کتاب الموجز جواب شبهه ی یک سنی راداد؟

 

«الموجز جوابش رو داد»

دهات‌خدا مهمون داشت. چهار تا از فامیلاش که سه تاشون سنّی بودن و داییش که شیعه بود. یه جوون خوش‌سیما یه شیخ با ریش‌های بلند و یه میان‌سال بدون ریش.

برخورد با سنی‌ها یه جورایی عادی شده بود برامون چون با این که همه اهالی شیعه بودن اما این اتاقی که ما توش بودیم مهمون‌خونه دهات‌خدا بود و بیشتر کسانی که برای کار به روستا اومده بودن و مهمونای دهات‌خدا سنّی. خلاصه اينکه در اين چند روزه دستمان با برادران سنی در يک کاسه بود.

ما که بحث نمی کردیم و خودمون رو به اون راه می‌زديم که مبادا به وحدت آسيبی زده باشيم؛ با این وصف، گاهی با کارگر‌های نارويی که سواد درست و حسابی هم نداشتن بحث‌هايی پیش می‌اومد که مطالب عمیقی نبود و به خير گذشت. هرچند اين مهمون‌های جدید دهات‌خدا انگار یه چیزایی سروشون می‌شد. به اون بنده خدای بدون ریش می‌گفتن درس خونده و فرهنگیه. شیخ هم با ریش‌های بلند و سبیل‌های کوتاه شبیه مولوی هایی بود که توی ایرانشهر دیده بودم. اين شيخ بر خلاف قیافش که چشمای درشت و ترسناکی هم داشت تو صحبت کردن خیلی با ادب و متین بود. با هم از چایی سبزی که آورده بودن نوشيديم. ساعتی گذشته بود. اول هيچ صحبتی از دين و مذهب نبود اما کم کم صحبت از طلبه‌گی طلبه‌های شیعه و سنی پیش اومد. آقا سید بیشتر باهاشون صحبت می‌کرد ماشا الله خیلی حوصله داره. یه مرتبه آقای فرهنگی پرسید: ببینم شما چرا از همه دارایی‌های مردم خمس می‌گیرید؟ اصلاً این خمس رو از کجا در آوردید؟ گفتم آیه قرآنه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏.

یکم جا خورد فکر کنم نمی دونست همچین آیه‌ای هست و یا انتظار نداشت سریع جواب بگیره.

گفت: خمس مال غنیمته نه هرچی طرف تو خونش داره.

آقا سید گفت: کی گفته هرچی تو خونش داره باید خمسش رو بده؟ چیزی که از درامدش زیاد بیاد خمس داره.

خدا واسش خواسته بود، صبح تقریر الموجز بحث علامات حقیقت و مجاز رو نوشته بودم و همون موقع کتاب الموجز دستم بود. گفتم: کی گفته فقط غنیمت خمس داره؟

گفت: آیه رو یه بار دیگه بخون.

این بار از رو کتاب خوندم، مثالی که آقای سبحانی برای روشن شدن بحث اطراد آورده: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ.(انفال/41)

خب غنیمت یعنی هرچیزی که آدم به دست میاره معناش عامّه نه فقط غنیمت. فقط غنیمت رو از کجا آوردید؟

گفت: همه می‌دونن از هرکی می‌خوای بپرس غنیمت تابلُوِ یعنی چی.

گفتم: همه هرچی می‌خوان بگن، ببین خدا چطور باهات حرف می‌زنه. این یه آیه دیگه از قرآن که ماده غنیمت اومده ولی اصلاٌ معنای جنگ نداره: تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرة(نساء/ 94) الان یعنی خدا جنگ کرده که عند الله مغانمُ کثیرة؟

دیگه به پشتوانه آیت الله سبحانی شجاع شده بودم، کمی هم صدام بلند شده بود این سه تا که هیچ دهات‌خدا و داییش و آقا سید هم با دقت گوش میدادن. دایی دهات‌خدا یواشکی می‌خندید، خوشش می‌اومد این بندگان خدا رو اذیت کنه فامیلشون بود اما خیلی باهاشون کل کل می‌کرد.

