او داد زد:خانم جولی آنادیسیل؛پارسال هم سر کلاس من بودی و من با صبر و شکیبایی بسیار تو را تحمل کردم،اما در آخر تو تجدید شدی و این باعث تاسف است.امسال هم باید تو را تحمل کنم پس آرام باش و درست را بخوان شاگرد تنبل کلاس!اگر درس بخوانی باور کن چیزی از تو کم نخواهد شد.جولی شعر را در دست گرفت ،ادای خانم لوییجیس را در آورد و بدون توجه به خانم لوییجیس به خواندن شعر ادامه داد.

n00170925-b.jpg

بعد از کلاس تمام دانش آموزان درباره جولی صحبت می کردند.اما او عادت کرده بود.دراین حین خانم لوییجیس تصمیم گرفت تا به پرونده جولی نگاهی بیندازد.

pc0665f9ac24ff80bf5ecb9f1194a194ad_zimg_

خانم لوییجیس به زحمت پرونده جولی را پیدا کرد؛در حالی که از تعجب خشکش زده بود و شاید می خواست جیغ بزند،پرونده ها را مرتب کرد اما برای اینکه مطمئن شود دوباره به آنها نگاهی انداخت؛بله درست بود.در پرونده این چنین نوشته بود:

سال اول:شاگرد منظم و باهوشی است.در زمینه تجربی و انشا نویسی بسیار قوی است.

سال دوم:او دانش آموز خلاق و کنجکاو و با هوش است.بهترین شاگرد کلاس است.اما متاسفانه از بیماری مادر و پدرش در رنج است.

سال سوم:مرگ مادرش او را ضعیف کرده است و دائم درباره خانه مادرش در بین ابرها و در بهشت صحبت می کند.

سال چهارم:از دست دادن مادر و پدر در کمتر از یکسال او را دگرگون کرده است.تاثیر تخیل و انشا نویسی باعث شده تا او خیال ببافد.مثلاً پدرش به طور اتفاقی خانه مادرش را خراب کرده است و حالا مجبور است پیش او برود تا خانه او را از نو بسازد.اگر برود دیگر نمی تواند برگردد.و او دیگر تنهای تنهاست.

خانم لوییجیس خود را سرزنش کرد که چرا زودتر به ذهنش نرسیده بود و به کمک نکرده بود.از آن روز تصمیم گرفت به جولی کمک کند.او خوش شانس بود چون فردا تولد او بود و شاگردان برای جلب توجه یا اینکه در دل خانم لوییجیس جا پیدا کنند یا حتی سر کلاس راحت تر باشند برای او کادو می آوردند.شاید او از این طریق می توانست به او کمک کند.

am_560537_5322648_30360.jpg

روز تولد با کمک شاگردان روز خیلی خوبی بود.به همه خیلی خوش گذشت.وقتی کادو ها را باز کردند برای همه خیلی جالب بود که یکی پس از دیگری این کادو ها زیبا تر می شدند  و خانم لوییجیس بیشتر می پسندید.نوبت به کادوی جولی رسید.یک دست گوشواره بدل که رنگ و روی خود را از دست داده بود و یک شیشه عطر که تقریباً تمام شده بود.دانش آموزان به شدت خندیدند.

1309202725.jpg n582_P030113_00.jpg

-جولی عطر رو از توی زباله ها پیدا کردی؟

-جولی از تو بعیده!گوشواره ها دست چندمن؟!و...

 برخلاف باور دیگران خانم لوییجیس گوشواره را انداخت و عطر را به خود زد.

-خوب بچه ها از کادو هاتون ممنونم ولی کادوی جولی برام خیلی ارزش داره.همین طور کادوی امیلی، ماریا،کاترین و...

Thanks.png

بعد از اتمام مدرسه جولی جلوی خانم لوییجیس سبز شد و گفت:خانم لوییجیس امروز در خانه ی بین ابرها در کنار مادر دومم بودم.ممنونم که آن خانه را از آن فاصله دور تا اینجا کشیدید تا لحظه ای هم که شده مرا خوشحال کرده باشید.ازشما ممنونم.

خانم لوییجیس بعد از شنیدن این جملات سخت تحت تاثیر قرار گرفت و تا یک هفته مدرسه نرفت.جالب بود جولی هم در این هفته نیامده بود.بعد از این یک هفته خانم لوییجیس تصمیم گرفت تا درباره یک خانه رویایی در بین ابرها صحبت کند و دیگر از روی کتاب نخواند بلکه با مطالب اضافه درس را برای شاگرد ها آسانتر کند.

861211khane1.jpg

۶سال گذشت.جولی برای خانم لوییجیس نامه ای نوشته بود و از پایان یافتن امتحانات و تمام شدن دبیرستان پس از مدتی طولانی درس خواندن برای او تعریف کرده بود.در آخر نامه هم افزوده بود که خانم لوییجیس تاکنون بهترین معلم من بوده و همه درس ها را به من آموخته است.خانم لوییجیس تعجب کرده بود چون او تنها در سطح کتاب درسی و شاید کمی بالاتر درس داده بود.چرا جولی گفته بود که او همه چیز را به جولی آموخته است؟وقتی در این باره از جولی پرسید او جوابی نداد.

