شهر تبریز است و

باز هم تبریز

باز هم شهر زیباییها

یادمه اول خرداد نوشته بودن اینجا تبریز است نه کویر

دیروز هم تبریز بود نه شمال

اما

سیل مرکز شهر را گرفته بود

دیروز یه زیر چشمی به اوستا کریم کردم و گفتم قربونت برم دمای ۴۲ درجه برا ما زیاده

نفسم بالا نمیاد

یه کاری کن 

خونه ی مامان جون بودیم و آقای که از کار برگشت گفت میرید خونه؟

گفتم نه نفسم بالا نمیاد هوا گرمه

گفت پس من میرم و عصری میان دنبالتون

عصر اومد و ما هم آماده شدیم بریم خونه

نرسیده به پل تراکتور سازی پرسیدم هوا آلوده شد یا من فکر میکنم بوی خاک میاد و هوا تقریبا قرمز رنگه؟

آقایی گفت نمیدونم

گفتم شاید عینک داریم به نظر هوا اون رنگیه

ولی گلوم میسوخت و ریه هام داشت آلودگی را حس میکرد

به خونه رسیدیم و کولر و زدیم و نشستیم تو حیاط و یه دفعه باد اومد و هرچی خاک  بود پخش کرد رو سر و

صورتمون و

 ابرهای سیاه روی شهر را گرفت و باد بود و رعد و برق 

همون لحظه عمو کمال زنگ زد و گفت تا وارد خونه شدم باطری ماشین از کار افتادو فردا هم باید ماشین

داشته باشم

آقایی هم گفت بلند شید بریم و از باطریساز که رفیقش بود یه باطری گرفتیم و راهی خونه ی اونها

بین راه که مسیرمون به اتوبان کسایی بود دیدم ماشینها برف پاک کناشون کار میکنه و ته خیابون یه لایه ی

کمرنگ آجری و کمی هم خیسه 

وارد اتوبان که شدیم....باران خاک قرمز آهسته آهسته روی شیشه جلوی ماشین نشست

ورفته رفته باران هم اضافه شد و بعد سیل بود که نصف بیشتر اتوبان و گرفته بود

به ورودی منظریه رسیدیم و زیر گذر پر آب بود و یه سمند لیز خوره بود و رفته بود زده بود به جدول زیر گذر

ترس به دلم نشست و با سلام و صلوات از اونجا رد شدیم

جوب ها و فاضلابها شهر پر شده بود و درشان وسط خیابون باز شده بود و آب از اونجا فوران میکرد

خیلی از ماشینها خاموش میشدند

به آخر شهناز که رسیدیم بدتر شد وانگار داریم وسط دریا  قایق سواری میکنیم

تا حالا تبریز و اینجوری ندیده بودم

خونه ی عمو کمال رسیدیم و گفت داخل محوطه ی آپارتمان نیایید و موندیم بیرون

آب باران وارد حیاط شده بود و چاههای آپارتمان پر شده بود و زده بود بیرون و پارکینگ و حیاطشون

فضلاب بود و....دیگه همون جا ماشینها و عوض کردیم و باطری یدکی رو گذاشتیم ماشین عمو کمال و حرکت

کردیم وتو راه برگشت یه باطری نو خریدیم و و آوردیم باطریسازی و با وجود اینکه هماهنگ شده بودیم باطریساز

وقت کاریش تموم شده بود و از خونش بیرون آوردیم البته آقایی خودش همه ی کارهاش و کرد و باطری امانتی

اونو بهش دادیم و اومدیم خونه

وشب همه چیز آروم شد و ابرو باد ی هم در کار نبود و ما هم تو حیاط خوابیدیم و صبح ساعت ۵ بود که دیدم

دارند به صورتم آب میپاشند 

اولش فکر کردم با دیدن خوابهای وحشتناک بیهوش شدم ولی بعد دیدم داره بارون میزنه

وزود آقایی و آیدا رو بیدار کردم و رفتند داخل خونه و من هم رخت خوابها رو جمع کردم و رفتم

وبارون هم همون چند قطره شد که منو بیدار کرد

ولی هوا بد جوری ابریه

فکر کنم خواهد بارید و  باز هم شهر  را سیل خواهد برد

متاسفانه دیرور دوربین همراه نبود و با گوشی هم چند تا عکس گرفتم ولی به درد نمیخوره


b6988.jpgاین تصویر و هم از اینترنت ورداشتم



مطالب مشابه :


رستورانهای تبریز

تبریز شهر آرزوها عرضه میشود .محیط داخلی این رستوران بسیار زیبا بوده و صدای دریا و رعد و




دعوت به همکاری در شرکت رعد

آگهی استخدام - دعوت به همکاری در شرکت رعد - آگهی های استخدامی امروز تبریز- 24 بهمن 1393 :




برنامه تاریخ، ساعت حرکت قطار مرند، تبریز، مشهد، تهران پاییز 1393

برنامه، تاریخ و ساعت حرکت قطار مرند، تبریز به مشهد قم و برعکس پاییز 1393 رعد: ۴۸۹: يكشنبه




دومین سینمای 4 بعدی تبریز افتتاح شد

کلانشهر - دومین سینمای 4 بعدی تبریز افتتاح شد - تهران.مشهد.اصفهان.تبريز.شيراز.کرج - کلانشهر




امروز بعد از ظهر تگرگ شدید بارید در برخی نقاط تبریز

هواشناسی آذربایجان شرقی - امروز بعد از ظهر تگرگ شدید بارید در برخی نقاط تبریز - - هواشناسی




شهر تبریز است و

فرنوشت های اولدوز - شهر تبریز است و - ابرهای سیاه روی شهر را گرفت و باد بود و رعد و




برچسب :