مثلث طلایی آسیای میانه (سفرنامه ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان)

 

 

به نام پروردگار سفر، به نام خداوند راه

 

 

 

قصه‌ی پر رمز و رازی بر من گذشته و آماده‌ام تا آنچه دیدهام را با شما در میان بگذارم. پیش از شروع سفرنامه، باید از پشت صحنه‌ی سفر بنویسم تا بدانید سفر چگونه شکل گرفت.

 

آرزوی دور و درازی جامه‌ی عمل پوشید... به مثلث طلایی آسیای میانه سفر کردیم. ۳۳۰۰ کیلومتر را زمینی پیمودیم و اسیر جادوی بخشی از تاریخ و جغرافیا و علم و ادب ایران کهن شدیم. از شهر عشق گذشتیم؛ اشکآباد و تاریخ اشکانیان را یاد کردیم؛ به ویرانه‌های مرو کهن سرک کشیدیم. سلجوقیان هم دوره شد. همآوای رودکی و همپای خاطرات امیر نصر سامانی از آمو دریا گذشتیم. بخارا با تمام زوایای آشکار و نهانش شد نقشِ برجستهی روحمان! زیباییهای سمرقند چون قند، شیرین کاممان کرد. در جشن نوروزی مردم شهر سهیم شدیم. به زادگاه امیر تیمور لنگ سرک کشیدیم. سال تحویل را در تاشکند سپری کردیم و راهی خجند شدیم. به یکباره مِهر همزبانان وجودمان را فرا گرفت. دستانمان خنکای سیر دریا را به خاطر سپرد. ناب‌ترین عواطف انسانی را تجربه کردیم و به سوی پنجرود روان شدیم. به زیارت بزرگمردی که جادوی لطیف کلامش سالها بود مرا به دنبال خود میکشید... و جالب‌ترین بخش، ورود به دوشنبه بود در روز سه شنبه و ترک آن در روز یکشنبه... کسی میداند دوشنبه‌های دوشنبه چه رنگیست؟!

 اولین برنامه برای سفری یک ماهه در خرداد ماه گذشته بود؛ به دلایلی عقب افتاد و چه خوش یمن! قسمت این بود تا در دوره راهنمایان ایرانگردی و جهانگردی و در محضر درس دکتر نوری تاریخ را خوب بکاویم تا صدفی را که قرار بود بشکافیم، بهتر بشناسیم؛ و چه نیکو که دیدن نوروز آن سامان قسمتمان شد!

قصه‌ی چگونگی آشنایی و اشتیاقِ دیدن تاجیکستان و ازبکستان را در سفرنامه‌هایشان خواهم نوشت و اما ترکمنستان: 

تا ده سال پیش، نام ترکمنستان را فقط در اخبار شنیده بودم. هیچ علامت سوالی در ذهنم ایجاد نمی‌کرد. تنها چیزی که در چند سال اخیر شنیده بودم باجگیری کذایی پلیسهای ترکمن بود و ترس مبهمی که ظاهرا گردشگران را گریزی از آن نیست...

از وقتی با ترکمنها دوستی کردیم، از زمانی که مِهر خاک ترکمن صحرا دامنگیرمان شد، ترکمنستان هم معنای بسیار عمیقی گرفت؛ جایی که دست تقدیر (بخوانید سیاست طماع)، همزیستی مردمانش را با برادرانشان در ترکمن صحرا از هم بریده است.

پس مسیری زمینی طراحی کردیم، که از مشهد شروع و با گذر از ترکمنستان و ازبکستان، به تاجیکستان می‌رسید و درنهایت با پرواز از شهر دوشنبه به تهران برمی‌گشت. بنا بود چهارده اسفند راهی شویم؛ و باید بگویم تا روز چهاردهم اسفند که اولین بلیت قطار مشهد را کنسل کردیم هم، هنوز نه ویزای ترکمنستان را داشتیم، نه از راهی شدنمان مطمئن بودیم...

