ادبیات عرب

ادبیات عرب

زبان عربی گذشته از پیوند هزارو چند ساله اش با زبان فارسی ، زبان دین ماست و لذا برای بررسی آن حتما لازم است که ادبیات عرب و تاریخ ادبیات عرب برسی شود . تا دوره های ادبی از جاهلیت تا عصر ما و آثار هر عصر و نیز عوامل فرهنگی و غیر فرهنگی موثر در آن ، کاملا روشن شود و تمام خطوط و جزئیات شخصیت روانی و اجتماعی و هنری ادبا به وضوح تصویر شود.عربها واژه ادب رادرمعانی مختلفی به کار می برند ، در زمان جاهلیت به معنی دعوت به طعام مهمانی ( مأدوبه ) بود. و در جاهلیت و اسلام به خلق کریم و حسن معاشرت با خواص و عوام به کار می رفت. سپس بر تهذیب نفس و آموزش صفات پسندیده و معارف و شعر اطلاق شد. در قرن نهم میلادی و قرون بعد از آن همه علوم و فنون را از فلسفه و ریاضیات و نجوم و کیمیا و طب و اخبار و انساب و شعر و جز آن را از آنگونه معارف والا که در بهبود بخشیدن به روابط اجتماعی به کار می آید در بر می گرفت.

در قرن دوازدهم ، لفظ ادب در شعر و نثر و آنچه به آن دو مربوط است چون نحو و علوم لغت و عروض و بلاغت و نقد ادبی استعمال شد.

ادب عربی به دو قسم تقسیم می شود: ادب انشائی یا ایجادی و ادب وصفی یا موضوعی که نخستین آن شامل شعر و نثر است و دومی شامل تحلیل ادبی و تاریخ ادب

فنون ادبی عربی نیز بر دو قسمک می باشند:

فنون ادبی شعری و فنون ادبی نثری . فنون ادبی شعری عبارتند از شعر قصصی یا حماسی ، شعر غنائی ، شعر تمثیلی و شعر تعلیمی .

ادب عربی قدیم از شعر حماسی و تمثیلی خالی است. زیرا قوم عرب کمتر شهرنشین بود و بیشتر به واقعیت گریش داشت و از این رو تخیلش بارور نشده بود. از طرف دیگر شیوه کسب روزی به وسیله شعر که در میان شاعران قوم رواج گرفت جائی برای سرودن اشعار حماسی و تمثیلی باقی نگذاشت. با این همه اگرچه ادب عربی از آثار حماسی بلند و طولانی خالی است از قصائدی که در آنها روح حماسی می باشد خالی نیست.

اما فنون ادبی نثری عبارتند از تاریخ و خطابه و قصه و تعلیم و رسائل . ادب قدیم عربی از داستانهای طولانی نیز خالی است. عرب نثر را به دو گونه می نوشت:نثر مرسل و نثر مسجع.

در میان اعراب شعر بیش از نثر عرصه بروز یافت و از سجع آغاز شد و به ارجوزه ها رسید و از آنجا به اوزان مختلف راه یافت. دوره های ادب عربی نیز در سه نهضت منحصر می شود: نهضت جاهلی و اموی ، نهضت عباسی ، نهضت جدید.بنابر این این دوره ها از عصر جاهلیت شروع می شوند و تا ظهور اسلام و بعد از آن حمله مغول و تأثیر آن بر ادب عربی کشیده می شوند. بر اساس موشکافیهای تاریخی و ادبی و مطالعه تطبیقی زبان شناسانه باید به اصالت شعر جاهلی نظر داد. و شعر عربی پس از آن دجار تحول و دگرگونی گردید و شاعران معروفی چون امرئ القیس و زهیر و اعشی و ... پیدا شدند و هرکدام سبک و بینش خاصی داشتند و تصویر خاصی در شعر خویش نمایان کردند. باآمدن اسلام ادب و زبان عربی نیز از قرآن و اسلام تاثیر پذیرفت و ارزش و اهمیت یافت که از صورت یک زبان قومی و محلی در گوشه ای محجور از دنیا به موقعیت یک زبان مهم جهانی نایل گردید و با مشارکت موثر همه مسلمین به ویژه ایرانیان ، گسترش و دامنه ای کم نظیر یافت و آثار و آثار بیشماری در موضوعات گوناگون به عربی نوشته شد.

 

سیر تاریخی معانی واژه ادب در ادبیات عربی       

واژه ادب از کلماتی است که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت به مدنیت تغییر یافته و پی درپی معانی نزدیک به هم پیدا کرده ، تا این معنی را که امروز متبادر به ذهن می شود به خود گرفته ، که عبارت است از سخنی رسا که به نیت تاثیر درز عواطف خواننده یا شنونده به شعر یا نثر انشاء شود. اگر در عصر جاهلی راجع به کلمه ادب کندو کاو کنیم آن را در زبان شاعران نمی یابیم ، بلکه به کلمه آدب به معنی کسی که مردم را به طعام فرا می خواند بر می خوریم . در شعر طرفه بن عبد آمده است:

نحن فی المشاه ندعوا الجفلی لا تری الآدب فینا ینتقر

یعنی ما در قشلاق دعوت عام می کنیم و آدب ما در دعوت به طعام تبعیض قائل نمی شود. مأدبه به معنی خوراکی که مردم بدان دعوت می شوند نیز از همین ریشه است، از اشتقاقات این لغت « ادب ، یأدب » می باشد یعنی طعامی آماده کرد ، یا : به طعامی دعوت کرد.

