احترام و نیکی به پدر و مادر

                           

               

مادر توکتاب همیشه گشوده ایثاری تو در مزرعه زندگی مان بذر سپیده ومهر می کاریی.تو همچون آسمان

زلالی وچون باران بخشنده. مادر قامت تو قیامت عشق است. ای سرافرازترین سرو سایه گستر زندگی ام.          نام بلندت جاودان باد.                

در خصوص مقام مادر در ادبیات فارسی بسى سخن هاگفته اند.مادر در این جایگاه سمبل فداکارى، ایثار، شکیبایى و عاطفه است .

مادر معشوقی ست دست نیافتنی،بتی عیار که زندگی بخش است وهمواره فرشته ی نگهبان زندگی این رابطه عاشقانه ی  ازلی در شعر فارسی دست‌مایه ی بسیاری از شاعران بوده‌است.

سعدی واحترام به پدر و مادر

سعدی در حکایتی مردم را به احترام و خدمت به پدر و مادر فرا می خواند و از این که روزی از روی نادانی بر سرِ مادر خود فریاد کشیده است اظهار شرم می کند و می گوید:

وقتی به جهلِ جوانی، بانگ بر مادر زدم. دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی می کنی

چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا که تو شیرمردی و من پیرزن

اما شهریار، زیركانه پرده‌دری و بی‌حرمتی برخی افراد را به ندیدن محبت مادرانه در كودكی‌شان نسبت می‌دهد:

اغلب كسان كه پرده حرمت دریده‌اند

در كودكی محبت مادر ندیده‌اند

ایرج میرزا، شعری در وصف و ستایش مادر  دارد كه دغدغه مادر را همواره آموختن رسم زندگی به فرزند می‌داند و در آخر هستی خود را از هستی مادر می‌داند:

پس هستی من زهستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

مهدی سهیلی شاعر معاصر، نگاه مادر را برتر و ارزشمندتر از دولت عالم می‌داند:

مرا گر دولت عالم ببخشند

برابر با نگاه مادرم نیست

 پس ای عزیزان :

افسران - بچه هیئتی 574            

بالاخره یکی از بهترین مادرانه‌ها، شعری است از ابوطالب مظفری، شاعر معاصر افغانستان که در گفتگویی غمگین با مادرش از زاویه ی  روایت، به وقایع روزگار خویش و سرخوردگی‌ها و سرشکستگی‌هایش می‌پردازد.

مادر سلام! ما همگی ناخلف شدیم 
در قحط‌سال عاطفه‌هامان تلف شدیم
مادر سلام! طفل تو دیگر بزرگ شد 
اما دریغ کودک ناز تو گرگ شد
مادر! اسیر وحشت جادو شدیم ما 
چشمی گزید و یکسره بدخو شدیم ما
مادر! طلسم دفع شر از خوی ما ببند 
تعویذ مِهر بر سر بازوی ما ببند
ای ماه! ما پلنگ شدیم و تو سوختی 
ما صاحب تفنگ شدیم و تو سوختی

پرسیده‌ای که ماه چه شد اختران چه شد 
من مانده‌ام که وسعت این آسمان چه شد
دوشیزگان قریه ی  بالا کجا شدند 
گلچهره و گل‌آغه و گل‌شا کجا شدند
گلشاه شکوفه داد جوان شد عبوس شد 
در دشت‌های تفته ی  تفتان* عروس شد
گلچهره خوش به حال غمش غصه سیر خورد 
یک شب کنار مرز وطن ماند و تیر خورد...

و قصّه ی مادر همچنان قصّه ی بی پایانیست، درود بر همه ی مادران.

                                       فرزند دلبندم دوستت دارم  

نصیحت مادر

دهقانی با زن و تنها پسرش در روستایی زندگی می کرد. خدا آنها را از مال دنیا بی نیاز کرده بود . مرد دهقان همیشه پسرش را نصیحت می کرد تا در انتخاب دوست دقت فراوان کند و افراد مناسبی را برای دوستی برگزیند سالها گذشت تا اینکه پدر از دنیا رفت. تمام اموال و املاکش به پسرش رسید.