سنگ بود که پشت سنگ سر راه این سفر می‌افتاد. جور خاصی رقم می‌خورد موانع و مشکلات... انگار که آزمون سختی در پیش رو باشد... و می‌دانید چه؟ یاد ندارم از خاطرات سفر به آسیای میانه شنیده باشم بدون مشکلات پیش از سفر... همین الان لیست کسانی که بارها این سفرشان به هم خورده یا به تعویق افتاده در ذهنم رژه می‌رود... انگار اول باید شدت علاقه و سرسختی محک بخورد! و باید عاشق بود و عاشق ماند...

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

روزی ۱۰۰ بار حرف کنسل کردن سفر را می‌زدیم و دلمان راضی نمی‌شد! در بحبوحه اتفاقاتی که یکی پس از دیگری به ظاهرِ نشانه‌های بسته شدن راه رقم می‌خوردند، تپش قلب و اشتیاقمان به رفتن بیشتر می‌شد و روزی ۱۰۰ بار با خودم زمزمه می‌کردم:

ریگ آموی و درشتی راه او

زیر پایم پرنیان آید همی...

سرتان را با ذکر جزئیات به درد نمی‌آورم... انگار از امتحان سربلند بیرون آمدیم؛ مشکلات ریز و درشت حل شد؛ ویزای ترکمنستان با یک روز تاخیر به دستمان رسید و روز پانزدهم اسفند راهی مشهد الرضا شدیم...

جز همین بلیت قطار، و پرواز برگشت دوشنبه – تهران، ۳ ویزا داشتیم و دو شب رزرو اجباری هتل در تاشکند که برای گرفتن دعوتنامه احتیاج بود. یک سفر ۲۵ روزه داشتیم که بر طبق تعداد روزهای ویزا و اولویتهایمان حداقل شبهای اقامت در هر شهر را طراحی و ۳ شب را آزاد گذاشتیم تا اگر دلمان خواست بیشتر در شهری بمانیم یا برنامه را تغییر دهیم، بتوانیم.

طراحی مسیر و روزهای سفر به این شکل بود:  

۲ شب عشق‌آباد، ۲ شب ماری، ۴ شب بخارا، ۱ شب خیوه، ۳ شب سمرقند، ۲ شب تاشکند، ۲ شب خجند، ۲ شب پنجکنت و ۳ شب دوشنبه.

خب هنوز نرفته، اولین بخش آن تغییر کرد؛ با از دست رفتن یک روز از ویزای پنج روزه ی ترانزیت ترکمنستان، یک شب از اقامت ماری کم شد! خیوه هم به دلایلی که در سفرنامه ازبکستان خواهم گفت، متاسفانه از برنامه سفر خارج شد و درنهایت برنامه به این شکل اجرا شد:

۲ شب عشق‌آباد

۱  شب ماری

۵ شب بخارا

۳ شب سمرقند

۴ شب تاشکند

۲ شب خجند

۱ شب پنجکنت

۵ شب دوشنبه

 

و اما بحث شیرین ویزا:

ویزای تاجیکستان، راحت‌ترین ویزای مسیر بود؛ پس کارمان را از سفارت تاجیکستان شروع کردیم.

 زننده‌ترین صحنه‌ای که جلوی سفارت به چشم می‌آید، صندلی‌های سبز رنگی هستند که در پیاده‌رو چیده شده‌اند تا مراجعین روی آنها بنشینند... توی ذوق می‌زند که حتی کشور دوست و برادر تاجیکستان هم شما را به داخل راه نمی‌دهد تا به شکل متمدنانه مدارکتان را تحویل دهید! وقتی مدارک را آماده کردید باید زنگ بزنید تا دربان بیاید و آنها را بگیرد و بگوید هفته‌ی بعد بیایید. رسیدی هم در کار نیست!

آن چه که آن روز دیدیم حس بدی منتقل کرد؛ شاید در ذهن خیلیها این رفتار از سوی سفارت‌های اروپایی مورد انتظار باشد اما...

