همايش تقدير از زنان برتر وبلاگ نويس

ســـــــــلام

07.jpg

 

26.jpg

وای که دیروز چقدر خوش گذشت 84.gifخب من ذوق زدگیم رو کنترل می کنمو از اوله اولش میگم : دیروز کله ی صبح پاشدم رفتم آرایشگاه صافکاری مافکاری ولی اونقدرشلوغ بود که دیر رسیدم خونه و تازه ساعت 45 : 2 آژانس گرفتمو از انورم شونصد ساعت دور دانشگاه تهران چرخیدیم تا درب غربیش رو پیدا کردیم 21.gif حالا رسیدیم دم در یه ساعت دربونه یقمو گرفته که چرا با شال اومدی ؟ اصلا انگار هر چی دربون تو این مملکته قسم خورده که گیر بده به من . منم که دیرم شده بودو عجله ام داشتم برگشتم گفتم : آقا دیرم شده ، اصلا نگفته بودن که چطوری بیایم و چطوری نیایم و د بدو طرف تالار فردوسی دانشکده ی ادبیات . داخل تالارتو اون شلوغ پلوغی رفتم خودمو به یکی از خانومای مسئول معرفی کردمو ایشونم گفتن : جاتون از قبل تو ردیف دوم مشخص شده و همین که سرجام نشستم یه خانوم دیگه ازمسئولین صدام زد که یه آقایی بیرون در کارتون دارن ٫ رفتمو آقای مداد رنگی رو دیدم ، یعنی بعضیا واقعا گلن ... واقعا واقعا گلن ... ایشون به خاطر بنده یه روز کامل دانشگاشون رو کنسل کرده بودن و منو کلی شرمنده ی خودشون کردن 10.gif دیگه اونقدر اظهار لطف کردن که نزدیک بود همونجا در دم آب بشم برم تو زمین ... صد هزار تا مرسی ، خیلی خیلی ازتون ممنونم که اینقدر زحمت کشیدن 01.gif بعدم دکتر حامد  رو دیدم که هم به عنوان یکی از اعضای داوران و هم به عنوان مهمان ویژه دعوت شده بودن و بعد از سلام و حالمون چطوره و اینا اومدم سر جام که چشم های غمگین که دو تا اونورتر از من نشسته بود به قول خودش از روی شال قرمزم شناساییم کرد 14.gif. آخی با اون لهجه ی نازش منو برد به شهر دانشجوییم ، ازهمونجا با شوهرش یه روزه اومده بودن تهران و کلی بوی ولایت دانشجوییمو می داد بعدشم عشقم اومد ... نمی تونم بگم چقدر دوسش دارمو چقدربرام عزیزه و چقدر خوشگله این دختر که اصلا دلم نمی خواست چشم ازش بردارم ... همیشه دلم می خواست ببینمش و بالاخره دیروز دیدم ویولت عزیزمو که یه ماه به تمام معناست 04.gif دیگه نشسته بودم و جمعیتم داشت زیاد و زیادتر میشد که با دختر بغل دستیم باب آشنایی رو باز کردیمو دوست شدیم اساسی ، اسمش نگاره و نویسنده ی وبلاگ فانا . حالا قدرتی خدا دوتا حراف افتاده بودن بغل دست همدیگه و یه ریزمی حرفیدیم 03.gif که فرزاد حسنی اومد صاف نشست جلومون و یه سری اتفاقات بامزه افتاد که این نگار بلا گرفته دیشب ور داشته همشو نوشته و هیج جای مانوری برا من نزاشته اگه خواستید برید تووبلاگش بخونید ببینید که دیروز ما چه فیلمی داشتیم 05.gif بعد از اونم بهاره رهنما اومدو تقریبا جلومون نشست و مراسم ابتدایی با سخنرانی یه سری از مسئولین پرشین بلاگ شروع شدو بعد فرزاد حسنی و بهاره رهنما رو دعوت کردن بالای سن که جوایز نفرات ۱۱ تا 25 رو بدن ، کلا از بین 100 وبلاگ برتر به 25 تای اول جایزه تعلق گرفت و من شرمنده ی ندای گلم شدم چون نفر 28 ام شده بودو از اونجایی که آلمانه و امکان حضور تو مراسم رو نداشت از قبل قرار گذاشته بودیم من به جاش جایزه و تقدیرنامه ش رو بگیرمو براش پست کنم که اونم از شانسش فقط تا نفر 25 ام رو اعلام کردن 02.gif خلاصه اسم بنده که خونده شد تشریف بردم رو سن و اول از بهاره رهنما تقدیرنامه و هدیه م رو گرفتم که فرزاد حسنی گفت : این خانوم انگار به فیلم کلاهی برای باران خیلی علاقه دارن . من : نه اصلا ، تا حالا این فیلمو ندیدم . فرزاد حسنی : چرا خانوم DVD ش که دراومده بگیرید ببینید . من : 01.gif . فرزاد حسنی : حرفی ندارید ؟ من : نه . اومدم فلنگو ببندم و بدوئم پایین که مجریه برنامه خفتم کرد که بیاین خودتونو وبلاگتونو معرفی کنین . ای وای حالا بیا و به اینا بگو که بابا من از اینکه در مورد خودم حرف بزنم متنفرم . یعنی چی اصلا ؟! خب آدم خجالت میکشه جلو شونصد هزار نفر در مورد خودش حرف بزنه 10.gif ولی چه کنم که نمیشد قسر در رفت و بند کرده بودن که الا و بلا باید حرف بزنی . فک کنم از قیافم نارحتی داشت می بارید که فرزاد حسنی گفت : این خانوم انگار هیچ علاقه ای به معرفی ندارن و من که فقط خدا می دونه با چه نارحتی دهنمو باز کردم که : من نیلوفر ... صاحب وبلاگ دانشگاه با طعم باران هستم ... همینجور که می گفتم صفحه ی وبلاگمم انداخته بودن رو فضای پشت سرم . آقای مجری : چند ساله وبلاگ می نویسین ؟ من : 1 سال . می تونم قیافه ی همه ی دوستانه 7 8 ساله نویس رو موقع شنیدن اون 1 سال تصور کنم 10.gif. آقای مجری : چند تا بازدید کننده دارید ؟ من : متوسط 200 تا ولی به سیصدو خورده ای هم رسیده . آقای مجری : تعریفتون از وبلاگ چیه ؟ من : یه محیط شخصی که هر کس خاطرات و نظراتش رو توش می نویسه و دیگران هم لطف می کنن می خونن و نظر می دن و من این فضا رو خیلی دوست دارم 01.gif . آقای مجری : به بازدید کننده هاتون چقدر سر می زنید ؟ من : تا جایی که درسام اجازه بدن سر می زنم . آقای مجری : چی می خونین ؟ من : پزشکی . آقای مجری : کجا ؟ من : .... فرزاد حسنی : انگار امروز هر چی جایزست دادیم به ... ها ( اسم شهر دانشجوییم ) . می بینین چجوری الکی الکی ما رو ... کردن ، حالا بیا و به اینا ثابت کن که عزیزان من بنده فقط اونجا درس می خونم ... ای بـــــابــــــا 08.gif خلاصه که اجازه ی مرخصی دادن و اومدم نشستم سر جام و از آقای عموزاده مدیر مسئول هفته نامه ی چلچراغ و منیژه حکمت که یکی از طرفدار پرو پا قرص فیلماشون هستم دعوت کردن بیان رو سن و جوایز نفرات 4 ام تا 10 ام رو اهدا کنن و بعدشم دیگه نوبت رسید به اعلام وبلاگای برتر از نظر محتوا و دکتر حامد  به عنوان یکی داورای این بخش رفتن رو سن و وقتی که اون بالا بودن من یه عالمه به خودم افتخار کردم که قراره بعدنا همکارش بشم 11.gif و آخرش بهم گفت که وبلاگم در بخش رده بندی از نظر محتوا هم  15 ام شده ولی خب فقط از نفر ۱ تا ۱۰ ام تقدیر به عمل اومد. مراسم که تموم شد رفتم پیش گیلاس خانومی که دقیقا نقطه ی مقابل اونی بود که ازش تو ذهنم داشتم ، خیلی خوشگل و خانوم و مهربون و خیلی آرومتر از اونی که فکرشو می کردم 01.gif بعدشم نیلوفر جونم  اومد پیشمو خوشحالیمو به حد انفجار رسوند ٫ یعنی عینه اسمه خوشگلش یه گل واقعی بود دیگه اینکه مریم خانومی رو هم دیدم که خیلی آروم و متین به نظر می رسید و داشتم جمو جور می کردم که برم دکتر حامد و جناب mededuinfo که وبلاگشون منعکس کننده ی اخبار و مطالب بیشتر وبلاگای پزشکیه همراه با همسرشون اومدن و یه کم در مورد برنامه هایی که برای وبلاگای پزشکی دارن صحبت کردیمو دیگه رفتم خداحافظی و بای بای با بروبچ و بیرون دانشگاه سرمو انداخته بودم پایینو داشتم مثل یه خانومه به تمام معنا می رفتم خونمون که یکی از دوســـــــــتان از اونور داد زدن : ندزدنت خانوم دکتر 03.gif . من : 07.gif03.gif05.gif البته من آبروداری می کنمو اسمشونو نمی یارم ولی مدیونین اگه فک کنین ایشون یه شخصیت علمی ، فرهنگی ، ادبی ، سیاسی و کلا همه فن حریفی هستن که کل دنیا رو بگردین لنگه شو پیدا نمی کنین 03.gif مدیونین به خدا 03.gif .