گذشته از بیت طرفه ، شعر دیگری که دلالت بر انتقال کلمه ادب از معنای حسی مذکور به معنای دیگر کند در دست نیست، تا آنکه در زبان حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این کلمه در معنای اصلاح و پرورش اخلاقی به کار گرفته می شود: « ادبنی ربی فاحسن تأدیبی » شاعر مخضرم ، سهم بن حنظله غنوی نیز کلمه ادب را در همین معنی به کار برده:

لایمنع الناس منی ما اردت ولا اعطیهم ما ارادوا احسن ذا ادبا

این را که هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمی شوند لیکن همه آنچه دیگران از او بخواهند ، ندهد ، دلیل بر حسن ادب گرفته ، یعنی نوعی پرورش اخلاقی نه عمل بر وفق طبیعت یا پیشامد.چه بسا کلمه ادب در عصر جاهلی نیز در همین معنی اخلاقی به کار گرفته شده باشد لیکن نصی که این حدس را تأیید کند به دست ما نرسیده است.

نلینو با این فرض که ادب مقلوب دأب است بر آن رفته که ادب در جاهلیت به معنی سنت و سیرت پدران استعمال می شده است.در واقع اعراب همچنانکه جمع بئر را آبار و جمع رأی را آرا می آورده اند دأب را هم به آداب جمع بسته اند ، و بعدها پنداشته اند که آداب جمع کلمه ادب است و ادب در معنای سنت و سیرت (دأب) در زبانشان رایج و معمول شده و ادب را به معنی خوی و عادت پسندیده گرفته اند. اما این فرض بعیدی است؛ قریب به ذهن این است که کلمه از معنی حسی آن: دعوت به طعام به معنی ذهنی یعنی دعوت به بزرگ منشیها و اخلاق ستوده انتقال یافته باشد، همچنانکه تمام اسم معنیها به این گونه نخست در یک معنای حسی حقیقی به کار می رفته و سپس مفهوم ذهنی و مجازی یافته اند.

در عصر بنی امیه کلمه ادب در معنی اخلاقی و تربیتی استعمال می شود، و پیش از پایان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان می افزایند: آموزش.

در واقع عده ای از معلمین که خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم می دادند، مودبین نامیده شدند. اینان به فرزندان خلفا شعر و خطبه و اخبار و انساب و ایام عرب ، مربوط به دوره جاهلی و اسلامی می آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد که ادب در مقابل کلمه علم قرار بگیرد. علم در آن دوره به دانش شریعت اسلامی از قبیل فقه و حدیث پیامبر و تفسیر قرآن اطلاق می شد.در عصر عباسی دو معنای پرورشی و آموزشی کلمه ادب ، هر دو در کنار هم کاربرد دارد. چنانکه ابن مقفع دو رساله اش در پندهای اخلاقی و اندرزهای سیاسی را الادب الاصغیر و الادب الکبیر نامید. و ابوتمام بخش سوم دیوان الحماسه را باب الادب نام نهاد که برگزیده ای است از اشعار نغز در مضامین اخلاقی. همین معنی کاملا بر بخشی از صحیح بخاری به نام کتاب الادب منطبق است، همچنین بر کتاب الادب نوشته ابن معتز.

در قرن دوم و سوم هجری و پس از آن کلمه ادب بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق کردند و شروع به تألیفاتی در این موضوع کردند و کتب ادب نامیدند ، مانند البیان و التبیین جاحظ که مجموعه ای است از اخبار و اشعار و خطبه ها و نکات جالب با بسیاری اظهار نظرهای انتقادی و سخن سنجانه و نیز الکامل فی الغه و الادب تألیف مبرد که وجهه نظرش بحث در واژه هاست و چون در آن عصر فن نثر نویسی رو به پیشرفت داشت نمونه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. اما کلمه ادب در معنی آموزشی ، که به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط به آن مختص است، متوقف نماند بلکه توسعه یافت و احیانا شامل همه معارف غیر مذهبی گردید که انسان را از جهت اجتماعی و فرهنگی ارتقا می دهد. کلمه ادب در این معنی گسترده نزد اخوان الصفا می یابیم ، در رسائل ایشان ادب علاوه بر علوم لغت و بیان و تاریخ و اخبار ، به جادو و کیمیاو حساب و آیین تجارت و معاملات نیز دلالت می کند. تا اینکه در قرن هشتم هجری این کلمه شامل انواع معرفت به ویژه علوم بلاغت و لغت می شود، و در اینجاست که ابن خلدون می گوید: ادب یعنی برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم.

از قرن سوم هجری به بعد کلمه ادب بر مجموعه آیینهایی دلالت می کند که طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت کنند و دراین معنی کتابهای بسیاری نوشته شده مانند: ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم کشاجم . و به دنبال آن کتب مختلفی در موضوع ادب القاضی ( آیین قضاوت) ادب الوزیر( آیین وزارت) و ادب الحدیث ( آیین سخن گفتن) و ادب الطعام ( آیین غذا خوردن) و ادب المعاشره( آداب نشست و برخاست)و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه در اشعار و لطایف نیز در بسیاری موارد مدلول کلمه ادب همین است. بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمه ادب به دو معنی دلالت می کند، یکی معنای کلی در مقابل Litterature که فرانسویان بر هر نوشته ای در هر موضوع و به هر سبک اطلاق می کنند چه علمی باشد چه فلسفی یا ادبی به معنای ویژه ، پس هر چه محصول خرد یا احساس است ادب نامیده می شود. اما در معنای خاص مراد از ادب تنها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بعلاوه می باید تعبیر چنان زیبا باشد که در عواطف خواننده یا شنونده اثر کند، بدان گونه که در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامه و مقامه ، معلوم و معهود است.