نکته اسفناک اینکه، این تازه قسمت خوب ماجرا بود... تحقیر شاید این نیست که روی صندلی‌های سبز سفارت تاجیکستان بنشینی... تحقیر احتمالا سر پا ایستادن و تحمل کردن تاخیر بی رویه کارمند نامهربان سفارت ترکمنستان هم نیست... تحقیر واقعی وقتیست که تصمیم بگیری برای پرسیدن سوالی به سفارت ایران در ازبکستان بروی و آنها اجازه وارد شدن به ساختمانی که حکم خاک وطن تو را دارد ندهند و سر کج کرده از پنجره‌ای نیم گشوده، رو به بالا سوالت را به صدای بلند بپرسی و خنده‌دارتر از آن، کارمند سفارت با کمر و سر خم شده سوالت را نیمبند جواب بدهد... خب اگر به اتباع کشورهای دیگر هم اینچنین ویزا بدهیم، اصلا جای اشکال ندارد تحقیری که تلافی می‌کنند...

  

برای گرفتن ویزای ازبکستان، باید از هفت خوان رستم گذشت؛ از آنجا که ما علاقه داریم همه‌ی مقدمات سفر را خودمان انجام بدهیم، هیچ دلمان نمی‌خواست گرفتن ویزا را به آژانس بسپاریم؛ دید تجاری حاکم بر آژانسها هم مزید بر علت بود. خود ویزا حدود ۵۰ دلار است اما، قیمت رایج آژانسهای فعال، چیزی حدود ۱۵۰ دلار برای دعوتنامه و ویزاست به علاوه اینکه باید ۷ شب رزرو هتل بگیرید تا کارگزار دعوتنامه برایتان بفرستد. این درحالیست که هتلهای ازبکستان به شرط اقامت، دعوتنامه رایگان برای شما صادر می‌کنند. دنبال راهی می‌گشتیم تا این هزینه‌ را کاهش دهیم. سفر به آسیای میانه، کلا از نظر مالی سفر سنگینی محسوب می‌شود. عمدهترین دلیل آن هزینه‌ی اقامت در هتل است و اجتناب ناپذیر... موقع خروج از ترکمنستان و مخصوصا ازبکستان، شما باید مجوز آویر داشته باشید؛ آویر، برگه‌ی تاییدیه هتل است که نشان می‌دهد شما شب را در کجا به سر برده‌اید؛ اگر در ازبکستان از قطارهای شب‌رو استفاده کنید، باید بلیت خود را به عنوان مدرک شب‌مانی، تا خروج از کشور حفظ کنید. در صورت تقاضای مامور گمرگ برای دیدن آویر که خودشان رگیستریشن می‌نامندش، اگر آن را ارائه ندهید، جریمه‌ای حدود ۱۲۰۰ دلار نصیبتان خواهد شد!

اینگونه شد که اردیبهشت ماه گذشته تمام تلاشمان را برای پیدا کردن راه حل کم هزینه تر کردیم. بدانید و آگاه باشید هتلهای ازبکستان به ایمیلهای شما پاسخ نخواهند داد. آژانسهای ازبکی هم در صورت درخواست دعوتنامه تک، مبلغی حدود ۱۰۰ دلار طلب می‌کنند؛ در غیر این صورت اگر بخواهند دعوتنامه رایگان برای شما بفرستند، باید ریز برنامه سفرتان را در اختیارشان بگذارید تا رزرو هتل تمام شبهای اقامت شما را بگیرند. هتلهای پیشنهادیشان هم با وجود اینکه در قیمت به هتلهای ۳ ستاره اروپایی تنه میزنند اما عکسهایشان شما را از سفر شدیدا ناامید می سازند.