گفتم: فقط این یه مورد نیست، حدیث پیامبرصلی الله علیه و آله هست که در مورد زکات که گفتن: اللهمّ اجعَلها مغنماً. خبری از جنگ هم نیست ،«خدایا زکات رو غنیمت جنگی قرار بده» که معنی نداره.

مسند أحمد که می‌دونید چه کتابیه، مالِ أحمده که مثل خودتون سنّیه.(شیخ سر تکون می‌داد). أحمد از پیامبرصلی الله علیه و آله حدیث آورده که: «غنيمة مجالس الذکر الجنة» و در مورد ماه رمضان که: غنم المؤمن. حالا شما بگو غنیمت معناش چیه و کی درست می‌گه؟

(تا حالا نه مسند أحمد و نه بقیه مستندات اینها رو ندیدم ولی با این طور گفتنم به نظرم فکر می کرد همشون رو خوندم)

حسابی درمونده شده بود اون دوتای دیگه هم منتظر بودن این بنده خدا یه چیزی بگه.

گفت: نه شما معلوم نیست پول مردم رو چی کار می‌کنید، مردم پولشون رو میدن به این آخوندا می‌برن خرج خودشون می‌کنن ... .

گفتم: نه دیگه بحث رو دوتاش نکن اول خمسی که قرآن می‌گه رو قبول کن بعد بیا ببینیم باید به کی بدیمش. موارد مصرف خمس توی خود آیه مشخصه: للرسول، ذی القربی، یتامی، مساکین، و ابن السبیل.

شیخ شروع کرد از وحدت حرف زدن تا رفیقش و البته خودش رو نجات بده: این بحثا رو بزارید کنار ما که اینجا شیعه سنی نداریم خود من خرما هامو که جمع می‌کنم یه کیسش رو هم برا خمسش می‌دم به فقیر... ما اینجا همه برادریم (انگشتان دو دستشو تو هم کرده بود) من و این آقا (اشاره به دایی دهات‌خدا کرد) با هم رفیقیم، فامیلیم، دوستیم، ایشون شیعه است من هم سنّی‌ام. ما فقط می‌گیم لا إله إلا الله هرچی می‌خواید از خدا بخواید.

ما دیرمون شده بود و باید برای مراسم عزاداری می‌رفتیم. گفتم: ما که چیزی نگفتیم ایشون سؤال کرد. ... موقع رفتن طبق عادت پس از کلمه «خدا خافظ»، به همشون «یا علی» گفتم و اصلاً حواسم نبود. اونها هم خیره نگاه می‌کردن. از روز اول این چندمین بار بود.

یک بار هم به شیخ می گفتم: شما برای عایشه خیلی فضائل قائلید و ایشون رو برترین زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله می دونید انگار که شأن نزول آیه أم المؤمنین فقط و فقط عایشه است، خب عایشه هم همسر پیامبر بوده. اما من به این فضیلت ها قائل نیستم. مگه علی بن أبی طالب خلیفه چهارم شما نیست؟ گفت: چرا علی شیر خداست... گفتم: مگر عایشه نبود که با خلیفه چهارم شما جنگید!

معاویه چی؟ همین جا شنیدم که معاویه رو هم، حضرت معاویه می گید و احترامات خاصی براش قائلید. مگه معاویه نبود که با خلیفه ای که اکثریت مردم انتخاب کردن جنگید؟ خلیفه ای که بر خلاف عُمر که خلیفه قبل وصیتش رو کرد و بر خلاف عثمان که گروه شش نفره انتخابش کردن، خود مردم اجتماع کردن و رأی به خلافتش دادن بنابر قول شما هم که باشه، اجماع در این مورد صادق تره.

مگر معاویه نبود که بعد از کشته شدن علی بن أبی طالب از طمع حکومت عراق و عربستان با حسن بن علی جنگید؟ مگه این معاویه نبود که به پیمان صلحش وفا نکرد.

حسن بن علی رو بعد از شهادت می خواستن کنار جدش رسول الله صلی الله علیه و آله دفن کنن که عایشه مانع شد و به پیکر ایشون جسارت کرد. حالا سؤال: عایشه همسر پیغمبر بود. و عایشه رو کنار پیغمبر دفن کردن. درحالی که پیغمبر 9 تا همسر داشت؟ مگه ارث عایشه از خونه پیغمبر چقدر میشه؟ فکر نمی کنم حتی اندازه یک موزائیک هم باشه!