 

 

 

ادبیات عرب در سده دهم

این مقاله به تمیزکاری نیاز دارد. لطفاً آن را تا جایی که ممکن است از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید. سپس این الگو را از بالای مقاله حذف کنید. محتویات این مقاله ممکن است غیرقابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد.

ابن حزم که کتاب الفصل را در زمینه تاریخ ادیان و شعبه‌ها و فرق مختلف ادیان و مذاهب (۱۰۶۴) تألیف کرده معتقد است دین اسلام از اعتقادات و آراء ادیان و مذاهب گوناگون مگر تصوف هیچگونه تأثیری را نپذیرفت. تصوف بر فکر و زهد عربی با برخی از بقایای اعتقادات و تعالیم و جنبش‌های دینی قدیمی در منطقه سوریه استوار گردید و رسالات علمی خالص در تصوف را از جمله منصور حلاج، ذوالنون و دیگری آثاری تألیف کردند. و شعر صوفیانه در طی چند تألیف ظهور کرد.

انتشار تألیفات علمی سبب تطور نثر گشت تا جائیکه قادر به بیان و معانی دقیق در فلسفه شد اما آن تطور و توانائی در همه زمینه‌ها و آثار دانشمندان نفوذ نکرد. تأثیر یونان علوم‏، فلسفه با اینکه زیاد بود اما بسیاری از نویسندگان از تأثیر بر کنار ماندند و تأثیر کمی در نثر جید و افکار فلسفی و در آنچه در آثار ادبی سرخی (۸۸۹) توحیدی (۱۰۲۳) ابن مسکویه (۱۰۳۰) پدید آوردند، کرد. ولیکن جنبش‌های فکر عمومی‏، پس از ابن قتیبه که ادبیات فنی شامل مجموعه‌هائی از موضوعات مختلف و متعدد تألیف می‌شد. آثار ابن‌المعتز (۹۰۸) ابن ابی‌الدنیا (۸۹۴) ابن عیدریه (۹۴۰) صولی (۹۴۶) و مهم‌ترین همه آنها ابوالفرج اصفهانی (۹۶۷) صاحب کتاب اغانی همچنین مجموعه‌های تنوخی (۹۹۴) و ثعالبی (۱۰۳۸) اهمیت بسیار داشت ادیبان صرفاً به موضوعات خالص ادبی پرداختند کتابهای المجالس، امالی از نمونه‌های جالب این شیوه به شمار می‌رود. از مشهورترین نویسندگان امالی، مبرد، ثعلب، ابن درید، قالی بودند در این احوال فن بلاغت پدید آمد اما جاحظ، ابن‌معتز تحولی در نظم فکر انتقادی و در کامل ساختن موضوعات ادبی پدید آوردند. در فن خطابه جاحظ تکامل و تحولی ایجاد کرد. ابن معتز در علم بدیع تحولی بوجود آورد و انواع صنایع بدیع را بلفظی و معنوی برای اولین بار مشخص کرد. ندامه ابن جعفر (۱۲۲) برخی صنایع لفظی و معنوی را وارد شعر کرد. ابوهلال عسکری (۱۰۰۵) در شعر و نثر از لحاظ بنا و اسلوب، بلاغت و از لحاظ صنایع بدیعی در کتاب صناعتین مورد بحث و تحقیق قرار داد و نزد ابوهلال و قبل از وی فکر طغیان لفظ بر معنی قوت یافت تا اینکه عبدالقاهر جرجانی (۱۰۸۷) ظهور کرد و مقام معنی را بر لفظ رجحان داد و در دو کتابش الاعجاز و المعانی مباحث جالبی عنوان و طرح کرد.

استفاده از صنایع لفظی بدیعی، مورد توجه ادیبان قرار گرفت از جمله در استعمال سجع به شیوه دقیق به ترقیاتی رسیدند. این معتز اولین کسی به شمار می‌رود که برای رواج این نوع از تألیف ادبی که تا قرن هم ادامه داشت کوشید و نویسندگان بعدی تقلید کردند و شیوه نگارش که در دیوان‌های حکومتی رایج گشت از آنوقت بود. همچنانکه در رسائل این عمید، صاحب ابن عباد (۹۹۵ میلادی) دیده می‌شود. همچنین در مؤلفات مجموعه‌های شعر و تاریخ به شیوه مسجع و مصنوع همانطور که در یتیمه‌الدهر ثعالبی و زهرالاداب حصری (۱۰۶۱) می‌بینیم. این سبک مغلق مصنوعو مسجع نگارش، تا روزگار ابوالعلای معری دوام یافت تا اینکه وی در نثر عربی تغییر و تحولی ایجاد و نظم و نثر عرب را از حال جمود و رکود خارج کرد چه میان نثر و نظم واقعی و نثر مصنوع رایج آن زمان اختلاف فراوان وجود داشت. نگارش نثر مسجع تا عهده بدیع‌الزمان همدانی که کتاب مسجع مقامات را پدید آورد دیده می‌شود و از این روش ابن شهید آندلسی در اسپانیا در التوابع و الزوابع دیده می‌شود و در آن مناظره‌ای است میان او و (عبقری) شیاطین شعرای گذشته. هشت سال عبد ابوالعلای معری رساله الغفران را که مناظره‌ای میان شاعری به نام ابن قارح و دیگران در بهشت و در آن از جنت مطالبی به چشم می‌خورد و یک اثر ادبی نسبتاً جالب محسوب می‌گردد. ولی این شیوه نگارش زنده ادبی رواج چندانی تا ظهور رساله ابن‌زیدون در هجاء‌و خودستائی و مفاخره ابن عبدون یا کتاب کمال‌البلاغه قابوس ابن وشمگیر امیر طبرستان تا مقامات بدیع‌الزمان، انتشار و رواج قطعی نیافت مگر پس از اینکه حریری (۱۱۲۲م) فن مقاله نویسی را حیاء کرد و آنچه وی در مقامات خویش آورده از آن جلوه گراست و علم و تسلط حریری را در زبان و لغت و ظرایف نکات ادبی و صنایع لفظی و معنوی نشان می‌دهد.

