نگاهی به مجموعه شعر «پرنوشته ها» سروده ی مرید میرقاید / دعوت به جشن زعفران

امید حلالی: بعضی اوقات می اندیشم که فرآیند شعر سفری را در خود نهفته دارد. سفری به آفاق یا انفس . طبیعی ست که گاه آمدن از این سفر ، شاعر از دستاوردهاش، از تجربه، دانش و شهودش با مخاطبش، یا احبابش سخن گوید. آن گونه که سعدی از سفر می آید و برای دوستانش به رسم هدیه تحفه ی بوستان و گلستانش را می آورد که بر آنها هرگز دست تاراج و تطاول خزان نخواهد رسید.

مرید و دفترش این گونه حکمی برای من دارند. او سال ها از خورستان دور بوده اما منتقدین هماره جایی برای او در تقسیم بندی شعر جنوب قائل بوده اند . سراغ مرید را در دهه های قبل می شود در «فردوسی» دهه ی پنجاه ، با تعدادی شعر، «بنیاد» همان دوران با تعدادی نقد بر چند دفتر شعر و در دو دهه ی بعد در برخی مجلات ادبی با چاپ گاه به گاه شعری گرفت.

حیات پرنوسان اجتماعی شاعران در دهه های گذشته مانع آمده است تا عرضه ی مرتب آثار یک شاعر، تحولاتش و نیز سیر حرکت و تکوین سویه های کارش به هنگام پدیدار آید. هرچند که برخی منتقدین را نظر برآن است تا استمرار کار یک شاعر را جزو کارسازترین دلایل اقبال نسبت به آن شاعر بدانند ( مانند معیاری که محمد حقوقی در کتب شعر نو از آغاز تا امروز برای شاعران قائل شده است) . لیکن به نظر می رسد در این باره می توان قدری تجدیدنظر کرد، به نظر نگارنده استمرار در سرایش بسی اولویت دارتر نسبت به استمرار در چاپ است ، هر چند که چاپ و نشر به موقع آثار خود مزیتی برای شاعران تلقی می شود.

نکته ای که مایلم بدان اشاره داشته باشم فرهنگ اقتدارخوانی ست. فرهنگی که چند صدای برجسته را به بهای نفی، طرد و به حاشیه راندن دیگر صداها، می شنود، شنیده نشدن همه ی صداها باعث می شود تا خلاء هایی به فراخور هر یک از صداهای شنیده نشده ایجاد گردد؛ خلاءهایی که پس از چندی توسط صداهای مقتدر اشغال شده و باعث می شود تا صداهای مقتدر رشدی ناهنجار در مقطعی بیابند. راستی از خود پرسیده ایم چرا پس از گذشت هشت دهه ی از عمر شعر نو جز 5 چهره ی مقتدر نیما، م امید ، بامداد، فروغ و سپهری دیگر نمی شود گویا از چهره شاخص دیگری سخن به میان آورد؟

5 تنانه دیدن شعر معاصر خود از آفت های فرهنگ بیمار مقتدرخوان است. فرهنگی که رهروان بسیار را می کشد ، از کشته های آنان پشته می سازد، پس آنگاه سپهری را بر می نشاند. اشکال کار اینجاست که آیا همزمان با همین سپهری به طور مثال محود شجاعی ای نیز بوده است با کتابی چون «از آبی نفس های کوتاه» که بی مخاطب و ناخوانا و بی مخبر باقی مانده است.

خواب دیدم/ خواب دیدم، رسول مهربانیت/ ظهور کرده است.

سطرهای بسیاری ، شعرهای بی نظیری هست که سخت جایشان برای زمزمه کردن و جاری شدن بر لب و دندان مردم خالی ست. برای فراگیر شدن یک شعر ، حلقه های متعددی می بایست به هم بپیوندند. سرودن شعر بخشی از کار مانایی و جاری شدن کلام است در کنارآن، ناشری نیز می بایست باشد تا همان تک بیت های درخشان را کارت پستال کند اما کو آن خلاقیت کشف و شنیدن صداهای تازه؟ ریه های ما به استشمام هوای مانده و تکراری و گوش هامان به شنیدن تن های محدود و مشخصی عادت و اعتیاد پیدا کرده اند .