درنهایت با پرس و جو از دوستان راهنما، با استاد عزیز آقای دزفولی تماس گرفتیم که راهنمای تورهای تخصصی ازبکستان هستند. نه تنها شانس گرفتن دعوتنامه و ویزا با قیمت مناسب را داشتیم، بلکه از اطلاعات بی‌نظیر ایشان برای شناخت بهتر ازبکستان بهره بردیم. بهمن ماه دوباره با ایشان تماس گرفتیم و  به دفتر آریابان رفتیم. تنها مشکلی که پیش آمد، دیرکرد ارسال دعوتنامه از ازبکستان بود که حداکثر باید ۱۰ روز کاری (به جز پنج شنبه، جمعه، شنبه و یکشنبه) طول بکشد اما برای ما ۳ هفته زمان برد و در نهایت باعث تاخیر در گرفتن ویزای ترکمنستان شد.

بالاخره ویزای ازبکستان هم رسید و راهی سفارت ترکمنستان شدیم تا ویزای ترانزیت بگیریم. ویزای توریستی ترکمنستان ۲۵۰ دلار هزینه دارد! ترکمنستان در صدر لیست کشورهایی قرار دارد که علاقه ی چندانی به ورود گردشگر ندارند. ویزای ترانزیت ۵۵ دلاری هم در صورتی صادر می‌شود که از قبل ویزای ازبکستان یا قزاقستان را در پاسپورت خود داشته باشید.

 خب! این ویزا هم معمولا یک هفته‌ای آماده می‌شود و ما دقیقا روز دهم چشممان به دیدن پاسپورت ویزادار روشن شد. می‌شد برویم ویزا را از مشهد بگیریم اما، نگران بودیم اگر دلشان نخواست ویزا بدهند، تغییر برنامه و گرفتن پروازی برای تاشکند از مشهد دشوار باشد. کارمند سفارت که خوب فارسی صحبت می‌کند، دولت نام دارد. معمولا هم سر و کارش با کارگزارانیست که با تعداد زیادی پاسپورت رانندگان ترانزیت به سفارت مراجعه می‌کنند. رفتارش هم تقریبا با همه یکسان است. معطلی در حد علف زیر پا سبز شدن! البته اگر شانس بیاورید و هوا مساعد سبز شدن زمین باشد! برف و باران هم در مهربان کردن این سیاست و نجات مراجعان از سرمای گزنده نیاوران بی‌تاثیر است. در رفتارش با ما کمی، فقط کمی مهربانی به چشم آمد. وقتی گفتم می‌خواهیم بلیت مشهد را کنسل کنیم، گفت برو ساعت ۲ برگرد، شاید آماده شده باشد. گفتم نمی‌شود زنگ بزنم که بیخود این همه راه برنگردم؟ پاسپورتها و شماره موبایلم را گرفت تا خودش تماس بگیرد. وقتی تا ساعت پنج خبری از او نشنیدیم، بلیت قطار را کنسل کرده و برای روز بعدش بلیت گرفتیم. فردا صبح فقط مانده بود ویزاها را بچسباند روی پاسپورت و تحویل رضا بدهد که برای همین کار از ساعت ۹ تا ۱۲:۵۰ او را معطل کرد!

القصه، چنین گذشت تا روز پانزدهم اسفند ماه راهی مشهدالرضا شدیم. کتابی که این بار برای مطالعه همراه بردم، جز کتابهای معلومات عمومی و اطلاعات مورد نیاز سفر، چنین عنوانی داشت:

اگر شبی از شبهای زمستان مسافری...

شکوفه عزیز، بهمن ماه آن را برایم هدیه آورده بود؛ عنوانش را بیشتر از خودش دوست داشتم؛ عطر خوش سفر را به همراه داشت. در کشاکش روزهای پراسترس قبل از سفر یکی از امیدهایم تیتر همین کتاب بود؛ هرچه باشد روزها و شبهای آخر اسفند ماه هم جزو زمستان محسوب می‌شوند...