آثار حریری و بدیع‌الزمان همدانی صورت صادق و گویائی از جامعه اسلامی است، انتشار تألیفات تاریخی در این عصر رواج پیدا کرد. محمد جریر طبری (۹۲۳) کتاب مهم و معتبر تاریخ اسلام را تا زمان خویش تألیف کرد و علاوه بر این تفسیر مهم بر قرآن نگاشت، بلاذری (۸۹۲) ازرقی، فقیهی، زبیری و ابن سعد کاتب واقدی، در کتابش به نام انساب الاشراف صورتهای دیگری از تاریخ به واسطه تفکیک و جداگشتن ادب از تاریخ آغاز شد، مثل تاریخ المدن (بغداد) طیفور (۸۹۳) چه مورخان توجه به موضوعات مهم و عظیم مثل تاریخ عالم می‌کردند.

سفرنامه‌های مسعودی (۹۵۶) و الحیاه المعاصره، اخبار حکام، شرح حال بزرگان و امراء و تاریخ، قسمتی از کار یک نویسندگان مؤثر و تاریخ در سبک و مضامین و نگارش نویسندگان دارای تأثیر بود. روی همین اصل تاریخ به دو سو و جانب گرایش و مطالب و کتب تاریخی دو روش نگارش یافت یک دسته که جنبه علمی دقیق داشت آثاری از قبیل تألیفات: المصبحی، القرطبی، بیرونی، خطیب بغدادی و نوع دیگر که جنبه ادبی داشت و گاه برای تبلیغات مذهبی به کار می‌رفت در آن‌صورت ممکن بود به کمال فصاحت و جلوه به‌وسیله داعیان مذهبی اسلامی رسیده باشد مخصوصاً این نوع کتب تاریخی به وسیله شیعه در کمال بلاغت پدید آمد این گروه برای تأیید و توجیه اعتقادات خویش از اخبار و احادیث سود می‌جستند و یکی از بهترین نمونه‌های این گونه کتابها نهج‌البلاغه شامل خطبه‌ها و نامه‌های علی‌ابن ابیطالب‏، کتابها و نامه‌ها و مکاتبات آل بویه، غزنویان از جمله: امثال الصابی، العتبی که شامل موضوعات و مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی بوده‌است. سبک نگارش این گونه کتابها جالب و بیشر مسجع بود چه ملوک خواستار این قبیل آثار بودند. در این احوال شعر برای بیان افکار فلسفی با پیشرفتهای علمی از سیر تکاملی تقریباً باز ماند و ترقیات قابل ملاحظه‌ای شامل آن نگشت از قرن نهم میلادی، اشعاری جالب خلق و ابداعات فراوانی در شعر به ایجاد کردند و آثارشان جنبه کلاسیک به خود گرفت اولین آنها ابوتمام (۸۴۶) بود که سازش میان شعر غنائی و شعر جاهلی را برقرار کرد. عده‌ای دیگر از جمله بحتری نیز در این راه کوشش‌هائی به عمل آورد و عصر طلائی شعر در رزوگار عباسیان پدید آمد شاعران تقلید از سبک قدیم را وجهه نظر خویش ساختند و شعر روانی و دلپذیری خاصی یافت. در عراق ابن الرومی (۸۹۶) این تحول را بوجود آورد و در سرودن قصیده از راه تحلیل و بیان عاطفی پرداخت و شیوه یوانی در این سبک نفوذ کرد اما اشعار عامیانه چندن تغییری حاصل نکرد.

ابن‌المعتز (۹۰۸) در احیاء شعر به شیوه قدیم کوشش بسیار کرد و در تجدید حیات شعر سعی فراوان نمود. جزوه‌ای در ۴۵۰ بیت در وصف خلافت پسر عمویش المتعضد سرود. این سبک ساده و زیبا و جالب بود.

از سده دهم فنون و صنایع بدیعی وارد شعر گشت و اساس نظم بشمار آمد و برای شاعر ماهر آمیختن ویژگی‌های شعر سوری و عراقی لازم آمد. در شعر به این شیوه کسی به پای متنبی (۹۶۵) نمی‌رسد، گر چه از سبک شعری ابن رومی و ابن معتز بهره جست ولی ازبک سوری نیز آموزش یافت و در منطقه نفوذ سیف‌الدوله بود و قسمت اعظم از حیات شعریش در روزگار سیف‌الدوله گذشت.

 

تي اس اليوت؛ منتقد يا شاعر

روزي که توماس استرنر اليوت در سنت لوييز به دنيا آمد، پنجاه‌ وچهارسالي مي شد که افراد خانواده‌اش در مي سوري آمريکا زندگي مي کردند. اين خانواده به رغم نفوذ زبان و فرهنگ و معتقدات مردم جنوب و غرب آمريکا همچنان«انگليسي»، از نوع انگليسي‌- آمريکايي هاي نيوانگلند باقي مانده بودند و از اين رو عجيب نبود که اليوت حتي زماني که در هاروارد بود، شيوة لباس پوشيدن و لحن سخن گفتن انگليسي ها را داشت و به سال 1927 به تابعيت بريتانيا درآمد و هميشه نگران بود که مبادا اروپا آمريکايي شود.

