نقاشي هاي نا تمام

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

به ماه گفتم : مي دوني چرا از اين پنجره دلکن نمي شم ؟

-        ماه ساکت بود و آرام فقط به من و پنجره نگاه مي کرد که در آغوش هم بوديم .

-        گفتم : به خاطر تو .

ماه باز هم چيزي نگفت .

من و پنچره خوابيديم و ماه بي صدا به ما نگاه مي کرد . صبح که بيدار شدم هوا داغ بود و ماه نبود . صبحانه ام را مثل شاهزاده ها روي تخت و توي بغل پنجره  خوردم . چاي مانده ي ديشب و کيک بيات . بعد به پنچره گفتم بخواب . پلک هايش را بستم و پرده را کشيدم . از روي تخت آمدم پايين لباس پوشيدم زدم بيرون .

آفتاب داغ بود و مثل سوزن پوست را سوراخ مي کرد. خيابان شلوغ بود و ديوانه هي بوق مي زد . آدم هايش رم کرده بودند . همه چيز زير پاهايشان له مي شد . رفتم غذا بخرم . روي سيني ها کله گذاشته بودند ، روي چنگک ها لاشه . من  ماست خريدم و سبزي . پيش بند مرد قصاب خوني بود ساتورش را که روي گردن ماهي بزرگ آورد پايين خون پاشيد به صورتش ، با سر آستين پاکش  کرد . رويم را برگرداندم و برگشتم .

پنجره خواب بود تلويزيون را روشن کردم  29 نفر از طناب هاي دار آويزان بودند و تاب مي خوردند . خاموشش کردم و برگشتم .

کنار پنچره نشستم و سبزي ها را پاک کردم . بهش گفتم : بيدار شو عزيز  بيدار شو رفيق . به ماه بگو زودتر برگرد .طاقتم طاق شد .

سبزي پلو درست کردم با ماست . تنها از گلوم پايين نمي رفت . پرده ها را کشيدم و آرام پلک هاي پنجره را باز کردم بشقابم را گذاشتم روي تخت . گنجشک ها آمدند . حالا مي چسبيد . بعد حمام کردم خيس دراز کشيدم و سرم را گذاشتم لبه ي پنجره تا آفتاب داغ موهايم را خشک کند . خسته بودم . خوابم گرفت ، بيدار که شدم هنوز ماه نبود . به پنجره گفتم : بيا نقاشي کنيم . و بوم را برداشتم . درخت داشت تمامي مي شد . درخت زنداني که از بالا نگاهش مي کرديم من و ماه و پنجره اسارتش را مي ديدم و مردم فقط بر گ هايش را از دور . يک نخل خيلي خيلي بزرگ که از وسط يک عالمه ساختمان ريز و درشت زده بيرون . نه که وسط آنها روييده باشد . آنها دوراو روييده بودند . مثل قارچ سمي دور يک گل . رنگ هام داشت ته مي کشيد به پنجره گفتم : بايد رنگ بخرم . کمي پياده روي هم بد نيست از روي پل مي روم با ماهي ها و مرغهاي دريايي هم قرار داشتم يادم نبود .

رفتم مغازه ي رنگ فروشي . ولي فروشنده خودش را عرضه کرد ديدم پولم اندازه نيست همان رنگ را خريدم . آقاي مغازه دار به جاي بقيه ي پولم شماره ي تلفنش را داد . شب که شد به ماه و پنجره گفتم : مي خوام پرتره ي آقاي مغازه دار رو بکشم بهش زنگ بزنم و بخوام  مدلم  بشه ؟

ماه صورتش را توي ابروها فرو برد و باد پلک هاي پنجره را بست . من تلفن زدم .

ماه هر شب لاغرو لاغر تر مي شد . به پنجره گفتم : اگه همين طوري پيش بره مي ميره  .

پنجره عقيده داشت من باعث شده ام که ماه برود . به خاطر پرتره ي آقاي مغازه دار . مي گفت من به آقاي مغازه دار گفته ام صورتش ازماه کامل هم قشنگ تر است و پشت سرش پرده اي از ستاره  ها نقاشي کرده ام . پنجره مي گفت به ماه خيانت کرده ام . تابلوي درخت اسير تمام نشد. شايد اشتباه کردم که به آقاي مغازه دار تلفن کردم . ازش خواستم مدلم شود ولي صاحبم شد . هي بهم زنگ  مي زد . مي گفت کجايي ؟ مي گفتم پيش پنجره مي گفت برو کنار . براي نقاشي مي رفتم مغازه . سر ظهر با هم ناهار مي خورديم گنجشک ها گرسنه بودند غذا مي پريد توي گلوم . آقاي مغازه دار گفت اگه امشب تموم نشه هيچ وقت ديگه هم تمومه نمیشه . ولي من خسته بودم گفتم بايد بخوابم اصرار داشت  تمامش کنم . من دلم براي پنجره لک زده بود  گفتم نمي مانم . گفت مي خواهد به مسافرت برود و ديگر برنمي گردد يا امشب يا هيچ وقت . گفتم مهم نيست . پرتره ي آقاي مغازه دار هم نيمه کاره ماند .

برگشتم و کنار پنجره دراز کشيدم .

 ماه برگشت .

                                                                                           

 


مطالب مشابه :


طوطي ماهي‌

وقتي خدا نقاشي مي كند - طوطي ماهي‌ - بزرگترين پايگاه آموزش و اطلاع رساني آكواريوم و نگهداري




نقاشي ايران

نقاشي ايران . ژان بوهو . نبوغ هنري ايران بدون شك در همه موقع در نقاشي ظاهر شده است، ولي قديمي




نایف ( چاقو ماهی )

وقتي خدا نقاشي مي كند - نایف ( چاقو ماهی ) چاقو ماهي دلقك يا همان چاقو ماهی( Clown Knife Fish)




نقاشي

رسول امیری - نقاشي - فورگ - رسول كه ماهي سياه كوچولو را به دريا مي




نقاشي هاي نا تمام

کمي پياده روي هم بد نيست از روي پل مي روم با ماهي ها و مرغهاي اي از ستاره ها نقاشي




نقاشي هاي دختركم

*** نوژا *** - نقاشي هاي دختركم - نامي فارسي به معني زيبا و باطراوت - *** نوژا *** تنگ و ماهي.




پنكوسي خالدار (گربه ماهي خورشيدي)

وقتي خدا نقاشي مي كند - پنكوسي خالدار (گربه ماهي خورشيدي) - بزرگترين پايگاه آموزش و اطلاع




زندگینامه سهراب سپهری

پيشه ‏ام نقاشي است . گاه گاهي قفسي مي‏سازم با رنگ, خوب مي دانم, حوض نقاشي من بي ‏ماهي است.




برچسب :