۴سال بعد جولی دوباره نامه ای نوشت.او گفته بود که موفق شده است لیسانس بگیرد آن هم در زمینه دندانپزشکی.در آخر هم باز نوشته بود شما بهترین معلم من بودید و همه چیز را به من یاد داده اید.این جمله همیشه در ذهن خانم لوییجیس یک سوال بوده است.

۸سال بعد جولی  نامه ی دیگری نوشت و در آن نوشته بود که تا ۲۰ سپتامبر ازدواج می کند.از خانم لوییجیس هم درخواست کرده بود تا به عنوان مادر عروس در آن جایگاه بنشیند.و در آخر باز همان جمله را نوشته بود.                                                                                                                       شاید خانم لوییجیس برای فهمیدن جواب سوالی که مدتها مغزش را مشغول خود کرده بود قبول کرد و یا شاید به خطر اینکه جولی را به اندازه دختر نداشته اش یا حتی بیشتر دوست داشت؟!

بالاخره روز موعود رسید.خانم لوییجیس لباس زیبایی به تن کرد.گوشواره ها را انداخت و کمی از عطر را به خود زد و آماده شد تا به کلیسا برود.

2a4qpn4.jpg

وقتی رسید جولی در آغوش او جا گرفت.جولی در حالیکه خیلی خوشحال بود گریه نیز می کرد.شاید می خواست آخرین گریه مجردی اش را در آغوش مادرش بکند.

-جولی،امروز روز عروسی توست.گریه ات بی خودی است دخترم.خوب نمی خوای بگی مهمونات کیان؟!

-خوب مامان،این جان پسر عموی گمشده ام که الآن شوهر من محسوب میشه.این ها هم دوستام کیتی،ماریانا،آنجلینا و ژاکلین هستن.زیاد مهمون دعوت نکردیم.

-خوشبختم.البته شما خوشبخت تر هستین چون با مامان بهترین دختر دنیا آشنا شدین.

بعد از تمام شدن مجلس دوباره جولی مادرش را در آغوش گرفت

-خانم لوییجیس شما بهترین معلم من و مادر دوم من هستید.شما به من آموختید که فرقی نمی کند در چه شرایطی زندگی می کنید بلکه مسئله سر این است که در زندگی باید شرایط را بپذیریم و با آنها سازگار شویم.

-نه جولی!این تو بودی که به من طرز صحیح آموزش دادن رو آموختی.تا آن زمان من فقط از روی کتاب می خواندم اما بعد از آن من فهمیدم که اگر طبق میل شاگردان عمل کنم نه کاملا ً طبق خواسته آنها تقریباً منظور منه هم درس دادن برای من شیرین می شود و هم برای شاگردان.تو عشق واقعی را در آموختن به من یاد دادی.خیلی برام ارزش داری!واقعاًدوستت دارم دخترم!

۳سال بعد خانم لوییجیس اولین نوه خود را دید و یکسال بعد در آغوش دخترش جان به جان آفرین تسلیم کرد.

SSSSaRiNaSSS


مطالب مشابه :


شاه کلید موفقیت

درباره قاصد. باز ( انشا و ) راسخون صبر در لغت شکیبایی و استقامت معنا شده است و قرآن و




واحد شماره 3 طرح كرامت پايه چهارم را با عنوان صبر

همیشه همراه صبر و شکیبایی باشید که آن ستون ایمان و ضرب المثل درباره ي صبر : انشا پایه




جولی...

خانم جولی آنادیسیل؛پارسال هم سر کلاس من بودی و من با صبر و شکیبایی درباره جولی صحبت و




همه چیز درباره ی هفت سین

همه چیز درباره ی نماد فرشته امرداد و نماد صبر و شکیبایی و سوالات انشا نوبت اول




روز معلم گرامی باد

گروه زبان و ادبیات فارسی تو را که چشمه ی زاینده ی دانش واسطوره صبر و شکیبایی. درس انشا.




نمونه سئوالات انشا و نگارش دوم راهنمایی

نمونه سئوالات انشا و 3 سطر» درباره­ ی فواید علم و از شکیبایی،مقاومت و




نمونه سوالات انشا و ادبیات پایه دوم راهنمایی

سوالات انشا و بند«3 سطر» درباره­ی فواید علم و از شکیبایی،مقاومت و ایثار




هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب...(خودنوشت2)

یکی ازپر دردترین دردهای آدمی ناامیدیست و ناامیدی نیز صبر و شکیبایی درباره وب. نـام و




رمان پنجره قسمت 13

تقصیر من بود که گفتم انشا بلد نیستم و او مجبور که نداشتن صبر و شکیبایی خوب درباره وبلاگ




برچسب :