اليوت تحصيلات متوسطه را در آکادمي اسميت در سنت‌لوييز به پايان برد، خود در بارة اين سال ها مي نويسد: «زبان هاي لاتين و يوناني را آموختم و تاريخ يونان، روم، انگليس و آمريکا را دقيقاً مطالعه کردم. با رياضيات تا حدي آشنا شدم و بعد به سراغ زبان هاي فرانسه و آلماني رفتم و جالب تر از همه زبان انگليسي را به درستي آموختم. شکسپير را خواندم؛ گرچه اگر اختيار دست خودم بود ابداً لاي کتاب او را باز نمي کردم و در عوض فقط وفقط ترجمه فيتزجرالد از عمر خيام را مي خواندم؛ که برايم هم لذت‌ بخش بود و هم دردناک. من تحت تأثير اين اشعار، شروع به سرودن رباعي کردم؛ رباعياتي که خيال‌انگيز و غم‌افزا بودند.»

سنت خانوادگي اليوت او را به هاروارد پيوند داد؛ هم‌اکنون مجموعه اي از وسايل و اشيای مربوط به دوران تحصيلش در هاروارد نگه‌داري مي شود. او چهار سال در هاروارد بود و بعد، به مدت يک سال، براي خواندن ادبيات و فلسفه به سوربن رفت و سپس براي پي‌گيري مطالعاتش به هاروارد برگشت و در نهايت در آلمان و آکسفورد به تحصيل پرداخت. در نامه اي به تاريخ 23 آوريل 1928  به سر هربرت ريد، شاعر انگليسي، مي نويسد: «تصميم دارم در بارة شيوة فکري يک آمريکايي بنويسم که در جنوب آمريکا به دنيا آمده ولي آمريکايي نيست؛ و خود نمي داند که کجايي است. گاهي فکر مي کند بيشتر فرانسوي است تا آمريکايي و بعضي اوقات خود را فقط و فقط انگليسي مي داند، حال آن‌که صد سالي مي شود که خانواده‌اش آمريکايي هستند.»

به هنگام تحصيل در هاروارد اليوت تحت تأثير ايروينگ بابيت، منتقد مشهور و استاد ادبيات تطبيقي، قرار مي گيرد؛ رمانتي‌سيسم را رد مي کند و به کلاسي‌سيسم روي مي آورد و آن را چنين تعريف مي کند: «کلاسي‌سيسم يعني ذهنيت بالغ، يک‌سره واقعيت‌گرا، بدون توهم و خيالپردازي و با توکل بسيار.» سفر به فرانسه، و آشنايي با فلسفة هانري برگسون و فرضيه هاي او در زمينه زمان و کشف و شهود، اثر فراواني روي تفکر و ذوق اليوت مي گذارد. خواندن آثار شاعران سمبوليست، نظير بودلر و مالارمه، در شکل دادن به فکر وسليقة او موثر مي افتد و بعد از آشنايي با ازراپاوند، ژول لافورگ، شاعر سمبوليست فرانسوي را کشف مي کند و لافورگ و دانته سبک‌آفرينان شعر اليوت مي شوند. پاوند در بارة لافورگ گفته: « شعر لافورگ در واقع رقص هوش در جمع واژگان است.»

در سپتامبر 1914، در حول‌وحوش شروع جنگ جهاني اول اليوت به انگلستان مي رود تا رسالة دکتري خود را زير نظر پرفسور برادلي بنويسد که به علت بيماري استاد موفق نمي شود. با اين حال سال هاي 1914 و1915 را در انگلستان مي ماند و دليل اقامتش ديدارهاي متعدد با ازرا پاوند بوده است. خودش گفته:«بهترين ساعات عمرم را در آپارتمان ازرا پاوند، در کنزينگتون، و به هنگام بحث و گفت‌وگو با او گذرانده‌ام.»

بين سال هاي 1910 و 1912 اليوت چهار منظومه به زبان انگليسي و يک منظومه به فرانسه منتشر کرده بود و خودش را تا حدي در جهان ادبيات به ثبوت رسانده بود؛ اشعار او با شعرهايي که پيش از آن به چاپ مي رسيد متفاوت بود. وقتي شعر پروفراک  را سرود، ازرا پاوند آن را براي ماهنامه ادبي شعر فرستاد؛ اليوت در اين‌باره مي نويسد: «اشعار اوليه خود را بين سال هاي 1911 تا 1915 سروده بودم، به استثناي دوره اي که کنراد ايکن براي چاپ آن ها در لندن تلاش کرد و موفق نشد، آن ها در کشوي ميزم خاک مي خوردند. تا بعدها با تلاش پاوند نخستين جلد اشعارم به چاپ رسيد.» نام کتاب کوچک چاپ شده«پروفراک و ديگر ملاحظات» بود و با«آواز عاشقانة چي.آلفرد پروفراک» آغاز مي شد که در بردارندة تخيلات شاعرانة مردي بود که نمي تواند تصميمش را بگيرد و به زني اظهار عشق کند. چاپ اين کتاب، اليوت، کارمند بانک لويد در لندن، را رسماً وارد جرگة اديبان کرد.