همه ساکت بودن. تازه چای خورده بودیم و نزدیک هم نشسته بودیم و من کنار شیخ. راجع به اینکه چرا امام حسین بعد از 10 سال قیام کرد و راجع به  صلح امام حسن هم چیزایی که به ذهنم می رسید رو گفتم. شیخ تماماً سکوت بود. نمی دونم به چی فکر می کرد. کمی بعد حرف های در مورد امام حسین و اینکه ماهم ایشون رو دوست داریم زد و بعد برگشت به لا إله إلّا الله خودش.

جالبه وقتی باهاش صحبت می کردم من از لفظ امام استفاده نمی کردم و می گفتم حسین بن علی یا علی بن ابی طالب، اما اون می گفت امام حسین.

راجع به ابوبکر و عمر هم طرح بحث کردم، که چطور به این ها اینقدر محبت دارید درحالی که اینها به دختر پیغمبر جسارت کردن، اما بالکل میز رو بهم زدن.

دائی برگشت گفت: اینها اصلاً شهادت حضرت فاطمه رو قبول ندارن. می گن ایشون به مرگ طبیعی فوت کردن.

گفتم: پس قبر حضرت کجاست؟ چرا مخفیه؟

شیخ گفت: مخفی نیست. ایشون در بقیع دفنن.

داشتم شاخ در می آوردم.

راجع به منع حدیث هم همین طور شد. اول من پرسیدم می خواستم ببینم این کار عمر رو چطور توجیه کردن.

اما باز دائی گفت: اینها منع حدیث رو هم قبول ندارن، اصلاً بهش بگو منع حدیث چی هست.

من هم دستم از مدارک سنّی ها خالی بود، از روی شنیده ها هم که نمیشد بحث کرد.

اما در کل یک نوع بی اعتمادی نسبت به روحانیون و بزرگان خودشون بین حرفاشون دیده می شد. آقای فرهنگی که می گفت: تنها دو چیز برای مولوی های اینجا مهمه! شکم و زیر شکم!

و مجموعاً به روش تبلیغ سنّی های اون منطقه که به تبلیغ جماعت معروف بود اعتراض داشتن. گاهی تبلیغ های جماعت چند ماه و یا حتی یک سال طول می کشه که بین تیم همراه مولوی ها برای تبلیغ بعضاً معتادهایی که برای ترک کردن همراه جماعت شدن هم هستند. غذا و مکان این جمعیت که گاهاً 30 نفر هستند به عهده میزبانه و معمولاً همراهان موجب فسادهایی از قبیل دزدی هم می شن. (این ها رو خودشون می گفتن)

با خودم گفتم این کجاش تبلیغه! این ضد تبلیغه. البته در مقام نقد معمولاً مردم مبالغه می کنن.

 


مطالب مشابه :


الموجز آیت الله سبحانی+اسلاید پاورپوینت

یکی از کتاب‌های خوبی که در علم اصول تالیف شده است کتاب الموجز فی اصول الفقه تالیف آیت الله




متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی

متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی الموجز آیت الله جعفر دو کتاب




مباحث مفاهیم در اصول فقه

کتاب الموجز فی اصول الفقه آیت الله جعفر سبحانی با ترجمه در کتاب آیت الله سبحانی




متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی

متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله آیت الله جعفر سبحانی بعنوان دو کتاب دسترسی




مباحث حجت در اصول فقه

کتاب الموجز فی اصول الفقه آیت الله جعفر سبحانی جلد ۲ با آیت اله سبحانی هم بمانند




مشاوره تقاضاي صدور حكم تمكين با وکیل

کتاب الموجز آیت الله الموجز آیت الله سبحانی: 6. 42: اخبار




دروس حوزوي چيست؟

نوشته آیت الله سبحانی الموجز نوشته آیت الله قرآنی آیت الله معرفت، کتاب




کتاب الموجز جواب شبهه ی یک سنی راداد؟

نوشته بودم و همون موقع کتاب الموجز آیت الله سبحانی شجاع شده بودم، کمی هم




برچسب :