پسر کم کم نصیحتهای پدر را فراموش کرد و شروع به ولخرجی کرد، و در انتخاب دوستان بی دقت شد. هر هفته مهمانی می داد و خوش می گذراند. روزها می گذشت و پسر برای تامین هزینه های خود هر بار تکه ای از زمین های پدرش را می فروخت.

مادرش که شاهد کارهای او بود،  سعی می کرد پسرش را متوجه اشتباهش بکند . یک روز پسر برای اینکه خیال مادرش را راحت کند به او قول داد  که دوستانش را آزمایش کند تا به وی نشان دهد در مورد دوستانش اشتباه می کند و او دوستان خوبی دارد.

فردای آنروز پسر در حالیکه مشغول غذا خوردن با دوستانش بود ، گفت :” چند هفته ای است که موشی نابکار در منزل ما لانه کرده است و  امان ما را بریده است . دیشب نیز دسته هاون را با دندانهایش ریز ریز کرده است.

آنها در دلشان به ساده لوحی او خندیدند و او را مسخره کردند که چطور ممکن است موش یک جسم فلزی را بجود ، ولیکن حرفهای او را تایید کردند و گفتند:” حتمأ دسته هاون چرب بوده و اشتهای موش را تحریک کرده است.

پسر نزد مادرش رفت و گفت :” ماجرای عجیبی را تعریف کردم ولی آنها به من  احترام گذاشتند و به روی من نیاوردند .” مادر گفت: ” دوست خوب کسی هست که حقایق را بگویید نه آنکه دروغ تو را راست پندارد.” ولی پسر نپذیرفت.

مادر مرد و پسر به کارهای خود ادامه داد تا تمام ثروتش را به باد داد .

روزی خیلی گرسنه بود، به دوستانش رسید که در کنار سفره ای مشغول غذا خوردن بودند در کنار آنها نشست به امید آنکه تعارفی بکنند و او هم بتواند از آن سفره لقمه ای بردارد ، ولیکن آنها به روی خود نیاوردند . پسرک شروع به تعریف کرد که :” قرص نانی و تکه ای پنیر دیشب کنار گذاشته بودم ولیکن موشی تمام آنرا خورد.

” دوستانش او را مسخره کردند و گفتند :” چطور ممکنست موشی یک نان درسته را بخورد .” پسر به آنها گفت : ” چطور موش می تواند دسته هاون را بخورد ولی نمی تواند یک نان درسته را بخورد . ”

 


مطالب مشابه :


به مادر خود احترام بگذارید.شعری از سعدی...

به مادر خود احترام نافرمان پدر و مادر. این وبلاگ رو درست کردم تا اطلاعاتی که در مورد




احترام و نیکی به پدر و مادر

احترام و نیکی به پدر و مادر شعری در وصف و ستایش مادر تا به وی نشان دهد در مورد




احترام به پدر و مادر

احترام به پدر و مادر پدر و مادر را و در اند بايد مورد احترام واقع شوند و




احترام به پدر و مادر در منطق اسلام

احترام به پدر و مادر در شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در




مادر (احترام به مادر بعد به پدر)

مادر (احترام به مادر بعد به پدر) داستان هابیل و قابیل در شعر می گویم قربه الی




مادر

وقتى احترام به پدر و مادر را ولی در مورد مادر و شعر در مورد




نیکی و احسان به پدر و مادر

در مورد سپاسگزارى از والدین مى فرماید: احترام به پدر و مادر پس از شعر و ادبیات




نيکي به پدر و مادر هم رديف يکتا پرستي

نيکي به پدر و مادر هم درس و دانشگاه شعر و اسلام در مورد احترام والدين آن قدر




چرا احترام پدر و مادر واجبه؟

احترام به پدر و مادر در پدر و مادر در هيچگاه به كسانى كه مورد خشم پدر و




مسئوليت پدر و مادر در مورد تربيت فرزندان

مسئوليت پدر و مادر در مورد تربيت با محبت و تشويق و احترام به آنان،‌در آنها شعر* بهجتی




برچسب :