در همين سال ها است که اليوت ازدواج مي کند. برتراند راسل، فيلسوف انگليسي، در اين باره گفته: « به نظر مي آيد اليوت از ازدواج خود شرم‌سار است.» و الدوس هاکسلي، داستان‌نويس انگليسي، مي گويد:«همسر اليوت آدمي است مخصوص به خود؛ يک زن عامي که اصراري ندارد سليقة عوام‌پسندانة خود را پنهان کند.» اليوت اما با همسر خود و نامرادي هاي ديگر مي ساخت؛ از بانک به خانه اي برمي گشت که در آن کمترين نوري از شادي نبود و به‌رغم اين که روح و جسمش بسيار خسته و فرسوده بود تا ديرگاه شب مي نوشت، تا اين‌که در پاييز 1921 به شدت بيمار شد و به توصية پزشکان، به مرخصي سه ماهه، به لوزان سويس رفت. حاصل اين مرخصي شعري شد که بنيان تازه اي در ادبيات منظوم زبان انگليسي گذاشت. اليوت شعر خود را، که قريب هشت‌صد سطر بود، براي ازراپاوند به پاريس فرستاد. پاوند در اين باره نوشته است:«اليوت در دوران مرخصي اجباري خود «سرزمين ‌هرز» را سروده است؛ که شاه‌کار است. اي‌کاش مي شد که او خدمت در بانک را ول کند.» و پاوند مشغول جمع‌آوري پول شد تا شايد اليوت را از کارمندي بانک در لندن نجات دهد.

ازرا پاوند در شعر اليوت تغييرات بسياري به وجود آورد و بر بسياري از سطور آن خط بطلان کشيد؛ به نظر او يک شعر سمبليک نمي بايست چنين شروع شود و آميخته به صناعات و توضيحات اضافي باشد. در نتيجه از قريب هشتصد سطر فقط چهارصد‌وسي‌وسه سطرباقي گذاشت. اليوت با آن‌که با همة نظريات پاوند موافق نبود سر تسليم فرود آورد و گفت: «پاوند انبوهي از ابيات و بندهاي آشفته و درهم‌برهم  را به شعري منقح تبديل کرده است.» و بعدها، در 1928، برتري تام‌وتمام و منحصر به‌فرد ازراپاوند را در مقام استاد نوع ادبي شعر ستود و گفت:«شعر پاوند پيوسته رو به بهبود داشته» و در 1936 نقد پاوند را«بزرگ ترين نقد مؤثر قرن تا زمان حاضر» دانست و از اين‌که«اهميت خطير نقد آقاي پاوند به حدي که سزاوار آن است شناخته نيست» اظهار تأسف کرد و دريک ستايش شخصي و پرشور در 1946، به ويرايش سرزمين‌ هرز، توسط پاوند، اشاره کرد و آن را «شاهد غيرقابل انکار نبوغ انتقادي پاوند» دانست و در 1954 گزيده اي از مقالات ادبي ازراپاوند را از درون شماره هاي قديم مجلات بيرون کشيد و ويرايش و منتشر کرد.

سرزمين‌ هرز در اکتبر 1922 در مجلة ادبي کرايتريون،معيار، به سردبيري خود اليوت، در لندن منتشر شد و يک ماه بعد نشرية ادبي دايال در آمريکا آن را به چاپ رساند. اين شعر، مرگ‌وزندگي بشر و روياهاي او را، که همه واهي و پوچ هستند، تصوير مي کند.

انسان درمانده است،

و رنج‌کشيده،

زنده است،

اما در واقع مرده.

خودش در بارة اين شعر مي نويسد: «به نظر من عالي ترين راهي که براي بيان انديشه در يک شعر وجود دارد به کارگيري سبک دراماتيک،نمايشي، در شعر است.» و سراسر شعر سرزمين هرز پر است از صحنه هايي از زندگي انسان ها. آدم ها به سرعت مي آيند و در حداقل زمان نقش خود را ايفا مي کنند و مي روند؛ بي‌هيچ شرح‌وبسطي. گاهي يک کلمه يا يک اشاره بيان‌کننده داستاني است که بايد براي آن کتابي نوشت و شعر، در ميان بندها، به گونه اي است که خواننده حس مي کند پرده افتاده و پردة ديگري بالا رفته است. اما بايد ‌به خاطر داشت که اين شعر با نمايشنامه هاي شکسپير و ديگر درام هاي منظوم کاملاً متفاوت است؛ اوج مشخصي ندارد و نقش‌آفرينان آن، به خلاف ديگر نمايش‌نامه ها، بي‌شمار هستند، و گاهي چند شخصيت نمايش‌گر يک تن است و يا گفت‌وگوي جمع زيادي بيان‌کننده يک فکر.

طي سال هاي آتي، کار اليوت سرودن شعر، خدمت در بانک، او خود را اين‌طوري توصيف کرده است: «قدوبالاي کارمندي»، سردبيري مجلة کرايتريون، نمايندگي دو نشرية دايال و نوول‌روفرانس، و نوشتن نقد بود. اگر او مشهورترين شاعر زمانش نشده بود، بي‌شک به عنوان ممتازترين منتقد ادبي روزگارش شناخته مي شد و حتي مي توان گفت که تميز دادن اليوت شاعر از اليوت منتقد محال است؛ زيرا نقد او از حساسيت شاعرانه‌اش سرچشمه مي گيرد و شعر او را به وسيلة نقدش مي توان توضيح داد و تفسير کرد.