اینم چند تا عکس از جشن دیروز :

من و فرزاد حسنی و بهاره رهنما

منیژه حکمت و نازنین احمدی

یادبود و تقدیر نامه ای که بهم دادن

دوست داشتید برید به اینجا و گزارش جشن رو از نگاه بقیه ی دوستان حاضر در مراسم هم بخونید .

عکس های اولین همایش زنان وبلاگ نویس

سری دوم عکس های همایش زنان وبلاگ نویس  

 


مطالب مشابه :


آرایشگاه مریم رهنما

قرتی بازی - آرایشگاه مریم رهنما - تو این وبلاگ از قرتی بازی های معمولی دخترانه ام می خوام




زندگی نامه شهره

وب سایت رسمی بابک رهنما. با دیدن شهره و جو آرایشگاه و قهوه ترکی ای که بهمون مریم. زندگی




همايش تقدير از زنان برتر وبلاگ نويس

دیروز کله ی صبح پاشدم رفتم آرایشگاه صافکاری و بهاره رهنما رو دعوت اینکه مریم




وقتی چراغ قرمز لبخند می زند

در شعر "آرایشگاه پاییز" شاعر به دوستان کلاس اول من / مریم و یاس و روشنک شاهین رهنما




نگاهی به گرایش دختران به رفتارهای پسرانه

کرد و دیگر به جای آن که با پدر به آرایشگاه مردانه بروم با مادر به رهنما طیبه مریم




pejman jamshidi

مریم جلالیان پژمان جمشیدی در آرایشگاه:) بهاره رهنما، بازیگر نمایش "بادی که تو را خشک




نقدی بر آفرین به آفتاب سروده ی غلامرضا بکتاش

آفرین به آفتاب - نقدی بر آفرین به آفتاب سروده ی غلامرضا بکتاش - شعر و ادبیات کودک و نوجوان




برچسب :