ناشر ترجیح می دهد که از گرافیست بخواهد طرحی دیگر از چهره ی بسیار دیده ی سپهری را بزند . باور کنید گاه می بایست به تک بینی درخشان تکریم کرد. به نظر من شاعران بزرگ ما نیز با تک بیت های درخشانی از یک شعرشان به میان مردم آمده اند. حافظه ی مردمان ما تک بیت های درخشانی از یک شعرشان به میان مردم آمده اند. حافظه ی مردمان ما تک بیت پرور است تا آنجا که آن را به مناسبت های مختلف و در شرایط مقتضی به عنوان شاهد مثالی بیان دارند.

وقتی تو با منی / گل ها به چهره ی من / اخم می کنند

پرنوشته ها تجربه ها ی سه دهه ی شاعری هستند که بیش از هر چیز التزامش به شعر نیمایی به چشم می آید. میرقاید شاعری ست موزون سرا و مضمون گرا.

نکند باز ملخ آمده است/ به سر مزرعه ی آزادی

آن چیز اما که در روند شعر امروز تاسف آور است ، قربانی شدن مضمون ، حکمت، اندیشه و تفکر ( نقاط قوت شعر کلاسیک) به پای متفاوت نویسی ، زبانیت و ... است . جای تاسف است که تا هفتاد سال پیش در مکتب خانه ها آثاری از ادبیات فارسی مانند بوستان یا گلستان را فرآوری کودکان و ضمیرهای سپیدشان قرار می دادند و آن متن ها آن قابلیت سترگ آموزشی، تربیتی، فرهنگی را در خود داشتند تا انسانی را بپرورند و وی را برای زیستن آماده سازند، حالی که متن های پرمدعای امروز ما- خاصه در شعر- غالبا از این کیفیت تهی اند  که نه دوران ساز بلکه حتا انسان ساز باشند.

منطق خودخواه و مستبد سرمایه داری باعث گردیده است تا بسیاری نه به دنبال ادبیات که در پی کسب حریم خصوصی ای در زبان- که عرصه ای مشارکت جو، تعامل پذیر و همگانی ست. برآیند که سودا و غایب آنان رسیدن به زبانی خاص و متفاوت است، توش و توان آنها بر سر این شهوت مالکیت سراب گون تلف می شود حالی که حاصل آن در نهایت چیزی جز زبان بازی. بازی زبانی، لفاظی و ... نیست.

بهترین سپاس بر شعر میرقاید و دیگرانی از این نحله پایبند بودن آنان به ادبیاتی ست که محمل ادبیات است، نه فلسفیدن و نظریه پردازی/ که خود جای دیگر دارد و حدیث دیگر. شعر میرقاید آنجا که اجتماعی می شود:

در صف نانم / نوبت من نیست....

قابلیت زمزمه را پیدا می کند. چنین بندهایی از شعر اجتماعی ظرفیت آن را دارند که نافرجامی شعر نخبه گرای نامانای معدود و محصور در کتاب های 500 نسخه ای را به حرکتی پویا ، نوگرا و در تعامل با آلام و آمال مردم بدل سازد.

 

منبع: فرهنگ خوزستان- شماره ۱۲۵ - ۲۴ فروردین ۱۳۸۱


مطالب مشابه :


خواص چای زعفران

دم کرده ی زعفران حاوی موادی است که به آن کروستین می گویند که فشار خون را درباره وبلاگ. لیلا




زعفران

مجموعه ی شعر آوای دل گلی زیبا که نامش زعفران درباره وبلاگ. درود




زعفران از کاشت تا برداشت و فزآوری(قسمت 1)

درباره وب. به کشکول شعر و مطالب کروسین را می دهد که ماده ی رنگی زعفران است.پیکروکروسین




نگاهی به مجموعه شعر «پرنوشته ها» سروده ی مرید میرقاید / دعوت به جشن زعفران

به مجموعه شعر «پرنوشته ها» سروده ی مرید میرقاید / دعوت به جشن زعفران . شعر نو جز 5 چهره ی




سوالات نگارش زبان فارسی 2

دستور زبان فارسی ـ معنای اشعار ـ مقاله ـ طنز ـ شعر زعفران رنگ شد،درباره­ی مسئله­ی




در باره زعفران

درس زندگی روستایی کتاب جغرافیای کلاس دوم به زبان شعر. درباره زعفران . درباره ی




برچسب :