خودداري، سرکوب تمايلات شخصي و جست‌وجو براي يافتن اصول ساختاري، در خود اثر، از ويژگي هاي اليوت منتقد است. او تفسير و نقد حکمي را رد مي کند و تفسير را فقط در موردي جايز مي داند که اصلاً تفسير نباشد و فقط ارايه داده هايي به خواننده باشد که اگر به او ارايه نمي شود از آن غافل بماند. مي گويد: «منتقد نبايد اعمال زور کند و نبايد به داوري هاي مربوط به بدتر و بهتر بپردازد.» گرچه منع داوري و رتبه‌بندي را خيلي از جاها، عملاً خود زير پا مي گذارد؛ و شايد راز موفقيت و جذابيت او در مقام منتقد هم همين است. اليوت در نقدهايش با رمانتي‌سيسم به شدت مخالفت مي کند و ميلتن و سنت ميلتني را مورد انتقاد قرار مي دهد و شاعران سمبوليست فرانسه را نمايندگان شعر طراز اول به شمار مي آورد. او به شعر«عاري از جنبة شخصي» معتقد است و مي گويد: «شعر رها کردن عنان عاطفه نيست، بلکه گريز از عاطفه است. بيان شخصيت نيست، بلکه گريز از شخصيت است.» و به عبارتي شعر را رونوشت بلاواسطه احساس نمي داند و مي گويد: «شاعر به طور غير مستقيم به بيان شخصيت خود مي پردازد.» گرچه در جاهايي اين گفته خود را نقض مي کند و مي گويد: «هنر پالايندة رنج شخصي هنرمند است.» اليوت از کاربرد«گفتار محاوره اي» در شعر دفاع مي کند؛ ولي خود در بسياري از شعرهايش از آن طريق فرسنگ ها منحرف مي شود؛ ويژگي و سبک شعر او با نظريات و عقايدش هم‌خواني ندارد واز گفته هاي بعضاً متناقض اليوت چنين برمي آيد که مفهوم شعر نزد او، هم از لحاظ خاست‌گاهش در ذهن شاعر و هم از نظر تأثيرش در خواننده، صرفاً عاطفي است. 

بين سال هاي 1935 تا 1941 توجه اليوت معطوف شعري مي شود که بعضي از شعرشناسان انگليسي آن را شاه‌کار او مي دانند؛ چهار کوارتت. اين شعر که در چهار بند سروده شده است، در هر بند پنج پاره دارد و در آن طرز ارايه تصويرها، و بازگشت مکرر آن ها، که به هيچ‌وجه صورت تکرار ندارد، ياد‌آور موسيقي است.

انجام، مقدم بر آغاز است،

و انجام و آغاز هميشه آن‌جا بوده است،

پيش از آغاز و پس از انجام.

بيشتر منتقدان مي گويند که انتشار اين شعر باعث اعطاي جايزه ادبي نوبل به او شد.

«آقاي اليوت! اعطاي اين جايزه به شما بيشتر به خاطر قدرداني از موفقيت هاي درخشاني است که شما به عنوان يک شاعر پيشرو در شعر امروز به دست آورده ايد... با درود بسيار از سوي فرهنگستان سوئد، از شما خواهش مي شود که جايزه خود را از دست والاحضرت وليعهد سوئد دريافت داريد.»

اليوت به نمايش‌نامه‌نويسي هم علاقه‌مند بود. اولين نمايش‌نامه اي که نوشت، سوئيني اگونيستس، هر چند از موسيقي سرشار کلام برخوردار بود اما براي همگان قابل فهم نبود و ظاهراً خود اليوت هم متوجه اين نکته شده بود که تا هشت سال بعد در زمينة تئاتر اثري منتشر نکرد، و بعد به سال 1934 نمايشنامه صخره و سال بعد از آن نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع را نوشت که در آن استفاده از صحن و محراب کليساي جامع به جاي صحنة نمايش، تأثير دراماتيک فوق‌العاده اي ايجاد کرد. در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي کسالت‌بارترين چشم‌اندازهاي دنياي مدرن و همة ابتذالات دادوستدهاي اجتماعي مورد پژوهش قرار داد:

آيا قادريم که فقط به چيزي،

 که تصورمان آفريده عشق بورزيم؟

و به راستي در توانمان نيست که دوست بداريم و دوستمان بدارند؟

انسان چه‌قدرتنهاست.

سه نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع، اجتماع مجدد خانواده و کوکتل پارتي ويژگي هاي باله را دارند و بر اساس تضاد بين قهرمان و هم‌سرايان بنا شده‌اند. اليوت به معناي بسيار خاص و بسيار محدود نمايش‌نامه‌نويس است؛ اما محدوديت هاي خود را مي شناسد و شکل خاص نمايش‌نامه او منسجم، قائم‌بالذات و فوق‌العاده اجرايي است و بيشتر عناصر يک نمايش‌نامه عملاً در نمايشنامة ديگر او تکرار مي شود. خود او در چهار کوارتت مي گويد:

مي گوييد تکرار کنم،

آن‌چه را پيشتر گفته‌ام.

و من دوباره و دوباره آن ها را خواهم گفت.

در مقاله«گفت‌وگو در شعر نمايشي» اليوت اين مطلب را پيش مي کشد که نمايش بايد از نظر صوري به باله نزديک شود و نمايش منظوم به نمايش منثور ترجيح دارد: «زيرا هرگاه بخواهيم امر دائم و کلي را بيان کنيم، بايد به نظم روي آوريم.» و در مقاله«چهار نمايش‌نامه‌نويس عصر اليزابت» مي گويد که موفق ترين نمايش‌نامه‌نويسان عصر اليزابت در واقع موفق ترين شاعران هستند و شعر و نمايش در چنين نمايش‌نامه هايي از يک‌ديگر تفکيک‌پذير نيستند.