رضا از دوران خدمت سربازی در چابهار، دوست دیگری دارد به نام سعید، اهل قوچان و ساکن مشهد. پیش از آن قسمت نشده بود در سفر به مشهد او و همسرش را ببینیم. آن شب را میهمانِ مهربانیهای سعید و زهره بودیم. اولین بار بود که ۴ نفره به حرم می‌رفتیم. خوش گذشت. جای شما خالی. تمام ترس، اندوه و دغدغه‌های هفته‌ها‌ی گذشته که بر روحم چنگ می‌زدند را آنجا گذاشتم و یک دل سیر دعا کردم و آرام شدم. آقا سعید، فروشگاه عطر و عروسک دارد. بعد از زیارت رفتیم به فروشگاهی که آن شب به خاطر حضور ما تعطیل مانده بود. ۲ تا عروسک هدیه گرفتیم که در بخارا به دست صاحبانشان رسیدند. فردا صبح راهی قوچان بودیم و سعید ما را به سواریها رساند و رفت. از همین جا به او و همسر نازنینش سلام می‌کنم. سواری‌های قوچان برای هر نفر چهار یا پنج هزار تومان کرایه می‌گیرند. باید می‌رفتیم میدان فلسطین؛ جایی که سواری‌های مرز باجگیران می‌ایستند. آنها هم برای هر مسافر ۵۰۰۰ تومان کرایه می‌گیرند که به نظرم با آن مسافت در جاده خاکی از شیر مادر حلالتر است...

رسیدیم به باجگیران؛ جایی که اگر از وجه تسمیهاش چشمپوشی کنیم، نام غلطاندازی دارد. آن سوی مرز شهری چشم به راهمان بود که نشان از عشق دارد... عشق آباد... هرچند، سفر عشق پیش‌تر آغاز شده بود...

 

 

 

 

پی نوشت:

مدارک مورد نیاز برای ویزای یک ماهه تاجیکستان:

-          تکمیل فرم (تایپ شده) سفارت

-          کپی پاسپورت

-          ۲ قطعه عکس ۴*۳

-          گواهی اشتغال به کار

-          ۲۵ یورو

 

 

 

مدارک مورد نیاز برای ویزای دو هفته‌ای ازبکستان:

 

 

 

-          دعوتنامه

-          تکمیل فرم سفارت

-          اسکن رنگی پاسپورت

-          ترجمه گواهی اشتغال به کار

-          ۲ قطعه عکس رنگی

 

 

مدارک مورد نیاز  ویزای ترانزیت ۵ روزه ترکمنستان:

-          کپی رنگی پاسپورت

-          کپی ویزای کشور بعدی

-          فرم سفارت

-          عکس ۴*۶

-          نامه تایپ شده انگلیسی مبنی بر درخواست ویزا

 

 


مطالب مشابه :


مسئله 14 (کوله پشتی)

مسئله های برنامه نویسی - مسئله 14 (کوله پشتی) - حل مسائل مختلف دنیای برنامه نویسی




سفرنامه ویتنام (سایگون 1)

کوله پشتی نارنجی - سفرنامه ویتنام (سایگون 1) - هوای سفر دارم، کفشهایم را می پوشم و کوله پشتی ام




کوله پشتی

دیشب و پریشب، گفتگوی سردار رادان و فرزاد حسنی از برنامه "کوله پشتی" پخش شد. از نکات جالب بحث




کوله پشتی

طبیعت - کوه - گردشگری - کوله پشتی - طبیعتگردی کلمه ای زیبا تر از “همنورد” برای خطاب تو نیست.




راهنمای خرید کوله پشتی

کوله برنامه 1 روزه با 3 روزه فرق می‌کند، حجم وسایل در زمستان از تنظیم کوله پشتی روی بدن




مثلث طلایی آسیای میانه (سفرنامه ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان)

کوله پشتی نارنجی - مثلث طلایی آسیای میانه (سفرنامه ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان) - هوای




کوله پشتی و فرزاد حسنی !!

علاوه بر اینها خود برنامه کوله پشتی باعث گردید که در بخش های مختلفی از روند کاری صدا و سیما




کوله پشتی

کوله پشتی . در ميان وسايل کوهنوردي پس از کفش مهمترين وسيله کوله کوله مناسب بدن و برنامه




برچسب :