در سال 1928 الیوت در مقاله اي ديدگاه و شخصيت خود را اين‌طور خلاصه کرد: «کلاسي‌سيست در ادبيات، سلطنت‌طلب در سياست و انگلو-کاتوليک در مذهب.» ليبرال ها و راديکال ها از اين واکنش صادقانه او يکه خوردند و او را از دست‌رفته خواندند، در چاپ بعدي مقاله، اليوت اين قسمت مبهوت‌کننده را حذف کرد و گفت که اين سخن سوءتفاهمي پيش آورده و خوانندگانش را به اين فکر انداخته است که در ذهن او اين سه، اهميتي يک‌سان دارند، حال آن‌که تأکيد اصلي او روي مذهب است. اين کارمند بانک که هر روز با بيزاري سرکار مي رفت اعلام کرد که: «سازمان جامعه بر پاية سود شخصي و نابودي عمومي قرار گرفته و اين به مسخ انسانيت از طريق صنعتي شدن بي‌نظم و قائده و نابودي منابع طبيعي منجر مي شود.» و گفت که: «اشتباه راديکال ها در عدم درک نقش مذهب در فراهم آوردن پشتوانة فوق طبيعي براي قوائد اخلاقي سست و نااستوار است.» و اعلام کرد که: «تنها اعتقاد به خدا مي تواند انسان را در مبارزه‌اش عليه گناه و وحشت مرگ، ياري دهد.» گرچه به نظر نمي رسد اليوت در مذهبي که خود تبليغ مي کرد چندان آرامشي به دست آورده باشد، چرا که آخرين اثر او سرشار است از احساس درماندگي و مرگي که هيچ اميد ملموسي نسبت به زندگي شادمانة پس از مرگ را نويد نمي دهد. گرچه او نمي توانست يکسره در بدبيني خود پابرجا باشد؛ چرا که چند سالي پس از مرگ همسر اولش، و درشصت‌وهشت سالگي، با زني بيست‌ونه ساله پيوند زناشويي بست. دوست نزديک او الدوس هاکسلي به طور کنايه‌آميزي گفته: «تام اليوت به حد حيرت‌آوري ملال‌انگيز شده و دليل اين امر، نمي دانم، شايد به خاطر اين باشد که در ازدواج دوم خود آدم خوشبختي است.»

اليوت و همسر تازه‌اش بارها به آمريکا سفر کردند. کسي از او پرسيده بود که فکر مي کند به کدام جامعه تعلق دارد؛ آمريکا يا انگليس؟ و او پاسخ داده بود: «من از اين‌که اين شانس را داشتم که بين دو فرهنگ زندگي کنم سپاسگزارم و اگر حقيقتش را بخواهيد از بعضي جهات خيلي آمريکاييم، ولي خب، در عين حال خيلي انگليسي.» او سال هاي آخر عمر را در جزاير هند غربي گذراند و بارها بيمار شد و به پزشک مراجعه نکرد و سرانجام در چهارم ژانوية سال 1965 در هفتادوشش سالگي بدرود حيات گفت و اين در حالي بود که بيشتر شاعران موفقت انگليسي زبان اليوت را به عنوان پيش‌کسوت پذيرفته بودند و بعضي از آن ها از شيوه وسبک او تقليد مي کردند. گرچه بيشتر آن ها به«مانيفست کمونيست» نظر داشتند و به خداي اليوت وقعي نمي گذاشتند. اليوت در سراسر عمرش تنها بود و جز چند سالي بسيار کوتاه، از جهان، جز غم بي‌حاصلي و بيهودگي نديد و شايد مناسب ترين سخن در بارة او سرودة خودش در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي باشد:

 

در آن جا دري بود

که من توان گشودنش را نداشتم.

نمي توانستم به دستگيره‌اش دست بزنم.

نمي توانستم از زندان خويش خلاصي بيابم.

دوزخ چيست؟

دوزخ  درون خود انسان است.

مکاني است که امکان گريختن از آن نيست.

و تنهايي است و تنهايي و تنهايي.

 

منبع :

 

http://daneshnameh.roshd.ir

 

http://fa.wikipedia.org

 

www.dibache.com

 


مطالب مشابه :


آداب مطالعه و تحقیق در مورد مطالب ارائه شده

ادب در همه ادیان از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و در بزرگواری و سربلندي انسان نقش بسیار




پایان نامه تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی 127 صفحه

پایان نامه تاثیر قرآن و حدیث در ادب شرکت کننده در تحقیق در مورد نقش قرآن و حدیث




حافظ

تحقیق : تحقیق : حافظ مطلب که تقریبا در مورد زندگانی غالب بزرگان علم ادب در جهان می باشد و




احادیث در مورد ادب

احادیث در مورد ادب در ادب خودت کسی که ادب دارد باید در معلومات خود تحقیق و کاوش




روش تحقیق وپژوهش علمی

« تحقیق» در لغت به معنی برای مثال در قلمروِ ادب فارسی « طبیعت در مورد مؤلّفان




ادبیات عرب

کلمه ادب در این معنی گسترده نزد در کتاب صناعتین مورد بحث و تحقیق قرار داد و نزد




عفو و گذشت در ادب فارسی

عفو و گذشت در ادب که همه ی این موارد در این تحقیق شرح در مورد لزوم عنایت




گزارشی در مورد یک پایان نامه-سمیه اولی

با عرض سلام و ادب . استاد گرامی گزارش در مورد این پایان نامه که در پنج فصل گردآوری شده است، به




برچسب :